eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
👇 🍃 16 ساله بودم که به اسرار مادرم ازدواج کردم . پدرم به اسرار مادرم قبول کرد نمیدونم چرا که این پسر خوبیه منم قبول کردم. زندگیه خوبی داشتیم ولی بعد مدت 2 سال شوهرم و مادرم تو یک تصادف از دنیا رفتن و من و پدرم زنده موندیم . پدرم گفت باید بیای پیش خودم زندگی کنی منم چون پدرم بود ،قبول کردم که یک روز وقتی تو اتاق بودم پدرم اومد تو اتاق در را بست و من را در آغوش گرفت و به من گفت یک خبر خوش برایت دارم بعد از رفتن به بیمارستان برای صدمه ای که در تصادف دیده بودیم آزمایشات نوشته باردار هستی و خدا یک نوه بهمون هدیه داده 🌺 نکته ی اخلاقی : همیشه در زندگی بد گمان نباشیم و تا آخر مسائلمان بیهوده قضاوت نکنیم. 👇🌺 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔴 😱 🔴 16 ساله بودم که به اسرار مادرم ازدواج کردم . پدرم به اسرار مادرم قبول کرد نمیدونم چرا که این پسر خوبیه منم قبول کردم. زندگیه خوبی داشتیم ولی بعد مدت 2 سال شوهرم و مادرم تو یک تصادف از دنیا رفتن و من و پدرم زنده موندیم . پدرم گفت باید بیای پیش خودم زندگی کنی منم چون پدرم بود ،قبول کردم که یک روز وقتی تو اتاق بودم پدرم اومد تو اتاق در را بست و من را .......... برای خواندن ادامە داستان روی نوشتە (ادامە داستان بازشود) کلیک کنید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6
🔴 😱 🔴 16 ساله بودم که به اسرار مادرم ازدواج کردم . پدرم به اسرار مادرم قبول کرد نمیدونم چرا که این پسر خوبیه منم قبول کردم. زندگیه خوبی داشتیم ولی بعد مدت 2 سال شوهرم و مادرم تو یک تصادف از دنیا رفتن و من و پدرم زنده موندیم . پدرم گفت باید بیای پیش خودم زندگی کنی منم چون پدرم بود ،قبول کردم که یک روز وقتی تو اتاق بودم پدرم اومد تو اتاق در را بست و من را .......... برای خواندن ادامە داستان روی نوشتە (ادامە داستان بازشود) کلیک کنید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6
🌱🕊 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 نقل است ساربانی در آخر عمر خود، شترش را صدا می‎زند و به دلیل اذیت و آزاری که بر شترش روا داشته از شتر حلالیت می طلبد. یکایک آزار و اذیت‎هایی که بر شتر بیچاره روا داشته را نام می‎برد از جمله؛ زدن شتر با تازیانه، آب ندادن، غدا ندادن، بار اضافه و... همه را بر می‎شمرد و می‎پرسد آیا با این وجود مرا حلال می‎کنی؟ شتر در جواب می‎گوید همه اینها را که گفتی حلال می‎کنم، اما یک‎بار با من کاری کردی که هرگز نمی‎توانم از تو درگذرم و تو را ببخشم. ساربان پرسید آن چه کاری بود؟ شتر جواب داد یک بار افسار مرا به دُم یک خر بستی، من اگر تو را بخاطر همه آزارها و اذیت‎ها ببخشم بخاطر این تحقیر هرگز تو را نخواهم بخشید! ضرب‎المثل معروف "افسار شتر بر دم خر بستن" اشاره به سپردن عنان کار به افراد نالایق دارد و اینکه افرادی نالایق بدون داشتن تخصص، تحصیلات، تجربه، شایستگی و شرایط متصدی پست و مقامی شوند حکایتی آشنا! @Dastan1224