eitaa logo
دل‌نوشت
224 دنبال‌کننده
316 عکس
141 ویدیو
5 فایل
همیشه نوشتن حالم را خوب کرده است بی‌آنکه حواسم باشد.امیدوارم خواندن نوشته‌هایم حال شما را هم خوب کند،بی‌آنکه حواستان باشد. دکتری‌تخصصی‌تاریخ‌تشیع.مترجمت.استانبولی 📚کتاب‌‌‌ها: گفتگوهایی‌درباب‌الهیات‌.علوی‌گری‌بکتاشی‌گری. ✍🏻 زهراکبیری‌پور @z_kabiri
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت هفتم: خواهرانه قلب شما را بیش از همه، محبت برادر پر کرده بود؛ عشق به حسین در تمام رگ‌های شما جاری بود؛ همان عشقی که با شیره‌ی جانتان به عون و محمّد نیز بخشیده بودید. شاید اگر کسی از شما می‌پرسید، عون برای شما عزیزتر است یا محمّد؟ پاسخ می‌دادید: حسین! عون و محمد نیز این را فهمیده بودند، چون از کودکی‌شان در چشمان شما جز حسین را ندیده بودند و از زبان شما فقط حسین را شنیده بودند و این کار شما و آن‌ها را برای جان‌نثاری در راه دایی عزیزشان آسان‌تر کرده بود. در خیمه بودید که خبر آوردند، عون شهید شد، محمّد هم؛ اشک‌هایتان را پاک کردید، حالا دیگر بند تعلق مادرانه‌تان پاره شده بود و شما تنها خواهرِ حسین بودید. شما از همان ابتدا نیز بیش از اینکه مادرِ عون و محمّد بوده باشید، خواهرِ حسین بودید. *** سلام مادرِ عون! سلام مادرِ محمّد! سلام بر شما و آن شیر پاکتان که دو جان‌نثار برای حسین پروراند. ✍🏻 زهراکبیری‌پور @Delneveshteeee
روایت چهاردهم: امِ خلف اینکه از هر چه داری بُگذری، در کربلا به یک الگو تبدیل شده بود و هرکسی هر آنچه که داشت را آورده بود تا تقدیم حسین کند. شما هم دوست نداشتید از این قافله جا بمانید، همین بود که بعد از شهادت همسرتان، پسر خود را نیز روانه‌ی میدان کردید. مگر همین نبود که هر که هرچه داشت بیاورد؟! حالا که مسلم رفته بود نوبت به پسرش رسیده بود، پس هنگامی که امام حسین(علیه‌السلام) دست رد به سینه‌ی پسرتان زد، همه شاهد بودند که شما چگونه برای عاقبت بخیر شدن پسرتان، برای فدای حسین شدنش، برای این که او تمام دارایی شما بود تا در راه حسین بدهید، تلاش کردید و شیره‌ی جانتان را به میدان فرستادید. در روایت‌ها آمده است، وقتی سر پسرتان را به سمت شما پرتاب کردند، او را در آغوش گرفته و جانسوزانه گریه کردید. من یقین دارم که در آن لحظه نه برای شهادت پسرتان بلکه برای غربت و تنهایی پیش روی حسین گریستید. **** سلام بر شما ای بانوی مسلم بن عوسجه. سلام بر شما و بر همسر و پسر شهیدتان. سلام بر آن جگر سوخته‌تان که هُرمِ غمش تا هزاران سال بعد را نیز گداخته است. ✍🏻 زهراکبیری‌پور منبع: رياحين الشريعه، ج ۳، ص ۳۰۵، به نقل از روضة الاحباب. **** @Delneveshteeee
