eitaa logo
داستانهای آموزنده
16.4هزار دنبال‌کننده
488 عکس
164 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📖: ✍به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم میگذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند.. لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!! 🔻زندگی ذره كاهیست، كه كوهش كردیم، زندگی نام نکویی ست، كه خارش كردیم، زندگی نیست بجز نم نم باران بهار، زندگی نیست بجز دیدن یار 🔻زندگی نیست بجز عشق، بجز حرف محبت به كسی، ورنه هر خاروخسی، زندگی كرده بسی، زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تا كوچه و پس كوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد. 🔻ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم...  به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂 📚 📝یکی به نعل می‌زند یکی به میخ ✍اصطلاح «یکی به نعل می زند، یکی به میخ»؛ کنایه از افرادی است که در مورد مسائل مختلف موضع روشن و شفافی در پیش نمی‌گیرند. و معمولاً این افراد رفتار و گفتار دوگانه‌ای دارند و با کمک این روش سعی می‌کنند، منافع خود را در تمام جهات حفظ کنند، حال ببینم این مثل از کجا آمده است. 🔺در زمان گذشته که مردم برای رفت و آمد از چهارپایانی همانند اسب استفاده می‌کردند. برای آنکه سم حیوان در اثر راه رفتن های طولانی آسیب نبیند به آن می‌کوبیدند و معمولا این کار را شخصی به اسم انجام‌ می‌داد که در این کار تخصص و تجربه ی کافی داشت. نعل بند برای اینکه نعل را به سم حیوان بکوبد ابتدا سم را کمی می تراشید و سپس با کمک میخ های مخصوص نعل را به سم حیوان متصل می کرد. 🔺نعل بند برای اینکه حیوان از ضربه چکش و فشار ناشی از ورود میخ آشفته نشود و لگد نندازد و همچنین برای اینکه به صاحب حیوان نشان دهد که به کارش وارد است، در حین انجام نعل بندی با چکش یک ضربه به نعل می‌زد و سپس ضربه‌ای به میخ می‌زد، در نتیجه هم نعل در اثر این کار در جای خودش درست قرار می‌گرفت و حیوان آزرده نمی‌شد و هم صاحب حیوان از عملکرد درست نعلبند راضی می‌شد.  به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 ✍می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌ کاری کرده بود. همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود. وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت ، 🔻شلاق را برداشت. پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینه‌ی پدر چسباند. 🔻شلاق هم در دست پدر شُل شد و افتاد. شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است ، به سوی خدا فرار کنید. «وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله» هر کجا " مُتِوَحّش " شُدید ، راه فرار به سوی خــــــداست... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
📝 ✍روزي ملا نصرالدين به يك مهماني رفت و لباس كهنه اي به تن داشت . صاحبخانه با داد و فرياد او را از خانه بيرون كرد . او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن كرد و دوباره به همان ميهماني رفت . 🔺اين بار صاحبخانه با روي خوش جلو آمد و به او خوش آمد گفت و او را در محلي خوب نشاند و برايش سفره اي از غذاهاي رنگين پهن كرد . ملا از اين رفتار خنده اش گرفت و پيش خود فكرد كرد كه اين همه احترام بابت لباس نوي اوست . آستين لباسش را كشيد و گفت : آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو . 🔺صاحبخانه كه از اين رفتار تعجب كرده بود از ملا پرسيد كه چكار مي كني . ملا گفت : من هماني هستم كه با لباسي كهنه به ميهماني تو آمدم و تو مرا راه ندادي و حال كه لباسي نو به تن كرده ام اينقدر احترام مي گذاري . پس اين احترام بابت لباس من است نه بخاطر من . پس آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو ..  به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
❤️پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند. «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة» 🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح 🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد 🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌺🌸🌺🌸🌺🌸 📝حکایت 📌روزی حکیمی به شاگردانش گفت: فردا هر کدام یک کیسه بیاورید و در آن به تعداد آدم‌هایی که دوستشان ندارید و از آنان بدتان می‌آید پیاز قرار دهید. روز بعد همه همین کار را انجام دادند و حکیم گفت : هر جا که می‌روید این کیسه را با خود حمل کنید. 🔸شاگردان بعد از چند روز خسته شدند و به حکیم شکایت بردند که : پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و ما را اذیت می‌کند. حکیم پاسخ زیبایی داد : این شبیه وضعیتی است که شما کینه دیگران را در دل نگه دارید. این کینه، قلب و دل شما را فاسد می‌کند و بیشتر از همه خودتان را اذیت خواهد کرد.  به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🔻 : در این عمری که میدانی فقط چندی تو مهمانی! به جان و دل تو عاشق باش رفیقان را مراقب باش! مراقب باش تو به آنی دل موری نرنجانی… که در آخر تو میمانی و مشتی خاک که از آنی…! دلا یاران سه قسمند گر بدانی زبانی اند و نانی اند و جانی به نانی نان بده از در برانش محبت کن به یاران زبانی ولیکن یار جانی را نگه دار به پایش جان بده تا میتوانی...  به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
📝 🔻حتما تاحالا از ضرب المثل «» استفاده کردید ! اما میدونید از کجا اومده ؟ ✍زمان عروسی محمدرضا شاه و فوزیه چون مقرر بود مهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه‌آهن جنوب تهران وارد شوند. از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه‌های مجاور خط آهن را سفید کنند. 🔺در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود، بخشدار دستور می‌دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بود، دیوارها را سفید کنند. برای همین مقدار زیادی ماست خریدند و دیوارها را ماستمالی کردند! از آن روز ماستمالی کردن بمعنی : «هم‌آوردن سروته‌کار به شکل ظاهری» رایج شد.  به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨حتما ببینید فوق العاده است و بینظیر 📚 :میلیاردها انسان در جهان متولد شده اند. اما هیچ یک اثر انگشت مشابه نداشته اند اثر انگشت تو، امضای خداوند است که اتفاقی به دنیا نیامده ای 🔻و دعوت شده ای تو منحصر به فردی مشابه یا بدل نداری تو اصل اصل هستی و تکرار نشدنی وقتی انتخاب شده بودن و منحصر به فرد بودنت را یاد آوری کنی ، 🔻دیگر خودت را با هیچکس مقایسه نمیکنی. و احساس حقارت یا برتری که حاصل مقایسه کردن است از وجودت محو میشود.  به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
✍روزی ناصرالدین‌شاه با امیرکبیر به مازندران می رفتند. شاه در نزدیکی مقصد سر از پنجره کالسکه بیرون کرد و دریا را دید. از کالسکه‌ران پرسید، آن آب چیست؟ کالسکه‌ران که چاپلوس محض بود، 🔻گفت : اعلی‌حضرت ؛ دریای مازندران است که خدمت شما مشرف شده است!! ناصرالدین‌شاه سری از خوشحالی و تشکر تبسم تکان داد. و امیرکبیر سری از ناراحتی. ناصرالدین‌شاه علت را پرسید. امیرکبیر گفت : 🔻بدبخت شد ولایتی که والی و مسئول آن به جای شنیدن مشکلات و حرف انتقاد، عاشق شنیدن این همه دروغ و چاپلوسی و تملق شد. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 ✍مردی نزد جوانمردی آمد و گفت: تبرکی ميخواهم، جامه ات را به من بده تا من نيز همچون تو از جوانمردی بهره ای ببرم. جوانمرد گفت : جامه ی مرا بهايی نيست. اما سوالی دارم؟ مرد گفت: بپرس. 🔻جوانمرد گفت : اگر مردی چادر بر سر کند زن می شود؟ مرد گفت: نه جوانمرد گفت اگر زنی جامه‌ی مردانه بپوشد مرد می شود؟ مرد گفت: نه 🔻جوانمرد گفت : پس در پی آن نباش که جامه ای از جوانمردان را در بر کنی که اگر پوست جوانمرد را هم در بر کشی جوانمرد نخواهی شد. زيرا جوانمردی به جان است نه به جامه. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande