eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
17.2هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ قسمت_هفدهم 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. اما عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!» 💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. 💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» 💠 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. 💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک او رحم کرد که عباس از در وارد شد. مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. 💠 ما مثل دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل می‌سوخت. یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» 💠 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» 💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. به جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» 💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد. نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»... ادامه_دارد..... ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
✍️ قسمت_هجدهم 💠 در این قحط ، چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لب‌هایم می‌خندید و با همین حال به‌هم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.» توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری می‌پرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم می‌خواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت. 💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش می‌رسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند. نمی‌دانستم چقدر فرصت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفس‌هایش نم زده است. 💠 قصه غم‌هایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و نازم را کشید :«نرجس جان! می‌تونی چند روز دیگه تحمل کنی؟» از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...» 💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس ما آتشش می‌زند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن (علیه‌السلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به (سلام‌الله‌علیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما می‌سپرم!» از و توکل عاشقانه‌اش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) پرواز می‌کرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!» 💠 همین عهد آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم. از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریه‌های یوسف اجازه نمی‌داد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد. 💠 لب‌های روزه‌دار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما می‌ترسیدم این یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بی‌قراری پرسیدم :«پس هلی‌کوپترها کی میان؟» دور اتاق می‌چرخید و دیگر نمی‌دانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی می‌بارید، مرتب زیر گلوی یوسف می‌دمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمی‌دونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم. 💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشه‌های فاجعه دیشب را از کف فرش جمع می‌کردند. من و زن‌عمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زن‌عمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟» 💠 دمپایی‌هایش را با بی‌تعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده می‌شد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.» از روز نخست ، خانه ما پناه محله بود و عمو هم می‌دانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانه‌های دیگر هم اما طاقت گریه‌های یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد. 