ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
بریم سراغ تحلیل تایپ 3 و 4 #INTJ ها😎
بریم سراغ تحلیل #intj های تیپ 5 و 6🤨
این قسمت: #INTJ های #type5
این intjها از هر مدل دیگه ای رایج تر و بیشترن. اونا دوس دارن نحوه کارکرد جهان و عمق هر اطلاعات و داده ای رو کشف کنن و دوست دارن داده و تحلیل های ذهنشون انقدر کافی و کامل باشه که در مواجهه با دنیای بیرون احساس شایستگی و کفایت داشته باشن😌
@Eema_Ennea | #ادمین_صبح
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
این قسمت: #INTJ های #type5 این intjها از هر مدل دیگه ای رایج تر و بیشترن. اونا دوس دارن نحوه کارک
ادامهی: #INTJ های #type5
اونها اغلب به حریم خصوصیشون حساسن و دوست دارن تعاملاتشون رو تاجای ممکن محدود کنن تا انرژی روانیشون سیو بشه🙂
اغلب این intjها در کودکی درک نشدن و هیچ کس به نیازهاشون -زمانی برای تنهایی و حریم خصوصی- احترام نذاشته اما بلاخره در بزرگسالی خودشون میتونن همچین فضاهایی رو برای خودشون رقم بزنن☺️
@Eema_Ennea | #ادمین_صبح
برامون بگید
تاحالا یه INTJ تیپ پنج دیدین یا نه🥲👇
https://daigo.ir/pm/VS6aXB
این قسمت: #INTJ های #type6
این intjها چشم انداز دقیق و گسترده ای درمورد آینده و تمام بلایا و مشکلات احتمالی دارن. اونا همیشه خطرو تو هوا بو میکشن و به اصطلاح دائما در حال جنگ برای بقا هستن😬
@Eema_Ennea | #ادمین_صبح
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
این قسمت: #INTJ های #type6 این intjها چشم انداز دقیق و گسترده ای درمورد آینده و تمام بلایا و مشکل
ادامهی: #INTJ های #type6
البته همه این intjها فوبیا ندارن و مدام درحالت ایجاد امنیت نیستن، بعضی هاشون با وجود اضطراب نهفته با ترس هاشون رو به رو میشن و با چالش ها مبارزه میکنن
(به زبون ساده همیشه اینجوری نیست که سد دفاعی بچینن و از همه فاصله بگیرن گاهی با وجود نگرانی، ترجیح میدن در برابر مشکلات قدم علم کنن👊🏻.)
البته این مدل intjها صریح و پرخاشگرترن☺️🤝
@Eema_Ennea | #ادمین_صبح
برامون بگید
تاحالا یه INTJ تیپ شش دیدین یا نه🥲👇
https://daigo.ir/pm/VS6aXB
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• عاقبت 🔹آقای آیسمن: #type6 (ناسالم) پارت نهم: شارلوت گوشه میز مدیسون نشست. پاهایش را روی هم گردان
• #داستان عاقبت
پارت دهم: شارلوت سرش را از روی برگههای استئفا نامه بلند کرد. کمی نوک بینیاش را خاراند و بلافاصله گفت:«بله. بفرمائید بشینید.»
و حین گفتن این جمله، درست به نزدیکترین صندلی به میزش اشاره کرد. آقای آیسمن نفش عمیقی کشید و سمت صندلی رفت. وقتی نشست زمزمه کرد:«در خدمتم.»
شارلوت سه استئفا نامه را بالا آورد و به او نشان داد. سرش را به نشانه تاسف تکان داد و گفت:«با اومدن اولین استئفا نامه که دلیلش نارضایتی از شما بود، شما رو دعوت و باهاتون گفت و گو کردم. یکسری مسائل مطرح شد و به نتایج خوبی هم رسیدیم. وقتی دو تای بعدی اومدن هم با خودم گفتم شاید هنوز فرصت نکردید، یا با خودتون کنار نیومدید که تک تک نکاتی که گفتم تو رفتار و افکارتون لحاظ کنید؛ هنوز جای اصلاح و پیشرفت هست و بر این قول بودم تا امروز که سه استئفا نامه جدید دیگه هم به دستم رسید!»
@Eema_Ennea | #ادمین_تأویل
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• #داستان عاقبت پارت دهم: شارلوت سرش را از روی برگههای استئفا نامه بلند کرد. کمی نوک بینیاش را خا
• داستان عاقبت
پارت یازدهم: سه استئفا نامه جدید را پایین آورد. یک تای ابرویش را بالا و ادامه داد:«و به نظرم این میزان صبر من بر شرایط ناگواری که شما اخیرا بوجود آوردید، برای نشون دادن اطمینانم نسبت به شما بخاطر دغدغهمندیها و تلاشهای بیدریغتون در گذشته؛ دیگه کافی باشه.»
از آن سوی میزش پرونده استخدام آقای آیسمن، به همراه برگهی پایان همکاری که روی آن قرار داشت را سمت خود کشید. برگه را برداشت و رو به آقای آیسمن گرفت. مستقیم نگاهش کرد و گفت:«باز هم فقط و فقط بخاطر خدمات دلسوزانه گذشتهتون، و اینکه اطلاع دارم در شرایط سختی قرار دارید، چشم از گندهایی که اخیرا به همه چیز خورده میپوشونم، و اجازه میدم پایان کار ما با این برگه و بصورت تواقفی باشه. بهجای اخراج!»
@Eema_Ennea | #ادمین_تأویل
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت یازدهم: سه استئفا نامه جدید را پایین آورد. یک تای ابرویش را بالا و ادامه داد:«و
• داستان عاقبت
پارت دوازدهم: صورت آیسمن هر لحظه برافروختهتر، و قطرات عرق از کنار شقیقه به لابلای تهریشهای اصلاح نشدهاش سر میخورد. با شنیدن جمله آخر، ناگهان از جا کنده شد و فریاد زد:«دختر احمق. تو حق نداری همچین کاری بکنی! من بهترین سالای عمرمو تو شرکت زپرتی تو سوزوندم. حالا که به اینجا رسیدم اخراج؟ حالا که یه پیرمرد چهل سالهام و دیگه معلومم نیست کدوم گوری باید دنبال کار بگردم؟»
شارلوت با چشمغره وحشتناکی او را نگاه کرد. برگه پایان همکاری را مقابل او روی میز کوبید و با صدایی که از لای دندانهایش بیرون میآمد گفت:«حواست به حرف دهنت باشه!»
آیسمن برای بار چندم، از آغاز جلسه کوتاهشون دستی زیر بینیاش کشید. تازه توجه شارلوت به نوک سرخ بینیاش جمع شد و چشمانش را با انزجار بست. ناگهان آیسمن با قهقه جنون واری برگه را برداشت و پاره پاره کرد. صدایش را جوری بالا برد که احتمالا تا آخر شرکت شنیدند:«تو حق نداری. حق نداری!»
@Eema_Ennea | #ادمین_تأویل