✍ #جز_زیبایی_ندیدم | کمِ بسیار!
توی حیاط مدرسه بودم که با لباس ورزشیش دوید و اومد پیشم. ابتدای زنگ ورزششون بود... خودش هم حسابی پر جنب و جوش!
از باقی بچهها جُدام کرد و آروم با یه خواهشی گفت: آقا میشه بریم با هم بیرون مدرسه؟
گفتم چطور؟
گفت: #نذر کردم کیک و آبمیوهام رو بدم به یه تهیدستی!
بهش گفتم: بله بریم.
نفهمیدم چطور رفت توی کلاسشون و سر کیفش، که تا برگشتم سمت درب مدرسه، کیک و آبمیوهای که فکر کنم تغذیهاش بود رو آورده بود و ایستاده بود کنارم. فوری و بیمعطلی!
رفتیم. اخلاصش حس میشد!
پیرزن تهیدستی که یک کوچه
پایینتر از مدرسه نشسته بود
رو دیدیم...
سعی کردم بقیهاش رو نبینم
و یواشکی فاصله گرفتم...
بیتشکر یا تشویقی!
#معلمی
#باغبانی_فرهنگ
@ehsanSaadi