eitaa logo
انرژی مثبت😍
5.2هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
4.1هزار ویدیو
5 فایل
به نام خدا تبلیغات نه ازنظرمارد میشود ونه تاییدمیشود😍 تعرف تبلیغات قیمت مناسب 👎 https://eitaa.com/joinchat/866648400C9a1ea12469 ایدی👎 @massomeostadi لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/438763812C2474888f1e
مشاهده در ایتا
دانلود
. در شرایط سخت هم امیدوار باش... زیرا گاهی رحمت الهی از سیاهترین ابرها میبارد... 😍😊 @Energyplus_ir
🎬: روزهای سختی را می گذروندیم، چند روزی میشد که به شهر اومده بودم، دو سه روز اول با مرجان تلفنی صحبت می کردم، مرجان بیچاره با اشاره های کوتاه و کلام ناقص به من می فهموند که زن دایی و دختراش گوش وایستادن و نمی تونست خیلی حرف بزنه و حرفها را با بله و نه جواب میداد مثلا من می گفتم، نظام کتکت می زنه میگفت بله ، میگفتم، زن دایی کتکت میزنه بازم جواب میداد بله می گفتم می خوای بیای پیش ما، میگفت آره کاشکی... خلاصه حالتی رمزوار با هم حرف میزدیم، اما چند روز که گذشت هر چی زنگ میزدم مرجان گوشی را برنمی داشتم و بعدش هم همه اش گوشیش خاموش بود، خیلی نگرانش شده بودم، توی شهر هم بودم دستم به جایی بند نبود، نمی دونستم چکار کنم، الان دیگه همه مشکلات خودم را فراموش کرده بودم و تمام وجودم نگران مرجان بود، دیگه یه روزی اونقدر ذهنم درگیر شد و فکرای بد به ذهنم میرسید که زنگ به مادرم زدم و گفتم که نگران مرجانم و جواب تلفنم را نمیده مادرم که انگار منتظر یه اشاره از طرف من بود که عقده دلش را خالی کنه، شروع به گریه کرد و گفت: این زن دایی خیر ندیده ات با دخترای نامسلمونش رفتن اینقدر زیر بالا دادن و توی گوش نظام خوندن، گوشی بچه را از دستش گرفتن، بیچاره دلش به همین گوشی خوش بود و تنها راه ارتباطیش با ما همین بود، الان دیگه مرجان توی جهنم هست، دستم بشکنه که با دست خودم نوگلم را فرستادم به اسارت، کاش مرجان هیچ وقت عروس نمی شد. آهی کشیدم و با خودم گفتم: مامان بیچاره فکر میکنه وضع مارال و محبوبه و من بهتره!! هر کدوم از ما به نوعی رفتیم اسارت، اما خداییش وضع مرجان از همه ما بدتر بود. مادرم می گفت هر چند روزی یکبار، مرجان هر وقت موقعیت بشه گوشی برادر نظام را برمیداره و پنهان از بقیه به مادرم زنگ میزنه اما همیشه میترسه که اگر یک زمانی لو بره، حتما یک کتک درست و حسابی می خوره... روزها با نگرانی و وحشت پشت سر هم می آمد و می گذشت و از اون عروسی شوم نزدیک دوماه گذشته بود. یه روز محبوبه زنگ زد و تا سلام کردم صدای هق هقش بلند شد، دستپاچه شده بودم، می‌فهمیدم حتما اتفاق بدی برای کسی افتاده و اولین چیزی که به ذهنم اومد گفتم: بابا طوریش شده؟! محبوبه هق هقش را خورد و گفت: نه...مرجان... با دست زدم توی سرم و گفتم: مرجان چی؟!زنده است؟! محبوبه بین هق هقش گفت: آره الان اینجاست اما... ادامه پارت بعدی👇 📝به قلم:ط_حسینی 😍😊 @Energyplus_ir
. هرگز تمامت را برای کسی رو نکن بگذار کمی دست نیافتنی باشی آدمها تمامت که کنند رهایت میکنند.....👌 ‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎ 😍😊 @Energyplus_ir
. از هر دست بدی از همون دست یه جوری غیرمنتظره پس میگیری! پس با مردم همونجوری رفتار کن که دوس داری باهات رفتار بشه... 😍😊 @Energyplus_ir
. ‌کلمات انسان سرنوشت او را به وجود می‌آورند. اندیشه‌ها زندگی سازند. آنچه به خود می‌گویی همان را از زندگی خواهی شنید از کلام تو بر تو حکم می‌شود تو همانی که می‌اندیشی. 😍😊 @Energyplus_ir
