به خانمش میگفت اینجا جلو دوستام نمیتونم بهت بگم دوست دارم....😁....
بیا رمز بزاریم 😅....
رمزمون این باشه، وقتی من میگم "یادت باشه" ینی دوست دارم.....
#یادت باشه🌱••(♥️)••
#رفیق #شهیدم
*این بود ماجراے شهیدحمیدسیاهکالی
#سالروزشهادت
مبارڪت باشه مردبزرگ....
┅═══✼❤️✼═══┅┄
┅═══✼❤️✼═══┅┄
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجم
💚محیط ورزشی معنوی❤️
💢#ورزش_باستاني(۱)
✔جمعي از دوستان شهيد
💚محیط ورزشی معنوی زورخانه حاج حسن❤️
💚نماز جماعت زورخانه پشت سر حاج حسن❤️
💚ماجرای دعای توسل گود زورخانه برای بچه مریض و شفای او❤️
💚رفاقت با غیر مذهبی ها و هنر جذب انها❤️
⏺اوايل دوران💼#دبيرســتان بود كه🌷#ابراهيم با#ورزش_باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت.حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. او#زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران
⏺اين محيط#ورزشي و#معنوي شد. حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه🌟#قرآن شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود، او ً يك ســوره قرآن، دعاي#توسل و يا اشعاري هم در يك دور ورزش، معمولا در مورد☀️#اهل_بيت(ع)ميخواند و به اين ترتيب به #مرشد هم كمك ميكرد.
⏺از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به☀️#اذان_مغرب ميرســيد، بچه ها#ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود #زورخانه، پشت سر حاج حسن#نماز_جماعت ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوانها مي آموخت.
⏺فرامــوش نميكنم، يكبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را
نيز در بغل داشت.بــا رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا#دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
⏺ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي#توســل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوشه اي نشسته بود و گريه ميكرد.
⏺دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار#دعوت كرده.
⏺برگشــتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلي که ابراهيم با آن شور و حال#عجيب خواند کار خودش را کرده.
⏺بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبي داشــتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند#رفيق ميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به🕌#مسجد و#هيئت مي كشاند.
⏺يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلا چيزي از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيــز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حاال هيچ جلســه مذهبي يا#هيئت نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت مي ياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
⏺گفتم: ديشــب اين پسر دنبال شما وارد#هيئت شــد. بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت☀️#امام_حسين(ع)وکارهاي يزيد ميگفت.اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!!
⏺ابراهيم داشت با#تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا #هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با☀️#امام_حسين(ع)که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم#هنر کرديم.
⏺دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت. او يکي از بچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من#مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و...مــا هم بــا تعجب نگاهش ميکرديم.
⏺بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به کارهاي ابراهيم#دقت ميکردم.چقــدر#زيبا يکي يکي بچه ها را #جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به🕌#مسجد و#هيئت مي کشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين(ع)ياد حديث پيامبر(ص) به اميرالمؤمنين(ع) افتادم كه فرمودند:يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو#هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است
📚(بحارالانوار عربي جلد۵ ص۲۸)
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌺@arshian_helal313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هفتم
💚ابراهیم پهلوان❤️
پهلوان(۱)
✔حسين الله كرم
💚کشتی با ســيد حسين طحامي کشتي گير قهرمان جهان❤️
💚ماجرای کشتی دو پهلوان دو دوست و رفیق به نقل حاج حسن به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش❤️
💚چند آيه#قرآن و يه#روضه مختصر و با چشمان 💧#اشــک آلود براي☀️#آقا_اباعبدالله(ع)❤️
💚شفای مریض❤️
💚ماجرای پنج پهلوان کشتی در زورخانه❤️
💚کشتی بین #ابراهيم و يکي از بچه هاي#مهمان❤️
💚کشتی ابراهيم با نَفس خود و پيروزی در آن❤️
🔰ســيد حسين طحامي(کشتي گير قهرمان جهان)به زورخانه ما آمده بود و با بچه ها#ورزش ميکرد.هر چند مدتي بود که ســيد به مســابقات قهرماني نميرفت، اما هنوز بدني بســيار ورزيده و قوي داشــت.
