eitaa logo
دروس الشباب
400 دنبال‌کننده
121 عکس
25 ویدیو
53 فایل
محور مباحث این کانال، علوم اسلامی و دروس حوزوی است. باز ارسال مطالب با ذکر آدرس کانال، مجاز است. ارتباط با ادمین: @Ebn_Ahmad
مشاهده در ایتا
دانلود
در ( اسم فاعل و اسم مفعول در ) الف. سوره آیه 125: «يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ» به ترجمۀ واژۀ (به کسر واو؛ اسم فاعل) دقت کنید: و و : پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته يارى خواهد كرد. (ترجمۀ ؛ اسم مفعول = نشاندار) : پروردگارتان شما را به پنجهزار نفر از فرشتگان يارى‏ ( همانند ترجمۀ قبل) : خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، كه ‏_هايى_با_خود_دارند، مدد خواهد داد! (معهم سُوَّمٌ = خروج از مفرد و ترجمۀ یک جمله که این واژه هیچ دلالتی بر آن ندارد.) : خدا با پنج هزار از فرشتگان شما را يارى كند. (خروج از معنای اسم فاعل و استعمال در صفت مشبهه) : خدا پنج‏هزار فرشته را با پرچمى كه نشان مخصوص سپاه اسلام است به مدد شما مى‏ فرستد. ( در بخمسة آلاف را ترجمه نکرده یا بر سر مسومین در آورده است ؛ را به صورت اسمی و به معنای نشان دانسته است.) : پروردگارتان شما را با پنج هزار (نفر) از فرشتگان، ‏گذار، مدد خواهد كرد (ترجمه صحیح: مسوِّم: نشانه گذار) کاربرد ( ) در : «مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ» آل عمران: 14. به معنای: اسبان داغ نهاده و نشاندار. : اشکال فوق بر مبنای قرائت و و است که را به صيغه فاعل خوانده اند و مترجمان فوق بر طبق همین قرائت ترجمه نموده اند و ذیل همین قرائت، ترجمۀ خویش را چاپ نموده اند، در حالی که سایر قاریان سبعه، این واژه را به صيغه مفعول خوانده‏ اند. @DUROUS_ALSHABAB
فرق دو واژۀ و اصلی و مجازی واژۀ نقیض است و در برابر آن به کار می رود در حالی که واژۀ نقیض است و منظور از آفت چیزهایی مثل مرض و شکستگی و امثال آن است که بر جسم انسان عارض می شود. استعمال هر کدام از این دو واژه: بنابراین، 1- جملۀ «سلم الرجل من علّته» زمانی به کار می رود که انسان مبتلا به مرضی باشد که خوف هلاکت و مرگ یا نقص عضو برود. و اما زمانی که ترس مرگ یا نقص عضو نرود، می گویند: صحّ الرجل من علّته. 2- استعمال واژۀ در جایی که خوف هلاک نمی رود، از باب مجاز شایع است. 3- دو واژۀ و برای خداوند به کار نمی رود، زیرا این دو واژه نسبت به کسی کاربرد دارد که امکان ابتلا به هلاکت یا مرض را داشته باشد. و تعالی الله عن ذلک : در اینجا چند روایت برای درک بهتر فرق بین سلامت و صحت از کتاب شریف غرر الحکم از سخنان امیر المؤمنین علی علیه السلام ذکر می شود: الصِّحَّةُ أَفْضَلُ النِّعَم‏ / صحّت بدن افضل نعمتها و افزونترين آنهاست. الصِّحَّةُ أَهْنَأُ اللَّذَّتَيْن‏ / صحّت گواراتر دو لذّت است يعنى همه لذّتها يك طرف است و صحّت يك طرف و آن گواراتر است از همه آنها، يا اين كه آن را با هر لذّتى كه بسنجند صحّت گواراتر است از آن. بِصِحَّةِ الْمِزَاجِ تُوجَدُ لَذَّةُ الطَّعْم‏/ به صحت مزاج، لذّت مزه درک می شود. كَيْفَ يَغْتَرُّ بِسَلَامَةِ جِسْمٍ مُعَرَّضٍ لِلْآفَات‏ / چگونه فريب خورده شود به سلامتى جسمى كه در معرض آفتها قرار داده شده است؟! يعنى بدن هر چند سلامتى داشته باشد چون در معرض آفتهاست و هر لحظه احتمال اين هست كه آفتى عارض آن شود آن سلامتى قابل اين نيست كه كسى بآن فريب خورد و از ياد مرگ و تهيه آن غافل گردد، يا بآن سلامتى شادمان و فرحناك گردد، شادمانى در سلامتى أخروى باشد كه ديگر آفتى را بآن راهى نباشد. لَا لِبَاسَ أَجْمَلُ مِنَ السَّلَامَة/ هیچ جامه ای زیباتر از سلامتی نيست. : فروق اللغة / أبوهلال عسکری غرر الحکم / آمدی @DUROUS_ALSHABAB
