دفاع مقدس
☀️ در صبح ولادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) --- #ببینید 👆 🎥 #فیلم | قرائت دعای صبحگاه در پادگان دوکوهه،
💠 خاطره ای از رزمنده دفاع مقدس، مداح و ذاکر اهل بیت (ع)، شهید «محسن گلستانی»:👇👇
«همینطور از لای دستش به سنگر عراقیها نگاه میکردم متوجه شدم که دارند رگبار را عوض میکنند ضمن عوض کردن رگبار بودند که این فرصت را غنیمت شمردن و پریدم پشت یک تخته سنگی که جان پناه خوبی باشد برای جنگیدن.
وقتی پشت تخته سنگ قرار گرفتم متاسفانه دیگر به سنگر عراقیها دید نداشتم، چون از ارتفاع کمی به طرف پایین کشیده بودم و فقط صدای بچهها را میشنیدم که گاهی اوقات تکبیر میگفتند و گاهی دعای توسل میخواندند من هم همان جا نشسته بودم و یک چندتایی از عراقیها، پایینتر از من جمع شده بودند، روی یک تپه و از بچههای بالا هیچ خبری نداشتم.
نزدیک غروب شد. پیش خودم گفتم خورشید که کاملاً غروب کرد، و هوا که تاریک شد، میروم پیش بچهها و یک تصمیمی میگیریم که چکار بکنیم؟ از چه راهی برویم؟ چون واقعاً ما محاصره شده بودیم از سه چهار طرف آرپیجی و تیربار میزدند هیچ راهی نبود، بچهها با فرمانده لشکر (شهید حاج همت) هم تماس گرفته و گفتند ما در اینجا مقاومت می کنیم. آنها با ایمانی که داشتند مقاومت نموده و تسلیم نشدند.
اما از غروب بگویم .... تا به حال این قدر غروب را به این غمناکی ندیده بودم... پشت درخت بودم، به حالت درازکش.دراز کشیده، چون نمیتوانستم سرم را بلند کنم. هوا که کم کم تاریک تر می شد، توانستم مقداری تکانی بخورم. با آن حال تیمم کرده. بطور نشسته نماز مغرب و عشایم را خواندم.🌴
از نظر دید، دشمن دیگر دیدی به من نداشت، ولی از لحاظ نزدیکی صدا خیلی به هم نزدیک بودیم و تمام حرکات پا و حرف زدن آنها به گوشم میرسید. بعد تصمیم گرفتم که بروم پیش بچهها تا برای گریز از محاصره دشمن چارهای بیاندیشیم و همان مسیری را که پایین آمده بودم بالا رفتم. زیر همان درختی که شهید بازوزاده افتاده بود، دیدم چند نفر دیگر شهید شدهاند، از جمله عباس رضایی و ساریخانی، ولی بقیه نیروها نبودند، همان ها که پشت یک تخته سنگی پناه گرفته بودند.
گویا تغییر موضع داده و رفته بودند؛ شاید به این گمان که من برگشتهام جای دیگر و موضعی دیگر یا اینکه شهید شدهام🌷لذا به دنبالم نیامده و صدایم نزدهاند. در همین فکرها بودم که یک دفعه حس تنهایی بر من غلبه کرد و خودم را در آن مکان تنهای تنها یافتم. با خود فکر کردم که در لابلای این دشت و کوهها، فقط من هستم و این همه دشمن خونخوار —- یک لحظه از خدا غافل شده بودم، غافل از اینکه نمیدانستم نزدیکترین یار و قدرتمندترین پشتیبان من در آن جا خداست، اینجا بود که یک مرتبه، یادم هست که فقط خدا را صدا زدم، یکبار، دوبار، سه بار... گفتم شاید قسمت ما هم این بوده که اینطوری آخرین لحظات زندگیمان را بگذرانیم... و خدا خواسته که ما این جور تنها و بیکس در اینجا شهید شویم...🕊🕊
در این حال یکی دو تا از بچهها را با صدای بلند خواندم، کسی جوابم را نداد، فقط صدای خودم در کوه و دره میپیچید و برمیگشت. پژواک صدای استمدادطلبی ام من به من هشدار میداد که: ای #گلستانی !!! توجه تو باید به خدا باشد و از او مدد بخواه و به امدادهای دنیوی پایبند مباش!!
