eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
10.4هزار ویدیو
843 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ وحال وهوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن و ما نیست،سخن ازمردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند ادمین @mehretaban313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یاد ایام
👈 کانال: "یاد ایام" @yade_ayyam 🔹 ایتا: http://eitaa.com/yade_ayyam 🔹تلگرام: http://t.me/yade_ayyaam 💠 نگاهی به حقایق و وقابع عبرت آموز و رویدادهای سیاسی اجتماعی و زندگی مردمان ابن مرز و بوم در یک صد سال اخیر، از زمان قاجار، پهلوی تا عصر حاضر 📢🎥 در قالب صوت و فیلم و عکس های گاه کمیاب، جالب و خاطره انگیز📷
🔸اولین شهید ارمنی شهید زوریک مرادی (مرادیان) اولین شهید نظامی ارمنی در دوران ۸ سال دفاع مقدس بود. او تنها فرزند پسر خانواده بود و در هفتم تیرماه ۱۳۳۹ در تهران چشم به جهان گشود. در سال های تحصیلی دوران ابتدایی در دبستان «ساهاکیان» با اینکه به اتفاق والدین و چهار خواهرش در یک اتاق زندگی می کرد ولی همیشه شاگرد اول بود. تحصیلات دوره راهنمایی و متوسطه را در دبیرستان ارامنه «کوشش داوتیان» ادامه داد اما با وجود قبولی در امتحانات اعزام به خارج، در عین ناباوری خویشاوندان و دوستان سال آخر دبیرستان را ناتمام گذاشت و چند ماه پیش از شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه عازم خدمت سربازی شد. شهید مرادی بعد از سه ماه دوره آموزشی در «شاهرود» به لشکر ۶۴ ارومیه منتقل شد و سرانجام بعد از ۸ ماه خدمت بر اثر اصابت ترکش خمپاره و مجروحیت شدید در تاریخ ۱۹ مهرماه ۱۳۵۹ در جبهه پیرانشهر به شهادت رسید؛ آن هم حدود ۱۹ روز بعد از شروع جنگ تحمیلی. پیکر اولین شهید نظامی ارمنی«زوریک مردایان» در ۲۴ مهرماه ۱۳۵۹ در گورستان ارامنه در جاده خراسان به خاک سپرده شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۰ عکس برتر دفاع مقدس تصاویر فراوانی از هشت سال جنگ تحمیلی توسط عکاسان ایرانی و خارجی منتشر شده و هنوز هم برخی تصاویر دیده نشده از آرشیو عکاسان به رسانه‌ها راه می‌یابد ولی همیشه عکس‌هایی هستند که بیشتر دیده می‌شوند و تاثیر رسانه‌ای بیشتری هم داشته‌اند
شهادت می دهند اما به "اهل درد" نه بی خیال ها فقط دم زدن از شهدا افتخار نیست باید زندگیمان حرفمان نگاهمان لقمه هایمان رفاقتمان بوی شهدا را بدهد... وزیرخارجه: برخی طرف‌ها رفتار غیرمسئولانه داشته‌اند
دفاع مقدس
شهید مرتضی خانجانی
گفتگو با خانم معصومه آقا بیگی مادر شهید «مرتضی خانجانی» فرمانده گردان کمیل _ لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) ۴۷ بار مجروح شد و ما نفهمیدیم آقا در خوابم فرمود: جلوی سرباز امام زمان را نگیرید چند روز پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ و آتش‌بس جنگ ایران و عراق، در روز پنجم مرداد ماه ۱۳۶۷ منافقین به مرزهای غربی کشور حمله کرده و وارد خاک کشورمان شدند. سه شنبه ۷ شهریور ساعت ۱۰:۳۳ رزمندگان و دلاوران اسلام برای مقابله با متجاوزان در مناطق اسلام‌آباد و کرند غرب در کرمانشاه طی عملیات مرصاد به مقابله با دشمن متجاوز پرداخته و در نهایت با شکست منافقین، آنها را از مرزهای سرزمین مان بیرون راندند. همزمان با این عملیات دشمن بعثی از منطقه جنوب نیز دست به عملیات وسیعی زد که رزمندگان اسلام طی سلسله عملیاتی به نام غدیر به مقابله آنان برخواسته و دشمن را از خاک میهن اسلامی بیرون راندند. مرتضی خانجانی یکی از دلاوران لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)، همان فرمانده با صلابت و رشیدی بود که