۱.
💠 داستان حضرت ايّوب
عليه السلام در روايات:
از ابو بصير از امام صادق عليه السلام روایت است كه ابو بصير گفت : از حضرت صادق پرسيدم : به چه علّت خداوند ايّوب را در دنيا به آن بلا و رنج گرفتار ساخت؟
فرمود : به خاطر نعمتى كه خداوند عزّ و جلّ در دنيا به ايّوب ارزانى داشت و او پيوسته شكر آن را به جاى مى آورد. در آن زمان شيطان هنوز از دسترسى به عرش محروم نبود.
پس بالا رفت و شكرگزارى ايّوب را در قبال نعمتى كه به او داده شده بود مشاهده كرد، بر وى حسد ورزيد و گفت : پروردگارا! ايّوب از آن رو شكر اين نعمت را گزارده كه دنيا را به او داده اى.
اگر دنيايش را از او بگيرى هرگز شكر نعمت هاى تو را به جا نمى آورد. پس، مرا بر دنياى او مسلّط گردان تا بدانى كه هيچ گاه شكر نعمتى را نخواهد گذاشت.
به او گفته شد : من تو را بر مال و فرزندان او سلطه بخشيدم. امام فرمود : ابليس از آسمان فرود آمد و هر چه ايّوب مال و فرزند داشت همه را نابود كرد. امّا بر سپاسگزارى و ستايش ايّوب از خداوند افزوده شد.
ابليس گفت :پروردگارا! مرا بر زراعتش مسلّط گردان. خداوند فرمود : مسلّط كردم. ابليس با شيطان هاى زير فرمان خود آمد و در زراعت ايّوب دميد و همه طعمه حريق شد. امّا باز ايّوب بر شكر و ستايش خود از خداوند افزود.
ابليس گفت : پروردگارا! مرا بر رَمه گوسفندانش مسلّط گردان، و آنها را نيز از بين برد، ولى بر شكر و ستايش ايّوب از خدا افزوده شد.
ابليس گفت : پروردگارا! مرا بر بدنش مسلّط ساز. خداوند او را بر بدن ايّوب، به استثناى عقل و چشمانش، سلطه بخشيد. ابليس در بدن ايّوب دميد و سراپاى بدنش يكپارچه بیمار شد.
ايّوب مدتى طولانى بدين حال بود و همچنان حمد و شكر خدا مى گفت. پس از چندى مردم آبادى او را از آبادى بيرون بردند و جایی بيرون آبادى انداختند.
همسر او، رحمت، دختر افراييم بن يوسف بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم عليهم و عليها السلام، از مردم صدقه جمع مى كرد و آنچه به دست مى آورد براى او مى برد.
بيمارى ايّوب چندان سخت شد كه مردم از او دورى كردند. در اين هنگام شيطان مردم را وسوسه كرد كه او را از ميان خود بيرون كنند و به همسرش كه وى را خدمت و پرستارى مى كرد اجازه ندهند در بينشان رفت و آمد كند.
ايّوب از ابن بابت به شدّت آزرده و دردمند بود و از دردى كه خداوند سبحان به او داده بود شكايت نمى كرد. اين وضع ايّوب هفت سال ادامه داشت.
امام صادق عليه السلام فرمود : چون مدّت بلا و گرفتارى بر ايّوب به درازا كشيد و ابليس صبر و شكيبايى او را ديد، نزد عدّهاى از اصحاب ايّوب كه در كوه ها به رهبانيت مى گذراندند، رفت و به ايشان گفت : بياييد نزد اين بنده بلا زده برويم و از بلا و گرفتارى او جويا بشويم.
پس، بر استرانى خاكسترى رنگ سوار شدند و آمدند و چون به او نزديك شدند، اصحاب به خاطر وضع ایّوب به يكديگر نگاهى انداختند و سپس به طرف او رفتند.
در ميان آنان جوانى كم سال حضور داشت. آنان نزد ايّوب نشستند و عرض كردند : اى ايّوب! كاش به ما مى گفتى كه چه گناهى كرده اى، چون ممكن است كه اگر از خداوند مسألت كنيم، ما را هلاك سازد. به نظر ما گرفتار شدن تو به اين رنج و بلايى كه احدى به آن مبتلا نشده، به خاطر چيزى است كه آن را مخفى مى داشتهاى.
ايّوب عليه السلام فرمود : به عزّت پروردگارم سوگند كه او خود مى داند من هيچ غذايى نخوردم مگر اينكه يتيمى يا بينوايى با من مى خورد و هيچ گاه با دو امر كه هر دو طاعت خدا بودند رو به رو نشدم، مگر اينكه آن كارى را كه براى بدنم سخت تر و رنج آورتر بود برگزيدم.
آن جوان گفت : بدا به حال شما، پيامبر خدا را سرزنش كرديد به طورى كه مجبور شد آنچه را از عبادت پروردگارش كه تاكنون پوشيده مى داشت بر ملا سازد.
⭕ این داستان ادامه دارد ...
📔 الميزان في تفسير القرآن: ج۱۷، ص۲۱۲؛ میزان الحکمة، ج۱۱، ص۳۸۲
#داستان_انبیاء #حضرت_ایوب
🔰 @DastanShia
۲.
💠 داستان حضرت ايّوب
عليه السلام در روايات:
ايّوب عليه السلام فرمود: پروردگارا! اگر روزى در مجلس داورى تو بنشينم آن گاه اقامه حجّت و دليل خواهم كرد.
