eitaa logo
🇵🇸🇮🇷دلکده🇮🇷🇵🇸
284 دنبال‌کننده
7هزار عکس
10.3هزار ویدیو
127 فایل
حال دلتو♥️اینجا خوب کن ما دربرابر وقت شما مسئولیم⏲️ ما برای حال شما و‌ وقت شما ارزش قائلیم💯 ✔️انتقاد،پیشنهادات،تبادل @M_s_1_0_2
مشاهده در ایتا
دانلود
به خانمش میگفت اینجا جلو دوستام نمیتونم بهت بگم دوست دارم....😁.... بیا رمز بزاریم 😅.... رمزمون این باشه، وقتی من میگم "یادت باشه" ینی دوست دارم..... باشه🌱••(♥️)•• *این بود ماجراے شهیدحمیدسیاهکالی مبارڪت باشه مردبزرگ.... ┅═══✼❤️✼═══┅┄ ┅═══✼❤️✼═══┅┄
💚محیط ورزشی معنوی❤️ 💢(۱) ✔جمعي از دوستان شهيد 💚محیط ورزشی معنوی زورخانه حاج حسن❤️ 💚نماز جماعت زورخانه پشت سر حاج حسن❤️ 💚ماجرای دعای توسل گود زورخانه برای بچه مریض و شفای او❤️ 💚رفاقت با غیر مذهبی ها و هنر جذب انها❤️ ⏺اوايل دوران💼 بود كه🌷 با آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت.حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. او اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران ⏺اين محيط و شد. حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه🌟 شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود، او ً يك ســوره قرآن، دعاي و يا اشعاري هم در يك دور ورزش، معمولا در مورد☀️(ع)ميخواند و به اين ترتيب به هم كمك ميكرد. ⏺از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به☀️ ميرســيد، بچه ها را قطع ميكردند و داخل همان گود ، پشت سر حاج حسن ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوانها مي آموخت. ⏺فرامــوش نميكنم، يكبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.بــا رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. ⏺ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوشه اي نشسته بود و گريه ميكرد. ⏺دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار كرده. ⏺برگشــتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلي که ابراهيم با آن شور و حال خواند کار خودش را کرده. ⏺بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبي داشــتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند ميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به🕌 و مي كشاند. ⏺يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلا چيزي از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيــز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حاال هيچ جلســه مذهبي يا نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت مي ياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟! ⏺گفتم: ديشــب اين پسر دنبال شما وارد شــد. بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت☀️(ع)وکارهاي يزيد ميگفت.اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!! ⏺ابراهيم داشت با گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با☀️(ع)که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم کرديم. ⏺دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت. او يکي از بچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و...مــا هم بــا تعجب نگاهش ميکرديم. ⏺بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به کارهاي ابراهيم ميکردم.چقــدر يکي يکي بچه ها را ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به🕌 و مي کشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين(ع)ياد حديث پيامبر(ص) به اميرالمؤمنين(ع) افتادم كه فرمودند:يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است 📚(بحارالانوار عربي جلد۵ ص۲۸) 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🌺@arshian_helal313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚ابراهیم پهلوان❤️ پهلوان(۱) ✔حسين الله كرم 💚کشتی با ســيد حسين طحامي کشتي گير قهرمان جهان❤️ 💚ماجرای کشتی دو پهلوان دو دوست و رفیق به نقل حاج حسن به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش❤️ 💚چند آيه و يه مختصر و با چشمان 💧 آلود براي☀️(ع)❤️ 💚شفای مریض❤️ 💚ماجرای پنج پهلوان کشتی در زورخانه❤️ 💚کشتی بین و يکي از بچه هاي❤️ 💚کشتی ابراهيم با نَفس خود و پيروزی در آن❤️ 🔰ســيد حسين طحامي(کشتي گير قهرمان جهان)به زورخانه ما آمده بود و با بچه ها ميکرد.هر چند مدتي بود که ســيد به مســابقات قهرماني نميرفت، اما هنوز بدني بســيار ورزيده و قوي داشــت. 🔰بعد از پايان رو کرد به حاج حســن و گفت: حاجي، کسي هست با من بگيره؟حاج حســن نگاهي به بچه ها کرد و گفت:🌷، بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود. 🔰معمولا در، حريفي که زمين بخورد، يا خاک شود مي بازد. شــروع شد. همه ما تماشــا ميکرديم. مدتي طولاني دو کشتي گير درگير بودند. اما هيچکدام زمين نخوردند. فشار زيادي به هر دو نفرشان آمد، اما هيچکدام نتوانست حريفش را مغلوب كند، اين پيروز نداشت. 🔰بعد از کشتي سيد حسين بلندبلند ميگفت: بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعي، ماشاءالله پهلوون تمام شده بود. حاج حسن خيره خيره به صورت🌷 نگاه ميکرد. 🔰ابراهيم آمد جلو و باتعجب گفت: چيزي شده حاجي!؟حاج حســن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قديم هاي اين تهرون، دو تا پهلوون بودند به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلورفروش، اونها خيلي با هم و بودند. 🔰توي هم هيچکس حريفشــان نبــود. اما مهمتر از همــه اين بود که بنده هاي خالصي براي خدا بودند.هميشه قبل از شروع کارشان رو با چند آيه و يه مختصر و با چشمان 💧 آلود براي☀️(ع) شروع ميکردند. 🔰نََفس گرم حاج محمد صادق و حاج سيد حسن، مريض ميداد.بعــد ادامه داد:🌷، من تو رو يه پهلوون ميدونم مثل اونها! ابراهيم هم لبخندي زد و گفت: نه حاجي، ما کجا و اونها کجا. بعضــي از بچه ها از اينکه حاج حســن اينطور از ابراهيــم تعريف ميکرد،ناراحت شدند. 🔰فرداي آن روز از يکي از زورخانه هاي به آنجا آمدند. قرار شد بعد از با بچه هاي ما کشتي بگيرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز ورزش کشتي ها شروع شد. 🔰 برگزار شد، دو کشتي را بچه هاي ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتي آخر كمي شلوغ کاري شد! آنها سر حاج حسن داد ميزدند. حاج حسن هم خيلي ناراحت شده بود. 🔰من دقت کردم و ديدم کشــتي بعدي بين و يکي از بچه هاي اســت. آنها هم که ابراهيم را خوب مي شناختند مطمئن بودند که مي بازند. براي همين شلوغ کاري کردند که اگر باختند را بيندازند گردن! 🔰همه عصباني بودند. چند لحظه اي نگذشــت که🌷 داخل گود آمد. با لبخندي که بر لب داشــت با همه بچه هاي دست داد. به جمع ما برگشت.بعد هم گفت: من نميگيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟ 🔰كمي مكث كرد و به آرامي گفت: دوســتي و ما خيلي بيشتر از اين حرفها وكارها ارزش داره!بعد هم دست حاج حسن را بوسيد و با يك پايان کشتي ها را اعلام کرد. 🔰شــايد در آن روز و نداشتيم. اما برنده واقعي فقط🌷 بود.وقتي هم مي خواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم🌷 پهلوانه!؟ 🔰ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها، يعني همين کاري که امروز ديديد.ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و پيروز شد.🌷 به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي و را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ✅ @arshian_helal313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
دوست اونیه که اگه اشکاتو دید دلداریت بده و اشکاتو پاک کنه و بگه:گریه نکن... اما اونیه که اگه اشکاتو ببینه میزنه زیر گریه و پا به پات اَشک میریزه... آخرشم کاری میکنه دوتایی به گریه کردناتون بخندید☺️ 😊@arshian_helal313
به مناسبت سالگرد شهادت سردار اسطوره ای، قاسم سلیمانی ،هر روز یک یا دو تصویر نوشته تا روز شهادت این عزیز با عنوان: (( مرام خوشبخت ما)) تقدیم حضورتان می گردد. لطفا نشر نمایید. از دلسوزان و علاقمندان انقلاب اسلامی انتظار می رود شهر و روستا را تب دار سالگرد نموده و خودروهای خود را مزین به تصاویر شهیدان حاج قاسم و ابومهدی مهندس (ره) نمایند. @arshian_helal313
دیدی ای دل که غمِ عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یارِ وفادار چه کرد آه از آن نرگسِ جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردمِ هشیار چه کرد اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بی‌مِهری یار طالعِ بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر وَه که با خرمنِ مجنونِ دل افگار چه کرد گاهی اوقات برای اینکه غمگنانه بنویسی باید عاشقانه بسرایی و عارفانه فکر کنی و با دامنی از گل و پرنیان رقص‌کنان به سمت محبوب بشتابید که چنین معرفتی از یار فقط می‌رسد و در مسلک دوست قدم گذاشتن سخت و پر از درد است. گفت شاید گام برداشتن در مسیر عاشقی سخت باشد اما وقتی که عشق به منتهای خود می‌رسد تو تا انتهای جهان گام برمی‌داری، بر زمین می‌مانی و انکار همه چیز را نشانه‌هایی از ایزد به هم پیوند میزند و در عمیق‌ترین افکاری که به سراغت می آیند باید معشوق حقیقی را جستجو کنی و در این جستجوی حقیقت آن چیزهایی که دیدنی است و آن چیزهایی که وصف ناشدنی‌ست چه زیبا هستند و چه دلربا و من چقدر خوشبختم که این شب‌ها می‌نشینم و واژه‌ها را کنار هم می‌نشانم تا شاید بتوانم گوشه‌ای از آنچه که باید، بگویم.... 🍃 @Delkadeh_313
✨ بسم الله الّذی لا إلهِ الا هو ✨ 😊! . . نشستم پای سجاده کمی قرآن بخوانم. دوم نرسیده، بیدار شد. بغلش کردم. با پاهایش بازی اش گرفته بود با قرآن. را گذاشتم کنار و فکر کردم 💠 من چه؟ روی صورتم گذاشت و برداشت و خندید. بازی اش را گرفتم، ادامه دادم؛ و خندید. از ته دل. به مسخره بازی‌های من، به تکرار صدباره حرکات دست من. هم به ما پیوستند. هاےآن‌ها چهارنفره شد؛ سهم من کامل تر!… همان شکلک‌های مسخره، قلقلک های نوبتی، 🔴 کردم: اصلاً مادری، جز عبادت چیست؟ آن هم عبادت دائماً سَرمَدا! روز خدمت به خلق خدا، آن هم پناهی ندارند! بخواهند و تو سیرابشان نکنی، تشنه می‌مانند! 🌸 صالح و شایسته است،چطور هر لبخند من به کودکم عبادت نیست؟ صحیح است چطور که منجر به شاد کردن چند کودک میشود عبادت نباشد؟ : نزدخداعبادتی محبوب‌تر از شادکردن مؤمنان نیست! 🌸مُطعم بودن، ساقی بودن، خادم بودن، شادکننده بودن عبادت نیست؟ 🔴 فکر میکنم همین که منِ انسان، مطابق با فطرت الهی خود، شده ام میکنم، همین تبعیت از بی نقص الهی، خودش عبادت است! پشت پا زدن به نظم خلقت نیست، کج‌روی نیست. دارِ خلیفه خدایم! تلاش برای حفظ امانت، عبادت نیست؟ 🌸 شدن به صفات خدا را بگو! مادر، چون خدای مهربانش، رازدار است، است! است! پوش است! است! است! الرضا است! دائم الفضل باشد! باشد! باشد! باشد! این مسلک، این تلاشها، است! 🌸اینها به کنار! بیست و چهاری برای را بگو! است! نقطه جوش، هی لااله الا الله گویان لب بگزی، جرعه خشم فرودهی! 🌸 زبان چطور؟ مراقب باشی کلماتت، جملاتت، لحنت چیست تا مبادا الگوی بدی شوی برای مُتِربی‌هایت! 🌸از این هم بگذر التوبه بودن چی؟! بیشتراز یک مادر هی خودش را محاسبه میکند، میدهد که ازفردا بهتر میشود، میکند با بغض و اشک؟ 🌸آن عبادتهای پنهانی‌تر را بگو؛ مدام! ظن به خدا! ! ڪہ‌جمع همه اینهاست و روش نیک است- اگردائم العبادة بودن نیست اگرمصداق عبودیت و تسلیم نیست پس چیست؟ هم عبادتی ڪہ‌از آفت و دور است! غالباً در سِتر است. 🌱 مستور باشد؛ تا بماند بین خودمان و خودش.🌱 واقعےچیست⁉ میخوای وقتت تلف نشه بیا اینجا👇👇👇 💖💖💖💖💖💖 https://eitaa.com/joinchat/4269604865C0c65b3c535
Hojat Ashrafzadeh - Refigh (128).mp3
4.11M
انسانها هم مثل "اشکال هندسی" هستند: 🤔 همیشه با همه "موازی" هستند وکاری باهیچ کسی ندارند! "متقاطعند" همه را قطع میکنند سوهان اعصاب، همیشه رو مخ آدمهاهستند! "نقطه اند" کوچکند وقد خودشان حرف میزنند! "پاره خطند" اول و آخرشون معلوم نیست کجاست؟! 😊 "دایره اند" با همه کنار می آیند همه هم دوسشان دارند،موج مثبت میدهند! "مثلثند" هر جور نگاهشان کنی تند وتیز و رک هستند مثل تابلو خطر میمانند! "مربعند" چارچوب دارند منظم وخشکند! هم "خط خطیند" مثل مایعات به شکل ظرفشون درمیان یه بار خط ،یه بار تیز، یه بار خشک گاهی هم صمیمی! 😊 پر از دوستای "" دایره صفت . 🌱 🌱 https://eitaa.com/Delkadeh_313