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور رفتم پشت ساختمان بهش زنگ زدم صدام گرفته بود تابهش سلام کردم گفت چیزی شده نمیخواستم بخاطر بارداریش نگرانش کنم اما ازصدای قران متوجه شد کسی فوت کرده قسمم داد راستش رو بهش بگم...به ناچار براش تعریف کردم و ازش خواستم تابرمیگردم بره خونه ی خاله اش..سودا هم ازشنیدن مرگ پدرم خیلی ناراحت شد میگفت میخوام بیام گفتم الان وقتش نیست توام نزدیک زایمانته خطرناکه.‌‌.خلاصه هرجورکه بودراضیش کردم بره پیش خالش فرداش مراسم خاکسپاری پدرم بودجمعیت خیلی زیادی امده بودن..پدرم روبخاطردست بخیربودنش خیلی هامیشناختن ازچندین ابادی امده بودن...بعد از مراسم خاکسپاری داشتم مادر و خواهرم رومیبردم خونه که بعدازناهاربریم مسجدازدورسوداوخاله اش رودیدم چادرمشکی سرش کرده بودتوجمعیت وایستاده بودن..وای خداتصورشم وحشتناک بوداگرمادرم یاخواهرام میفهمیدن ابروریزی راه مینداختن چون تمام مدت میگفتن بابام ارزوی دیدن نوه اش روبه گوربرده وحسرت به دل ازدنیارفته.... ادامه در پارت بعدی 👇 😍😊 @Energyplus_ir
. هیچوقت حسرت زندگے آدمایے ڪہ ازدرونشون خبر ندارے رو نخور هر قلبے یہ دردے دارہ ونحوہ ابرازش هم متفاوتہ بعضے ها آن را توے چشماشون پنهان میڪنند وبعضے ها توے لبخندشون! 😍😊 @Energyplus_ir
. حتی اگر در مسیر درست قرار گرفته باشید، وقتی بی حرکت بمانید شما را زیر می گیرند. 😍😊 @Energyplus_ir
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور اون لحظه کاری نمیتونستم بکنم فقط سوار ماشین شدم تاخانوادم روبرسونم برگردم سرخاک...طول مسیر خواهربزرگم متوجه اشفتگیم شدچندباری پرسیدعباس چیزی شده..گفتم نه..خواهرمادرم رو رسوندم خونه برگشتم ارامستان تقریبا خلوت شده بودسودا خاله اش سرخاک پدرم بودن بعدازخوندن فاتحه امدن سمتم انقدرعصبانی بودم که تاخاله اش خواست بهم تسلیت بگه توپیدم به سودا گفتم چراامدی مگه بهت نگفته بودم نمیخواد بیای...سودا که بهش برخورده بودزدزیرگریه خاله اش باناراحتی گفت سودابخاطرشماامده که تنهانباشی درست نیست اینجوری باهاش رفتارکنی الانم چیزی نشده مامیریم شمانگران نباش پیش خانوادت لونمیری مثلامرد..حال خودم خوب نبودتیکه های خاله ی سوداهم بدتراتیشم میزدگفتم من اگرمیترسم بخاطرسوداست نه خودم اخرش اینکه مادرمم مثل بابام بعدازمرگش ببینم کاش درک کنیدچی میگم...سودا خاله اش روباخودم بردم خونه ازشون خواستم تویکی ازاتاقهای که مهمونهای غریبه نشستن بمونن وبعدازناهاربرن اماسوداگفت حالاکه تااینجاامدیم بذارمسجدهم بیایم.. ادامه در پارت بعدی 👇 😍😊 @Energyplus_ir
. برکت ، تنهـا نـان درونِ سفـره نیسـت… بـرکت گاهی آدمیست که با بـودنش در سفـره‌ی قـلبت زیبا می‌کند ادامه‌ی زندگی‌ات را..... 😍😊 @Energyplus_ir ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌
. اگر موضوعى 5 سال آينده برايت اهميتى نخواهد داشت، بيشتر از 5 دقيقه برايش ناراحت نباش . 😍😊 @Energyplus_ir
. حباب ها همیشه قربانی هوای درون خودشان هستند، و انسان ها همیشه قربانی افکار منفی درون مغزشان...! 😍😊 @Energyplus_ir
. آدم ها؛ آنقدر زود عوض می شوند ...! آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاهی بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است ...! 😍😊 @Energyplus_ir
. برای زندگیمان رژیم بگیریم رژیم کمترحرص خوردن رژیم کمترغصه خوردن رژیم بی اندازه مهربان بودن بی ریاکمک کردن بی توقع دوست داشتن و رژیم دوری ازافکارمنفی بیایید رژیم آرامش بگیریم 😍😊 @Energyplus_ir
. وقتی به بالای قله برسی، شاید همه‌ی دنیا تو را نبینند؛ ولی تو همه‌ی دنیا را می‌بینی گاهی زندگی یعنی سختکوشی برای رویایی که کسی جز شما قادر به دیدنش نیست 😍😊 @Energyplus_ir
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور خلاصه بعد از ناهار رفتیم مسجد روستا انقدر شلوغ بود که بیشتر جمعیت بیرون مسجد وایستاده بودن یکساعتی که گذشت سودا پیام دادحالم خوب نیست ما داریم میریم وقتی بهش زنگ زدم.. تو ماشین بودن ازش خواستم وقتی رسیدن بهم بگه..دوساعت بعدش پیام دادمن رسیدم نگران نباش...اون شبم مامهمون زیادی داشتیم بعدازشام کم کم جمعیت کمترشدفقط فامیل درجه یک موندن...خیلی خسته بودم رفتم تواتاق درازکشیدم تایه کم استراحت کنم تازه چشمام روبسته بودم که گوشیم زنگ خوردشماره ی سودابودتاوصل کردم گفتم جانم صدای خالش گفت عباس اقاخودت روبرسون سودارومیخوان ببرن اتاق عمل گفتم چی شداتفاقی افتاده گفت ازظهردلش دردمیکردوقتی رسیدیم دردش بیشترشدرسوندمش بیمارستان چندبارباهاتون تماس گرفتم امادردسترس نبودیدسودانمیتونه طبیعی زایمان کنه گفتن بایدسزارین بشه...باشنیدن این حرف سریع بلندشدم رفتم پیش مادرم گفتم داروخونه یه مشکلی پیش امده بایدحتمابرم..اما تا بعد ظهر برمیگردم...مادرم بادلخوری گفت عباس زشته شب اول قبرپدرته فامیل برای اینکه باماهمدردی کنن اینجاهستن اون وقت تومیخوای ول کنی بری... ادامه در پارت بعدی 👇 😍😊 @Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کامــلا واقـعـیـه 😳☝️ 😔 8 بیماری حاد داشتن که زمین گیرشون کرده بود تا جایی که کارای شخصی شونم انجام نمیدادن 😳 ولی بعد آشنایی با آقای اصغری و مصرف ابردوا انگار شفا کردن و حتی تنهایی اومدن مشهد 🔻برای گرفتن مشاوره رایگان از آقای اصغری (مخترع ابردوا) روی لینک زیر بزن 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3654287785C479d5adaf6
. در برابر انتقادات✨ اگر نادرست بود،بی اعتنا باشید✨ اگر منصفانه نبود،عصبانی نشوید✨ اگر از روی نادانی بود،لبخند بزنید✨ اگر عادلانه بود،از آن درس بگیرید✨ 😍😊 @Energyplus_ir
. کاش آدم ها شبیه درختهای خرمالو بودند که در پاییز برگ هایشان را از دست میدهند ولی عشقشان به ثمر مینشیند و زیبایی می آفرینند 😍😊 @Energyplus_ir
. انسان نجات مییابد: از "تکبر"با سلام کردن از "مصیبت"با صدقه دادن از "بیماری"با دعا کردن از "حرص" با شکر کردن از "غصه"با صبر کردن امیدوارم زندگی تون خالی از تمام بدیها باشه 😍😊 @Energyplus_ir
. مشکل ما از اونجایی شروع شد که ظاهر زندگی دیگران نذاشت خوشگلیای زندگی خودمونو ببینیم . . . و امان از روزی که مرغ همسایه را غاز دیدییم 😍😊 @Energyplus_ir
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور خاله ی سودامدام زنگ میزدمتوجه ی نگاهای سنگین خواهربزرگم میشدم اماحرفی نمیزد..خلاصه باهربدبختی بودمادرم روراضی کردم راه افتادم سمت شهروقتی رسیدم کارهای سوداروانجام داده بودن منم برگه هاروامضاکردم سوداروبردن اتاق عمل داشتم دیونه میشدم مرگ پدرم باعث شدبودهرلحظه منتظریه خبربدباشم بدون خجالت کشیدن ازکسی پشت دراتاق عمل اشک میریختم دعامیکردم.از خدا میخواستم هردو تاشون روسالم بهم برگردونه...نمیدونم دقیقا چقدر گذشته بود که گوشیم زنگ خورد شماره ی خواهر بزرگم بود..با صدای گرفته گفتم جانم گفت عباس،کجای گفتم داروخونه،داشتم با خواهرم حرف میزدم که یه دکتر رو پیچ کردن خواهرم گفت تو داروخونه نیستی چرا ‌رو راست نمیگی چی شده گفتم چیزی نیست یکی ازهمکارهام حالش بدشده .اوردیمش...بیمارستان...انقدر حرفهام ضدنقیض بودکه شک نداشتم باورش نشده اماحرفی هم نزد..پرستار از اتاق عمل امدبیرون گفت همراه فلانی سریع رفتم پیشش گفت صاحب یه دختر ناز شدید حال مادروبچه ام خوبه... ادامه در پارت بعدی 👇 😍😊 @Energyplus_ir
. با پول میتونی مَسکن بخری اما خونه نه! تختخواب بخری اما خواب نه ساعت بخری اما زمان نه کتاب بخری اما دانش نه غذا بخری اما اشتها نه دوست بخری حتی اما عشق نه... "پول همه چیز نیست" 😍😊 @Energyplus_ir
. زیبایی ها را چشم میبیند و مهربانی ها را دل ! چشم فراموش میکند اما دل هرگز ! پس بدان که تا زمانی دل زنده است فراموش نخواهی شد … 😍😊 @Energyplus_ir