واکنش آیت الله کعبی (عضو مجلس خبرگان) به نامه موسوی خوئینی ها
آیت الله کعبی ۱۲ سؤال مطرح کردند که بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تعالی فی محکم کتابه:
و إذا قیل لهم لا تفسدوا فی الأرض قالوا إنما نحن مصلحون / ألا إنهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون (سوره بقره آیه ۱۱،۱۲ )
پرسشهای روشن از آقای موسوی خوئینی ها درباره نامه ۱۳۹۹/۴/۷ ایشان خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی.
بدون مقدمه و در محضر ملت بزرگ ایران آقای موسوی خوئینیها به عنوان یکی از سران داعیهدار #اصلاح_طلبی به پرسش های زیر پاسخ دهد.
۱. نقش مدعیان اصلاحات در این ۴۱ سال مدیریت کشور چه بوده است؟
۲. فرایند رای مردم به چه میزان در پیشرفت یا پسرفت اوضاع کشور موثر بوده است؟
۳. عبور از خط امام توسط مدعیان خط امام و عقب نشینی از آرمانهای امام را چگونه باید تحلیل کرد؟
۴. راه حل جریان مدعی اصلاح طلبی برای مشکلات مردم و اقتصاد چیست؟ تا کنون چه کرده اند؟
۵. چرا جریانی که باید پاسخگوی معضلات کشور باشد با فرار رو به جلو امروز پرسش گر شده است؟
۶. چرا در این نامه مشروعیت ومقبولیت نظام زیر سوال رفته است؟ چرا اقتدار، پیشرفت و رشد و تعالی نیروهای مومن و انقلابی و این نسل پویا و حرکت آفرین بر اساس گفتمان انقلاب اسلامی و افقهای تحولات بر پایه نقشه راه و سیاستهای کلان راهبردی نظام نادیده گرفته شده است؟
۷. آیا در این تحلیل نباید جنگ سختِ امنیتی، جنگ نرم، تروریست دولتی و اقتصادی، جنگ روانی و فرهنگی و هالیوودی و طراحیهای اتاقهای مکر و فریب دشمن به ویژه آمریکا ورژیم صهیونیستی را دید؟
۸. فتنه ۷۸ و ۸۸ و ۹۸ نشان می دهد هر ده سال فتنهای توسط دشمنان شکل گرفته است. چرا در فتنهها به جای رعایت امنیت و اقتدار و وحدت وانسجام ملی و موضع گیری بر علیه دشمنان، بدون مرزبندی روشن و در همسویی با آنان در جهت تزلزل مشروعیت و مقبولیت نظام موضع گرفتهاید؟ آیا قصد شورش بر علیه ملت و کشور و جمهوری اسلامی با بهانههای واهی دارید؟
۹. آیا امام راحل قدس سره گستاخی برعلیه نظام و تزریق یاس و ناامیدی به مردم مومن و انقلابی و صبور و مقاوم را تحمل می کرد؟
۱۰. چرا کارنامه درخشان ۴۱ سال اقتدار و عزت و پیشرفت و بزرگی و عظمت ملت ایران و حرکت رو به جلو و رشد فزاینده را نمی بینید؟
۱۱. آیا یادتان رفته امام راحل به مدعیان خردورزی در حکمرانی موسوم به عقلای قوم! چه نهیبی زدند؟ وچگونه آنان را بر حذر کرد تا به دامن آمریکا نیفتند؟
۱۲. آیا با پشتوانههای معرفتی التقاطی و تند و افراطی دهه شصت خود و دوستان فرسوده و پشیمان نسبت به گذشته میخواهید در باره ۴۱ سال انقلاب و آینده مسیر نورانی ملت و کشور و انقلاب قضاوت کنید؟ این تذهبون؟
از پاسخ منصفانه به این سوالات روشن میگردد چگونه ایشان و طیف فکری وابستهشان به کشور و ملت و انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران لطمات جبران ناپذیری زدهاند و نیز روشن میگردد که در این ۴۱ سال هرجا که پیشرفت حاصل شده است در سایه مکتب انسان ساز اسلام و هدایتهای ولی فقیه بوده است؛ و هر جا پسرفت وارتجاع و مشکلات مزمن اقتصادی و آسیبهای فرهنگی و اجتماعی دیدهایم حاصل بیتدبیری جریان مدعی اصلاحات و القای تردید و بیاعتمادی و نگاه لیبرالی آنان بوده است.
مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین.
والسلام علی من اتبع الهدی
عباس کعبی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ دندانشکن نمایندهی مجلس به تهدیدهای تاجگردون؛
اگر تخلفی از ما سر زده بود شما آن را رو میکردید نه اینکه با برنو ما را تهدید کنید 👌
تاجگردون گفته بود شما دستمالتون تمیز نیست که شیشهی کثیف من رو تمیز کنید!
@Emam_kh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
بسم الله الرحمن الرحيم
🌼 آیه 60 سوره بقره
🌷 وَإِذْ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَ اشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَواْ فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ(60)
🍀 ترجمه:و زمانى كه موسى براى قوم خودش آب طلب كرد،پس به او گفتیم:عصاى خود را به سنگ بزن،پس دوازده چشمه ى آب از آن جوشید، (بطورى كه) هر قبیله آبشخور خود را شناخت. و از رزق الهى بخورید و بیاشامید و در زمین،تبهکارانه فساد نكنید.