در اين هنگام خداوند ابرى به سوى او فرستاد و فرمود : اى ايّوب! بياور حجّتهاى خود را كه اينك تو را در ميز محاكمه نشاندهام و من نزديك تو هستم و هميشه نزديك بودهام.
ايّوب عرض كرد : پروردگارا! تو مىدانى كه هيچ گاه دو كار كه هر دو طاعت تو بود برايم پيش نيامد، مگر اينكه آن را كه برايم سختتر و دشوارتر بود برگزيدم؛ آيا تو را نستودم؟ آيا تو را شكر نكردم؟ آيا تسبيحت نكردم؟
امام فرمود : پس، با ده هزار زبان از ابر ندا آمد كه : اى ايّوب! چه كسى تو را بدان جا رساند كه خدا را عبادت و بندگى كنى، در حالى كه مردمان از او غافلند؟ و او را حمد و تسبيح و تكبير گويى، در حالى كه مردمان از او غافلند؟ آيا براى چيزى بر خدا منّت مىگذارى كه خداوند را به سبب آنها بر تو منّت است؟
امام فرمود : ايّوب مشتى خاك برداشت و در دهان خود ريخت و سپس عرض كرد: پروردگارا! بخشش از توست؛ آرى تو بودى كه اين كارها را با من كردى.
پس، خداوند فرشتهاى بر او فرو فرستاد و آن فرشته با پاى خود بر زمين كوفت و چشمه آبى جارى شد و ايّوب را با آن آب شست، و ايّوب بهتر و شادابتر از قبل شد و خداوند براى او باغى سرسبز و خرم رويانيد و زن و مال و فرزندان و مزرعهاش را به وى بازگردانيد و آن فرشته در كنار ايّوب نشست و همسخن و مونس او شد.
در اين هنگام، همسر ايّوب با تكه نانى در دست از راه آمد و چون به محل هميشگى رسيد، ديد وضع آن محل تغيير كرده و دو نفر مرد آنجا نشستهاند. پس، گريست و فرياد زد و گفت : اى ايّوب! چه بر سرت آمده است؟
ايّوب او را صدا زد. همسرش جلو رفت و چون ديد خداوند سلامتى و نعمت هايش را به او برگردانده، به سجده شكر افتاد.
از امام باقر عليه السلام روايت آمده كه فرمود : ايّوب عليه السلام بدون آنكه گناهى كرده باشد، هفت سال مبتلا شد. انبياء گناه نمىكنند؛ چون معصوم و پاك هستند. آنان نه گناه مىكنند و نه منحرف مىشوند و هيچ گناهى، كوچك يا بزرگ، مرتكب نمىشوند.
و نيز فرمود : ايّوب در هيچ يك از ابتلاهايش نه بدنش متعفّن و گنديده شد، نه چهرهاش زشت و زننده گرديد، نه ذرّهاى خون يا چرك از بدنش بيرون آمد، نه كسى از ديدنش حالت تنفّر پيدا كرد، نه كسى از مشاهدهاش وحشت كرد، و نه هيچ جاى بدنش كرم افتاد. خداوند با همه انبيا و اولياى گراميش كه آنان را مبتلا مىسازد، همين رفتار را مىكند.
اگر مردم از او دورى كردند، در حقيقت به خاطر فقر و پريشان حالى ظاهرى او بود؛ زيرا مردم نمىدانستند كه او از جانب خداى متعال تأييد و كمك مىشود و به زودى گشايش در كارش پديد مىآورد.
خداوند ايّوب را به آن بلاى بزرگ كه در نظر همه مردم خوار گرديد، مبتلا ساخت تا هر گاه نعمتهاى بزرگى را كه خداوند مىخواست بعداً به او عطا كند مشاهده كردند، درباره وى ادعاى ربوبيّت نكنند و به اين وسيله پى ببرند كه ثواب و پاداش خداوند دو گونه است: استحقاقى و اختصاصى.
و همچنين دريابند كه هيچ ناتوان و نادار و بيمارى را به خاطر ناتوانى و نادارى و ناتوانيش خُرد و حقير نشمارند و بدانند كه خداوند هر كس را بخواهد به بيمارى مبتلا مىسازد و هر كس را بخواهد، هر زمان و هر گونه و به هر وسيلهاى كه او بخواهد، شفا مىبخشد و اين مبتلا شدن ها و شفا بخشيدنها را براى هر كه بخواهد مايه عبرت قرار مىدهد و براى هر كه بخواهد موجب شقاوت يا سعادت مىگرداند.
خداوند عزّوجلّ در كليه اين كارها به عدالت حكم مىكند و كارهايش از روى حكمت است و آن كارى را براى بندگانش مىكند كه بيشتر به صلاح آنان باشد و هر نيرو و قوّتى كه بندگان دارند از آن اوست.
خداوند از خانواده ايّوب كسانى را كه پيش از ابتلاى او مرده بودند و همچنين كسانى را كه بعد از ابتلايش در گذشته بودند، به وى برگرداند. همه آنها را خداوند براى ايّوب زنده كرد و آنان با او به زندگى ادامه دادند.
بعد از آنكه خداوند ايّوب را بهبود بخشيد، از او پرسيدند : از ميان بلاهايى كه به سر تو آمد كدام يك برايت سختتر بود؟ فرمود: شماتت دشمنان.
📔 الميزان في تفسير القرآن: ج۱۷، ص۲۱۲؛ میزان الحکمة، ج۱۱، ص۳۸۲
#داستان_انبیاء #حضرت_ایوب
🔰 @DastanShia