روایت پانزدهم امِ عمرو مادر باشی، پسرت را مقابل چشمانت سر بریده باشند، سرش را به سویت پرتاب کرده باشند؛ اما تو به جای اینکه بشکنی، عمود خیمه‌ات را از جا دربیاوری و به سمت میدان بروی! بانو بحریه چقدر شما مرد بودید، مردتر از تمام نامردانی که صدای هل من ناصر حسین را شنیدن و از جایشان تکان نخوردند. من مطمئنم اگر امام شما را با جمله‌ی جهاد بر زنان واجب نیست به سمت خیمگاه روان نمی‌کرد، مردتر از تمام مردان می‌جنگیدید و بیش از سه نفر را از پای در می‌آوردید. شما مادر همان پسر یازده ساله‌ایی هستید که وقتی در مقابل امامش ایستاد گفت: مادرم مرا امر به قتال کرد. شما همسر جُناده‌ایی هستید که امروز الگویی است برای تمام کسانی که آرزوی ایستادن کنار امامشان را دارند. **** سلام بر شما و بر فرزند شهیدتان. سلامی از دل ایرانی که محب اهل‌بیت است بر روح پاک و مقدس شیرزنی از دیار کربلا. ✍🏻 زهراکبیری‌پور منبع: رياحين الشريعه، ج ۳، ص ۳۰۴. عمادزاده، تاريخ زندگانى امام حسين علیه‌السلام، ج ۲، ص ۳۳. **** @Delneveshteeee
روایت شانزدهم گمنام صدای هلهله و پایکوبی از تمام شهر به گوش می‌رسید مثل تمام زن‌های خانه‌دار مشغول انجام کارهای روزانه بود بی‌خبر از همه جا. اما خوب که گوش تیز کرد، این همه سر و صدا به نظرش عادی نیامد. به کوچه رفت و دید مردم به سمتی می‌دوند و ولوله‌ایی برپاست، برای اینکه بداند ماجرا از چه قرار است، به پشت بام خانه رفت. دستش را بالای پیشانی گذاشت تا آفتاب نتواند مانع دیدش شود. دقایقی می‌گذشت که ماتش برده بود. به صحنه‌ی رو به رویش خیره مانده بود ناگهان لب گشود و با صدای بلندی گفت: شما اُسرای کدام فرقه‌اید؟! صدای رسا اما محزونی پاسخ داد: ما اسیران آل محمدیم. با شنیدن این جمله گویی آتشی به دلش افتاد. سراسیمه از پشت بام به منزل دوید و دقایقی نگذشته بود که با تعدادی چادر و روبند بیرون رفت و آن‌ها را میان زنان و دختران کاروان اُسراء تقسیم کرد، چهره‌اش اما پر از غصه و درد شده بود، هنوز جمله‌ایی که شنیده بود را باور نکرده بود و از اعماق وجودش آرزو کرده بود که ای کاش اشتباه شنیده باشد. به گمانم خود زینب(س) نیز بعد از آن جمله، دلش سوخته بود: اسیران آل محمد... **** سلام بر آن بانوی گمنامی که نامدار شد. سلام بر او و قلب مهربانش از قرن‌ها بعد، از ایران. ✍🏻 زهراکبیری‌پور منبع: محمد محمدی ری شهری، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص۱۰۷. @Delneveshteeee
خواهرانه قلب شما پر شده بود از محبت برادر؛ عشق به حسین در تمام رگ‌های شما جاری بود؛ همان عشقی که با شیره‌ی جانتان به عون و محمّد نیز بخشیده بودید. شاید اگر کسی از شما می‌پرسید، عون برای شما عزیزتر است یا محمّد؟ پاسخ می‌دادید: حسین! عون و محمد نیز این را فهمیده بودند، چون از کودکی‌شان در چشمان شما جز حسین را ندیده بودند و از زبان شما فقط حسین را شنیده بودند و این کار شما و آن‌ها را برای جان‌نثاری در راه دایی عزیزشان آسان‌تر کرده بود. در خیمه بودید که خبر آوردند، عون شهید شده، محمّد هم؛ اشک‌هایتان را پاک کردید، حالا دیگر بند تعلق مادرانه‌تان پاره شده بود و شما تنها خواهرِ حسین بودید. شما از همان ابتدا نیز بیش از اینکه مادرِ عون و محمّد بوده باشید، خواهرِ حسین بودید. *** سلام مادرِ عون! سلام مادرِ محمّد! سلام بر شما و آن شیر پاکتان که دو جان‌نثار برای حسین پروراند. ✍🏻 زهراکبیری‌پور (سلام‌الله‌علیها) (علیه‌السلام) @Delneveshteeee