🔰بعد از پايان#ورزش رو کرد به حاج حســن و گفت: حاجي، کسي هست با من#کشتي بگيره؟حاج حســن نگاهي به بچه ها کرد و گفت:🌷#ابراهيم، بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود.
🔰معمولا در#کشتي_پهلواني، حريفي که زمين بخورد، يا خاک شود مي بازد.#کشتي شــروع شد. همه ما تماشــا ميکرديم. مدتي طولاني دو کشتي گير درگير بودند. اما هيچکدام زمين نخوردند. فشار زيادي به هر دو نفرشان آمد، اما هيچکدام نتوانست حريفش را مغلوب كند، اين#کشتي پيروز نداشت.
🔰بعد از کشتي سيد حسين بلندبلند ميگفت: بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعي، ماشاءالله پهلوون#ورزش تمام شده بود. حاج حسن خيره خيره به صورت🌷#ابراهيم نگاه ميکرد.
🔰ابراهيم آمد جلو و باتعجب گفت: چيزي شده حاجي!؟حاج حســن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قديم هاي اين تهرون، دو تا پهلوون بودند به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلورفروش،
اونها خيلي با هم#دوست و#رفيق بودند.
🔰توي#کشــتي هم هيچکس حريفشــان نبــود. اما مهمتر از همــه اين بود که بنده هاي خالصي براي خدا بودند.هميشه قبل از شروع#ورزش کارشان رو با چند آيه#قرآن و يه#روضه مختصر و با چشمان 💧#اشــک آلود براي☀️#آقا_اباعبدالله(ع) شروع ميکردند.
🔰نََفس گرم حاج محمد صادق و حاج سيد حسن، مريض#شفا ميداد.بعــد ادامه داد:🌷#ابراهيم، من تو رو يه پهلوون ميدونم مثل اونها! ابراهيم هم لبخندي زد و گفت: نه حاجي، ما کجا و اونها کجا. بعضــي از بچه ها از اينکه حاج حســن اينطور از ابراهيــم تعريف ميکرد،ناراحت شدند.
🔰فرداي آن روز#پنج_پهلوان از يکي از زورخانه هاي#تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از#ورزش با بچه هاي ما کشتي بگيرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز ورزش کشتي ها شروع شد.
🔰#چهار_مسابقه برگزار شد، دو کشتي را بچه هاي ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتي آخر كمي شلوغ کاري شد! آنها سر حاج حسن داد ميزدند. حاج حسن هم خيلي ناراحت شده بود.
🔰من دقت کردم و ديدم کشــتي بعدي بين#ابراهيم و يکي از بچه هاي#مهمان اســت. آنها هم که ابراهيم را خوب مي شناختند مطمئن بودند که مي بازند. براي همين شلوغ کاري کردند که اگر باختند#تقصير را بيندازند گردن#داور!
🔰همه عصباني بودند. چند لحظه اي نگذشــت که🌷#ابراهيم داخل گود آمد. با لبخندي که بر لب داشــت با همه بچه هاي#مهمان دست داد.#آرامش به جمع ما برگشت.بعد هم گفت: من#کشتي نميگيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟
🔰كمي مكث كرد و به آرامي گفت: دوســتي و#رفاقت ما خيلي بيشتر از اين حرفها وكارها ارزش داره!بعد هم دست حاج حسن را بوسيد و با يك#صلوات پايان کشتي ها را اعلام کرد.
🔰شــايد در آن روز#برنده و#بازنده نداشتيم. اما برنده واقعي فقط🌷#ابراهيم بود.وقتي هم مي خواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم🌷#ابراهيم پهلوانه!؟
🔰ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها،#پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و پيروز شد.🌷#ابراهيم به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي#کينه و#دعوا را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
✅ @arshian_helal313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
دوست اونیه که اگه اشکاتو دید
دلداریت بده و اشکاتو پاک کنه و
بگه:گریه نکن...