بعد از ۴۷ بار مجروحیت سرانجام درعملیات غرورآفرین غدیر به شهادت رسید. آنچه در پی می‌آید حاصل همکلامی‌مان با معصومه آقا بیگی، متولد ۱۳۲۷، مادر شهید مرتضی خانجانی، فرمانده گردان کمیل لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) است. متولد شب‌قدر مرتضی در اولین روز از بهمن ۱۳۴۵ همزمان با ۲۱ ماه مبارک رمضان در کرمانشاه به دنیا آمد. آن زمان ۱۸ سال بیشتر نداشتم. مرتضی فرزند دوم خانواده بود. من مادر دو دختر و سه پسر هستم. مرتضی دوسال و نیم بیشتر نداشت که از بالای ساختمان سه طبقه به پایین پرتاب شد. همان جا از ضعف شدید از حال رفتم. به هوش که آمدم دیدم مرتضی دور حوض می‌دود، نمی‌دانم چه طور شد که یک قطره خون هم از دماغش نیامد، همه می‌گفتند: «نظر کرده است که بلایی به سرش نیامده». راست می‌گفتند، پسرم نظر کرده بود. خانواده ما یک خانواده متدین و مذهبی بود. مرتضی در چنین خانواده‌ای بزرگ شد. محیط خانه و فضایی که مرتضی در آن پرورش یافته بود، در زندگی او نقش بزرگی ایفا کرد و آینده خوبی را برایش رقم زد. پسرم با رغبت و شوق وصف ناپذیری در مراسم مذهبی و هیئت‌ها شرکت می‌کرد. همه کارها و پذیرایی و خدمات در عاشورا و تاسوعا و هیئت‌ها و بسیاری دیگر را خود بر عهده می‌گرفت. خیلی به اینگونه فعالیت‌ها علاقه داشت. حواسمان به خمس و زکات نان بچه‌ها هم بود....
دفاع مقدس
شهید مرتضی خانجانی
سردار رشید سپاه اسلام شهید مرتضی خانجانی و حاج علی درویش فرماندهان گردان کمیل لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) دوران
دفاع مقدس
سردار رشید سپاه اسلام شهید مرتضی خانجانی و حاج علی درویش فرماندهان گردان کمیل لشکر ۲۷ محمد رسول
💠 خاطره سردار حاج علی درویش از دوران جنگ خط پدافندی مهران و قلاویزان 🎤 روز اولی که وارد خط شدیم و گروهان ها به تدریج در خط مستقر شدند ، حوالی غروب بود که تصمیم گرفتم از خط بازدید کلی کنم ... از روی ارتفاعات مشرف به بدره و کوت ، مشغول دید زدن شیارهای منتهی به خطوط دفاعی بودم که ناگهان خمپاره ای در سنگر کناری مان که از بچه های دیده بانی توپخانه بود ، به زمین خورد و منفجر شد. در همین اثنا ، ترکشی به پای من اصابت کرد و ترکش داخل ساق پای من جا گرفت. به طوریکه امکان راه رفتن را از من سلب کرده بود ... با نظر شهید مرتضی خانجانی ، قرار شد برای پانسمان به عقبه بروم و موقع رفتن گفتم زود برمی گردم. خانجانی گفت نگران نباش ما هستیم. با آمبولانس در حالیکه یک مجروح بدحال هم داخل آن بود ، به طرف بهداری حرکت کردیم ... به بهداری که رسیدیم تصور من این بود که با یک شستشو و پانسمان کار تمام می شود و به خط برمی گردم. ولی بچه های بهداری گفتند باید به ایلام اعزام شوی تا ترکش را خارج کنند... علیرغم میل باطنی و نگرانی که بابت عدم حضورم در منطقه داشتم ، ولی با خود گفتم تا ایلام راهی نیست می روم و برمی گردم سوار نیسان آمبولانسی شدیم و به همراه تعداد مجروح دیگر از جمله همان مجروح بدحال راهی ایلام شدیم من جلو کنار راننده نشستم و ماشین حرکت کرد. بین راه راننده نیسان که از اهالی ایلام بود ، موج رادیو را چرخاند و روی یکی از امواج که صدای خواننده زنی بود نگه داشت و صدای رادیو را زیاد کرد... (اسم خواننده رو نمیدونم ) ولی خیلی جیغ می کشید😬😬 به راننده گفتم آقا رادیو رو خاموش کن نگاهی به من انداخت و صدای رادیو رو یه ذره کم کرد... گفتم خاموشش کن چپ چپ نگاه کرد و خودشو زد به اون راه که مثلا هیچی بهت نمیگم منم دست بردم رادیو رو خاموش کردم یارو یهو شاکی شد و داد زد : تو بچه مدرسه ای از پشت میز مردسه (مدرسه) پاشدی آمدی رادیوی منو خاموش می کنی؟ (با لهجه کردی بخونید) گفتم همینه که هست. حق نداری صدای این زنیکه رو گوش بدی یارو خیلی شاکی هیچی نگفت حوالی یک شب به ایلام رسیدیم به ایلام رسیدیم و مستقیم وارد بیمارستان شهر شدیم. ما را به اطاق معاینه بردند و دکتر اونجا اهل هند یا بنگلادش و خیلی عصبی و ناراحت بود... اول سراغ اون رزمنده بدحال رفت و در حالی که داشت او را معاینه می کرد ، در مقابل چشمان ما به شهادت رسید ... سراغ من آمد و بلافاصله یک تیغ برداشت و از سمت مخالف که ترکش وارد شده بود پایم را شکافت و ترکش را خارج کرد. چند بخیه زد و پانسمان کرد و دستور اعزام به نقاهتگاه داد.. من هم برگه را گرفتم و یکراست از بیمارستان زدم بیرون دیگه صبح شده بود. توی یک چادر کنار بیمارستان نماز رو خواندم و سوار مینی بوس های عبوری شدم و به طرف دهلران حرکت کردم نمی دونم کجا بود که مینی بوس راهش رو کج کرد چون نمی تونست وارد منطقه جنگی شود پیاده شدم و با خودروهای عبوری سپاه خودم را به خط رساندم ...
دفاع مقدس
شهید مرتضی خانجانی
🔺اگر شهید نباشد خورشید طلوع نمی کند و زمستان سپری نمی شود ، اگر شهید نباشد چشمه های اشک می خشکد ، قلب ها سنگ می شود و دیگر نمی شکند و سرنوشت انسان به شب تاریک شقاوت و زمستان سرد قساوت انتها می گیرد و امید صبح و انتظار بهار در سراب یأس گم می شود... ا🇮🇷 سردار رشید سپاه اسلام شهید مرتضی خانجانی فرمانده گردان کمیل لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شهادت : ۶۷/۵/۵ عملیات غدیر پاسگاه زید
دفاع مقدس
#کلیپ | شهید مرتضی خانجانی فرمانده دلیر گردان کمیل
وصیتنامه شهید مرتضی خانجانی فرمانده گردان کمیل _ لشگر ۲۷ هم اکنون که این قلم سیاه را به دست گرفته و روی برگه سفید و بی‌آب و رنگ می‌نویسم شب چهارشنبه ۶۷/۴/۲۸ می‌باشد... غم و اندوه، هجر یاران، مظلومیت حزب‌الله و امام، سقوط افکار چندین و چند ساله بسیجیان، نشسته بر بال ملائک، آن عارفان الهی و سالکان طریقت و عشق، همه و همه درودهای بی‌درمان ساعت‌ها و لحظه‌های روزهای تلخ ترک جبهه است که در واقع باید گفت روزهای سخت بدرود گفتن ارزش‌های نهفته در جبهه و جنگ... احساس می‌کنم که هنوز هم وصل به توفیق شهادت ممکن است. در این لحظات با تمام وجود از خداوند طلب شهادت می‌نمایم؛ چراکه به خداوندی خدا اگر تاب و تحمل فراق را ندارم... محبوبا اگر مرا از این فیض عظیم محروم گردانی چگونه به عدالت شک نکنم. خدایا گفته‌هایم نزدیک به کفر گشته اما تو میدانی و خود می‌دانم که جز‌ تو را طلب نمی‌کنم. دوستان و رفقا‌ی عزیزان همسنگر که این وصیتنامه را قرائت می‌نمایید شما را توصیه می‌نمایم به حمایت و پیروی از پیر جماران، او را دریابید نگذارید تاریخ تکرار شود. . . اما شما ‌ای عزیزان هوشیار باشید و صحنه‌های سوختن به دور شمع ولایت را تکرار کنید و بدانید اگر برای خدا جنگیده‌اید هم اکنون نیز باید برای خدا تحمل کنید و پیرو پیر جماران شوید و بدانید که اگر به آن نتیجه مطلوب در جنگ نرسیم نباید از حفظ انقلاب غافل باشیم. . . پدر و مادر عزیزم، همسرم، خواهر و برادرانم و فرزندم هوشیار باشید شیطان وسوسه‌ها دارد. دشمنان و منافقان و راحت‌طلبان زخم زبان‌ها می‌زنند. تحمل کنید همچون زینب(س‌) علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و زین‌العابدین(ع) و سالار شهیدان کربلا(ع). در آخر از تمام کسانی که از بنده رنجشی داشته‌اند طلب عفو می‌نمایم و از کلیه کسانی که ادعای دوستی با من را دارند تقاضامندم خانواده شهدا را فراموش نکنید. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته مرتضی خانجانی پادگان دو کوهه اندیمشک ساعت ۹/۳۰ شب ۶۷/۴/۲۸
دفاع مقدس
شهید مرتضی خانجانی