سفرت بی‌خطر عزیز مادر اکثر افراد معمولا وقتی قصد سفر می‌کنند، قبل از هر چیز کنار مادر رفته و دعای خیر او را برای سفر طلب می‌کنند، مخصوصا پسرها که مادری‌تر هستند. امام قصد خروج از وطن کرده بود، چون دیگر آنجا برای او و خانواده‌‌اش امنیت نداشت. شبِ قبل از خروج به قصد وداع به بقیع رفت، لابد سرش را بر روی مزار پدربزرگ و برادر گذاشته و گریه کرده بود از نامردیِ روزگار. رفته بود تا مادر برایش «و إن یکاد...» بخواند.. رفته بود تا مادر آغوشش را باز کند و بگوید سفرت بی‌خطر عزیز مادر... خدا پشت و پناهت باشد... بعضی‌ها گفته‌اند دو شبانه روز در آنجا مانده بود. وداع سخت بود آن هم از شهری که تمام کودکی و جوانی‌اش در آنجا گذشته بود. وداع از شهری پر از خاطرات شیرین روزهای با مادر بودن و پر از خاطرات تلخ روزهای بی‌مادری... قدم در راهی می‌گذاشت که پایانش را بارها از زبان پدربزرگ، پدر و برادر خود شنیده بود... آنجایی که می‌گفتند: لایوم کیومک یا اباعبدالله این‌بار «و إن‌ یکاد...» را از زبان ما پذیرا باش عزیز مادر از زبان ما شیعیان ۱۴٠٠ سال بعد سفرت بی‌خطر یا اباعبدالله(علیه‌السلام) با اشك چشمام، آب می‌ریزم پشت سرت منبع: ابن‌اعثم کوفی، مقتل‌الحسین، ص۱۹_۲٠ ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
روایت هفتم: خواهرانه قلب شما را بیش از همه، محبت برادر پر کرده بود؛ عشق به حسین در تمام رگ‌های شما جاری بود؛ همان عشقی که با شیره‌ی جانتان به عون و محمّد نیز بخشیده بودید. شاید اگر کسی از شما می‌پرسید، عون برای شما عزیزتر است یا محمّد؟ پاسخ می‌دادید: حسین! عون و محمد نیز این را فهمیده بودند، چون از کودکی‌شان در چشمان شما جز حسین را ندیده بودند و از زبان شما فقط حسین را شنیده بودند و این کار شما و آن‌ها را برای جان‌نثاری در راه دایی عزیزشان آسان‌تر کرده بود. در خیمه بودید که خبر آوردند، عون شهید شد، محمّد هم؛ اشک‌هایتان را پاک کردید، حالا دیگر بند تعلق مادرانه‌تان پاره شده بود و شما تنها خواهرِ حسین بودید. شما از همان ابتدا نیز بیش از اینکه مادرِ عون و محمّد بوده باشید، خواهرِ حسین بودید. *** سلام مادرِ عون! سلام مادرِ محمّد! سلام بر شما و آن شیر پاکتان که دو جان‌نثار برای حسین پروراند. ✍🏻 زهراکبیری‌پور @Delneveshteeee
روایت چهاردهم: امِ خلف اینکه از هر چه داری بُگذری، در کربلا به یک الگو تبدیل شده بود و هرکسی هر آنچه که داشت را آورده بود تا تقدیم حسین کند. شما هم دوست نداشتید از این قافله جا بمانید، همین بود که بعد از شهادت همسرتان، پسر خود را نیز روانه‌ی میدان کردید. مگر همین نبود که هر که هرچه داشت بیاورد؟! حالا که مسلم رفته بود نوبت به پسرش رسیده بود، پس هنگامی که امام حسین(علیه‌السلام) دست رد به سینه‌ی پسرتان زد، همه شاهد بودند که