eitaa logo
🇵🇸🇮🇷دلکده🇮🇷🇵🇸
284 دنبال‌کننده
7هزار عکس
10.3هزار ویدیو
127 فایل
حال دلتو♥️اینجا خوب کن ما دربرابر وقت شما مسئولیم⏲️ ما برای حال شما و‌ وقت شما ارزش قائلیم💯 ✔️انتقاد،پیشنهادات،تبادل @M_s_1_0_2
مشاهده در ایتا
دانلود
: یعنـی ✔️شناخت ؛ ✔️شـناخت ؛ ✔️شـناخت ؛ ✔️شنـاختـ ؛ ✔️شـناخت ؛ ✔️شنـاخت که درمقـابل بایـد بکار برد؛ این شنـاخت هـا،" اسـت. @Arshian_helal313
💚ابراهیم پهلوان❤️ پهلوان(۱) ✔حسين الله كرم 💚کشتی با ســيد حسين طحامي کشتي گير قهرمان جهان❤️ 💚ماجرای کشتی دو پهلوان دو دوست و رفیق به نقل حاج حسن به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش❤️ 💚چند آيه و يه مختصر و با چشمان 💧 آلود براي☀️(ع)❤️ 💚شفای مریض❤️ 💚ماجرای پنج پهلوان کشتی در زورخانه❤️ 💚کشتی بین و يکي از بچه هاي❤️ 💚کشتی ابراهيم با نَفس خود و پيروزی در آن❤️ 🔰ســيد حسين طحامي(کشتي گير قهرمان جهان)به زورخانه ما آمده بود و با بچه ها ميکرد.هر چند مدتي بود که ســيد به مســابقات قهرماني نميرفت، اما هنوز بدني بســيار ورزيده و قوي داشــت. 🔰بعد از پايان رو کرد به حاج حســن و گفت: حاجي، کسي هست با من بگيره؟حاج حســن نگاهي به بچه ها کرد و گفت:🌷، بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود. 🔰معمولا در، حريفي که زمين بخورد، يا خاک شود مي بازد. شــروع شد. همه ما تماشــا ميکرديم. مدتي طولاني دو کشتي گير درگير بودند. اما هيچکدام زمين نخوردند. فشار زيادي به هر دو نفرشان آمد، اما هيچکدام نتوانست حريفش را مغلوب كند، اين پيروز نداشت. 🔰بعد از کشتي سيد حسين بلندبلند ميگفت: بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعي، ماشاءالله پهلوون تمام شده بود. حاج حسن خيره خيره به صورت🌷 نگاه ميکرد. 🔰ابراهيم آمد جلو و باتعجب گفت: چيزي شده حاجي!؟حاج حســن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قديم هاي اين تهرون، دو تا پهلوون بودند به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلورفروش، اونها خيلي با هم و بودند. 🔰توي هم هيچکس حريفشــان نبــود. اما مهمتر از همــه اين بود که بنده هاي خالصي براي خدا بودند.هميشه قبل از شروع کارشان رو با چند آيه و يه مختصر و با چشمان 💧 آلود براي☀️(ع) شروع ميکردند. 🔰نََفس گرم حاج محمد صادق و حاج سيد حسن، مريض ميداد.بعــد ادامه داد:🌷، من تو رو يه پهلوون ميدونم مثل اونها! ابراهيم هم لبخندي زد و گفت: نه حاجي، ما کجا و اونها کجا. بعضــي از بچه ها از اينکه حاج حســن اينطور از ابراهيــم تعريف ميکرد،ناراحت شدند. 🔰فرداي آن روز از يکي از زورخانه هاي به آنجا آمدند. قرار شد بعد از با بچه هاي ما کشتي بگيرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز ورزش کشتي ها شروع شد. 🔰 برگزار شد، دو کشتي را بچه هاي ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتي آخر كمي شلوغ کاري شد! آنها سر حاج حسن داد ميزدند. حاج حسن هم خيلي ناراحت شده بود. 🔰من دقت کردم و ديدم کشــتي بعدي بين و يکي از بچه هاي اســت. آنها هم که ابراهيم را خوب مي شناختند مطمئن بودند که مي بازند. براي همين شلوغ کاري کردند که اگر باختند را بيندازند گردن! 🔰همه عصباني بودند. چند لحظه اي نگذشــت که🌷 داخل گود آمد. با لبخندي که بر لب داشــت با همه بچه هاي دست داد. به جمع ما برگشت.بعد هم گفت: من نميگيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟ 🔰كمي مكث كرد و به آرامي گفت: دوســتي و ما خيلي بيشتر از اين حرفها وكارها ارزش داره!بعد هم دست حاج حسن را بوسيد و با يك پايان کشتي ها را اعلام کرد. 🔰شــايد در آن روز و نداشتيم. اما برنده واقعي فقط🌷 بود.وقتي هم مي خواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم🌷 پهلوانه!؟ 🔰ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها، يعني همين کاري که امروز ديديد.ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و پيروز شد.🌷 به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي و را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ✅ @arshian_helal313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🇮🇷🌷 غفور جدی اردبیلی، خلبان اف ۴ در بود که دوره تکمیلی را در آمریکا گذرانده بود و در جنگ ایران و عراق شرکت داشت. او پس از سرنگون کردن لشکر ۹ زرهی عراق اش مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفت و شهید شد. کرده بود که کفنش پرچم باشد... پیکر جدی به پایگاه ششم منتقل شد و آنجا بود که او خوانده شد که در قسمتی از آن آرزو شده بود سرود ای ایران خوانده شود که بنا به جو آن زمان، این مورد اجرا نشد و گرامیشان به صورت آرام و در زیر لب این سرود را اجرا نمود و در قسمتی دیگر از آن نوشته شده بود: دارم کفنم باشد. @Delkadeh_313
🍀 💠حکایتی بسیار زیبا و خواندنی خانه‌ی غوغایی بود. باباجان، پدر دوستم، شب خوابیده بود و صبح دیگر بیدار نشده بود. همه در ناباوری عمیقشان می‌‌کردند و به سر و صورت خودشان می‌زدند اما هیچ‌کس کاری نمی‌کرد. می‌دانید... ، خاکسپاری، پذیرایی... طبیعی هم هست. هیچ‌کس تصورش را نمی‌کند که این شتر روزی در خانه‌ی خودش خواهد خوابید، و در چنین روزی باید به چه چیز‌هایی‌ فکر کند. ناگهان آقای همسایه شد. خیلی‌ آرام و متین آمد، جلوی مادر دوستم روی زمین زانو زد و گفت اجازه بفرمایید کارها رو من انجام بدم. همسرتون  به من وصیت کرده و من از خواسته‌های ایشان اطلاع دارم. و آقای همسایه کارها را گرفت. همسر و فرزندانِ خودش را بسیج کرد. غیر از صاحبان عزا به هر کسی‌ مسئولیتی داد. و خلاصه تا روز آخر مرتب و منظم و آبرومندانه برگزار شد. یک روز به دوستم گفتم خوشا به سعادتِ باباجانت که دوست و رفیقی این‌چنین و جانی داشتند، انگار خودش صاحب عزاست. دوستم گفت: راستش ما هم از این رفاقت خبری نداشتیم. باباجانِ من اهل و رفیق بازی نبود. خانه‌ای بود. ولی‌ یکی‌ دو بار در پارک روبه‌روی خانه آقای همسایه را دیده بودم کنارِ باباجان روی نیمکتی نشسته‌اند و گپ می‌‌زدند. ... اینها را گفتم تا هرکدام برای خودمان یک آقای همسایه آرزو کنیم. یکی‌ که سر وقت به دادمان برسد. جلویمان بنشیند‌، بگوید نگران چیزی نباش. بگوید همه‌چیز را بگذار به عهده‌ی من. یک آقای همسایه که بعد از یک پیاده‌روی نیم‌ساعته داشته باشد. چه در زندگی‌، چه در مرگ... آن هم بی‌ هیچ منتی. آخرین سطر: قدر آدم‌های و بی‌‌شیله‌پیله‌ی زندگی‌‌تان را بدانید. همان‌ها که قادرند روی نیمکتِ یک پارک، از آخرین خود صحبت کنند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ میخوای وقتت تلف نشه بیا اینجا👇👇👇 💖💖💖💖💖💖 https://eitaa.com/joinchat/4269604865C0c65b3c535
✨✨✨ 🌾حكيمى گفت : مالى كه پس از مرگ به دشمن بگذارم ، بهتر از آنست كه در زندگى به دوستى نيازمند شوم . 🌾اگر دشمن تو را بيند و خواهد، بهتر از آنست كه نيازمند شوى و حاجت به دوست برى . 🌾چون دشمن به تو نيازمند شود، دوستدار بقاى تست و اگر دوست از تو بى نياز شود، ديدارت بر او خوار آيد. 👌👌جز پنج چيز، همه دنيا زايد است . نانى كه ترا سير كند، آبى كه تشنگى ات فرونشاند.، جامه اى كه تو را بپوشاند.، خانه اى كه در آن بنشينى .، دانشى كه به كار برى ... https://eitaa.com/Delkadeh_313