🌸 #بنی_اسرائیل در بیابان ساکن بودند آب هم نبود آنها نافرمانی های زیادی نسبت به دستورات الهی مرتکب شدند آنها سراغ حضرت موسی علیه السلام آمدند و به او #متوسل شدند که از خداوند برای ما طلب آب کن زیرا موسی نزد خداوند جایگاه و #آبرو دارد. قابل توجه #وهابیت و افرادی که #توسل را قبول ندارند این حکایت یکی از دلایل توسل است.ما هم به اهل بیت علیه السلام متوسل می شویم زیرا نزد خداوند جایگاه و آبرو دارند توسل ریشه در قرآن دارد و جزو #مقدسات است.
🌸 (و إذ استسقی موسی لقومه:و هنگامی که موسی برای قوم خود طلب آب کرد) استسقی یعنی طلب آب کرد.خداوند بلافاصله به موسی دستور داد که عصای خود را به سنگ بزند #عصا جنسش چوب است ولی اگر همین چوب در دست #پیامبر باشد می تواند معجزه کند(فقلنا اضرب بعصاک الحجر:پس به او گفتیم عصای خود را به سنگ بزن)
🌸(فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا:پس از آن دوازده چشمه جوشید)در عدد #دوازده، رمزى نهفته است.ولی در اینجا چرا دوازده چشمه جاری شد زیرا قوم بنی اسرائیل دوازده قبیله(دوازده طایفه) بودند به خاطر همین در ادامه آیه می فرماید(قد علم کل اناس مشربهم:هر قبیله ای آبشخور خود را شناخت) دوازده گروه بودند. مشرب یعنی آبشخور جایی که از آن آب بر می دارند.(کلوا:بخورید،در آیات قبلی بیان شد #خوراک آنها من و سلوی بود که خداوند برای آنها فرستاد- کلوا و اشربوا من رزق الله:از رزق خدا بخورید و بیاشامید) (و لا تعثوا فى الأرض مفسدين:و در زمين تبهكارانه فساد نكنيد)
🔹 پيام های آیه۶۰سوره بقره 🔹
✅ #قوانین_طبیعت، محكوم اراده ى خداوند هستند.
✅ دعاى انبیا، #مستجاب است.
✅ جارى شدن آب با زدن عصا به سنگ، یک #معجزه است و پیدایش دوازده چشمه براى دوازده قبیله، معجزه اى دیگر.
✅ توزیع منظّم و عادلانه مانع پیدا شدن اختلاف است.(دوازده چشمه برای دوازده قبیله)
✅ بهره گیرى از نعمتهاى الهى، نباید زمینه ساز فساد باشد.
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
‼️وجود زخم در محل مسح
🔷س 4181: کسی که محل مسح او زخم است، چه وظیفه ای دارد؟
✅ج: اگر نمیتواند روی زخم محل مسح دستِ تر بکشد باید به جای وضو تیمّم کند. ولی در صورتی که میتواند پارچه ای روی زخم قرار دهد و بر آن دست بکشد، احتیاط آن است که علاوه بر تیمّم، وضو نیز با چنین مسحی بگیرد.
@Emam_kh
#سید_علی_خمینی:
⭕️ فسادهای اقتصادی جامعه زیبنده نظام اسلامی نیست ، ریشه تمام این فسادها دروغ گویی است.اگر هیچ وقت دروغ نگوییم ،فساد رخ نمیدهد .
این موضوع همیشه به عنوان یک اصل در حکومت داری امام قرار داشت و همیشه به مسئولین ارشد کشور نصیحت داشتند که به مردم دروغ نگویید.
اگر هم مصلحت در این بود که حقیقتی بازگو نشود و بصورت راز باقی بماند، باید طوری عمل کنید که اگر روزی در مقام بازگویی آن قرار گرفتید شرمنده مردم نشوید.
صدق در گفتار باعث عزت و عدم انجام آن از عوامل مهم خفت است.
باید اذعان کنیم که گرانی کمر مردم را شکسته است.
این همه مشکلات اقتصادی شایسته مردم و نظام ما نیست.
@Emam_kh
استاد قرائتی
به علامه طباطبایی گفتند: چه کنیم که امام رضا علیه السلام نزد خدا واسطه شود؟
گفت: بروید حرم و بگوئید بفاطمه بفاطمه بفاطمه. سه بار آقا را به فاطمه قسم بدهید. امام دعایت را مستجاب میکند.
@Emam_kh
☕️دمنوشی فوق العاده موثر برای مقابله با کم خونی
🍋گزنه و لیموترش دو ترکیب فوق العاده برای درمان کم خونی هستند.
پنج شنبه است و ياد درگذشتگان😔
🍀 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🍀
🍀گرامی باد یاد عزیزانی که
در بین ما نیستند
اما دعایشان
یادشـان
خاطرشان با ماست🍀
خدایـا
جایگاه آنها را در بهشت 🍀
همنشین خوبانت قرارده
🍀برای شادی روحشون
بخوانیم فاتحه و صلوات 🌹🍃
@Emam_kh
✍️ #تنها_میان_داعش
قسمت_بیست_و_پنجم
💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
💠 از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل #همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
دستان زن بینوا از #شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در #آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با #گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان #آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با #حاج_قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را #مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
او #دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
💠 با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد