#حاملگی_دختر_نوجوان
👇#حتما_بخوانید
🍃 16 ساله بودم که به اسرار مادرم ازدواج کردم .
پدرم به اسرار مادرم قبول کرد نمیدونم چرا که این پسر خوبیه منم قبول کردم.
زندگیه خوبی داشتیم ولی بعد مدت 2 سال شوهرم و مادرم تو یک تصادف از دنیا رفتن و من و پدرم زنده موندیم .
پدرم گفت باید بیای پیش خودم زندگی کنی منم چون پدرم بود ،قبول کردم
که یک روز وقتی تو اتاق بودم پدرم اومد تو اتاق در را بست و من را در آغوش گرفت
و به من گفت یک خبر خوش برایت دارم
بعد از رفتن به بیمارستان برای صدمه ای که در تصادف دیده بودیم
آزمایشات نوشته باردار هستی و خدا یک نوه بهمون هدیه داده 🌺
نکته ی اخلاقی : همیشه در زندگی بد گمان نباشیم و تا آخر مسائلمان بیهوده قضاوت نکنیم.
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇🌺
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔴#حاملگی_دختر_نوجوان 😱
#حتما_بخوانید 🔴
16 ساله بودم که به اسرار مادرم ازدواج کردم .
پدرم به اسرار مادرم قبول کرد نمیدونم چرا که این پسر خوبیه منم قبول کردم.
زندگیه خوبی داشتیم ولی بعد مدت 2 سال شوهرم و مادرم تو یک تصادف از دنیا رفتن و من و پدرم زنده موندیم .
پدرم گفت باید بیای پیش خودم زندگی کنی منم چون پدرم بود ،قبول کردم
که یک روز وقتی تو اتاق بودم پدرم اومد تو اتاق در را بست و من را ..........
برای خواندن ادامە داستان روی نوشتە (ادامە داستان بازشود) کلیک کنید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6
🔴#حاملگی_دختر_نوجوان 😱
#حتما_بخوانید 🔴
16 ساله بودم که به اسرار مادرم ازدواج کردم .
پدرم به اسرار مادرم قبول کرد نمیدونم چرا که این پسر خوبیه منم قبول کردم.
زندگیه خوبی داشتیم ولی بعد مدت 2 سال شوهرم و مادرم تو یک تصادف از دنیا رفتن و من و پدرم زنده موندیم .
پدرم گفت باید بیای پیش خودم زندگی کنی منم چون پدرم بود ،قبول کردم
که یک روز وقتی تو اتاق بودم پدرم اومد تو اتاق در را بست و من را ..........
برای خواندن ادامە داستان روی نوشتە (ادامە داستان بازشود) کلیک کنید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6