به خاطر در إعراب «» در مثال زیر اختلاف است: . لی خاتمٌ ذَهَباً (ذَهَب: طلا - خاتم: انگشتر) نظریه و ، و در أوضح المسالک: نصبش بنابر بودن بهتر است. : 1- اسم منصوب در این مثال است و 2- و ملازم است نا متغیّر و 3- اسمی (خاتمٌ) که از آن رفع ابهام شده است، نکره است. در حالی که در حال بودن و بودن است. و نیز باید باشد. نظریه : نصبش فقط بنابر بودن صحیح است. : تمییز رافع ابهام از یا بعد از می آید یا بعد از و لا غیر. در حالی که خاتم، مقدار یا شبه مقدار نیستند. @DUROUS_ALSHABAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر ماه قمرى 29 روز و دوازده ساعت و 44 دقيقه است، و يكسال قمرى 354 يا 355 شبانه روز مى‌باشد؛ و سال شمسى از اول فروردين شروع و به آخر اسفند ختم مى‌شود، و شش ماه اول سال هر ماه 31 روز و پنج ماه بعد هر ماه 30 روز، و ماه اسفند در سالهاى عادى 29 روز و در سال كبيسه 30 روز مى‌باشد؛ و بر اساس اين محاسبه هر سال شمسى 11 روز از سال قمرى بيشتر است؛ و چون از نظر قرآن و روايات ملاك در عبادات و تكاليف شرعيّه ماههاى قمرى است، لذا بلوغ شرعى كه اول تكليف است بر اساس سال قمرى تعيين گرديده است. @DUROUS_ALSHABAB
شروط تكليف به سه دسته تقسيم مى‌شوند: اول: بر عهدۀ مکلف که سه چيز است: *بلوغ *عقل *قدرت دوم: تكليف، که مهمترین آنها عبارتند از: *علم *عدم اضطرار و اكراه و خطا و فراموشی؛ و نیز عدم تکلیف اهم مزاحم با تکلیف فعلی با توجه به اینکه شروط فعلیت در هر باب فقهی با باب دیگر متفاوت است، نمی وان بیشتر از این را نام برد، بلکه باید شروط هر تکلیف در باب خاص خودش بیان شود. سوم: ، که بر دو گونه است: گونه نخست- شروط صحتی که در تمامی ابواب فقهی مشترک است و آن دو چیز است: اول- دوم- گونه دوم- شروط صحت مختص که باید در ضمن هر باب فقهی به طور جداگانه بررسی شود. @DUROUS_ALSHABAB
نگاهي گذرا به عصمت در تفسير الميزان.pdf
60.3K
عنوان: نگاهی گذرا به عصمت در تفسیر المیزان محمد علی جوان سال 1399 : الف- ذکر یک شاهد قرآنی بر اینکه عصمت با اختیار منافات ندارد. ب- تعریف و توضیح «عصمت» در جلد 5 و 17 تفسیر المیزان ج- ذکر یک مثال محسوس برای توضیح اینکه عصمت با اختیار منافاتی ندارد. د- مدرک قرآنی تعریف علامه از عصمت هـ - اگر منشأ عصمت، علم است چرا علماء معصوم نیستند؟ و- ماهیت علمی که باعث عصمت است، چیست؟ @DUROUS_ALSHABAB
در ( اسم فاعل و اسم مفعول در ترجمه ) ب. سوره ، آیه 18: وَ جاؤُ عَلى‏ قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ «اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ » : 1- واژۀ اسم مفعول است و اسم فاعلش می باشد. 2- این واژه با و و متعدی می شود و در اصطلاح بین و و فرق است. 3- خداوند است یعنی کسی که از او درخواست یاری شده است. : «و بر آنچه توصيف مى‏ كنيد، خدا يارى‏ ده است‏» (ترجمۀ فاعل در حالی که اسم مفعول است.) : « بر رفع اين بليّه كه شما اظهار مى‏داريد بس خداست كه مرا يارى تواند كرد.» ( به عنوان اسم فاعل ترجمه شده است ضمن اینکه عبارت (رفع این بلیه) ترجمۀ موصوله دانسته شده و درست نیست.) : « و در برابر آنچه مى‏ گوييد، از خداوند يارى مى‏ طلبم!» (یاری می طلبم ترجمۀ (مضارع متکلم وحده) است!) : «و خداست كه بايد بر آنچه توصيف مى‏كنيد از او يارى جست.» ( را فعل امر به لام و مجهول ترجمه نموده است : مِن اللهِ . ضمنا جمله موجود در آیه یک است.) : « و خداست كه در اين باره از او يارى بايد خواست.» (همانند مشکینی) : « و در برابر آنچه وصف مى‏ كنيد، تنها خداست كه (از او) يارى خواسته مى‏ شود.» () : برخی همانند آقای رضایی آیه را به گونۀ معنا نموده اند (تنها خدا - فقط خدا)، این ترجمه: در برای دلالت بر یا استغراق است و لذا دلالت می کند بر حصر خبر در مبتدا (یعنی: حصر یاری خواستن در اینکه فقط از خدا باشد.) @DUROUS_ALSHABAB
به فروش می رسد حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی با شرح شواهد عینی @DUROUS_ALSHABAB
فروشی لسان العرب 18 جلدی @DUROUS_ALSHABAB
علیهما السلام () گناه چیست؟ آیا امام حسین علیه السلام از صحابه نبود؟ آنچه در این پیام می خوانید فتوای برخی از بزرگان عامه دربارۀ است. هدف از نقل این پیام دو چیز است: 1- برخی فتاوای اهل سنت مصداق مثل معروف است. مثل فتاوای ایشان در گناه سب صحابه و حرمت لعن قاتلان فرزندان رسول خدا حتی کسانی مثل امام حسن و امام حسین که از شحص پیامبر حدیث شنیده و از صحابی به شمار می روند. 2- شاهدی بر تاثیر برخی مجالس بر امنیت شیعیان در مناطق ترکیبی که با اهل سنت همجوارند. : از دکتر راغب السرجانی: أما علماء السنة فيقول أحمد بن حنبل رحمه الله: إذا رأيت أحدا يذكر أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم بسوء، فاتهمه على الإسلام. : به فتوای : کسی که از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به بدی یاد می کند؛ در اسلامش شک کن. وقال إسحاق بن راهويه: من شتم أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم يعاقب ويحبس. : به فتوای (یکی از راویان صحیح بخاری): کسی که به اصحاب پیامبر دشنام دهد، عقاب شده و زندانی می شود. ويقول الإمام مالك: من شتم النبي صلى الله عليه وسلم قتل بكفره، ومن سب أصحابه أُدّب. : به فتوای : کسی که به پیامبر دشنام دهد به خاطر کفرش کشته می شود و کسی که اصحاب آن حضرت را دشنام دهد ، تأدیب می شود. وقال القاضي أبو يعلى: الذي عليه الفقهاء في سب الصحابة؛ إن كان مستحلا لذلك كفر، وإن لم يكن مستحلا لذلك فسق. : نظر فقها در بارۀ دشنام دادن به اصحاب پیامبر چنین است: الف- اگر دشنام دادن به آنان را جایز و روا بداند، کافر است. ب- اگر معتقد به مشروع بودن دشنام نباشد، فاسق است. ويقول ابن تيمية: من زعم أن الصحابة ارتدوا بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا نفرا قليلا لا يبلغون بضعة عشر نفسا، أو أنهم فسقوا عامة الصحابة، فلا ريب في كفره. فتوای (مبدع وهابیت): هر کس معتقد است که اصحاب پیامبر جز عدۀ قلیلی که به 19نفر نمی رسند، همگی مرتد شده اند، و نیز هر کس که اصحاب آن حضرت را فاسق بداند؛ هیچ شکی در کفر او نیست. ويقول أبو زرعة الرازي: إذا رأيت الرجل ينتقص أحدا من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم فاعلم أنه زنديق. فتوای : هرگاه دیدی شخصی به یکی از اصحاب پیامبر گیرد (و از درجات آنان می کاهد) پس بدان که او زندیق است. : خارج از دین یا دگراندیش @DUROUS_ALSHABAB
یاد آوری می کنم در تعریف صحابی بین اهل سنت اختلاف است، ان شاءالله بیان خواهم کرد.