💠 می‌دانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجه‌های کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زن‌عمو با بی‌قراری ناله زد :«بچه‌ام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت. به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا به‌قدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجره‌ها می‌لرزید. 💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با از پنجره‌ها فاصله گرفتند و من دعا می‌کردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید. یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که به‌سرعت به سمت در می‌رفت، صدا بلند کرد :«هلی‌کوپترها اومدن!» 💠 چشمان بی‌حال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم. از روی ایوان دو هلی‌کوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک می‌شدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلی‌کوپترها را تعقیب می‌کرد و زیر لب می‌گفت :«خدا کنه نزنه!»... ادامه_دارد...... ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
🔸در حاشیه "خور عبدالله" مشغول صرف شام🍜 بودیم. حاج قاسم به اتفاق برادر تشریف اوردند. از قرارگاه خبر آوردن نیروها را برای فردا تجهیز کنیم؛ دشمنان قصد دارند منطقه را بمباران شیمیایی☠ کند. 🔹 تذکرات لازم رو دادن. به بچه ها گفتن حالا برای نزول باران دعا برگزار کنید، فردا هوا بارانی🌧 شود وهواپیماهای دشمن نتوانند پرواز کنند. ساعتی بعد صدای مناجات🤲 بچه ها خط را نورانی کرد. 🔸هنوز دعا به پایان نرسیده بود که قطراه های شفاف باران را رو چهره های خود حس می کردیم😍حاج قاسم در حالی که شبنم مژه هایش با نم نم باران در هم آمیخته بودبا خود می گفت: خدایا این دعای کدام بود که مستجاب شد⁉️ 📚منبع: کتاب اقتدا به عاشوراییان 🌹شهید_قاسم_سلیمانی @Emam_kh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 بسم الله الرحمن الرحيم 🌼 آیه 60 سوره بقره 🌷 وَإِذْ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَ اشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَواْ فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ(60) 🍀 ترجمه:و زمانى كه موسى براى قوم خودش آب طلب كرد،پس به او گفتیم:عصاى خود را به سنگ بزن،پس دوازده چشمه ى آب از آن جوشید، (بطورى كه) هر قبیله آبشخور خود را شناخت. و از رزق الهى بخورید و بیاشامید و در زمین،تبهکارانه فساد نكنید. 🌸 در بیابان ساکن بودند آب هم نبود آنها نافرمانی های زیادی نسبت به دستورات الهی مرتکب شدند آنها سراغ حضرت موسی علیه السلام آمدند و به او شدند که از خداوند برای ما طلب آب کن زیرا موسی نزد خداوند جایگاه و دارد. قابل توجه و افرادی که را قبول ندارند این حکایت یکی از دلایل توسل است.ما هم به اهل بیت علیه السلام متوسل می شویم زیرا نزد خداوند جایگاه و آبرو دارند توسل ریشه در قرآن دارد و جزو است. 🌸 (و إذ استسقی موسی لقومه:و هنگامی که موسی برای قوم خود طلب آب کرد) استسقی یعنی طلب آب کرد.خداوند بلافاصله به موسی دستور داد که عصای خود را به سنگ بزند جنسش چوب است ولی اگر همین چوب در دست باشد می تواند معجزه کند(فقلنا اضرب بعصاک الحجر:پس به او گفتیم عصای خود را به سنگ بزن) 🌸(فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا:پس از آن دوازده چشمه جوشید)در عدد ، رمزى نهفته است.ولی در اینجا چرا دوازده چشمه جاری شد زیرا قوم بنی اسرائیل دوازده قبیله(دوازده طایفه) بودند به خاطر همین در ادامه آیه می فرماید(قد علم کل اناس مشربهم:هر قبیله ای آبشخور خود را شناخت) دوازده گروه بودند. مشرب یعنی آبشخور جایی که از آن آب بر می دارند.(کلوا:بخورید،در آیات قبلی بیان شد آنها من و سلوی بود که خداوند برای آنها فرستاد- کلوا و اشربوا من رزق الله:از رزق خدا بخورید و بیاشامید) (و لا تعثوا فى الأرض مفسدين:و در زمين تبهكارانه فساد نكنيد) 🔹 پيام های آیه۶۰سوره بقره 🔹 ✅ ، محكوم اراده ى خداوند هستند. ✅ دعاى انبیا، است. ✅ جارى شدن آب با زدن عصا به سنگ، یک است و پیدایش دوازده چشمه براى دوازده قبیله، معجزه اى دیگر. ✅ توزیع منظّم و عادلانه مانع پیدا شدن اختلاف است.(دوازده چشمه برای دوازده قبیله) ✅ بهره گیرى از نعمتهاى الهى، نباید زمینه ساز فساد باشد. تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
✍️ قسمت_بیست_و_هفتم 💠 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... ادامه_دارد...... ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
✅ اگر را دوست دارید ، متن زیر را تا آخر بخوانید 👌 📣 استاد جاودان : ✍ پویش اطاعت از امر رهبری در خواندن دعای 《 》 را جدی بگیریم. نکته ای بنظر آمد که شاید مغفول مانده باشد و آن این‌که : ما برای پیروزی در این جبهه « بیولوژیکی از حیث اقدام عملی و فیزیکی همه کاری حاضریم بکنیم . از حیث جنگ روانی در 📲 هم در حد وسع و توان فعالیم . 📱♡‌‌•• در جنبه و هم توسلات خوبی در حال انجام است : به توصیه بعضی اولیاء الهی ، حدیث کساء و زیارت عاشورا و که البته تقریبا تمام آنها هیچ ارتباطی با خصوص 《کرونا 》ندارد و توصیه صادر شده است . ولی یک توصیه که یکی از 《اولیاء الهی》 اولا : مشخصا در خصوص 《》 کرده‌اند . ثانیا : این《 》اصلا بی حساب و کتاب حرف نمیزنند و این مطلب برای همه ثابت شده است . ‌♥.•° و ثالثا : ایشان یک ویژگی منحصر به فرد در مقایسه با بقیه اولیاء الهی دارند و آن این‌که ما نسبت به میزان توجه و اهتمام به حرفهای‌شان بازخواست هم خواهیم شد!💢 توصیه فرمودند : برای ریشه‌کنی ویروس منحوس را قرائت کنیم . بنظر میاید اگر قصه کرونا خدای ناکرده طولانی شود ، بی ارتباط با بی‌توجهی و کم‌توجهی به این دستورالعمل نباشد! لطفا هرکسی به هر شکلی که می‌تواند، موجی در این زمینه ایجاد کند که این دعای مبارک هر روز خوانده شود . یعنی : اولا : خودمان بخوانیم مثلا به تعقیبات یکی از نمازهای روزانه‌مان تبدیل کنیم . و ثانیا : به هر شکلی که می‌توانیم در فضای مجازی و حقیقی و خانواده و دوستان و اطرافیان توصیه کنیم که همه هر روز این دعا را بخوانند . در حدیث آمده است : 《ما من داء الا و له دواء》 یادمان هست خاطره شهیدحاج قاسم سلیمانی را درموردتوصیه آقابرقرائت دعای ۳۳روزه لبنان‌ ...!؟♨️ 📻📺از رادیو و تلویزیون حزب الله و مناره‌های مساجد و حتی کلیساهای ضاحیه جنوب ، این دعا هر روز پخش می‌شد و در نهایت ، حزب الله بر اسرائیل پیروز شد!✌️ دعایی که حتی « هم می خواندند چند نکته دیگر : اول : این‌که در تمام نمازها می‌توان آن را در قنوت نماز هم خواند (حدود بیشتر وقت نمی‌گیرد). دوم : این‌که چند روز پس از توصیه مقام معظم رهبری ، جمعی از هم این توصیه ایشان را تأکید کردند . (این موضوع در بین مراجع بسیار کم اتفاق می‌افتد که از مراجع فتوای «مستحب یکی دیگر از مراجع عظام را تأکید و توصیه کنند).🖇 سوم : این‌که این جمله از حفظه الله را هرگز فراموش نکنیم که فرمودند : گوش‌تان به دهان ایشان (حضرت آقا دام ظله) باشد زیرا ایشان گوششان به دهان مبارک « است .♥•°
📣آنچه باید درباره یا بدانید پروپاگاندا یعنی چه؟ گونه‌ای ارتباط است که در آن، اطلاعات و برای بسیج افکار عمومی از طریق تبلیغات سیاسی پخش و فرستاده می‌شود. برخلاف تهیه اطلاعات غیر جانبدارانه، در اصلی‌ترین معنای خود، دادن اطلاعات با هدف نفوذ بر مخاطب است. در این راستا، اغلب اوقات، واقعیت‌ها به طور بیان و بازنمایی می‌شوندتا از سوی مخاطب، واکنش و رفتاری احساسی و نه آگاهانه و خردمندانه سربزند. 🔻روش های رایج برای موفقیت پروپاگاندا : برانگیختن وحشت یا تعصب افراد جامعه علیه یک گروه. : دادن شعارهایی با مفهوم مبهم و کلّی. : حمله کردن به شخصیت فرد؛ اتهام روابط نامشروع یا خیانت به کشور به جای رد کردن منطقی افکار و سخنان او. : تکرار بی وقفه یک حرف، مخصوصاً اگر یک شعار ساده باشد، باعث می شود که کم کم به عنوان یک حقیقت بدیهی پذیرفته شود. به اکثریت: القای این حس که اکثریت مردم پیرو این فرد یا حزب هستند و پیروزی آن قطعی است. : بیان دروغی چنان بزرگ که هیچ کس فکرش را هم نمی‌کند که کسی آنقدر بی شرم باشد که چنین گستاخانه حقیقت را تحریف کند، در نتیجه همگان آن دروغ را باور خواهند کرد. هر چه به ایام انتخابات نزدیک تر خواهیم شد با نمونه های پروپاگاندا بیش از پیش مواجه خواهیم. از حالا به گفتمان ها و دو قطبی ها دقت کنیم. @Emam_kh
🌷شهــید جــواد جــهانی: به خـــــواهران و بـــــرادرانـــم تـــوصـــــیه می‌ڪنـم ↶↶↶ به خــدا بیشتر جوئیـد دعـــای ڪمــیل و نـمـاز جمــــعـه دعـــــای ‌توســل را از یـاد نــبرید به بیشتر اهمیت دهـــــید. یاد شهدا با صلوات🌹🍃 @Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 آیه 64 سوره نساء 🌸 وَمَآ أَرْسَلْنَا مِنْ رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوُاْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّاباً رَّحِيما ً 🍀 ترجمه: و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى آنكه با اذن خداوند اطاعت شود و اگر آنان وقتى كه به خود ستم كردند نزد تو مى آمدند و از خداوند مغفرت مى خواستند و پیامبر هم براى آنان استغفار مى كرد قطعاً خداوند را توبه پذیر و مهربان مى یافتند. 🌷 : فرستاديم 🌷 : خودشان 🌷 : می آمدند 🌷 : می یافتند 🌷 : توبه پذیر 🌷 : مهربان 🌸 اگر ما با انبیا و اولیای همراه و همدل باشیم حقیقتا از برکات آنها بهره مند می شویم و زندگی ما عطر دل انگیزتری پیدا خواهد کرد. علاوه بر ارتباط عاطفی در عمل هم باید از آنها پیروی کرد و این اطاعت هم خواسته ی خود خداوند است. در آیات گذشته مراجعه به داوران طاغوت را محکوم نمود و در این آیه می فرماید: و ما أرسلنا من رسول ليطاع بإذن الله: و ما هيچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه با اذن خداوند اطاعت شود. زیرا انبیا فرستاده خداوند هستند بنابراین موظف هستند هم از نظر بیان احکام خداوند و هم از نظر چگونگی اجرای آن از آنها پیروی کنند و تنها به ادعای ایمان قناعت نکنند. 🌸 سپس در ادامه آیه راه بازگشت را به روی گناهکاران و آنهایی که به طاغوت مراجعه کردند باز می کند و می فرماید: و لو أنهم اذ ظلموا أنفسهم جآءوك: و اگر آنان وقتی که به خود ستم کردند نزد تو می آمدند. با توجه به اين جمله یعنی به خود ظلم و ستم کردن است. سپس می فرماید: فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما: و از خداوند مغفرت می خواستند و پیامبر هم برای آنان استغفار می کرد قطعا را توبه پذیر و مهربان می یافتند. 🌸 از این آیه پاسخ بعضی افراد که از روی بهانه جویی می گویند به پیامبر و یا امام شرک است را می دهد زیرا این آیه به روشنی و کاملا واضح می گوید که آمدن به سراغ پیامبر و او را بر درگاه شفیع قرار دادن و وساطت و او برای گناهکاران مؤثر است و موجب پذیرش توبه و رحمت الهی است و به هیچ وجه شرک نیست. توابا رحیما است یعنی کسی که با زیبایی تمام و با مهربانی توبه را می پذیرد. 🔹 پيام های آیه 64 سوره نساء 🔹 ✅ هدف از فرستادن ، هدایت مردم از طریق اطاعت از آنان است. ✅ مخصوص خداست. حتّى اطاعت از پیامبران باید با اذن خدا باشد. ✅ رها كردن و رجوع به ، ظلم به مقام انسانى خود است. ✅ پیوند همه مردم با رسول اللّه باید محكم باشد. چه مؤمن چه فاسق. براى كسب فیض و براى درک شفاعت. ✅ راه بازگشت و براى خطاكاران و حتّى منافقان باز است. ✅ رهبران آسمانى و استمداد و توسل از طریق آن عزیزان، مورد تأیید قرآن است. ✅ بخشنده ى گناه نیست، پیامبر واسطه ى عفو الهى است. ✅ خطاكار، ابتدا باید شود و به سوى حقّ برگردد، سپس براى استحكام رابطه با خدا، از مقام رسالت كمک بگیرد. ✅ گناهكاران نباید مأیوس شوند، ، توبه و زیارت اولیاى خدا، وسیله اى براى بازسازى روحى آنان است. ✅ در زیارت رسول خدا و اقرار به لغزش و استغفار خود احساس سبک شدن از گناه به دست مى ‌دهد. ✅ اگر خطاكاران را بخشیدید به آنان نیز بكنید. تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 آیات ۱۱۴ و ۱۱۵ سوره مائده 🌸 قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَآ أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِنَ السَّمَآءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ ۖ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (۱۱۴) قَالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ ۖ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّيٓ أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَآ أُعَذِّبُهُٓ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ (۱۱۵) 🍀 ترجمه: عیسی پسر مریم گفت: خدایا! ای پروردگار ما! برای ما از آسمان سفره ‌ای پر از غذا نازل كن تا [روز] عیدی باشد برای اهل زمان ما و نسل آینده ما، و نشانه ‌ای از سوی تو؛ و ما را روزی بخش كه تو بهترین روزی دهندگانی (۱۱۴) خدا فرمود: من مسلّماً آن را بر شما نازل می ‌كنم، پس اگر كسی از شما بعد از آن كافر شود بی ‌تردید او را عذابی خواهم كرد كه هیچ یک از جهانیان را آن گونه عذاب نكنم (۱۱۵) 🌷 : خدایا 🌷 : پروردگار ما 🌷 : نازل کن 🌷 : سفره غذا 🌷 : آسمان 🌷 : عید از عود به معنای رجوع و دوباره برگشتن می آید عید را به این خاطر عید می گویند زیرا هر سال رجوع می کند. 🌷 : نشانه 🌷 : ما را روزی ده 🌷 : بهترین روزی دهندگان 🌷 : جهانیان 🌸 موضوع این آیات در ادامه آیه قبلی در مورد درخواست یاران نزدیک حضرت عیسی علیه السلام برای نزول سفره غذا از آسمان است هنگامى كه از حُسن نيّت آنها در اين تقاضا آگاه شد، خواسته آنها را به پيشگاه پروردگار به اين صورت منعكس كرد: قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرّازِقِينَ: عیسی پسر مریم گفت: خدایا! ای پروردگار ما‌! برای ما از آسمان سفره ای پر از غذا نازل کن تا [روز] عیدی باشد برای اهل زمان ما و نسل آینده ما، و نشانه ای از سوی تو؛ و ما را روزی بخش که تو بهترین روزی دهندگانی» 🌸 اين دعايى را كه از روى حُسن نيّت و اخلاص صادر شده بود اجابت كرد «قالَ اللّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ: فرمود: من قطعاً آن را بر شما نازل می‌كنم، پس اگر كسی از شما بعد از آن كافر شود بی‌تردید او را عذابی خواهم كرد كه هیچ یک از جهانیان را آن گونه عذاب نكنم» 🔹 پیام های آیات ۱۱۴و‌۱۱۵ سوره مائده ✅ به اولیاى خداوند براى قضاى حوائج، جایز است. «قال الحواریّون یا عیسى.... قال عیسى ابن مریم اللّهم....» ✅ از نشانه ‏هاى ، باید براى همیشه درس گرفت. ✅ و از نظر قرآن كار صحیحى است. میلاد اولیاى خدا و بعثت پیامبر، كمتر از نزول مائده آسمانى نیست. ✅ ، در دعا به جاى موضوع خوردن، به الهى بودن مائده توجّه مى ‏كند. ✅ در ، خدا را با ادب كامل و با صفت مناسب با خواسته، صدا بزنیم. ابتداى آیه «الّلهم ربّنا» و آخر آیه «خیر الرّازقین» ✅ به توجّه كنیم و به سراغ دیگران نرویم. «و انت خیر الرّازقین» ✅ دعای مستجاب می شود. ✅ آنان که به علم و یقین و شهود می رسند، مسئولیت سنگین تری دارند و کیفر تخلفشان هم سخت تر است. ✅ عذاب هم مثل پاداش خداوند درجاتی دارد. 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🔸خداوند با افرادی که همه‌ی تلاش خود را در مسیر صحیح انجام داده‌اند ، ولی شانس زیادی برای پیروزی ندارند و به او پناه می‌برند ، چگونه رفتار می‌کند؟ 🔹ما در قرآن داستان های زیادی داریم که افراد یا گروه‌هایی از لحاظ عقلی و تجربی محکوم به شکست بودند ، اما چون خدا را به یاری خود طلبیدند ، خدا نیز آنها را رها نکرد و بر خلاف باور همگان پیروزی را به آنها هدیه داد! 🔸در قرآن کریم یکی از واضح ترینِ امدادهای الهی در جریان تعقیب حضرت موسی (علیه السلام) توسط فرعون و رسیدن آن حضرت و قومش به رود نیل ، قابل مشاهده است!!! 🔹آنجایی که افراد سست ایمان در چنین شرایط سخت و بحرانی گفتند : إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ ، دیگر کارمان تمام است! اما پیامبر خدا از آنجا که به خدا اطمینان کامل داشت فرمود : قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ ، خدا با من است و خداوند نیز او را تنها نگذاشت و به وسیله‌ی معجزه او و قومش را از رود نیل عبور داد!!! 🔸ما نیز امروز در عرصه‌ی هر آنچه در توانمان بوده به میدان آورده ایم و باید بدانیم راه پیروزی ما در مقابل آمریکا ، نه حمله از کناره هاست ، نه نفوذ از عمق ، نه چشم داشتن به ضد حمله ها و نه بازی تدافعی. راه پیروزی ما فقط در و خلاصه می‌شود!!! 👈یادمان باشد خرمشهر اصلا و ابدا با تکیه به توان نظامی فتح نشد ، این شهر تنها با اعتماد به وعده‌ی خدا برای مومنین فتح شد!!! ✍ میلاد خورسندی @Emam_kh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 بسم الله الرحمن الرحيم 🌼 آیه_60_سوره_بقره 🌷 وَإِذْ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَ اشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَواْ فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ(60) 🍀 ترجمه:و زمانى كه موسى براى قوم خودش آب طلب كرد،پس به او گفتیم:عصاى خود را به سنگ بزن،پس دوازده چشمه ى آب از آن جوشید، (بطورى كه) هر قبیله آبشخور خود را شناخت. و از رزق الهى بخورید و بیاشامید و در زمین،تبهکارانه فساد نكنید. 🌸 در بیابان ساکن بودند آب هم نبود آنها نافرمانی های زیادی نسبت به دستورات الهی مرتکب شدند آنها سراغ حضرت موسی علیه السلام آمدند و به او شدند که از خداوند برای ما طلب آب کن زیرا موسی نزد خداوند جایگاه و دارد. قابل توجه و افرادی که را قبول ندارند این حکایت یکی از دلایل توسل است.ما هم به اهل بیت علیه السلام متوسل می شویم زیرا نزد خداوند جایگاه و آبرو دارند توسل ریشه در قرآن دارد و جزو است. 🌸 (و إذ استسقی موسی لقومه:و هنگامی که موسی برای قوم خود طلب آب کرد) استسقی یعنی طلب آب کرد.خداوند بلافاصله به موسی دستور داد که عصای خود را به سنگ بزند جنسش چوب است ولی اگر همین چوب در دست باشد می تواند معجزه کند(فقلنا اضرب بعصاک الحجر:پس به او گفتیم عصای خود را به سنگ بزن) 🌸(فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا:پس از آن دوازده چشمه جوشید)در عدد ، رمزى نهفته است.ولی در اینجا چرا دوازده چشمه جاری شد زیرا قوم بنی اسرائیل دوازده قبیله(دوازده طایفه) بودند به خاطر همین در ادامه آیه می فرماید(قد علم کل اناس مشربهم:هر قبیله ای آبشخور خود را شناخت) دوازده گروه بودند. مشرب یعنی آبشخور جایی که از آن آب بر می دارند.(کلوا:بخورید،در آیات قبلی بیان شد آنها من و سلوی بود که خداوند برای آنها فرستاد- کلوا و اشربوا من رزق الله:از رزق خدا بخورید و بیاشامید) (و لا تعثوا فى الأرض مفسدين:و در زمين تبهكارانه فساد نكنيد) 🔹 پيام های آیه۶۰سوره بقره 🔹 ✅ ، محكوم اراده ى خداوند هستند. ✅ دعاى انبیا، است. ✅ جارى شدن آب با زدن عصا به سنگ، یک است و پیدایش دوازده چشمه براى دوازده قبیله، معجزه اى دیگر. ✅ توزیع منظّم و عادلانه مانع پیدا شدن اختلاف است.(دوازده چشمه برای دوازده قبیله) ✅ بهره گیرى از نعمتهاى الهى، نباید زمینه ساز فساد باشد. تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
⚠️تلاش شیطان برای عریان کردم آدم ! ✍آیات زیر را با دقت بنگرید ؛ اولین اتفاقی که بخاطر خوردن از درخت ممنوعه برای حضرت آدم و حوا رخ داد این بود که لباسهایشان ناپدید شد‼️ 1⃣یک: «يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما ...؛ اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد، و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت‌....» 2⃣دو: «فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما ...؛ و به اين ترتيب آنها را با فريب (از مقامشان) فرود آورد، و هنگامي كه از آن درخت چشيدند اندامشان (عورتشان) براي آنها آشكار شد....» 3⃣سه: «فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما ...؛ سرانجام هر دو از آن خوردند (و لباس بهشتيشان فرو ريخت) و عورتشان آشكار گشت....» 4⃣چهار: «فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما ...؛ و به اين ترتيب آنها را با فريب (از مقامشان) فرود آورد، و هنگامي كه از آن درخت چشيدند اندامشان (عورتشان) براي آنها آشكار شد....» 5⃣پنج: «يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما ...؛ اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد، و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت‌تا عورتشان را به آنها نشان دهد....» 6⃣شش: «فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما ...؛ سرانجام هر دو از آن خوردند (و لباس بهشتيشان فرو ريخت) و عورتشان آشكار گشت....» 7⃣هفت: «... ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ...؛ و هنگامي كه از آن درخت چشيدند اندامشان (عورتشان) براي آنها آشكار شد و شروع كردند به قرار دادن برگهاي (درختان) بهشتي بر يكديگر تا آنرا بپوشانند....» 8⃣هشت: «... فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ...؛ (و لباس بهشتيشان فرو ريخت) و عورتشان آشكار گشت و از برگهاي (درختان) بهشتي براي پوشاندن خود جامه دوختند....» 9⃣نه: «... بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ...؛ اندامشان (عورتشان) براي آنها آشكار شد و شروع كردند به قرار دادن برگهاي (درختان) بهشتي بر يكديگر تا آنرا بپوشانند....» 0⃣1⃣ ده : «... فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ...؛ (و لباس بهشتيشان فرو ريخت) و عورتشان آشكار گشت و از برگهاي (درختان) بهشتي براي پوشاندن خود جامه دوختند....» ................................. ✅پ ن: 👈👈اول: تقریبا همه آیات را آوردم که متذکر شوم تاکید قرآن بر چنین اتفاقی بی دلیل نیست...فتأمل 👈👈دوم: بنظرتان این که لباسها در جامعه ما روزبروز کوتاهتر و بدن ها عریان تر میشود از نشانه های چیست؟! 👈👈سوم: لباس و پوشش عزت آفرین است و شیطان نیز عزت آدم را هدف گرفته است ، لذا دنبال برهنه کردن انسان است و از این برهنگی خشنود میشود. لعنت الله علیه اساساً لباس فقط منحصر به انسانیت انسان است ، بنی آدم تنها لباس دارد ملایکه و حیوانات و اجنه ذاتا لباس درهویت شان نیست و لباس ندارند چون فطرت انسانی ندارند. شیطان دشمن انسانیت و برتری و کرامت و فطرت انسان بود و هست و خواهد بود و لذا کاری را پیشنهاد داد که اثر وضعی اش آشکار شدن زشتی‌ها و کشف‌عورات و بحران پوشش(عزت و کرامت) بود. 👈👈چهارم: چیزی که حضرت آدم و حوا را از اثرات نامطلوب خوردن میوه ممنوعه نجات داد ، و بود ، پس در این بحران اجتماعی و تهاجم شیطانی به عزت و کرامت انسانی به فکر گسترش و تبلیغ جلسات دعا و مناجات باشید. 🇮🇷 @Emam_kh