eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
️ هر وقت روز بدی را تجربه کردی! بدان هیچکس به تو وعده نداده که زندگیت بدون مشکل خواهد بود! یک نفس عمیق بکش،و به خود بگو این فقط یک روز بد است، نه یک زندگی بد! به خدا️ توکل کن! خدا را برای جبران غم های زندگی به ما ارزانی داشته. و من یتوکل علی الله فهو حسبه سرانجام روزی بہ حڪمت همہ اتفاقات زندگی پی خواهی برد... ازسردرگمی هابگذرو لبخند بزن... اعتماد ڪن بہ حڪمت خدایی ڪہ از هرڪسی نسبت بہ بندگانش دلسوزتر است... http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
: اگر واقعا به ما عشق می ورزد، پس این همه و اندوه ما در دنیا برای چیست؟ آنجالی گفت: رنج و اندوه در برنامه الهی، جای خود را دارد. وقتی که کودک تو بیمار می شود، او را مجبور میکنی که داروهای تلخ بخورد و توجهی به فریادها و اشکهایش نمی کنی. ما هم است، خداوند چون مادری مهربان، داروهای رنج و درد را بر ما نازل می کند، از رنج فرار نکن، سعی نکن از آن بگریزی بلکه با روحیه ای درست آن را بپذیر. رنج در واقع تجربه ای است که زندگی تو را غنی و روحت را تقویت می کند. رنج آیینه قلبت را صیقل می دهد و تو هنگامی در آن بنگری چهره زیبای خداوند را مشاهده خواهی کرد. آن گاه خواهی دانست که در همه این ، لطف و نهفته است. http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
صبح زود با صداي داد و فریاد مادرم از خواب بیدار شدم. دوباره ترم تابستانی داشتم و باید به دانشگاه می رفتم. اما احساس افسردگی اجازه نمی داد از رختخواب بیرون بیایم. صداي مادرم را می شنیدم که فریاد می زد :- دختره بی چشم و رو !... ببین چه جوري عروسی سهیل رو از دماغم در آورد. بگو چرا هی پذیراي می کرد ازش ! اه ! مرده شور چشم سفید !....لحظه اي ساکت شد و دوباره داغ دلش تازه و صدایش بلند می شد :- آخه بیشعور بی عقل کوروش با اون همه کبکبه و دبدبه رو ردکردي واسه این پسه مردنی ریشو ؟ خاك بر سرت مهتاب ! پرهام با اون سر و ریخت و پول و موقعیت رو رد کردي واسه این پسره جانماز آب کش حزب الهی ؟ حالا همینم مونده بترسم یک نوار بذارم تو ضبط ! خدا به دور دختره بیشعور ! غلط می کنه حرف زیادي بزنه وقتی با تو سري وادارش کردم زن کوروش بشه اون وقت می فهمه زرت و پرت زیادي یعنی چی !صداي آهسته پدرم که مادرم را دعوت به آرامش می کرد شنیدم. دلم براي خودم می سوخت. من هنوز حرفی نزده این همه داد و فریاد را باید تحمل می کردم اگر کلمه اي از دهنم در می آمد چه می شد.چند لحظه اي با خودم فکر کردم . چرا باید می نشستم و گوش می دادم ؟ حسین پسر خوب و پاکی بود گناهش فقط بی خانواده بودن و بی پولی اش بود. که هیچکدام تقصیر خودش نبود. تازه درست که فکر می کردي همچین بی پول هم نبود. مگه سهیل برادر خودم چی داشت ؟ مگه همین پرهام که مادرم می گفت موقعیت و پول داره وضعش از حسین بهتر بود ؟ فوق فوقش دایی بهش یک خونه می داد تازه هنوز کار هم نداشت. با این فکرها شیر شدم و با سرعت به طرف آشپزخانه رفتم . در باز کردم و گفتم :- چه خبر ؟ چرا ایقدر داد و بیداد می کنید ؟مادرم مثل ببر زخمی به طرفم برگشت . صورت سفیدش از شدت خشم قرمز و چشمانش از حدقه در آمده بود. موهاي اطراف صورتش پریشان بود. با دیدنم گفت :- چه خبره ؟ یعنی تو نمی دونی ؟ همه این آتیش ها از گور تو بلند می شه دختره چشم سفید ! پدرم ساکت به من خیره شده بود. از عصبانیت می لرزیدم داد زدم :- بس کنید بس کنید اینقدر پشت سر کسی که نمی شناسید حرف نزنید . مگه حالا چی شده که داد می زنید. مگه من دختر شاهم که خواستگارام باید دست چین شده باشند.مادرم فوري جیغ کشید : صداتو ببر مهتاب ! رفته دانشگاه به جاي اینکه تربیت یاد بگیره بی تربیت شده ! حالا چی شده اینقدر سنگ این پسره ریقو رو به سینه می زنی ؟با حرص گفتم : چون وقتی که امثال ما سوراخ موش می خریدن یک میلیون این پسره ریقو و مردنی سنگ شما رو به سینه می زد فهمیدید؟چشمان پدر و مادرم گشاد شده به من خیره ماند. بدون حرف اضافه لباس پوشیدم و از خانه بیرون آمدم. سر کلاس با دیدن لیلا که اخم هایش در هم بود خنده ام گرفت. حالا هر دو یک موقعیت داشتیم. شادي هنوز پایش ورم داشت ونمی توانست به دانشگاه بیاید. لیلا وقتی به لب و لوچه آویزانم نگاه کرد پرسید :- چیه ؟ تو دیگه چته ؟ دستم را تکان دادم : همون بدبختی تو رو دارم!لیلا فوري پرسید : حسین با پدرت صحبت کرد؟سرم را تکان دادم . لیلا با خنده گفت : واي دلم بهت می سوزه حالا حالا ها باید جنگ و دعوا داشته باشی .تازه بعید میدونم موفق بشی .با حرص گفتم : به کوري چشم تو برات کارت می فرستم. بعد از کلاس لخ لخ کنان از در دانشگاه بیرون می آمدم که چشمم به حسین افتاد. گوشه اي منتظر ایستاده بود. با دیدنم جلو آمد و سلام کرد. لیلا جوابش را داد و رو به من گفت :خوب من باید برم فردا می بینمت . حسین منتظر ماند تا لیلا کمی دور شود. بعد گفت : چی شد ؟ پدرت حرفی نزد ؟با عصبانیت گفتم : چی شد ؟! هیچی ! از دیروز هردوشون دارن سرم داد و فریاد می کشن. همش تقصر توي دیوونه است!حسین دلجویانه گفت : الهی من بمیرم که برات این همه مشکل درست کردم. اما منو هم درك کن از این وضع خسته شدم.نگاهش کردم . چشمان درشتش معصومانه نگاهم می کرد. آهسته گفتم :- خوب حالا باید چه کار کنیم ؟حسین قلم و کاغذي از جیبش در آورد : آدرس شرکت پدر تو بده می خوام برم اونجا رو در رو باهاش صحبت کنم. بایدهمه چیز رو بهش بگم. با ترس گفتم : چی می خواي بگی ؟ تو رو خدا بذار یک چند وقتی بگذره بعد اصلا شاید خودش بهت وقت بده بیاي صحبت کنی ...حسین سري تکان داد و گفت : نه مهتاب این موضوع باید زودتر روشن بشه . من که دزدي و هیزي نکردم که بترسم.می خوام تکلیف یکسره بشه یا اینطرفی یا اونطرفی!با دودلی پرسیدم : اگه بگه نه اونوقت منو ول می کنی ؟...حسین لحظه اي حرفی نزد بعد مصمم گفت : انقدر می رم و می آم که بگه آره خیالت راحت باشه . من تو رو از دست نمی دم.بعد آدرس را نوشت و رفت. داستان و رمان مذهبی http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
با اضطراب و هیجان به خانه برگشتم. همه جا ساکن بود و انگار کسی خانه نبود. روي تخت نشستم و سعی کردم درس بخوانم. دلم مثل سیر و سرکه می جوشید و اصلا نمی توانستم تمرکز کنم. ساعت هم انگاربا من لج کرده بود. مثل یک لاك پشت فس فس می کرد. و جلو می رفت. هوا تاریک شد بی آنکه من از جایم تکان خورده باشم. تقریبا هر یک ربع به خانه حسین زنگ می زدم. اما خبري نبود. عاقبت سر و صداي در بلند شد . قلبم درسینه می کوبید و دست و پایم می لرزید . پدرم به محض ورود صدایم کرد:- مهتاب مهتاب کجایی ؟فوري از جا بلند شدم و بیرون رفتم : سلام من اینجا هستم. پدرم با خستگی نگاهی کرد و گفت : علیک سلام مادرت کجاست ؟شانه اي بالا انداختم: نمی دانم وقتی من آمدم خانه نبود.پدرم خودش را روي مبل انداخت : حتما قهر کرده رفته خونه برادرش ! ببین ما رو تو چه هچلی انداختی . بعد چایی که جلویش گذاشته بودم برداشت و ادامه داد : - امروز دوباره این پسره پیداش شد. نمی دونم آدرس شرکت منو از کجا آورده حتما سهیل بهش داده به هر حال آمد.نشستیم و با هم صحبت کردیم. می گفت خیلی وقته که تصمیمش رو گرفته و هر بار تو مانعش شدي ... آره ؟سرم را پایین انداختم . پدرم گفت : از پدر و مادرش پرسیدم جواب داد کسی رو نداره . یک خونه داره و یک مقدار پول براي برگزاري مراسم عروسی... هنوز من حرفی نزده براي خودش عروسی هم گرفته ! با اینکه به نظرم پسر بدي نیامد اما مهتاب این جور آدمها وصله ی ما نیستند. تو با این نوع تفکر و طرز زندگی آشنا نیستی الان بچه اي احساساتی هستی یک تصمیمی می گیري ولی تب تند زود عرق می کنه و سرد می شه . اون وقت دیگه پشیمونی سودي نداره این حرفها به کنار مادرت خودش رو می کشه اگه تو بخواي زن این آدم بشی . تمام نیرو و توانم را جمع کردم و به زور گفتم : آخه چرا بابا مگه حسین چه عیبی و ایرادي داره ؟ یک پسر پاك و درست که داره زندگی می کنه کار می کنه .روي پا خودش وایستاده آخه چه ایرادي داره ؟براي یک زندگی ساده امکانات داره مثل سهیل یک خونه داره یک کار پر در آمد داره دیگه چی می خواهید؟ براي چی مامان انقدر ناراحته ؟ من دلم نمی خواد زن کوروش بشم و برم خارج زندگی کنم. به کی باید بگم ؟پدرم از ناچاري شانه اي بالا انداخت و گفت : در هر حال من براي پنج شنبه همین هفته یک وقت بهش دادم بیاد خونه صحبت کنه در حضور مادرت و تو تا اون روز ببینم چی می شه ! با شنیدن این حرف کمی امیدوار شدم. لحن پدر آنقدر قاطع و جدي نبود که کاملا نا امید شوم. می دانستم از حسین بدش نیامده و فقط از عکس و العمل تند مادرم می ترسد. سرنماز از خدا خواستم که مادرم را راضی کند. دیروقت شب عاقبت مادرم همراه پدرم به خانه برگشت. صدایش را می شنیدم که به پدرم غر می زد :- تو که می دونی نظر من چیه حالا بهش وقت هم دادي ؟... امیر نکنه تو هم طرف این دختره هستی که انقدر رو دار شده؟نمی شنیدم پدرم چه جوابی می دهدد اما از لحن صداي مادرم می دانستم عصبانی است و به این سادگی ها تسلیم نمی شود. صبح پنج شنبه سرانجام فرا رسید . انقدر اضطراب و نگرانی داشتم که تا صبح در اتاقم قدم زدم. بعد از نماز صبح با علم به اینکه همه خوابند به حسین تلفن کردم . می دانستم بیدار است و احتمالا سر سجاده دعا می کند. حدسم درست بود وبا اولین زنگ گوشی را برداشت وقتی صداي مرا شنید با تعجب گفت : دختر تو چرا این موقع بیداري ؟باخنده گفتم : براي همون دلیل که تو بیداري ...حسین با هیجان گفت : براي نماز بیدار شدي ؟دوباره خندیدم : براي نماز نخوابیدم. از دیشب بیدارم حسین من خیلی می ترسم. صداي آرامش در گوشم پیچید : نترس عزیزم به خدا توکل کن مطمئن باش همه چیز درست می شه غمگین گفتم :حسین می شه خواهش کنم از جبهه رفتن و مجروح شدنت حرفی نزنی ؟لحظه اي سکوت شد . بعد صداي حسین آرام و مطمئن بلند شد :- مهتاب پدر و مادر تو حق دارن همه چیز رو در مورد من بدونن از من نخواه که بهشون دروغ بگم.با حرص گفتم : راستشو نگو دروغ هم نگو !حسین خندید : نترس دختر خوب دلم خیلی روشنه مطمئن باش موقع اسباب کشی تو هم کمکم می کنی .با خنده گفتم : پس براي اسباب کشی نگرانی ؟ هان ؟حسین دلجویانه گفت : نه عزیزم شوخی کردم . نگران نباش برو یکم استراحت کن . من طرفهاي ساعت هفت می آم فقط دعا کن . از ته دل . http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 📑سه دفتری که خداوند اعمال بندگان را در آن‌ها ثبت می‌کند 🌸 پیامبراکرم(ص) فرمود: 🔸برای اعمال بندگان سه دفتر هست؛ ❶ دفتری که خدا چیزی از آن را نمی آمرزد. ❷ دفتری که خدا به آن اهمیت نمی دهد. ❸ دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمی گذرد. 🌸سپس فرمود: 🔸دفتری که خدا چیزی از آن را نمی‌آمرزد، است. 🔸دفتری که خدا به آن اهمیت نمی‌دهد، ستمی است که بنده میان خود و خدا به خویشتن کرده است. مانند روزه‌ای که خورده یا نمازی که ترک کرده و خداوند اگر بخواهد آنرا می‌بخشد و از آن می گذرد. 🔸 و اما دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمیگذرد ستم هایی است که بندگان به یکدیگر کرده‌اند که ناچار باید تلافی شود. 📚 نصایح، نوشته مرحوم آیت الله مشکینی احادیث الطلاب 🌸 _و _رمان_مذهبی^ http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
‌ 🌹از کسانی که از من متنفرند سپاسگزارم؛ آنها مراقوی ترمیکنند.... 🌹از کسانی که مرادوست دارند ممنونم؛ آنهاقلب مرا بزرگ میکنند.... 🌹از کسانی که مرا ترک میکنند متشکرم؛ آنان به من می آموزندکه هیچ چیز تا ابدماندنی نیست.... 🌹ازکسانی که بامن میمانند سپاسگزارم؛ آنان به من معنای دوست واقعی رانشان میدهند.... در یک کلام مهربان باشیم و دریادل تا میتونیم قدر یکدیگر را بدانیم http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
👇👇 1➖آیه الكرسی نوری از آسمان است. 2➖آیه الكرسی آیتی از گنج عرش است. 3➖آیه الكرسی باعث ایمنی در سفر است. 4➖ آیه الكرسی اعلاترین نقطه قرآن است. 5➖ذكر رسول مكرم اسلام در بستر؛ خواندن آیه الكرسی بود. 6➖با خواندن آیه الكرسی انسان دچار هیچ‌گونه آفتی نخواهد داشت. 7➖برای رفع فقر آیه الكرسی مؤثر است و كمك الهی از غیب می‌رسد. 8➖همه چیز در آیه الكرسی است یعنی كرسی گنجایش آسمان‌ها و زمین را دارد. 9➖در تنهایی آیه الكرسی بخوانی باعث رفع ترس می‌شود و از سوی خدا كمك می‌رسد. 10➖آیه الكرسی رادر نمازها؛ روزها؛ شبهای ایام هفته؛ سفرها و در نماز شب و دفن میت بخوانید. 11➖هنگام خواب نیز آیه الكرسی بخوانید زیرا باعث می‌شود خداوند فرشته‌ای نگهبان و محافظت بگمارد تا صبح سلامت بمانی. 12➖هر گاه از درد چشم شكایت داشتی آیه الكرسی بخوانید و آن درد را اظهار نكنید آن درد برطرف می‌شود و از آن عافیت می‌طلبید. 13➖پیامبر اسلام (ص): در خانه‌ای كه آیه الكرسی خوانده شود ابلیس از آن خانه دور می‌شود و سحر و جادو در آن خانه وارد نمی‌شود. 14➖آیه الكرسی پایه و عرش الهی است و هدف از خواندن آن این است كه مردم در عبادت جز خداوند كسی را نپرستند و به ذلت فرو نروند و روح یكتاپرستی ایجاد كنند و از بندگی ناروا آزاد شوند و آیه الكرسی عقلها را بیدار و اله حقیقی را معرفی و خدای دانا و توانا را به مردم می‌شناساند. 15➖وقت غروب 41 بار آیه الكرسی را بخوانی حاجت‌روا می‌شوی ( 41 بار تا علی العظیم بخوان یعنی یك آیه ) مجرب است و برای رفع هم و غم؛ شفای مریض؛ درمان درد؛ رحمت خداوند و زیاد شدن نور چشم آیه‌الكرسی را مدام بخوانید. 16➖اگر مؤمن آیه الكرسی را بخواند و ثوابش را برای اهل قبول قرار دهد خداوند ملكی را بر او مقرر می‌كند كه برایش تسبیح كند. 17➖آیه الكرسی در مزرعه و مغازه پنهان كردن باعث بركت مزرعه و رونق گرفتن كسب است. 18➖از پیامبر نقل نموده‌اند كه: این آیه عظیم‌تر از هر چیزی است كه حق تعالی آفریده است. 19➖چند چیز حافظه را زیاد می‌كند یكی از آن خواندن آیه الكرسی است. 20➖هر شب آیه الكرسی را بخوانی تا صبح در امان خدا هستی. 21➖هر صبح آیه الكرسی را بخوانی تا شب در امان خدا هستی. 22➖آسان شدن مرگ بوسیله آیه الكرسی است. 23➖آیه الكرسی عظیم‌ترین آیه در قرآن است. 24➖برای حفظ مال و جان آیه الكرسی بخوان. 25➖آیه الكرسی ویرانگر اساس شرك است. 26➖آیه الكرسی سید سوره بقره است. ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻻَ ﺇِﻟَٰﻪَ ﺇِﻻَّ ﻫُﻮَ ﺍﻟْﺤَﻲُّ ﺍﻟْﻘَﻴُّﻮم..... http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 •┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
✨﷽✨ حاڪمیت روح عاطفے و نگاههاے محبت آمیز در خانه 🌸شیرین ترین اوقات زندگے ، لحظاتے استــ ڪه انسان چشم به معشوق خود مےدوزد و او را مےنگرد ؛ و عاشقانه با او صحبت مےڪند ؛ و نهایت عشق و عاطفه خود را در ڪلام و نگاه ابراز مےدارد ... ❣زندگانےحضرتــ " علـے (ع) و زهــرا (س) " پر استــ از این لحظاتــ عاشقانه و شیرین ❤️علے (ع) مےفرمایند : دائماً به او مےنگریستم و از دلم غم و اندوهها برطرف مے شد ؛ 💗و فاطمه (س) خطابــ به همسرش مےفرماید: علـے جان ! جانم فداے تو جان و روح من سپر بلاے جان تو ! یا اباالحسن همواره با تو خواهم بود ، چه در خیر و نیڪے به سر ببرے ، چه در سختےها و بلاها گرفتار شوے ، همواره با تو خواهم بود و چه نیڪو ڪلام خود را به اثباتــ رسانید و جان خویش را در طبق اخلاص نهاد و فدایے علـے (ع) شد ...❤️ 📚ڪوڪب الدرے،ج۱،ص۱۹۶ http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
متنى بسيار و دیشب خواب دیدم که مرده بودم ... روز اول یه فرشته اومد بم گفت: چی میخوای؟ بهش گفتم:آب گفت برو بالای اون تپه آب بخور ... وقتی رفتم دیدم یه چشمه بزرگی بود، دل سیر آب خوردم روزسوم همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟ بازم گفتم: آب ... گفت برو بالا اون تپه آب بخور ... درحالی ک چشمه کوچکترشده بود،دل سیر آب خوردم ..... روز هفتم، همون فرشته گفت:امروز چی میخوای؟؟ بازم گفتم آب .. گفت برو بالا اون تپه ... درحالی که چشمه کوچک وکوچکتر شده بود..آب خوردم.... بعد چهلم همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟ ... با عطش فراوان گفتم : آب ... گفت برو بالا اون تپه ... درکمال تعجب دیدم قطراتی مدام در حال ریزش هستند ...برگشتم و به فرشته گفتم : چرا اینطوری شده؟؟؟... گفت : روز اول ، همه دوستات ، فامیلات ، عشقت و مادرت برات اشک ریختند ، روز سوم فقط عشقت ، رفیقات و مادرت برات اشک ریختن ... روزهفتم فقط عشقت و مادرت برات اشک ریختن ولی روز چهلم فقط این مادرت بود که برات اشک میریخت و همین قطرات همیشه پاپرجاست... وقتی بیدار شدم پای مادرمو بوسیدم وفهمیدم عشق فقط مادر است وبس سلامتی همه مادرا❤️❤️..... http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📌 داستان زیبا ✳️شیخی از شاگردش پرسید: چند وقت است که در ملازمت من هستی؟ شاگرد جواب داد : حدودا سی و سه سال ✅شیخ گفت: در این مدت از من چه آموختی؟ شاگرد: هشت مسئله 💠شیخ گفت: إنا لله وإنا إليه راجعون! مدت زیادی از عمر من با تو گذشت و فقط هشت چیز از من آموختی‌!؟ ☘شاگرد: ای استاد، نمی خواهم دروغ بگویم و فقط همین هشت مسئله را آموخته ام استاد: پس بگو تا بشنوم شاگرد 🌹أول 🌹 به خلق نگریستم دیدم هر کس محبوبی را دوست دارد و هنگامی که به قبر رفت محبوبش او را ترک نمود پس ها را محبوب خود قرار دادم تا در هنگام ورودم به همراه من باشد 🌹دوم 🌹 به کلام خدا اندیشیدم؛ وأما من خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى/ فإن الجنة هي المأوى": و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت، بی گمان بهشت جايگاه اوست نازعات: ۴۰ پس با خویش به پیکار برخاستم تا این که بر طاعت خدا ثابت گشتم 🌹سوم 🌹 به این مردم نگاه کردم و دیدم هر کس شئ گران بهایی همراه خویش دارد و با جانش از آن محافظت می کند پس قول خداوند را به یاد آوردم " ما عندكم ينفذ و ما عند الله باق ". نحل: ۹۶ آنچه پيش شماست، تمام می شود و آنچه پيش خداست، پايدار است پس هر گاه شیء گران بهایی به دست آوردم، آن را به پیشگاه تقدیم کردم تا خدا حافظ آن باشد 🌹چهارم 🌹 خلق را مشاهده کردم و دیدم هر کس به مال و نسب و مقامش افتخار می کند. سپس این آیه را خواندم " إن أكرمكم عند الله أتقاكم ". حجرات: ۱۳ در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا شماست پس به تقوای خویش افزودم تا این که نزد خدا ارجمند باشم. 🌹پنجم 🌹 خلق را دیدم که هر کس طعنه به دیگری می زند و همدیگر را لعن و می کنند. و ریشه ی همه ی این ها حسد است سپس قول خداوند را تلاوت کردم " نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحياة الدنيا ". زخرف: ۳۲ ما [وسايل] معاش آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كرده ايم پس را ترک کردم و از مردم پرهیز کردم و دانستم روزی و فضل به دست خداست و بدان راضی گشتم 🌹ششم 🌹 خلق را دیدم که با یکدیگر دارند و بر همدیگر ظلم روا می دارند و به جنگ با یکدیگر می پردازند.آن گاه این فرمایش خدا را خواندم " إن الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا ". فاطر: ۶ همانا شیطان دشمن شماست پس او را دشمن گیرید پس دشمنی با مردم را کنار گذاشتم و به دشمنی با شیطان پرداختم 🌹هفتم 🌹 به مخلوقات نگریستم پس دیدم هر کدام در طلب روزی به هر دری می زند و گاه دست به مال نیز می زند و خود را ذلیل نموده است و خداوند فرموده " وما من دابة في الأرض إلا على الله رزقها ". هود: ۶ و هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر [اين كه] اش بر عهده ی خداست. پس دانستم من نیز یکی از این جنبنده هایم و بدانچه که خداوند برای من مقرر کرده است، راضی گشتم 🌹هشتم 🌹 خلق را دیدم که هر کدام بر مخلوقی مانند خودشان می کنند؛ این به مال و دیگری نان و دگران به صحت و مقام و باز این قول خداوند را خواندم " ومن يتوكل على الله فهو حسبه ". طلاق: ۳ و هر كس بر خدا توکل كند، او براى وى بس است 🌐پس توکل بر مخلوقات را کنار گذاشتم و بر توکل به خدا همت گماشتم* ✅رسانیدن دانش عبادت است http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
۞﷽۞ 🔵دعا محبوبترین اعمال نزد خداوند🔵 «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْأَرْضِ الدُّعَاءُ وَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْعَفَافُ قَالَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام رَجُلًا دَعَّاءً» امام صادق علیه السلام: امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام فرمود: محبوبترين كارها در روى زمين نزد خداوند متعال، دعاست. و برترين عبادت، عفاف مى باشد... اميرالمؤمنين عليه السّلام بسيار اهل دعا بود. 🔹دعا کن و نگو کار گذشته است «يا ميسّر اُدعُ و لا تَقُلْ: إنَّ الأمرَ قَد فُرِغَ مِنهُ، إنَّ عِندَ اللّهِ عزّ و جلّ مَنزِلَةً لا تُنالُ إلاّ بِمَسألَةٍ» ميسّر بن عبد العزيز نقل می کند: امام صادق عليه السلام به من فرمود: اى ميسّر دعا كن و مگو: كار از كار گذشته است [و آنچه مقدّر شده همان مى شود]، همانا نزد خداوند عزّ و جلّ مقام و منزلتى است كه جز با درخواست به دست نمى آيد. 🔹در دعا پیش دستی کنید «قَالَ کَانَ جَدِّی یَقُولُ تَقَدَّمُوا فِي الدُّعَاءِ فَإِنَّ الْعَبْدَ إِذَا كَانَ دَعَّاءً فَنَزَلَ بِهِ الْبَلَاءُ فَدَعَا قِيلَ صَوْتٌ مَعْرُوفٌ وَ إِذَا لَمْ يَكُنْ دَعَّاءً فَنَزَلَ بِهِ بَلَاءٌ فَدَعَا قِيلَ أَيْنَ كُنْتَ قَبْلَ الْيَوْمِ» امام صادق علیه السلام فرمود: جدّم مى فرمود: در دعا پیش دستی کنید (و پیش از آنکه گرفتار شوید دعا کنید) زیرا اگر بنده اى بسیار دعا کند و بلائى به او رسد و دنبالش دعا کند، گفته شود: صدایی آشناست، و در صورتی که اهل دعا نباشد و بلائى به او رسد و دنبالش دعا کند، به او گفته شود: تا به امروز کجا بودى!؟ 🔹اصرار در دعا «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَرِهَ إِلْحَاحَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الْمَسْأَلَةِ وَ أَحَبَّ ذَلِكَ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ أَنْ يُسْأَلَ وَ يُطْلَبَ مَا عِنْدَهُ» امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند عزّ و جلّ اصرار مردم به يكديگر در مورد درخواستهايشان را نمي پسندد ولي اين کار را نسبت به خودش دوست دارد. همانا خداوند عزّ و جلّ دوست دارد که آنچه نزد اوست مورد درخواست و طلب قرار بگیرد. 🔹دعای زنان و کودکان «کان أبی إذا حزنه أمر جمع النساء و الصبیان ثم دعا و أمنوا.ِ» امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم امام باقر علیه السلام، هنگامی که مسأله ای ایشان را غمگین و ناراحت کرد، زنان و کودکان را جمع نمود و دعا کرد و آنها آمین گفتند. 📗الكافی ج۲ ص۴۸۷-۴۶۶ 🌹لطفا در نشر احاديث و معارف اهل بيت عليهم السلام مارا ياري نماييد.🌹 اَلـلــَّهــُمَّ صَلِّ عَـلــَی مُحمـَّــــدٍ وَآل مُحمـَّــــدٍ وَعَجّـــِلْ فــَرَجَهــُـمْ وَأهْلِک عدوهم http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662