VTS_01_1.mp3
29.38M
فال حافظ1 / دکتر میر جلال الدین کزازی نسبت به این فایل داوری نمی کنم، خودتان بشنوید و قضاوت کنید. این چیزیست که خیلی ها گرفتار آن هستند. هزار نکتهٔ باریکتر ز مو این جاست *** نه هر که سر بتراشد قلندری داند آدمها وقتی از چیزی بدشان بیاید، دنبال اشکال و جواب و دلیل هستند و وقتی از چیزی خوششان بیاید، صحت آن را بدیهی می بینند و از منکران تعجب می کنند که چرا نمی فهمند. @DUROUS_ALSHABAB
VTS_01_2.mp3
29.1M
فال حافظ2 / دکتر میر جلال الدین کزازی @DUROUS_ALSHABAB
VTS_01_3.mp3
19.15M
فال حافظ3 / دکتر میر جلال الدین کزازی @DUROUS_ALSHABAB
نقد بداءة النحو.pdf
620.5K
(صفایی بوشهری) برای النحو چند سال قبل، نقدی بر کتاب بدایة النحو نوشتم و پیشنهاداتی برای بهتر شدن کتاب خدمت مدیریت وقت مرکز تدوین عرضه داشتم. پس از انتقال نقد به مؤلف عزیز کتاب حضرت استاد آقای صفایی بوشهری، تغییرات محتوایی جدی در کتاب صورت گرفت، که از مقایسۀ چاپ سابق و چاپ جدید هویدا می شود. البته هنوز هم اشکالات جدی بر این که برای نوشته شده وجود دارد. امروز برخی از دوستان خواهان بارگذار آن نقد شدند. @DUROUS_ALSHABAB
اسب نامه.pdf
220.2K
این نمونه ای از کار یک دانش آموز است، که با استفاده از جستجوهای اینترنتی این نوشته را گرد آورده است. : گاهی نوآوری در ارائۀ مطلب است. یعنی روش بیان یا شکل ظاهری نوشته یا ارائۀ مثال های کاربردی هم نوآوری است. بنابراین نوشته های همگی که در هنگام نوشتن یا نسبت به ظاهر تحقیق خود یا نسبت به مثال ها یا دلیل های جدید دقت می کنید، قابل تقدیر است. @DUROUS_ALSHABAB
أسلوب حذف.pdf
667.5K
نوشتۀ طلبۀ پایه3 مدرسه علیهما السلام اگر از دوستان مشهد ایشان را می شناسند، برای خود ایشان هم ارسال کنند شاید خودش هم نوشته اش را نداشته باشد. و @DUROUS_ALSHABAB
امروز کلاس زیاد دارم، توفیق بارگذاری پیامی ندارم.
معنا و استعمالات در واژۀ واژۀ عهد دو کاربرد دارد: کاربرد نخست: به معنای نگهدارى کردن و مراعات کردن پى در پى یک چیز. در اقرب الموارد گويد: «عَهِدَ فُلَانٌ الشَّيْ‏ءَ» يعنى آنرا پى در پى نگهدارى و مراعات كرد. کاردبرد دوم: به معنای پیمان نکته: وجه تسمیۀ : پيمان را از آن جهت عهد می نامند كه مراعات آن لازم است (مفردات راغب). وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ اسراء: 34. عهد با واژۀ : اگر به معنى امر و توصيه ای که حفظ و مراعاتش لازم است به کار رود با می آید. مانند: وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ ... (بقره: 125). عَهِدْنا بمعنى دستور داديم و امر كرديم است ولى چون دستور اكيد و لازم المراعاة است لذا با عَهِدْنا تعبير آورده شده أَ لَمْ‏ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ‏ (يس: 60) : از باب مفاعله؛ و در اصل، نوعی رابطۀ دو طرفه است. (عَاهَدَ یُعَاهِدُ مُعَاهَدَةً) بنابر این یعنی: با همديگر پيمان بستن پيماني كه لازم الاجرا است و باید مراعات شود. مانند: إِلَّا الَّذِينَ‏ عاهَدْتُمْ‏ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ‏ (توبه: 7) و البته گاهی واژۀ برای به کار می رود، زیرا پیمان و قراری یک طرفه است. مثل:‏ وَ مِنْهُمْ مَنْ‏ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَ‏ (توبه: 75). پيداست كه‏ عاهَدَ در آيه پيمان شديد را ميرساند زيرا عهد يكطرفى و فقط از جانب بنده است. اکنون نادرستی برخی از ترجمه ها از آیۀ «قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا» (آل عمران : 183) را ببینید. دوستان نقد خود بر ترجمه های موجود از این آیه بنویسید و برایم ارسال کنید. @DUROUS_ALSHABAB
در معنای فعل برخی از ترجمه ها از آیۀ «قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا» (آل عمران : 183) و : گفتند: «خداوند از ما پيمان گرفته‏» (نقد: به معنای ، در حالی که به معنای أوصَی (العین، خلیل - اساس البلاغة، زمخشری) یا أمَرَ (مجمع البحرین، طریحی) است. : « گفتند: خدا از ما پيمان گرفته‏» (: همانند ترجمۀ قبل) : « گفتند: «خدا با ما پيمان بسته‏» (: مثل قبلی. با این تفاوت که را به معنای دانسته است.) : « گفتند: همانا خداوند (در كتاب‏هاى آسمانى) به ما سفارش كرده‏» (: ترجمه اش است جز اینکه مطلب داخل () اضافه است و نیازی به آن نیست.) : «گفتند: خدا به ما سفارش كرده است‏» ( ) @DUROUS_ALSHABAB
بخشی از آنچه در این کتاب می خوانیم: 1. قرآنی و روایی امر به معروف و نهی از منکر. 2. ادلهٔ فوق. 3. فقهای امامیه از سده های نخستین تا عصر صاحب جواهر. 4. تعریف معروف و منکر و محدوده و شرایط امر و نهی. 5. فقیه و ریشه های روایی و تاریخی آن در فقه امامیه و بررسی آراء مرتبط با آن. 6. و قضاوت. 7. امر به معروف و نهی از منکر در . 8. امر به معروف و نهی از منکر و تعامل با . 9. امر به معروف و نهی از منکر و . 10- کارمندی در حکومت و..... . قیمت با : 80 تومان @DUROUS_ALSHABAB
در برشی از کتاب امر به معروف و نهی از منکر جواهر الکلام اجرای حدود و قضاوت توسط فقهاء عصر غیبت: و در هر حال، برخی - بنا به آنچه از بعضی از آنان نقل شده - گفته اند: برای فقهائی که با تمسک به ادله تفصیلی و استدلالیِ، به احکام شرعی آگاهند، جایز است که در حال غیبت امام علیه السلام، حدود شرعی را اجرا نمایند، همان طور که در صورت ایمنی از ضررِ سلطان و حاکم وقت، برای آنان حکم کردن(قضاوت) بین مردم، جایز است. و نیز بر مردم واجب است که آنان را بر اجرای حدود، یاری نمایند، همان طور که یاری امام بر آنان واجب است. و قائلین این فتوا عبارتند از: ، و ، ، ، و ، ، ، ، ، ، و ... . بلکه این فتوا بین فقهاء مشهور است، و بلکه – بالاتر از این –، من نسبت به این فتوا مخالفتی نیافتم، جز آنچه که از ظاهر عبارات ابن زهره و ابن ادریس نقل شده؛ ولی من خودم این مسأله را در آثار این دو نفر بررسی ننموده ام، و ممکن است که بررسی آراء این دو، خلافِ این نقل را ثابت کند –، یعنی آنان هم همین فتوا را قبول داشته باشند – زیرا سابقاً شنیدی که این دو، بر جواز اجرای حدود توسط حاکم منصوب از جانب امام ادعای اجماع نموده اند، و فقیه نیز در ضمن حاکمِ منصوب از ناحیه امام، داخل است . پس بنابر این توضیحات، و با توجه به عبارتی که سابقاً از ابن زهره و ابن ادریس نقل کردیم، بر جواز اجرای حدود توسط فقیه اجماع است، نه بر عدم جواز . ..... او در ادامه به بررسی تفصیلی روایات و اقوال فقها می پردازد و در نهایت از منکرین ولایت فقیه در اجرای حدود، تعجب می کند و می گوید: گویا این عده، طعم فقه را نچشیده اند. و گویا از لحن و سبک و رموز اقوال ائمه هیچ چیزی را نفهمیده اند، و در منظور امام از این سخن:« من او را حاکم بر شما و قاضی و حجت و خلیفه و... قرار دادم »، درنگ ننموده اند، در حالی که ظاهر است که مراد از این عبارات، نظم بخشیدن به شیعه است، نسبت به بسیاری از اموری که به ائمه مربوط می شود. و به خاطر همین است که سلار در کتاب مراسم – در همان عبارتی که چند صفحه قبل نقل کردیم – معتقد است که ائمه امور مربوط به منصب امامت را به فقهاء تفویض نموده اند . @DUROUS_ALSHABAB