خداوند می فرماید:
ادعونی استجب لکم ...
تو مرا صدا بزن و از اعماق جانت صدایم کن🤲
از این صدای بلند من، مزدوران عراقی متوجه شده بودند که یک نفر پایین شیار تنهاست. این بود که شروع به تعقیبم کردند. یک دفعه متوجه صدای پای یک یا چندنفر شدم که از سمت راست شیار میآید و نشان می داد به طرف پایین در حال حرکتند. وقتی منور زدند، فوراً نشستم. تا نشستم سربازان دشمن متوجه شده و شروع کردند به سمت من تیراندازی کردن .... تا اینکه نتوانم از جایم بلند شده و بگریزم، هی می زدند جلوی پایم و دور و برم. فهمیدم نمی خواهند مرا بزنند، حدس زدم قصدشان به اسارت گرفتن من بود.
لذا اسلحهام را آماده کرده و پیش خودم گفتم اولین نفری که جلو بیاید او را میزنم .... ولی از آنجا که خدا نمیخواست، آنها جلو نیامدند و فقط به نزدیکی های من تیراندازی می کردند.
در آن تاریکی شب، زیر نور منور که عراقی ها انداخته بودند ناگهان چشمم خورد به تعدادی مین. درست که دقت کردم دیدیم که یک سری مین در اطرافم کاشته شده که ضامن آنها به وسیله یک رشته سیم مویی و باریک به هم وصله، که کافی بود جزئی از بدنم به آن اصابت میکرد، تا منفجر شود🔴
من تا لحظاتی پیش، مقداری از این میدان مین را دویده بودم و از روی مینهای مختلف، بدون آنکه خودم متوجه باشم عبور کرده بودم‼️ این چه حکمتی بود؟... این چه قدرتی بود؟... آیا این غیر از امداد و معجزه الهی بود؟
▫️ در این حال با بررسی بیشتر دقیق تر زمین دور و اطراف خود، مسیر مین های کاشته شده را دیده و راه برون رفت از آن معرکه را یافتم.کافی بود نور منور خاموش شود ... که همینطور هم شد .... و من توانستم در تاریکی هوا از آن مهلکه هولناک بگریزم!
🌷 طلبه شهید غواصی که شفایش را از امام رضا(ع) گرفت
🌱 دوران #جنگ_تحمیلی
۲۵ بهمن -- سالروز شهادت
سال ۶۴ -- عملیات والفجر ۸
▪️ کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
🌷 طلبه شهید غواصی که شفایش را از امام رضا(ع) گرفت 🌱 دوران #جنگ_تحمیلی ۲۵ بهمن -- سالروز شهادت سال
🌷 طلبه شهید غواصی که شفایش را از امام رضا(ع) گرفت
دکترها به علی سیفی گفته بودند به علت مجروحیت پایش، باید آن را قطع کند. او نگران بود و مردد تا اینکه در عالم رویا امام زمان به او فرمود: بیا مشهد!
شهید علی سیفی از آن دسته روحانیون رزمی تبلیغی دفاع مقدس است که درس مکتب جهاد را از حوزه به میدانهای رزم کشاند. او از بس طلبهها و روحانیون را به حضور در جبهه تشویق میکرد که حوزه خالی از طلبه میشد؛ به همین خاطر مجبور شد که محل تحصیلش را بارها تغییر دهد.
اما عاملی که باعث شهرت این روحانی غواص شهید شد، بیارتباط با امام رضا (ع) نیست. ماجرایی که به قبل از معمم شدن او مرتبط است.
💠 اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در حالی که ۱۵ سال بیشتر نداشت، عازم جبهه شد. در آخر این ماه در عملیات بیت المقدس در آستانه آزادسازی خرمشهر دچار مجروحیت شدید پا شد. این مجروحیت خیلی او را آزرده ساخته بود و پزشکان علاجش را تنها در قطع شدن میدیدند.
در عالم رویا، امام زمان خطاب به او فرمود: بیا مشهد! در آن شرایط سخت جسمی راهی مشهدالرضا شد و شفایش را از امام رضا گرفت. مردم هم وقتی فهمیدند شفا یافته به نیت تبرک لباسهایش را تکه تکه کردند.
بعد از این معجزه رضوی، او حضور همزمان در سنگر حوزه و جبهه را برگزید و اواخر تابستان سال ۱۳۶۱ به حوزه علمیه چیذر رفت و سال بعد هم برای ادامه تحصیل به مدرسه رسول اکرم قم رفت.