اما #رفیق اونیه که اگه اشکاتو
ببینه میزنه زیر گریه و پا به پات
اَشک میریزه...
آخرشم کاری میکنه دوتایی به
گریه کردناتون بخندید☺️
😊@arshian_helal313
به مناسبت سالگرد شهادت سردار اسطوره ای، قاسم سلیمانی ،هر روز یک یا دو تصویر نوشته تا روز شهادت این عزیز با عنوان:
(( مرام #رفیق خوشبخت ما))
تقدیم حضورتان می گردد.
لطفا نشر نمایید.
از دلسوزان و علاقمندان انقلاب اسلامی انتظار می رود شهر و روستا را تب دار سالگرد نموده و خودروهای خود را مزین به تصاویر شهیدان حاج قاسم و ابومهدی مهندس (ره) نمایند.
@arshian_helal313
#ساعت_عاشقی
دیدی ای دل که غمِ عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یارِ وفادار چه کرد
آه از آن نرگسِ جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردمِ هشیار چه کرد
اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بیمِهری یار
طالعِ بیشفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر
وَه که با خرمنِ مجنونِ دل افگار چه کرد
گاهی اوقات برای اینکه غمگنانه بنویسی باید عاشقانه بسرایی و عارفانه فکر کنی و با دامنی از گل و پرنیان رقصکنان به سمت محبوب بشتابید که چنین معرفتی از یار فقط میرسد و در مسلک دوست قدم گذاشتن سخت و پر از درد است.
گفت شاید گام برداشتن در مسیر عاشقی سخت باشد اما وقتی که عشق به منتهای خود میرسد تو تا انتهای جهان گام برمیداری، بر زمین میمانی و انکار همه چیز را نشانههایی از ایزد به هم پیوند میزند و در عمیقترین افکاری که به سراغت می آیند باید معشوق حقیقی را جستجو کنی و در این جستجوی حقیقت آن چیزهایی که دیدنی است و آن چیزهایی که وصف ناشدنیست چه زیبا هستند و چه دلربا و من چقدر خوشبختم که این شبها مینشینم و واژهها را کنار هم مینشانم تا شاید بتوانم گوشهای از آنچه که باید، بگویم....
#قاسم_بن_الحسن
#شاهچراغ
#حجاب
#رفیق 🍃
@Delkadeh_313
✨ بسم الله الّذی لا إلهِ الا هو ✨
😊#فرصتۍبراۍتامل!
#بچہراخواباندم.
#سہتاےدیگررانهاردادم.
نشستم پای سجاده کمی قرآن بخوانم. #بہصفحه دوم نرسیده، بیدار شد.
بغلش کردم.
با پاهایش بازی اش گرفته بود با قرآن. #مصحف را گذاشتم کنار و فکر کردم
💠#سهم من چه؟
#دست روی صورتم گذاشت و برداشت و خندید.
#دالی بازی اش را گرفتم، ادامه دادم؛ و خندید.
از ته دل. به مسخره بازیهای من، به تکرار صدباره حرکات دست من.
#سہتاےدیگر هم به ما پیوستند.
#خنده هاےآنها چهارنفره شد؛
سهم من کامل تر!…
#پشت همان شکلکهای مسخره، قلقلک های نوبتی،
🔴#فکر کردم: اصلاً مادری، جز عبادت چیست؟
آن هم عبادت دائماً سَرمَدا!
#تمام روز خدمت به خلق خدا، آن هم #ڪسانیڪہجزتو پناهی ندارند!
#ڪسانیڪہحتےاگرآب بخواهند و تو سیرابشان نکنی، تشنه میمانند!
🌸#وقتےنیت صالح و شایسته است،چطور هر لبخند من به کودکم عبادت نیست؟
#وقتےرَوش صحیح است چطور #کارهایےازمن که منجر به شاد کردن چند کودک میشود عبادت نباشد؟
#ڪہفرمود: نزدخداعبادتی محبوبتر از شادکردن مؤمنان نیست!
🌸مُطعم بودن، ساقی بودن، خادم بودن، شادکننده بودن عبادت نیست؟
🔴#حتےمن فکر میکنم همین که منِ انسان، مطابق با فطرت الهی خود، #فرزنددار شده ام
#والدگری میکنم، همین تبعیت از #فطرت بی نقص الهی، خودش عبادت است!
#چون پشت پا زدن به نظم خلقت نیست، کجروی نیست.
#اصلاًهمینڪہامانت دارِ خلیفه خدایم!
تلاش برای حفظ امانت، عبادت نیست؟
🌸#متّصف شدن به صفات خدا را بگو!
#اینڪہیک مادر، چون خدای مهربانش، رازدار است،
#بخشنده است!
#انیس است!
#پرده پوش است!
#رفیق است!
#معین است!
#سریع الرضا است!
#میکوشد دائم الفضل باشد!
#صبور باشد!
#حلیم باشد!
#شکور باشد!
این مسلک، این تلاشها، #عبادت است!
🌸اینها به کنار!
#تلاش بیست و چهاری برای #کظم_غیظ را بگو!
#اینڪہدیگرخودعبادت است!
#هےبرسےبه نقطه جوش، هی لااله الا الله گویان لب بگزی، جرعه خشم فرودهی!
🌸#روزه زبان چطور؟
#مدام مراقب باشی کلماتت، جملاتت، لحنت چیست تا مبادا الگوی بدی شوی برای مُتِربیهایت!
🌸از این هم بگذر
#دائم التوبه بودن چی؟!
#چہکسی بیشتراز یک مادر هی خودش را محاسبه میکند،
#هےقول میدهد که ازفردا بهتر میشود، #هےتوبه میکند با بغض و اشک؟
🌸آن عبادتهای پنهانیتر را بگو؛
#توکل مدام!
#حسن ظن به خدا!
#دعابراےغیرخود!
#مادری
ڪہجمع همه اینهاست
#وقتےبانیت و روش نیک است-
اگردائم العبادة بودن نیست
اگرمصداق عبودیت و تسلیم نیست
پس چیست؟
#آن هم عبادتی ڪہاز آفت #عُجب و #ریابه دور است!
#چون غالباً در سِتر است. 🌱
#خداپسندیده مستور باشد؛ تا بماند بین خودمان و خودش.🌱
#حالاشمابگید!؟
#عبادت واقعےچیست⁉
میخوای وقتت تلف نشه بیا اینجا👇👇👇
💖💖💖💖💖💖
https://eitaa.com/joinchat/4269604865C0c65b3c535
Hojat Ashrafzadeh - Refigh (128).mp3
4.11M
انسانها هم مثل "اشکال هندسی" هستند:
🤔#بعضیها همیشه با همه "موازی" هستند وکاری باهیچ کسی ندارند!
#بعضیها "متقاطعند" همه را قطع میکنند سوهان اعصاب، همیشه رو مخ آدمهاهستند!
#بعضیها "نقطه اند" کوچکند وقد خودشان حرف میزنند!
#بعضیها "پاره خطند" اول و آخرشون معلوم نیست کجاست؟!
😊#بعضیها "دایره اند" با همه کنار می آیند همه هم دوسشان دارند،موج مثبت میدهند!
#بعضیها "مثلثند" هر جور نگاهشان کنی تند وتیز و رک هستند مثل تابلو خطر میمانند!
#بعضیها "مربعند" چارچوب دارند منظم وخشکند!
#بعضیها هم "خط خطیند" مثل مایعات به شکل ظرفشون درمیان یه بار خط ،یه بار تیز، یه بار خشک گاهی هم صمیمی!
😊#زندگیتون پر از دوستای "" دایره صفت .
#حجت_اشرف_زاده🌱
#رفیق🌱
https://eitaa.com/Delkadeh_313