بحـارالفـضائـل
امام زین العابدین میفرماید آن شب اولی که مارا در میان خرابه منزل داده بودند، من خسته و ستوه بودم. بد
امام زین العابدین جل مقامه میفرماید:ان عمتی زینب جل جلالها و عم نوالها کانت تودی صلاتها من قیام الفرایض و النوافل عند مسیرنا من الکوفة الی شام و فی بعض المنازل کانت تصلی من جلوس لشدة الجوع و الضعف... لانها کانت تقسم ما یصیبها من الطعام علی الاطفال..
عمه ام زینب جل جلالها و عم نوالها در طول سفر اسارت از کوفه تا شام،پیوسته نمازهای واجب و مستحب خود را انجام می داد و در بعضی از منزل گاه ها می دیدم که وی بر اثر ضعف و گرسنگی،نماز خود را نشسته می خواند،چرا که سهمیه غذای خود را میان کودکان تقسیم می کرد...
زينب الكبري الشيخ جعفرالنقدي جلد1صفحه62
-
-
لما اخبر النَبی(صلی الله علیه و آله) ابنته
فاطمه بقتل ولدها الحسین و ما یجری
علیه من المحن بکت فاطمه بکاءً شدیداً
و قالت: یا ابه، متی یکون ذلک؟ قال: فی
زمان خال منی و منک و من علی. فاشتدّ
بکائها و قالت: یا ابه فمن یبکی علیه و
من یلتزم باقامة العزاءِ له؟
فقال النبی: یافاطمه، ان النساء امتی
یبکین علی نساء اهل بیتی، و رجالهم
یبکون علی رجال اهل بیتی، و یجددون
العزاء جیلاً بعد جیل فی کل سنة، فاذا
کان یوم القیامةتشفعین انت للنساء و انا
اشفع للرجال و کلْ من بکی منهم علی
مصاب الحسین اخذنا بیده و ادخلناه
الجنة. یا فاطمه، کل عین باکیة یوم
القیامة، الا عین بکت علی مصائب
الحسین فاّنها ضاحکة مستبشرة
بنعیم الجنة.
--------------------
چون رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر
داد حضرت فاطمه سلام الله علیها را از
شهادت امام حسین علیه السلام و
مصائبی که بر او وارد میشود ، حضرت
فاطمه (سلام الله علیها) سخت گریست
و عرض کرد: ای پدر، این حادثه کی
واقع می شود؟
فرمود: وقتی که نه من باشم و نه تو
و نه علی (علیهم السلام).
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بر شدت
گریه بیافزود و بیشتر گریست و عرض
کرد: ای پدر: پس چه کسی برای فرزندم
گریه میکند و مجلس عزا و مصیبت او را
برپا میکند؟
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
ای فاطمه زنان امت من میگریند بر زن
های اهل بیت من و مردان امت من
میگریند بر مردان اهل بیت من و عزای
فرزند مرا هر سال طایفه ای بعد از طایفه
ای تازه میکنند.
پس چون روز قیامت شود تو شفاعت زنان
را میکنی و من شفیع میشوم مردان را،
و هر کس بر حسین (علیه السلام)
گریسته دست او را میگیریم و در
بهشت در میآوریم.
ای فاطمه همه چشم ها در قیامت گریان
است مگر چشمی که بر حسین (علیه
السلام) گریسته باشد. او خندان و
شادمان به نعیم بهشت خواهد بود.
📚 بحور الغمة، لکنهوی، ص٦٧١
-
-
هر کس در مجلس عزای
امام حسین -علیه السّلام-
[شرکت کند]، خداوند ذوالجلال
ثواب هفتاد حج، هفتاد جهاد،
دوازده هزار ختم قرآن به تعزیه
داران مرحمت فرماید.