شما چگونه برای عاقبت بخیر شدن پسرتان، برای فدای حسین شدنش، برای این که او تمام دارایی شما بود تا در راه حسین بدهید، تلاش کردید و شیره‌ی جانتان را به میدان فرستادید. در روایت‌ها آمده است، وقتی سر پسرتان را به سمت شما پرتاب کردند، او را در آغوش گرفته و جانسوزانه گریه کردید. من یقین دارم که در آن لحظه نه برای شهادت پسرتان بلکه برای غربت و تنهایی پیش روی حسین گریستید. **** سلام بر شما ای بانوی مسلم بن عوسجه. سلام بر شما و بر همسر و پسر شهیدتان. سلام بر آن جگر سوخته‌تان که هُرمِ غمش تا هزاران سال بعد را نیز گداخته است. ✍🏻 زهراکبیری‌پور منبع: رياحين الشريعه، ج ۳، ص ۳۰۵، به نقل از روضة الاحباب. **** @Delneveshteeee
روایت پانزدهم امِ عمرو مادر باشی، پسرت را مقابل چشمانت سر بریده باشند، سرش را به سویت پرتاب کرده باشند؛ اما تو به جای اینکه بشکنی، عمود خیمه‌ات را از جا دربیاوری و به سمت میدان بروی! بانو بحریه چقدر شما مرد بودید، مردتر از تمام نامردانی که صدای هل من ناصر حسین را شنیدن و از جایشان تکان نخوردند. من مطمئنم اگر امام شما را با جمله‌ی جهاد بر زنان واجب نیست به سمت خیمگاه روان نمی‌کرد، مردتر از تمام مردان می‌جنگیدید و بیش از سه نفر را از پای در می‌آوردید. شما مادر همان پسر یازده ساله‌ایی هستید که وقتی در مقابل امامش ایستاد گفت: مادرم مرا امر به قتال کرد. شما همسر جُناده‌ایی هستید که امروز الگویی است برای تمام کسانی که آرزوی ایستادن کنار امامشان را دارند. **** سلام بر شما و بر فرزند شهیدتان. سلامی از دل ایرانی که محب اهل‌بیت است بر روح پاک و مقدس شیرزنی از دیار کربلا. ✍🏻 زهراکبیری‌پور منبع: رياحين الشريعه، ج ۳، ص ۳۰۴. عمادزاده، تاريخ زندگانى امام حسين علیه‌السلام، ج ۲، ص ۳۳. **** @Delneveshteeee
روایت شانزدهم گمنام صدای هلهله و پایکوبی از تمام شهر به گوش می‌رسید مثل تمام زن‌های خانه‌دار مشغول انجام کارهای روزانه بود بی‌خبر از همه جا. اما خوب که گوش تیز کرد، این همه سر و صدا به نظرش عادی نیامد. به کوچه رفت و دید مردم به سمتی می‌دوند و ولوله‌ایی برپاست، برای اینکه بداند ماجرا از چه قرار است، به پشت بام خانه رفت. دستش را بالای پیشانی گذاشت تا آفتاب نتواند مانع دیدش شود. دقایقی می‌گذشت که ماتش برده بود. به صحنه‌ی رو به رویش خیره مانده بود ناگهان لب گشود و با صدای بلندی گفت: شما اُسرای کدام فرقه‌اید؟! صدای رسا اما محزونی پاسخ داد: ما اسیران آل محمدیم. با شنیدن این جمله گویی آتشی به دلش افتاد. سراسیمه از پشت بام به منزل دوید و دقایقی نگذشته بود که با تعدادی چادر و روبند بیرون رفت و آن‌ها را میان زنان و دختران کاروان اُسراء تقسیم کرد، چهره‌اش اما پر از غصه و درد شده بود، هنوز جمله‌ایی که شنیده بود را باور نکرده بود و از اعماق وجودش آرزو کرده بود که ای کاش اشتباه شنیده باشد. به گمانم خود زینب(س) نیز بعد از آن جمله، دلش سوخته بود: اسیران آل محمد... **** سلام بر آن بانوی گمنامی که نامدار شد. سلام بر او و قلب مهربانش از قرن‌ها بعد، از ایران. ✍🏻 زهراکبیری‌پور منبع: محمد محمدی ری شهری، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص۱۰۷. @Delneveshteeee