در این مدت هم از مراحل سلوک و عرفان غافل نماند. به گونهای که استاد حسین انصاریان او را سوار بر قطار عرفان و دیگران را پیاده معرفی کرد. بارها قبل از انجام هر عملیاتی اسامی رزمندههای شهید، مجروحان و آنهایی که سالم میماندند را بیان میکرد.
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
🌴 شهید حجت الاسلام علی سیفی از شهدای روحانی غواص است که در سال ۱۳۴۴ در شهر مراغه آذربایجان غربی به دنیا آمد. او در ۲۵ بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ در اروندرود به فیض شهادت نائل آمد. مزار مطهرش در گلزار شهدای مراغه است.
▫️ کانال دفاع مقدس
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🔥 لحظاتی پس از سقوط یک هواپیمای جنگنده عراقی در منطقهی فاو ...
25 بهمن 64
.✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷 پیکر چند تن از شهدای عملیات والفجر۸ ، آمادهٔ انتقال به پشت جبهه
بهمن ۱۳٦۴ ؛ فاو
اسکلهی شهید سنجری
.✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
کتاب: صبح روز بیست و چهارم نویسنده: عباس میرزایی راوی: علی اصغرقره خانی این کتاب نقش لشکر ۴۱ ثارا
دربارهی کتاب:
تا روز ۲۲ بهمن ۱۳۶۴، رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله مأموریت محولهی خود (عبور از اروند، عبور از موانع و باتلاقها، شکستن خط دشمن در محورهای جاده نهر علیشیر و بلامه، پیشروی، پاکسازی، تثبیت منطقهی تصرفشده و طراحی دفاع و پدافند از آن) را به پایان رساندند.
علاوه بر این، مأموریت تیپ المهدی (عج) و لشکرهای ۱۹ فجر، ولیعصر (عج) و ۲۵ کربلا را تکمیل کردند و ضمن دستیابی به خور عبدالله، در سمت چپ تا رأس البیشه و در راست تا ضلع شرقی پایگاه موشکی و تا ۵۰۰متری مخازن نفتی پیشروی کردند.
ساعت ۶:۱۵ روز چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ خانهی اطلاعات شلوغ بود. ابراهیم سعادتفر، رزمندهی عضو واحد اطلاعات دربارهی خانه اطلاعات میگوید:
«عنوان خانهی اطلاعات را ابراهیم هندوزاده اولین بار مطرح کرد. محل استقرارمان در کنار نهر علیشیر بود. خانهای محلی که توی آن با بلوک و چوب و گونیهای شن، پناهگاهی ساخته بودیم. سنگری زیر سقف خانه داشتیم، گرچه زیاد محکم نبود. این را بعداً فهمیدیم. وقتی راکت شیمیایی خورد وسط سفرهی صبحانهمان.»
در این روز (۲۴ بهمن ۱۳۶۴)، بیشتر اطلاعاتیها بودند. ابراهیم هندوزاده، حسین آتشافروز، یدالله وزیری، مسعود دیندار، عنایتالله طالبیزاده، حسین دامغانی، حسن یزدانی و ... صبحانهشان را خورده بودند و آماده میشدند که با قایق به آنسوی اروند بروند.
محمدحسین یوسفاللهی با کفشهای کتانی سفیدرنگی که به پا داشت، میان قاب در ایستاده بود. محمد دوستمحمدی آنطرفش بود و ابراهیم سعادتفر اینطرفش.
رمضان راجی امیرحسینی بیرون اتاق قدم میزد و به برنامهی آن روز بچههای اطلاعات فکر میکرد. صدای غرش هواپیماهای عراقی به گوش میرسید. صداها درهم بود. همچون همهمهی گنگ دریا در آغاز طوفان و بعد، میگها پرسروصدا گذشتند.
یکی از بمبافکنها، از بالای نخلستان قیقاج پایین آمد و تا اطلاعاتیها بجنبند، نخلستان را و سنگرها و خانه اطلاعات را درنوردید.
آنهایی که دور سفرهی صبحانه نشسته بودند، نیمخیز شدند. هواپیما از روی ساختمان عبور کرد. کمی بعد، صدایی دیگر بلند شد. انگار چیزی از آسمان بهسوی خانهی اطلاعات میآمد. فریاد محمدحسین یوسف الهی بلند شد. ایستاده بود میان چارچوب در. اطلاعاتیها دیدند با نگرانی آسمان را نگاه میکند و شنیدند داد زد: شیمیایی، بچهها شیمیایی!
* کتاب:
صبح روز بیست و چهارم: نبرد لشکر ۴۱ ثارالله در عملیات والفجر ۸
مؤلفان: عباس میرزایی، مهدی خداوردیخان
ویراستار: مهدی خداجو
ناشر: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
زبان: فارسی
سال چاپ: ۱۴۰۱
تعداد صفحات: ۳۸۸
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
این کتاب در قالب ۷ فصل، به صورت صوتی تقدیم علاقمندان می گردد: 👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمونه صوتی کتاب:
صبح روز بیست و چهارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کتاب_صوتی
«صبح روز بیست و چهارم»
فصل اول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کتاب_صوتی
«صبح روز بیست و چهارم»
فصل دوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کتاب_صوتی
«صبح روز بیست و چهارم»
فصل سوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کتاب_صوتی
«صبح روز بیست و چهارم»
فصل چهارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کتاب_صوتی
«صبح روز بیست و چهارم»
فصل پنجم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کتاب_صوتی
«صبح روز بیست و چهارم»
فصل ششم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کتاب_صوتی
«صبح روز بیست و چهارم»
فصل هفتم
🔷 ۲۴ بهمن ۱۳۹۱ -- سالروز شهادت این سردار بزرگ به عنوان دومین شهید مدافع حرم کشورمان است!
معاون مهندسی سپاه قدس، سردار شهید حاج حسن شاطری اهل سمنان، با نام مستعار حسام خوش نویس، دومین شهید مدافع حرم کشور ایران، دارای روابط گستره سیاسی و اقتصادی در منطقه و از چهره های در سایه جبهه مقاومت بود که در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۹۱ در جاده دمشق بیروت توسط عوامل اسرائیل به شهادت رسید.
🔸نقل است که در روزهای سخت زینبیه و درست همان زمانی که تکفیری ها بر روی دیوار حرم بانوی دمشق نوشتند یا زینب، با رفتن بشار (اسد) تو نیز خواهی رفت، حاج حسن جهت جلوگیری از ترک منزل توسط سکنه این محله و سقوط حرم، شبانه روز اقدامات عمرانی و زیربنایی بسیاری از جمله فعال نمودن بازارچه منطقه حجیره را در دستور کار قرار داد و با هزینه شخصی خود چندین مغازه سبزی فروشی و میوه فروشی را در این مکان تأسیس نمود!
🔸درست همان زمانی را می گویم که تک تیراندازها جهت خالی شدن منطقه زینبیه و تسلط بر حرم، اقدام به کشتن معدود افراد موجود در آن محل و ربایش نوامیس آنها می کردند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #استوری | حاج قاسم سلیمانی: شهید شاطری یک الگو بود؛ او دل ها را گرفت؛ او دلها را تصرف کرد... با حقیقت خودش، با حقیقت عمل خودش و اخلاق خودش
🌿 لذا بزرگیش وقتی نمایان شد که رفت [شهید شد]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ
●صحبت های مدافع حرم خانم زینب س #شهید_حسن_شاطری از سوریه و لبنان تا اسرائیل و آمریکا
📎پ ن : معروف به حسام خوشنویس، معاون مهندسی نیروی سپاه قدس و بعنوان مسئول بازسازی لبنان فعالیت میکرد
#شهید_حسن_شاطری🌷
●ولادت: تیر، ۱۳۴۱ ، سمنان
●شهادت ۲۴ بهمن، ۱۳۹۱ ،لبنان
دفاع مقدس
🎞 #استوری | حاج قاسم سلیمانی: شهید شاطری یک الگو بود؛ او دل ها را گرفت؛ او دلها را تصرف کرد... با ح
🔹پس از پایـان جنگ ۳۳ روزه ...
مادر حاج عماد مغنیه
از او پرسیده بود که آیا این همه
ویرانی را می توان درست ڪرد؟
حاج عماد در جواب گفته بود
یک نفر قرار است بیاید
که کار خودش را خوب بلد است.
" شهیـد حسـن شــاطری "
که در لبنان به نام "حسام خوشنویس"
معروف شد و سالها بدون هیچ مرزی
در میان اهل تسنن و تشیع آذربایجان ،
ڪردستان و کشورهـای افغانستان و
عـراق ، در زیـر باران خطرهـا ...
جاده کشیده بود و مدرسه ساخته بود ،
برای این کار انتخاب شده بود ...
سید حسن نصرالله میان مردم رفت و گفت لبنان را از آن چیزی که بود زیباتر خواهیم ساخت "اجمل مما کانت ..."
به تعبیر سردار بزرگ اسلام حاج قاسم سلیمانی ؛ حسام خوشنویس ما (سردار شاطری) ، تنها لبنان را نساخت بلکه دل های مردم لبنان و منطقه را از مسیحی و سنی و .. را فتح نمود و پیروزی دنیای اسلام را تکمیل نمود.
🌷شهید سردار حاج حسن شاطری
🔹 رئیس ستاد بازسازی لبنان
🕊 سالـروز شهـادت
▫️ شهید شاطری، ملقب به: حسام خوش نویس
تولد:تیرماه ۱۳۴۱
شهادت۱۳۹۱/۱۱/۲۴
محل شهادت:جاده دمشق.بیروت.سوریه
مزار: در جوار شهدای سمنان
۲۴ بهمن سال ۹۱ - سالروز شهادت سردار شاطری بود | او توسط عوامل رژیم صهیونیستی در مسیر دمشق به بیروت به شهادت رسید و جاودانه شد 🌷
🔰تاریخ تولد: تیر ماه ۱۳۴۱
🔰 تولد: سمنان روستای صوفیآباد،
🔰محل شهادت : در مسیر دمشق بیروت، سوریه
🔰نحوه شهادت : گلولهباران خودرو
🔰محل دفن : امامزاده یحیی بن موسی کاظم(ع)
🌺 حسن_شاطری معروف به مهندس حسام خوشنویس، یکی از فرماندهان سپاه قدس و مسئول بازسازی لبنان بود.
🌺وی در جریان جنگ ایران و عراق در حوزه مهندسی جنگ، جادهسازی و راهسازی مناطق جنگی فعالیت داشت
🌺با پایان یافتن جنگ در بازسازی
کردستان و افغانستان به فعالیت پرداخت.
🌺او با نام مستعار حسام خوشنویس به عنوان رئیس ستاد بازسازی جنوب لبنان در لیست تحریم آمریکا قرار داشت.
📷 تصویر کمتر دیده شده از شهید حسن شاطری در کنار سید حسن نصرالله...
ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
علی ضاهر، از مسئولان حزب الله لبنان نقل می کند:
🔹نگارش کتاب "زندگینامه شهید شاطری" به پایان رسیده بود، نمی دانستیم چه نامی برای آن انتخاب کنیم . . . تا اینکه سرانجام با توجه به سخن سید حسن نصر الله درباره این شهید، نام کتاب را "مهندس المحبه" گذاشتیم، ترجمه فارسی آن: "معمار محبت"
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صبح روز ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ یک گروه مسلح وارد سفارت آمریکا شد. پس از ساعتها درگیری با محافظان، کمیته انقلاب این حمله را متوقف کرد. در این ویدئو "ویلیام سالیوان"، آخرین سفیر آمریکا در ایران، ماجرا را توضیح میدهد.
⭕️ گفته شده این گروه مسلح، وابسته به سازمان چریک های فدایی خلق (جناح چپ یا کمونیست ها) بودند.
دفاع مقدس
🎥 صبح روز ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ یک گروه مسلح وارد سفارت آمریکا شد. پس از ساعتها درگیری با محافظان، کمیته انق
سفارت آمریکا سقوط کرد!!
⏳ روزنامه اطلاعات - ۲۵ بهمن ۱۳۵۷
دفاع مقدس
🎞 ۲۳ بهمن ماه ۱۳۵۷ -- سالروز تأسیس و شکل گیری کمیته انقلاب اسلامی به فرمان امام خمینی اولین ارگان و
از23بهمن57برایحفظ نظم و امنیت جامعه،کمیتههای انقلاباسلامی زیر نظر علما وروحانیون درتمام شهرها شکلگرفت
بعدها در اواخردهه60 با ادغام کمیته، شهربانی وژاندارمری، نیرویانتظامی تشکیل شد
👇👇