----------------
گریه بر هر درد بی درمان دواست
چشم گریان چشمه فیض خداست
توبه آدم قبول از گریه شد
نوح را راه نجات، از گریه شد
📚 مقتل هدية الذاكرين،
آقاقلعهای ص۱۲-حاشیه
مقتل العباس
ثم عاد إلى مصرع أخيه فسمع العباس علیه السلام بوقع أقدام عند رأسه فظن أنه رجل من الأعداء جاء ليقطع رأسه وكانت عينه اليمنى ذهبت بالسهم واليسرى غطاها الدم والتراب فتوجه نحوه قائلاً : يا هذا بالله عليك أمهلني قليلا حتى يأتي أخي الحسين سلام الله علیه فأودعه ويودعني . فقال له الحسين سلام الله علیه : يا أخي أنا أخوک
سپس حضرت اباعبدالله سلام الله علیه به سمت علقمه مقتل برادرش آمد که ناگهان حضرت عباس علیه السلام صدای پا شنید که کسی دارد به او نزدیک میشود و گمان کرد که فردی از دشمنان است و آمده تا سر از بدنش جدا کند و چون چشم راست ایشان تیر خورده بود و چشم چپش با خون و خاک قاطی شده بود توان مشاهده نداشت در این هنگام صدا زد ای کسی که برای قطع سر من آمدی به خدا قسمت میدهم به مقدار کمی مرا مهلت دهی که برادرم حسین سلام الله علیه بیاید و با او وداع کنم که حضرت فرمود : ای برادرم منم برادرت حسین...
مصرع الحسين عليه السلام، شيخ الكاشي، 177
-
-
یکی از نگهبانان آب فرات گفت:
«وَ کانَ مِن کَثرَةِ وَفائِهِ أَنَّهُ کُلَّما اُدمِيَ
بِسَهمٍ جَعَلَ صَدرَهُ وَکَتِفَهُ وَظَهرَهُ جُنَّةً
لِلماءِ لِكَي يَصِلَ الماءَ إلى أخيهِ الحُسَينِ.»
«هر گاه عباس با تیری زخمی می شد [و
تیری به سویش می آمد]، از روی وفاداری
زیادش سینه و کتف و کمرش را برای
[مشک] آب سپر می کرد تا آن را به
برادرش، حسین، برساند!»
📚 فواکه المتعلمین، قائنی، ص۳۰۶
-
-
قَالَ السَجّاد عَلَیه السَّلام:
وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ النَّبِیَّ تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی
قِتَالِنَا کَمَا تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی الْوِصَایَة
بِنَا لَمَا زَادُوا عَلَى مَا فَعَلُوا بِنَا
سوگند به خداوند که اگر پیامبر به جای
سفارشهایی که در احترام گذاشتن به
حقّ ما نمود، سفارش به جنگ کردن با
ما مىکرد، زیادتر از آنچه با ما انجام
دادند، نمىتوانستند انجام دهند!
📚 لهوف، سیدبنطاووس، ص۲۰۲
-
-
در مودة دوازدهم کتاب مودة القربی از کتاب
ینابیع المودة مرویست از حضرت امیر که
قاتل امام حسین صلوات الله علیه شریرترین
امت است و کشنده حسین صلوات الله علیه
در تابوتی است از آتش و بر او می شود نصف
عذاب اهل جهنم و محکم بسته می شود.
دست ها و پاهایش با زنجیرهای آتشین. پس
برده و او را به آتش می اندازند تا این که
می افتد میان آتش جهنم و او را بوی بدی
باشد چنان گندیده شود که از شدّت
گندیدنش اهل جهنم به خدا پناه می برند
و شکایت می کنند و از اذیت گندیدنش و
در جهنم مخلد باشد و هر چه که پوستش
سوخته می شود خداوند عالم پوستش را
با قدرت خود رویانده و محکم می گرداند
تا این که بچشد عذاب الیم خدا را و هیچ
ساعتی از عذاب ساکت نمی شود و سست
نمی شود از عذاب کردنش و از حمیم جهنم
به او می نوشاند هر وقت که گوید: عطش
دارم. پس وای بر او و عذاب خدا که آخر
ندارد الحمدلله.
📚سحاب الدموع، نخجوانی، ج۳، ص۲۵۲
4_5787586255197834970.mp3
31.42M
روضه ی جانسوز رضیع الحسین جل جلاله
بر حرمله لعنت
السلام علی من هتک حرمته
فَرَوَى اِبْنُ لَهِيعَةَ وَ غَيْرُهُ حَدِيثاً أَخَذْنَا مِنْهُ مَوْضِعَ اَلْحَاجَةِ قَالَ: كُنْتُ أَطُوفُ بِالْبَيْتِ فَإِذَا بِرَجُلٍ يَقُولُ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي وَ مَا أَرَاكَ فَاعِلاً فَقُلْتُ لَهُ يَا عَبْدَ اَللَّهِ اِتَّقِ اَللَّهَ وَ لاَ تَقُلْ مِثْلَ ذَلِكَ فَإِنَّ ذُنُوبَكَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ قَطْرِ اَلْأَمْطَارِ وَ وَرَقِ اَلْأَشْجَارِ فَاسْتَغْفَرْتَ اَللَّهَ غَفَرَهَا لَكَ فَإِنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ قَالَ فَقَالَ لِي تَعَالَ حَتَّى أُخْبِرَكَ بِقِصَّتِي فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ اِعْلَمْ أَنَّا كُنَّا خَمْسِينَ نَفَراً مِمَّنْ سَارَ مَعَ رَأْسِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى اَلشَّامِ فَكُنَّا إِذَا أَمْسَيْنَا وَضَعْنَا اَلرَّأْسَ فِي تَابُوتٍ وَ شَرِبْنَا اَلْخَمْرَ حَوْلَ اَلتَّابُوتِ فَشَرِبَ أَصْحَابِي لَيْلَةً حَتَّى سَكِرُوا وَ لَمْ أَشْرَبْ مَعَهُمْ فَلَمَّا جَنَّ اَللَّيْلُ سَمِعْتُ رَعْداً وَ رَأَيْتُ بَرْقاً فَإِذَا أَبْوَابُ اَلسَّمَاءِ قَدْ فُتِحَتْ وَ نَزَلَ آدَمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ إِسْمَاعِيلُ وَ إِسْحَاقُ وَ نَبِيُّنَا مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ وَ مَعَهُمْ جَبْرَئِيلُ وَ خَلْقٌ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ فَدَنَا جَبْرَئِيلُ مِنَ اَلتَّابُوتِ - ▀ وَ أَخْرَجَ اَلرَّأْسَ وَ ضَمَّهُ إِلَى نَفْسِهِ وَ قَبَّلَهُ ثُمَّ كَذَلِكَ فَعَلَ اَلْأَنْبِيَاءُ كُلُّهُمْ وَ بَكَى اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى رَأْسِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عَزَّاهُ اَلْأَنْبِيَاءُ وَ قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي أَنْ أُطِيعَكَ فِي أُمَّتِكَ فَإِنْ أَمَرْتَنِي زَلْزَلْتُ بِهِمُ اَلْأَرْضَ وَ جَعَلْتُ« عٰالِيَهٰا سٰافِلَهٰا » كَمَا فَعَلْتُ بِقَوْمِ لُوطٍ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لاَ يَا جَبْرَئِيلُ فَإِنَّ لَهُمْ مَعِي مَوْقِفاً بَيْنَ يَدَيِ اَللَّهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ثُمَّ جَاءَ اَلْمَلاَئِكَةُ نَحْوَنَا لِيَقْتُلُونَا فَقُلْتُ اَلْأَمَانَ اَلْأَمَانَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ اِذْهَبْ فَلاَ غَفَرَ اَللَّهُ لَكَ .
ابن لهيعة گويد : بطواف خانۀ كعبه بودم كه ديدم مردى ميگويد : بار الها مرا بيامرز و گمان ندارم كه بيامرزى، او را گفتم : اى بندۀ خدا از خدا بپرهيز و چنين سخن بر زبان ميار، كه اگر بشمارۀ قطرههاى باران و برگ درختان گناه داشته باشى و از خدا آمرزش بخواهى خدايت مىآمرزد كه او آمرزنده و مهربان است گويد: مرا گفت بيا تا سر گذشت خودم را براى تو بيان كنم بهمراهش رفتم، پس گفت : بدان كه من جزو همان پنجاه نفرى بودم كه سر بريدۀ حسين سلام الله علیه را به شام ميبرديم برنامه چنين بود كه چون شب ميشد سر را در صندوقى مينهاديم و خود بر گرد آن نشسته و به شراب نوشی و ميگسارى ميپرداختيم شبى رفقاى من همگى مى خورده و مست شده بودند و من نخورده بودم چون تاريكى شب همه جا را فرا گرفت صداى رعدى شنيدم و برقى درخشيد، ديدم كه درهاى آسمان گشوده شد و آدم و نوح و ابراهيم و اسماعيل و اسحق و پيغمبر ما محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله و عليهم اجمعين فرود آمدند و جبرئيل و جمعى از فرشتگان نيز به مراهشان بودند جبرئيل ب نزديك صندوق آمد و سر را بيرون آورد و بر سينه گرفت و بوسيدش سپس پيغمبران همگى چنين كردند رسول خدا بر بالين سر بريده گريه كرد و پيغمبران حضرتش را تسليت عرض نمودند جبرئيل به آن حضرت عرض كرد اى محمّد، خداى تبارك و تعالى به من دستور فرموده است كه شما هر امرى در بارۀ امّت بفرمائيد من اجرا كنم اگر دستور ميفرمائيد تا زمين را به لرزش در آورم و زير و رويش كنم چنانچه بقوم لوط نمودم رسول خدا فرمود : نه اى جبرئيل آنان را با من به روز قيامت در پيشگاه الهى موقفى است پس فرشتگان بسوى ما آمدند تا ما را بكشند من گفتم يا رسول اللّٰه امان، امان، فرمود : برو كه خدايت نيامرزد.
مقتل اللهوف، سید بن طاووس، ص ۱۷۲
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) أُحَدِّثُهُ فَدَخَلَ عَلَيْهِ ابْنُهُ فَقَالَ لَهُ مَرْحَباً وَ ضَمَّهُ وَ قَبَّلَهُ وَ قَالَ حَقَّرَ اللَّهُ مَنْ حَقَّرَكُمْ وَ انْتَقَمَ مِمَّنْ وَتَرَكُمْ وَ خَذَلَ اللَّهُ مَنْ خَذَلَكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكُمْ وَ كَانَ اللَّهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ نَاصِراً فَقَدْ طَالَ بُكَاءُ النِّسَاءِ وَ بُكَاءُ الْأَنْبِيَاءِ- وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ مَلَائِكَةِ السَّمَاءِ
ثُمَّ بَكَى وَ قَالَ يَا أَبَا بَصِيرٍ إِذَا نَظَرْتُ إِلَى وُلْدِ الْحُسَيْنِ أَتَانِي مَا لَا أَمْلِكُهُ بِمَا أَتَى إِلَى أَبِيهِمْ وَ إِلَيْهِمْ يَا أَبَا بَصِيرٍ إِنَّ فَاطِمَةَ (عليها السلام) لَتَبْكِيهِ وَ تَشْهَقُ فَتَزْفِرُ جَهَنَّمُ زَفْرَةً
لَوْ لَا أَنَّ الْخَزَنَةَ يَسْمَعُونَ بُكَاءَهَا وَ قَدِ اسْتَعَدُّوا لِذَلِكَ مَخَافَةَ أَنْ يَخْرُجَ مِنْهَا عُنُقٌ- أَوْ يَشْرُدَ دُخَانُهَا فَيُحْرِقَ أَهْلَ الْأَرْضِ فَيَحْفَظُونَهَا [فَيَكْبَحُونَهَا ]مَا دَامَتْ بَاكِيَةً وَ يَزْجُرُونَهَا وَ يُوثِقُونَ مِنْ أَبْوَابِهَا مَخَافَةً عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَلَا تَسْكُنُ حَتَّى يَسْكُنَ صَوْتُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءَ وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَكَادُ أَنْ تَنْفَتِقَ فَيَدْخُلَ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ وَ مَا مِنْهَا قَطْرَةٌ إِلَّا بِهَا مَلَكٌ مُوَكَّلٌ فَإِذَا سَمِعَ الْمَلَكُ صَوْتَهَا أَطْفَأَ نَارَهَا بِأَجْنِحَتِهِ وَ حَبَسَ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ مَخَافَةً عَلَى الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا وَ مَنْ عَلَى الْأَرْضِ فَلَا تَزَالُ الْمَلَائِكَةُ مُشْفِقِينَ يَبْكُونَهُ لِبُكَائِهَا وَ يَدْعُونَ اللَّهَ وَ يَتَضَرَّعُونَ إِلَيْهِ وَ يَتَضَرَّعُ أَهْلُ الْعَرْشِ وَ مَنْ حَوْلَهُ وَ تَرْتَفِعُ أَصْوَاتٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ بِالتَّقْدِيسِ لِلَّهِ مَخَافَةً عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ وَ لَوْ أَنَّ صَوْتاً مِنْ أَصْوَاتِهِمْ يَصِلُ إِلَى الْأَرْضِ لَصَعِقَ أَهْلُ الْأَرْضِ وَ تَقَطَّعَتِ الْجِبَالُ وَ زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ عَظِيمٌ قَالَ غَيْرُهُ أَعْظَمُ مِنْهُ مَا لَمْ تَسْمَعْهُ
ثُمَّ قَالَ لِي يَا أَبَا بَصِيرٍ أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ فِيمَنْ يُسْعِدُ فَاطِمَةَ (عليها السلام) فَبَكَيْتُ حِينَ قَالَهَا فَمَا قَدَرْتُ عَلَى الْمَنْطِقِ وَ مَا قَدَرَ عَلَى كَلَامِي مِنَ الْبُكَاءِ
ثُمَّ قَامَ إِلَى الْمُصَلَّى يَدْعُو- فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ عَلَى تِلْكَ الْحَالِ فَمَا انْتَفَعْتُ بِطَعَامٍ وَ مَا جَاءَنِي النَّوْمُ وَ أَصْبَحْتُ صَائِماً وَجِلًا حَتَّى أَتَيْتُهُ فَلَمَّا رَأَيْتُهُ قَدْ سَكَنَ سَكَنْتُ وَ حَمِدْتُ اللَّهَ حَيْثُ لَمْ تَنْزِلْ بِي عُقُوبَةٌ .
از ابو بصير نقل شده است که :
محضر مبارك امام صادق عليه السّلام بوده و براى آن جناب سخن مى گفتم در اين هنگام يكى از فرزندان حضرت داخل شد.
امام عليه السّلام به او فرمودند: بارك اللّه و او را به سينه خود چسبانده و وى را بوسيده و فرمودند:
خدا ذليل كند كسانى را كه شما را ذليل كنند و انتقام كشد از آنان كه به شما ظلم كنند، و خوار كند
افرادى را كه شما را خوار كنند، و لعنت كند اشخاصى را كه شما را مى كشند و خدا ولى و حافظ و ناصر شما باشد، زنان و انبياء و صديقين و شهداء و فرشتگان آسمان بسيار بر شما گريستند، سپس آن حضرت گريسته و فرمودند:
اى ابو بصير هر گاه به بچه هاى حضرت حسين عليه السّلام مى نگرم به واسطه مصيبت و ظلمى كه به پدرشان و خودشان شده حالتى به من دست مى دهد كه قابل كنترل نيست.
اى ابو بصير: فاطمه عليها السّلام بر آن حضرت گريست و زجّه زده و به دنبال آن جهنّم فريادى كشيد و جيغى زد كه فرشتگان حافظ و نگهبان بر آن، صداى گريه دوزخ را شنيدند و سريع آماده شدند آن را كنترل كنند زيرا خوف آن بود كه از درون دوزخ آتش زبانه كشد يا دود آن بيرون رفته و اهل زمين را بسوزاند لذا تا مادامى كه دوزخ گريان و نالان است فرشتگان حافظ آن را مهار كرده و به جهت خوف و هراسى كه بر اهل زمين دارند آن را محافظت نموده و درب هاى آن را محكم بسته اند ولى در عين حال دوزخ ساكت و آرام نمى شود مگر صداى فاطمه عليها السّلام آرام گردد.
بحـارالفـضائـل
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) أُحَدِّثُهُ فَدَخَلَ عَلَي
ادامه
اى ابو بصير درياها نزديك بود شكاف برداشته در نتيجه برخى در بعضى ديگر داخل شوند و قطره اى از آب درياها نيست مگر آنكه فرشته اى بر آن موكّل است، لذا هر گاه فرشته موكّل بانك دريا و خروش آن را بشنود با زدن بالش خروش و طغيان را خاموش و ساكت مى كند و آنها را حبس و نگاه داشته تا بر يك
ديگر داخل و وارد شوند و اين نيست مگر بخاطر خوف و هراس بر دنيا و آنچه در آن و كسانى كه بر روى زمين مى باشند و پيوسته فرشتگان از روى شفقت و ترحّم به واسطه گريستن درياها مى گريند و خدا را خوانده و به جانبش تضرّع و زارى نموده و اهل عرش و اطراف آن نيز جملگى در تضرّع و ناله مى باشند.
صداهاى فرشتگان بلند است كه به خاطر خوف و هراس بر اهل زمين همواره حق تعالى را تقديس و تنزيه مى نمايند و اگر احيانا صداى آنها به زمين برسد اهل زمين به فرياد آمده و كوهها قطعه قطعه شده و زمين اهلش را مى لرزاند.
ابو بصير مى گويد: محضر مبارك امام عليه السّلام عرضه داشتم:
فدايت شوم اين امر بسيار عظيم و بزرگ است! حضرت فرمودند: از اين عظيم تر غير آن، يعنى خبرى كه نشنيده اى مى باشد.
سپس فرمودند: اى ابو بصير! دوست ندارى در زمره كسانى باشى كه حضرت فاطمه عليها السّلام را كمك مى كنند؟
ابو بصير مى گويد: وقتى امام عليه السّلام اين كلام را فرمودند بطورى كه گريه به من دست داد كه قادر بر سخن گفتن نبودم و چنان بغض گلويم را مى فشرد كه توانايى بر تكلّم نداشتم.
سپس حضرت بپا خواسته و به نمازخانه تشريف برده و به خواندن دعا پرداختند.
پس از مجلس حضرت با چنين حالى بر خاسته و بيرون آمدم پس نه طعام خوردم و نه خوابيدم و صبح روز بعد را با حالى ترسان روزه گرفته تا آنكه محضر مباركش دوباره مشرّف شدم پس وقتى آن جناب را ساكن و آرام ديدم من نيز آرام گرفتم
و از اينكه عقوبت و بلائى بر من نازل نشده حق تعالى را حمد و ستايش نمودم.
کامل الزیارات صفحه82تا83
بحارالانوار جلد 45 صفحه208تا209
عوالم جلد17صفحه463تا464
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا ام کلثوم مظلومه و مقتدره
بر عمر لعنت
هدایت شده از کتابخانه فضائل
-
-
سه اسم باعث بکاء [گریه] میشود:
اول نام حسین -صلوات اللّه علیه-
دوم نام زینب -صلوات الله علیها-
سوم نام کربلا -أرض الله العالیة-
📚مقتل خطی وسیلة النجاة، بسطامی، ص۲۳
@ketabkhaneh_fazael
یا رادّ یوسف الی یعقوب...
ابوتراب شیرازی گوید : در عصر عاشورا دیدند آهویی به سرعت به سمت خیمه ها می آید و از پستان های او شیر می ریزد، لشکر عمر سعد ملعون نتوانستند آهو را بگیرند، آمد خودش را به خیمه امام سجاد سلام الله علیه زد، گفت آقا این لشکر بچه مرا گرفته اند،من بچه ام را از شما میخواهم. حضرت به لشکر خطاب کرد،هر کس بچه ی آهو را گرفته بیاورد،سه بار فرمود کسی جواب نداد،حضرت نهیب زد کسی از حرام زاده ها بچه را آورد،حضرت فرمود چرا بار اول و دوم نیاوردی؟ گفت بار سوم که نهیب زدید آقایی را با چشم سرخ با ذوالفقار فرمود برو بچه آهو را به مادرش پس بده که مادرش دخیل ما شده است. دیدند حضرت رباب سلام الله علیها صدا زد ای آنکه بچه آهو را به مادرش رساندی بچه ی مرا هم به من برگردان...
مقتل خطی جنگ مراثی 132