eitaa logo
دفاع مقدس
3.5هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
794 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۰ سالروز دیدار فاتحان با امام خمینیِ کوچه های جماران پر بود از رزمندگانی که شوق دیدار امام در دلشان آتشی برافروخته بود 2ماه از عیدگذشته وحالا آنها آمده بودندآن عیدانه که به امام وعده کرده بودند،در طبق اخلاص نهاده،تقدیم کنند با اشاره ای را با آستین خالی و را با جراحت گردن صدا زد تا واردحیاط شده امام را دیدندکه پشت نرده های ایوان با آن قبای طوسی و عرقچین سیاه،درحالیکه شمد سفید تا شده ای روی پاهایش انداخته،مثل همیشه آرام روی صندلی کوچکی نشسته است فاتحان بازی دراز از جلوی در خانه تا آن ایوان صف بسته،یکی یکی آرزومندانه خودشان را به دستبوسیِ امام میرساندند تا تفقدی نصیب شده،دست مرحمت امام را روی سرشان حس کنند پیچک،علی طاهری،عباس شعف،موحد دانش و ،آه که آن چندثانیه‌ای که برایش چندماه زحمت کشیده بودند وبه اندازه چندسال از زندگی شان می‌ارزید چه زود گذشت.وبعد وزوایی بود که در کسوت یک سرباز درمحضر امام درجمع همرزمانش ایستاده گزارش عملیات را به تمامت وزیبایی قرائت کرد،گزارشی که درپایان پیشنهاد میکردبعد ازین میتوان نام قله های بازی دراز را بازوی ولایت فقیه نامید
از تا یلدای بی‌عزیز عزیز مثل همه‌ی مادران شهدایی بود که دیده بودم؛ نورانی، مهربان، احساساتی، کم و بیش وسواسی، اهل قناعت، عمیقا و با مهارتی شگرف در هنر آشپزی. جمعه‌ای را به یاد می‌آورم که هنوز ساعت نه نشده بود؛ راه افتادم بروم کبابی پدربزرگ، هلیم بگیرم. داشت می‌آمد و برف چند روز قبل هم روی زمین زده بود. همین که از خانه زدم بیرون، نگو یک‌دفعه به دل عزیز افتاده بود زنگ بزند مغازه تا برای من هلیم نگه دارند. جمعه‌ها خیلی زود هلیم تمام می‌شد و می‌داند ما نوه‌ها وقتی صف دور و دراز مشتری‌های قابلمه به دست کبابی پدربزرگ را می‌دیدیم، چه پزی می‌دادیم! حالا شانس ما را ببین: «حسین را نفرستی‌ها! نیم‌ساعتی است هر چی هلیم داشتیم، فروخته‌ایم! نگهش دار برای فردا!» این شد که عزیز با آن سن و سال، بدو بدو آمده بود تا به من بگوید نروم؛ ولی خب! پیرزنی که همان زمان هم دست‌کم را داشت، کجا می‌خواست به من تیز و بز برسد که اقلا نصف راه را هم رفته بودم. این‌ها حالا خیلی مهم نیست؛ مهم این است که عزیز بنده‌ی خدا، وسطای کوچه روی آن همه برف یخ‌زده سر می‌خورد و می‌افتد زمین و چند تایی از مهره‌های کمرش می‌بیند؛ آن‌قدری که مجبور شدیم زنگ بزنیم اورژانس. برداشتم به عزیز که داشت می‌کشید، گفتم: «برای چی راه افتادی دنبالم؟ فوقش با دست خالی برمی‌گشتم!» از آن خنده‌های قشنگش کرد: «آخه بالام جان! وقتی حاجی گفت هلیم تموم شده، دلم نیومد تا مغازه بری!» بعد هم از آن‌جا که دوست نداشت مرا ببیند، برداشت گفت: «خودمم کرده بودم عمرسوخته!» دروغ می‌گفت! بعدها که تقدیر روزگار، توپ فوتبال را از زیر پایم درآورد و در عجیب‌ترین تعویض ممکن را به کف دستم سنجاق کرد، فراوان کردم با مادران شهدا و انکشف همه‌شان- از مادر حسن باقری در تهران بگیر تا مادر محمود کاوه در مشهد- هم‌چین دروغ‌هایی گفته‌اند! مورد داشتیم مادر شهیدی گفته بود: «لحظه‌ی خداحافظی، برای آنکه دلش باشد، به تک‌پسرم گفتم: «خیال نکنی از این مادرها هستم که از الان تا وقتی برگردی، بشینم برات زار بزنم‌ها! قوی باش پسرم! برو و بجنگ! از منم خیالت جمع باشه!» دروغ گفتم! همین که رفت، اشک‌هایم شروع شد و تا الان هم که پیکرش برنگشته، این دیده هنوز بارانی است!» بله! داشتم می‌گفتم که کم پدر شهید ندیده‌ام ولی بابابزرگ شبیه هیچ کدام‌شان نبود! بحث بهتر و بدتری نیست‌ها! به شهادت همین عکس، کلا در همه‌چیز بود؛ آن دردانه‌ای که ما صدایش می‌زدیم باباکبابی... 📡 @DefaeMoqaddas 🕊🕊 ✅ کانال
🥀 ، ۵ مرداد ۱۳۳۹ در محله نظام آباد تهران دیده به جهان گشود. در سال‌های نوجوانی با راهنمایی‌های مؤثر پدرش، مرحوم حاج حسین وزوایی که از هم‌رزمان مرحوم بود، قدم به وادی مبارزات ضد استبدادی گذاشت. در سال ۱۳۵۵ به دانشگاه راه یافت و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف مشغول به تحصیل شد. پس از ورود به دانشگاه، به جریان مکتبی انجمن‌های اسلامی دانشجویان این دانشگاه پیوست و هم زمان با شرکت در فعالیت‌های سیاسی و جلسات عقیدتی، از سال۱۳۵۶ مسئولیت هدایت و جهت دهی به مبارزات دانشجویی ضد دیکتاتوری را در سطح دانشگاه شریف عهده دار شد. این جوان مبارز و پرشور، از تظاهرات خونین ۱۷ شهریور سال۵۷ تا ۱۲بهمن۵۷ و ورود (ره) به ایران، در همه صحنه‌ها از جمله پیشتازان و جلوداران تظاهرات مردمی بود. او در روزهای پرتلاطم انقلاب نیز نقش حساس هدایت را بردوش می‌کشید و در درگیری‌های مسلحانه و سرنوشت ساز ۱۹بهمن تا ۲۲بهمن۵۷، حضوری پرثمر داشت. در تصرف دو پادگان مهم جمشیدیه و عشرت‌آباد نیز شهامت بالایی از خود نشان داد. وی از نخستین دانشجویان پیرو خط امام بود که در جریان راهپیمایی برضد سیاست‌های مداخله‌گرایانه آمریکا در ایران و تسخیر لانه‌ی جاسوسی، در سالروز کشتار دانش‌آموزان به دست رژیم پهلوی و سالگرد تبعید (ره) عهده‌دار حرکتی شد که رهبر انقلاب، از آن با تعبیر بدیع «انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول» یاد فرمودند. در سال۵۸ همزمان با کار تبلیغاتی در جمع دانشجویان پیرو خط امام، بلافاصله با تشکیل سپاه پاسداران، به این ارگان نظامی پیوست. او مدتی در سپاه به عنوان فرمانده مخابرات انجام وظیفه کرد، سپس سرپرستی واحد اطلاعات_عملیات را به عهده گرفت. به دنبال تجاوز به ایران، داوطلبانه به عزیمت کرد. با ورود او به این منطقه، تحولی پدید آمد؛ به گونه‌ای که در عملیات سرنوشت ساز پارتیزانی به عنوان فرمانده گردان، مسئولیت محور تا حد فاصل را برعهده گرفت و ضمن حمله‌ای پارتیزانی به مواضع و استحکامات دشمن، به کمک هم‌رزمان خود، ارتفاعات حساس و سوق‌الجیشی را از تصرف قوای اشغالگر بعث خارج ساخت. در عملیات جدیدی که از سوی رزمندگان اسلام در اردیبهشت ماه ۶۰ طرح‌ریزی شده بود، فرمانده گردان شد. در این عملیات، او با آن که مجروح شده بود، ولی با گامی استوار و خستگی ناپذیر و روحی امیدوار به نبرد ادامه می‌داد. در حین عملیات، بیشتر رزمندگان شهید یا مجروح شده و تنها و چند رزمنده دیگر زنده بودند؛ و شگفت آن که همین چند نفر، توانستند ۳۵۰ تن نیروهای کماندوی را به اسارت بگیرند. وی نقش فعالی در طراحی عملیات فتح بلندی‌های « » ایفا کرد و در همین نبرد به شدت مجروح شد و به تهران انتقال یافت. او در طول جنگ تحمیلی، در عملیات‌های متعدد با مسئولیت‌های گوناگون حضور داشت. در ۲۰ آذر۶۰، در عملیات فرمانده بود. در اسفند سال ۶۰ پس از پیوستن به جرگه‌ی یاران فرمانده و تیپ تازه تأسیس (ص) گردید که در عملیات ، این گردان نوک عملیات بود. با تأسیس تیپ ۱۰ سیدالشهداء، فرمانده این تیپ شد. همین تیپ، در ۲۳ فروردین ماه۶۱ وارد عملیات شد و برای اجرای بهتر عملیات، با ادغام گردید و نیز فرماندهی محور اصلی را عهده‌دار شد. این عاشق وارسته و آگاه، پس از ماه ها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینی در عملیات‌های متعدد و به ویژه ، سرانجام در ۱۰ اردیبهشت ماه سال۶۱ ، در ۲۲سالگی هنگام هدایت نیروهای تحت امر خود، بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسید. 🔹 گروه واتساپ دفاع مقدس ۷ https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ▪️ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/
۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۰ سالروز دیدار فاتحان با امام خمینیِ کوچه های جماران پر بود از رزمندگانی که شوق دیدار امام در دلشان آتشی برافروخته بود 2ماه از عیدگذشته وحالا آنها آمده بودندآن عیدانه که به امام وعده کرده بودند،در طبق اخلاص نهاده،تقدیم کنند با اشاره ای را با آستین خالی و را با جراحت گردن صدا زد تا واردحیاط شده امام را دیدندکه پشت نرده های ایوان با آن قبای طوسی و عرقچین سیاه،درحالیکه شمد سفید تا شده ای روی پاهایش انداخته،مثل همیشه آرام روی صندلی کوچکی نشسته است فاتحان بازی دراز از جلوی در خانه تا آن ایوان صف بسته،یکی یکی آرزومندانه خودشان را به دستبوسیِ امام میرساندند تا تفقدی نصیب شده،دست مرحمت امام را روی سرشان حس کنند پیچک،علی طاهری،عباس شعف،موحد دانش و ،آه که آن چندثانیه‌ای که برایش چندماه زحمت کشیده بودند وبه اندازه چندسال از زندگی شان می‌ارزید چه زود گذشت.وبعد وزوایی بود که در کسوت یک سرباز درمحضر امام درجمع همرزمانش ایستاده گزارش عملیات را به تمامت وزیبایی قرائت کرد،گزارشی که درپایان پیشنهاد میکردبعد ازین میتوان نام قله های بازی دراز را بازوی ولایت فقیه نامید 🔹 گروه دفاع مقدس ۷ https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD 🔺 کانال دفاع مقدس https://t.me/Defa_Moqaddas ▪️ کانال دفاع مقدس https://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷 شهید غلامعلی پیچک ، مسئول ارشد سپاه در جبهه غرب (میانی) و فرمانده عملیات بازی دراز 👆 دستخط رهبر انقلاب به یادبود شهید پیچک 🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹ا ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۰ سالروز دیدار فاتحان با امام خمینیِ کوچه های جماران پر بود از رزمندگانی که شوق دیدار امام در دلشان آتشی برافروخته بود 2ماه از عیدگذشته وحالا آنها آمده بودندآن عیدانه که به امام وعده کرده بودند،در طبق اخلاص نهاده،تقدیم کنند با اشاره ای را با آستین خالی و را با جراحت گردن صدا زد تا واردحیاط شده امام را دیدندکه پشت نرده های ایوان با آن قبای طوسی و عرقچین سیاه،درحالیکه شمد سفید تا شده ای روی پاهایش انداخته،مثل همیشه آرام روی صندلی کوچکی نشسته است فاتحان بازی دراز از جلوی در خانه تا آن ایوان صف بسته،یکی یکی آرزومندانه خودشان را به دستبوسیِ امام میرساندند تا تفقدی نصیب شده،دست مرحمت امام را روی سرشان حس کنند پیچک،علی طاهری،عباس شعف،موحد دانش و ،آه که آن چندثانیه‌ای که برایش چندماه زحمت کشیده بودند وبه اندازه چندسال از زندگی شان می‌ارزید چه زود گذشت.وبعد وزوایی بود که در کسوت یک سرباز درمحضر امام درجمع همرزمانش ایستاده گزارش عملیات را به تمامت وزیبایی قرائت کرد،گزارشی که درپایان پیشنهاد میکردبعد ازین میتوان نام قله های بازی دراز را بازوی ولایت فقیه نامید
🌷 ۲۰ آذر ۱۳۶۰ (عملیات مطلع الفجر)-- سالروز شهادت غلامعلی پیچک ، مسئول ارشد سپاه در جبهه غرب (میانی) و فرمانده عملیات بازی دراز ▫️مجاهد پیشتاز مسلح در مبارزات مخفی در دوران شاه ▪️معلم و دانشجوی انرژی هسته ای در قبل از انقلاب ◽️مبارزه با گروهک های تجزیه طلب در مناطق کردنشین ◽️فرمانده عملیات درغرب کشور ✍👆دستخط رهبر انقلاب درباره شهید پیچک بر روی عکس یادگاری که در جماران گرفته شده 📷👆 دیدار فاتحان بازی دراز با امام امت (۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۰) کوچه های جماران پر بود از رزمندگانی که شوق دیدار امام در دلشان آتشی برافروخته بود 2ماه از عیدگذشته وحالا آنها آمده بودندآن عیدانه که به امام وعده کرده بودند،در طبق اخلاص نهاده،تقدیم کنند با اشاره ای را با آستین خالی و را با جراحت گردن صدا زد تا واردحیاط شده امام را دیدندکه پشت نرده های ایوان با آن قبای طوسی و عرقچین سیاه،درحالیکه شمد سفید تا شده ای روی پاهایش انداخته،مثل همیشه آرام روی صندلی کوچکی نشسته است نیروها از جلوی در خانه تا آن ایوان صف بسته،یکی یکی آرزومندانه خودشان را به دستبوسیِ امام میرساندند تا تفقدی نصیب شده،دست مرحمت امام را روی سرشان حس کنند پیچک،علی طاهری،عباس شعف،موحد دانش و ،آه که آن چندثانیه‌ای که برایش چندماه زحمت کشیده بودند وبه اندازه چندسال از زندگیشان می‌ارزید چه زود گذشت.وبعد وزوایی بود که در کسوت یک سرباز درمحضر امام درجمع همرزمانش ایستاده گزارش عملیات را به تمامت وزیبایی قرائت کرد،گزارشی که درپایان پیشنهاد میکردبعد ازین میتوان نام قله های بازی دراز را بازوی ولایت فقیه نامید
۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۰ سالروز دیدار فاتحان با امام خمینیِ کوچه های جماران پر بود از رزمندگانی که شوق دیدار امام در دلشان آتشی برافروخته بود 2ماه از عیدگذشته وحالا آنها آمده بودندآن عیدانه که به امام وعده کرده بودند،در طبق اخلاص نهاده،تقدیم کنند با اشاره ای را با آستین خالی و را با جراحت گردن صدا زد تا واردحیاط شده امام را دیدندکه پشت نرده های ایوان با آن قبای طوسی و عرقچین سیاه،درحالیکه شمد سفید تا شده ای روی پاهایش انداخته،مثل همیشه آرام روی صندلی کوچکی نشسته است فاتحان بازی دراز از جلوی در خانه تا آن ایوان صف بسته،یکی یکی آرزومندانه خودشان را به دستبوسیِ امام میرساندند تا تفقدی نصیب شده،دست مرحمت امام را روی سرشان حس کنند پیچک،علی طاهری،عباس شعف،موحد دانش و ،آه که آن چندثانیه‌ای که برایش چندماه زحمت کشیده بودند وبه اندازه چندسال از زندگی شان می‌ارزید چه زود گذشت.وبعد وزوایی بود که در کسوت یک سرباز درمحضر امام درجمع همرزمانش ایستاده گزارش عملیات را به تمامت وزیبایی قرائت کرد،گزارشی که درپایان پیشنهاد میکردبعد ازین میتوان نام قله های بازی دراز را بازوی ولایت فقیه نامید
🌷 شهید غلامعلی پیچک ، مسئول ارشد سپاه در جبهه غرب (میانی) و فرمانده عملیات بازی دراز 👆 دستخط رهبر انقلاب به یادبود شهید پیچک 🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹ا ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۰ سالروز دیدار فاتحان با امام خمینیِ کوچه های جماران پر بود از رزمندگانی که شوق دیدار امام در دلشان آتشی برافروخته بود 2ماه از عیدگذشته وحالا آنها آمده بودندآن عیدانه که به امام وعده کرده بودند،در طبق اخلاص نهاده،تقدیم کنند با اشاره ای را با آستین خالی و را با جراحت گردن صدا زد تا واردحیاط شده امام را دیدندکه پشت نرده های ایوان با آن قبای طوسی و عرقچین سیاه،درحالیکه شمد سفید تا شده ای روی پاهایش انداخته،مثل همیشه آرام روی صندلی کوچکی نشسته است فاتحان بازی دراز از جلوی در خانه تا آن ایوان صف بسته،یکی یکی آرزومندانه خودشان را به دستبوسیِ امام میرساندند تا تفقدی نصیب شده،دست مرحمت امام را روی سرشان حس کنند پیچک،علی طاهری،عباس شعف،موحد دانش و ،آه که آن چندثانیه‌ای که برایش چندماه زحمت کشیده بودند وبه اندازه چندسال از زندگی شان می‌ارزید چه زود گذشت.وبعد وزوایی بود که در کسوت یک سرباز درمحضر امام درجمع همرزمانش ایستاده گزارش عملیات را به تمامت وزیبایی قرائت کرد،گزارشی که درپایان پیشنهاد میکردبعد ازین میتوان نام قله های بازی دراز را بازوی ولایت فقیه نامید