روایت سیزدهم:
مادرِ علیِ کوچکتر
این روزهایِ آخر، علی اصغر شبیه ماهی شده بود. دهان کوچکش مدام باز و بسته میشد و آتش به جگر رباب میزد و برای یک مادر چه چیزی میتوانست سختتر و دردناکتر از دست و پا زدن شیرخوارش باشد.
ما را ببخشید بانوجان اگر اباعبدالله(علیهالسلام) خودشان وصفِ «یتلذّی عطشاً» را برای علی اصغر به کار نبرده بودند، ما چطور جرأت میکردیم، اینگونه حالتِ عطش جگر گوشهی شما را روایت کنیم؟!
چطور میتوانستیم بگوییم خبرِ افتادنِ مشک سقا و شهادتش، بیش از همه بندِ دلِ شما را پاره کرده بود.
لابد همان لحظه که این خبر را شنیدید، یقین کردید که لبهایِ کوچک علیتان که به سختی باز و بسته میشوند، دیگر به آب نخواهند رسید.
فدایتان شویم بانو، آن لحظهای که علی اصغر را به آقا سپردید، از دلِ شما چه گذشت؟!
بعد از گذشت قرنها ما همچنان مبهوتِ این رازیم که چگونه تاب آوردید این داغ را؟!
وقتی سرگردانی آقا را در بازگشت به خیمه دیدید، آن هنگامی که علی را زیر عبایش پنهان کرده بود چه بر دل شما گذشت؟!
بیایید اصلا خیال کنیم که شما اصغر نداشتید!
***
سلام مادرِ علیِ کوچکتر؛
سلام مادرِ سربازِ شش ماههی کربلا؛
سلام ربابِ حسین؛
✍🏻 زهراکبیریپور
منبع: سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطوف، قم، انوارالهدی، چاپ اول، ۱۴۱۷، ص۵٠.
#حسین_جانم
#زنان_عاشورا
#مادر
#علی_اصغر
#رباب
@Delneveshteeee
روایت چهاردهم:
امِ خلف
اینکه از هر چه داری بُگذری، در کربلا به یک الگو تبدیل شده بود و هرکسی هر آنچه که داشت را آورده بود تا تقدیم حسین کند.
شما هم دوست نداشتید از این قافله جا بمانید، همین بود که بعد از شهادت همسرتان، پسر خود را نیز روانهی میدان کردید.
مگر همین نبود که هر که هرچه داشت بیاورد؟! حالا که مسلم رفته بود نوبت به پسرش رسیده بود، پس هنگامی که امام حسین(علیهالسلام) دست رد به سینهی پسرتان زد، همه شاهد بودند که شما چگونه برای عاقبت بخیر شدن پسرتان، برای فدای حسین شدنش، برای این که او تمام دارایی شما بود تا در راه حسین بدهید، تلاش کردید و شیرهی جانتان را به میدان فرستادید.
در روایتها آمده است، وقتی سر پسرتان را به سمت شما پرتاب کردند، او را در آغوش گرفته و جانسوزانه گریه کردید.
من یقین دارم که در آن لحظه نه برای شهادت پسرتان بلکه برای غربت و تنهایی پیش روی حسین گریستید.
****
سلام بر شما ای بانوی مسلم بن عوسجه.
سلام بر شما و بر همسر و پسر شهیدتان.
سلام بر آن جگر سوختهتان که هُرمِ غمش تا هزاران سال بعد را نیز گداخته است.
✍🏻 زهراکبیریپور
منبع: رياحين الشريعه، ج ۳، ص ۳۰۵، به نقل از روضة الاحباب.
****
#ام_خلف
#امام_حسین
#زنان_عاشورا
#محرم
#حسین_جانم
@Delneveshteeee
روایت پانزدهم
امِ عمرو
مادر باشی، پسرت را مقابل چشمانت سر بریده باشند، سرش را به سویت پرتاب کرده باشند؛ اما تو به جای اینکه بشکنی، عمود خیمهات را از جا دربیاوری و به سمت میدان بروی!
بانو بحریه چقدر شما مرد بودید، مردتر از تمام نامردانی که صدای هل من ناصر حسین را شنیدن و از جایشان تکان نخوردند.
من مطمئنم اگر امام شما را با جملهی جهاد بر زنان واجب نیست به سمت خیمگاه روان نمیکرد، مردتر از تمام مردان میجنگیدید و بیش از سه نفر را از پای در میآوردید.
شما مادر همان پسر یازده سالهایی هستید که وقتی در مقابل امامش ایستاد گفت: مادرم مرا امر به قتال کرد.
شما همسر جُنادهایی هستید که امروز الگویی است برای تمام کسانی که آرزوی ایستادن کنار امامشان را دارند.
****
سلام بر شما و بر فرزند شهیدتان.
سلامی از دل ایرانی که محب اهلبیت است بر روح پاک و مقدس شیرزنی از دیار کربلا.
✍🏻 زهراکبیریپور
منبع:
رياحين الشريعه، ج ۳، ص ۳۰۴.
عمادزاده، تاريخ زندگانى امام حسين علیهالسلام، ج ۲، ص ۳۳.
****
#حسین_جانم
#زنان_عاشورا
#محرم
#امام_حسین
#امِ_عمرو
@Delneveshteeee
در شهر
امروز در تاکسی با صحنهایی که در تصویر میبینید مواجه شدم.
یک راننده تاکسیِ معمولی که به سهم خودش در ترویج فرهنگ کتابخوانی اقدام کرده بود.
یک پیرمرد باصفا که در بین مسیر با دخترش تماس گرفت و گفت نگران شهریهی دانشگاهش نباشد و به گمانم وقتی دخترش سؤال کرد چطور؟ گفت جورش کردم شما با خیال راحت برو دنبال درسِت.
دقیقا روز قبل بود از دختری شنیدم با اینکه دانشگاه دولتی قبول شده پدرش اجازهی تحصیل او را نمیدهد.
و چقدر غمگین شدم برای آن دختر، همان قدر که امروز برای این دختر با داشتن چنین پدری خوشحال شدم.
پدران پیامبران دخترها هستند.
✍️ زهراکبیریپور
@Delneveshteeee
روزگار/rüzgar
در زبان ترکی استانبولی به باد، rüzgar میگویند که همان روزگار در زبان فارسی خودمان است همان که به معنای زندگی یا زمانه معنایش میکنیم.
ترکی استانبولی به آن باد میگوید! همان کلمهای که ما وقتی به آن فکر میکنیم انگار چیزی با سرعت به صورتمان میخورد و میگذرد و نمیتوانیم آن را حبس کنیم.
نمیتوانیم آن را نگه داریم.
گاهی غبارها را از هوا پاک میکند.
گاهی با خودش غبار میآورد و تُرکهای استانبولی روزگار صدایش میزنند.
در حساب و کتابهای زبانیِ من این کلمه باید از فارسی داخل استانبولی رفته باشد چون کلمهای مرکب است و از دو بخش روز + گار ساخته شده است که معادل آن در ترکی استانبولی وجود ندارد.
بخشی از ذهنم دنبال پاسخ این سوال است کِی و کجا بود که یک نفر آمد و این واژه را برای باد در زبان ترکی استانبولی به کار برد و باد را روزگار صدا کرد؟!
او هر کسی که بوده مفهوم این واژه را خیلی خوب فهمیده و حالا به زبان دیگری آن را صادر کرده است.
یا اگر rüzgar ساختهی خود تُرکها باشد، میتوان گفت چقدر انسانها، حتی در کنار هم چیدن حروف برای کلماتی که نیاز داشتهاند، میتوانند احساس مشترکی داشته باشند.
خلاصه که روزگار غریبی است، که این روزگار مانند باد همه چیز را با خودش خواهد برد...
#روزگار
@Delneveshteeee
روایت شانزدهم
گمنام
صدای هلهله و پایکوبی از تمام شهر به گوش میرسید مثل تمام زنهای خانهدار مشغول انجام کارهای روزانه بود بیخبر از همه جا.
اما خوب که گوش تیز کرد، این همه سر و صدا به نظرش عادی نیامد.
به کوچه رفت و دید مردم به سمتی میدوند و ولولهایی برپاست، برای اینکه بداند ماجرا از چه قرار است، به پشت بام خانه رفت. دستش را بالای پیشانی گذاشت تا آفتاب نتواند مانع دیدش شود.
دقایقی میگذشت که ماتش برده بود.
به صحنهی رو به رویش خیره مانده بود ناگهان لب گشود و با صدای بلندی گفت: شما اُسرای کدام فرقهاید؟!
صدای رسا اما محزونی پاسخ داد: ما اسیران آل محمدیم.
با شنیدن این جمله گویی آتشی به دلش افتاد. سراسیمه از پشت بام به منزل دوید و دقایقی نگذشته بود که با تعدادی چادر و روبند بیرون رفت و آنها را میان زنان و دختران کاروان اُسراء تقسیم کرد، چهرهاش اما پر از غصه و درد شده بود، هنوز جملهایی که شنیده بود را باور نکرده بود و از اعماق وجودش آرزو کرده بود که ای کاش اشتباه شنیده باشد.
به گمانم خود زینب(س) نیز بعد از آن جمله، دلش سوخته بود: اسیران آل محمد...
****
سلام بر آن بانوی گمنامی که نامدار شد.
سلام بر او و قلب مهربانش از قرنها بعد، از ایران.
✍🏻 زهراکبیریپور
منبع:
محمد محمدی ری شهری، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص۱۰۷.
#حسین_جانم
#زنان_عاشورا
#امام_حسین
@Delneveshteeee