دوران 📷 از چپ: شهید مرتضی خانجانی فرمانده گردان کمیل حاج رضا کریمی معاون گردان
📷 از چپ: شهید مرتضی خانجانی سمت راست: حاج احمد بویانی در کنار سردار حاج محمد کوثری ، فرمانده لشگر 27 دوران جنگ تحمیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 کلیپ | اعلام مراسم هیات رزمندگان گردان کمیل (مرداد ۹۸)
دفاع مقدس
📷 از چپ: شهید مرتضی خانجانی سمت راست: حاج احمد بویانی در کنار سردار حاج محمد کوثری ، فرمانده لش
📷 از چپ: ۱.شهید محسن حاج قربان ۲.شهید حمید سربی ۳.جانباز سرفراز حاج احمد بویانی ۴.حاج محمد رضا طاهری گردان حمزه ۱۳۶۴ قبل از عملیات والفجر ۸ لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
وقتی خائنانه و به عمد، بی سرو صدا این فرمایش مهم حضرت امام خمینی (ره) را از سربرگهای بنیاد شهید حذف کردند و کسی صدایش درنیامد، هر چه خواستند و توانستند، بر خانواده شهدا و ایثارگران ظلم کردند! رئیس جدید بنیاد شهید، اگر واقعا غیرت دارد، این فرمایش امام را مجددا بر سربرگهای بنیاد قرار دهد و به آن عمل کند!
شهید بزرگوار محمد بروجردی
دفاع مقدس
شهید بزرگوار محمد بروجردی
"من شاگرد بروجردی هستم" بخشی از سخنان حاج همت درباره شهید محمد بروجردی : (تعبیرات عجیب و مهم حاج همت درباره شهید بروجردی را با دقت مطالعه کنید تا حداقل کمی ارزش و مقام این اسطوره گمنام را درک کنید) « حقیقتش را بخواهید به اعتقاد بنده منجی کردستان از چنگال مزدوران رژیم بعث اعم از کومله، دمکرات و رزگاری شهید محمد بروجردی است او نقش عظیمی در ایجاد و حفظ امنیت کل این منطقه داشت و به واقع، حق بزرگی به گردن مردم منطقه کردستان دارد اوایل سال ۱۳۵۹ بود که من با این شهید بزرگوار در پاوه آشنا شدم جریان آشنایی ما از این قرار بود که در ۲۸ اردیبهشت سال ۵۹ طی عملیاتی به فرماندهی سردار شهیدمان ناصر کاظمی فرمانده وقت سپاه پاوه باینگان فتح شد حدود یک هفته بعد از این ماجرا بود که شهید بروجردی به باینگان آمد دست بر قضا ورود ایشان به مقر باینگان مصادف شد با حمله عناصر مسلح ضد انقلاب به این مقر پس از چند ساعت درگیری سنگین بالاخره موفق شدیم حلقه محاصره را که دشمن اطراف بروجردی و بچه هایشان بسته بود بشکنیم و ضد انقلاب را عقب برانیم متعاقب فرار ذلت بار دشمن بلافاصله وارد مقر شدیم جو داخل آنجا علی الخصوص از لحاظ روحیه نیروها فوق العاده آشفته و عصبی به نظر می رسید رفتیم به سمت اتاقی که شهید بروجردی در آن مشغول توجیه تعدادی از بر و بچه های سپاه بود هیچ وقت این اولین دیدارمان را فراموش نمی کنم وقتی در اتاق باز شد و به او سلام کردیم با وجود اینکه بیش از هشت ساعت محاصره و درگیری سنگین را از سر گذارنده بود به رویمان می خندید آن روز در چهره این مرد روحانی و این مرد بزرگ کردستان چنان تبسم عجیبی دیدم که برای اولین بار در زندگی ام احساس کردم با مردی آشنا می شوم که در همه زمینه های روحی و اخلاقی با دیگران تفاوت دارد اصلا همین سر زندگی و لبخند با طراوت یکی از ویژگی های خاص این مرد بزرگ بود از آن به بعد یعنی تا آغاز عملیات فتح المبین (بهار ۶۱) در کنار این شهید بزرگوار بودم و افتخار شاگردی این آقا، این میرزا و این معلم کبیر را داشتم » به روایت همت ص ۵۵ ، ۵۴ سلام و صلوات هدیه به معجزه نهضت روح اللّه شهید محمد بروجردی و شهید حاج همت الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین
💠 نیم کیلو باش، ولی مرد باش! 🌄 هم قد گلوله توپ بود … گفتم : چه جوری اومدی اینجا ؟ گفت : با التماس ! گفتم : چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری ؟ گفت : با التماس ! به شوخی گفتم : میدونی آدم چه جوری شهید میشه ؟ لبخندی زد و گفت : با التماس !
"دیده بان عشق" "✍️اگر گلوله هایمان تمام شد و شمشیرهایمان شکست، مشت هایمام که سالم است، سینه هامان که ستبر است، قلب هایمان که پر خون است، آنقدر خون می دهیم تا خصم کافر در خون ما غرق شود" سالروز شهادت فرمانده دلاور واحد دیده بانی توپخانه لشکر ۲۷ مبتکر و خلاق و مصمّم از شهدای اهل قلم شهید جعفر نجفی آشتیانی شهادت: ۲۹ آبان ۱۳۶۲ ارتفاعات کانی مانگا، عملیات والفجر۴
دفاع مقدس
"دیده بان عشق" "✍️اگر گلوله هایمان تمام شد و شمشیرهایمان شکست، مشت هایمام که سالم است، سینه هامان
✍️ای برادران سفارش من در فراگیری و درک علم و حکمت و اعجاز قرآن است و سخن علی (ع) و امامان (ع) و اکنون که هر لحظه مرگ را احساس می‌کنم، فقط و فقط درد و رنجم از عدم عبودیت خالص است، از نیاموختن‌هاست، از عبرت نگرفتن‌هاست، از تنبلی و سستی کردن‌ها و وقت گذرانی کردن‌های خودم است که شما را نسبت به آن هشدار می‌دهم. هرچه بتوانی خود را از این دنیا بالا بکشی و اوج بگیری و راه رشد و کمال پیشه کنی، زندگی و زیستی زیباتر، بزرگتر و شیرین‌تر خواهی داشت و هم مردنی عظیم‌تر و شیرین‌تر. توصیه و سفارش من سخن خداوند سبحان است که در اسلام، انسان موجودی امانت‌دار خدا و برگیرنده‌ امانتی است که خدا بر زمین و کوه‌ها عرضه کرد و نپذیرفتند، امانت را انسان قبول کرد، یعنی مسئولیت را پذیرفت، که امانت همان مسئولیت است و انسان به خاطر انسان نیست.." برشی از وصیت نامه سردار شهید جعفر نجفی آشتیانی شهادت: آبان ۱۳۶۲ عملیات والفجر ۴
دفاع مقدس
"دیده بان عشق" "✍️اگر گلوله هایمان تمام شد و شمشیرهایمان شکست، مشت هایمام که سالم است، سینه هامان
🌷 شهادت: ۱۳۶۲/۸/۲۸ روزهای آخر عملیات والفجر ۴ دشمن مایوس از پس گرفتن مناطق وسیعی که از دست داده بود خط پدافندیش را تشکیل می داد. جعفر به اتفاق حاج عباس ورامینی رئیس ستاد لشکر ۲۷ به ارتفاعات کانی مانگا رفتند تا وضعیت تردد و حرکات دشمن را از دیدگاه بررسی و کنترل کنند. ساعت یازده شب یک گلوله خمپاره به دیدگاه اصابت نمود، حاج عباس را شهید کرد و جعفر را مجروح و بی هوش. او را بردند بیمارستان صحرایی. سحرگاه روز بعد همان ساعات راز و نیاز هر شب او با پرودگارش، به سوی جایگاه ابدی شتافت و روح پر جوش و خروشش آرامش ابدی یافت