سفرت بی‌خطر عزیز مادر اکثر افراد معمولا وقتی قصد سفر می‌کنند، قبل از هر چیز کنار مادر رفته و دعای خیر او را برای سفر طلب می‌کنند، مخصوصا پسرها که مادری‌تر هستند. امام قصد خروج از وطن کرده بود، چون دیگر آنجا برای او و خانواده‌‌اش امنیت نداشت. شبِ قبل از خروج به قصد وداع به بقیع رفت، لابد سرش را بر روی مزار پدربزرگ و برادر گذاشته و گریه کرده بود از نامردیِ روزگار. رفته بود تا مادر برایش «و إن یکاد...» بخواند.. رفته بود تا مادر آغوشش را باز کند و بگوید سفرت بی‌خطر عزیز مادر... خدا پشت و پناهت باشد... بعضی‌ها گفته‌اند دو شبانه روز در آنجا مانده بود. وداع سخت بود آن هم از شهری که تمام کودکی و جوانی‌اش در آنجا گذشته بود. وداع از شهری پر از خاطرات شیرین روزهای با مادر بودن و پر از خاطرات تلخ روزهای بی‌مادری... قدم در راهی می‌گذاشت که پایانش را بارها از زبان پدربزرگ، پدر و برادر خود شنیده بود... آنجایی که می‌گفتند: لایوم کیومک یا اباعبدالله این‌بار «و إن‌ یکاد...» را از زبان ما پذیرا باش عزیز مادر از زبان ما شیعیان ۱۴٠٠ سال بعد سفرت بی‌خطر یا اباعبدالله(علیه‌السلام) با اشك چشمام، آب می‌ریزم پشت سرت منبع: ابن‌اعثم کوفی، مقتل‌الحسین، ص۱۹_۲٠ ✍🏻 زهرا کبیری پور 💠@Delneveshteeee
پایان شعبان رسیده مرا پاک کن حسین این دل برای ماه خدا رو به راه نیست 📖«اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ، فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ» ‌💠@Delneveshteeee ‌‌
ماه عسل هنوز بیست سالت نشده بود و کمتر از یک ماه از عروسی‌ات می‌گذشت که دم مسیحایی عیسی را در عشقِ به حسین پیدا کردی. همراه عشقت وهب اسلام را بغل کردی و تصمیم گرفتی ماه عسلت را با عشقِ حسین، شیرین کنی. شنیده‌ام این تو بودی که همسرت را به آغوش حسین انداختی... این را از هنگامی که بر بالای پیکر بی‌جان وهب رسیدی و گفتی هنیئا لک الجنة همه فهمیدن حتی دشمن... و شاید همین علتی شد تا چشمان تو را نیز مانند وهب برای همیشه ببندن که نکند عشقت به حسین، دل سربازان دشمن را بلرزاند... و تو در همان‌جا تنها بانوی شهیده‌ی کربلا‌‌‌ شدی... از همان روز تو الگوی تازه عروس‌های زیادی شدی که دامادهایشان را راهی مقتل کردند. و حالا که ۱۴٠٠ و اندی سال از حرکت عاشقانه‌ی تو می‌گذرد در اینجا در ایران، سرزمینی دور، تازه عروس‌ها دامادهایشان را راهی دفاع از ناموس مسلمانان می‌کنند. **** سلام بر تو ای عروس وهب سلام بر عشق بی‌همتای تو که تمام آن را نثار حسین کردی سلام هانیه سلامی از ایران ۱۴٠٠ سال بعد به عشق و رشادت تو ✍🏻 زهرا کبیری پور منبع: مستدرك الوسائل، ج۱٠، ص ۳۱۸. ریاحین الشریعه، ج۳، ص۳٠٠ تا ۳٠۳. معالى السبطین، ج۱، ص۲۸۶. 💠@Delneveshteeee