eitaa logo
قرارگاه منتظران
465 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
69 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎬رؤیای نیمه شب🎬 قسمت اول👇👇👇 ✨️ قرارگاه منتظران @gharargahemontazeran
1_4388746295.m4a
4.37M
رؤیای نیمه شب قسمت اول🎧
💥 «بسم الله الرحمن الرحیم»💥 📖 🏡 🌹 📝 «قسمت نهم» دو جلسه باهم صحبت کردیم. جلسه اول خواستگاری، کنار همه سؤا لهایش از هنرهایی که یک زن میتوانست داشته باشد هم سؤال کرد. از خیاطی پرسید. این که لباسهایم را خودم میدوزم یا میدهم بیرون. جلسه دوم که آمد گفتم «اینهایی که پرسیدید خیلی براتون مهمه؟ » گفت «نه، فقط میخواستم بدونم در حد نیاز بلد هستید یا نه؛ دوست دارم خودکفا باشید. » همه چیز خیلی سریع جور شد. همراه آقامهدی و خواهرش رفتیم خرید. یک حلقه نهصد تومانی من خریدم؛ یک انگشتر عقیق هم آقامهدی. بعد از عقد رفتیم حرم حضرت معصومه}، بعد هم گلزار شهدا. آن روزها، بهترین روزهای زندگی ام بود. رفتیم اهواز. تمام جهیزیه ای که داشتم، پشت یک استیشن جا شد. فقط یک پتو بود، دوتا بشقاب، دوتا قاشق، یکی دوتا کاسه و چند تا وسیله دیگر. همان روزهای اول زندگی مان، دور و بر خانه را برد نشانم داد. مرکز خرید، فروشگاه لباس و هرجای دیگری که نیاز بود بلد باشم. فهمیدم باید روی پای خودم بایستم. 🌹 شادی روح شهدا مخصوصاً شهید مهدی زین‌الدین صلوات🌹 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت روز چهارشنبه به به بریم زیارت امام رئوف....😍♥️ @Gharargahemontazeran
♥️ السلام علیک حین تقرأُ و تبیِّن... 🌱سلام بر تو؛ آن روزی که صحیفه های وحی را ظاهر می کنی و آیه های نور را بر مردم می خوانی و جرعه های معرفت را به کامشان می‌ریزی... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان @Gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌🔻 اخلاق مرحوم حجت السلام ابوترابی (ره) ✍ آقای ابوترابی وقتی در اردوگاه اُسرا در عراق بود، زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار داشت؛ اما هیچ‌گاه آه و ناله نکرد. افسر ارشد اردوگاه که بسیار ایشان را شکنجه می‌کرد، ترفیع درجه گرفت و سرهنگ شد؛ لذا برای او مراسم جشن در اردوگاه برگزار کردند و همه‌ی افسران عراقی به او تبریک گفتند. آقای ابوترابی از دوستانش خواست تا با کمی آرد و شکر، یک کیک کوچک درست کنند. بعد کیک را در یک پارچه پیچید و به دفتر سرهنگ برد. 🔸آقای ابوترابی ارشد اردوگاه بود و به نمایندگی از دیگر اُسرای ایرانی وارد اتاق سرهنگ شد. سرهنگ مثل همیشه با حالتی غرورآمیز گفت: «چه شده؟ امروز در جشن ما چه می‌خواهی؟» آقای ابوترابی پارچه را از روی کیک برداشت و گفت: «ما و اُسرا شنیده‌ایم که ترفیع درجه گرفته‌اید. برای عرض تبریک این کیک را از سهمیه‌ی آرد و شکر خودمان برای شما درست کردیم». از آن روز، در نتیجه‌ی اخلاق نیکوی آقای ابوترابی، رفتار آن سرهنگ با همه‌ی اُسرا تغییر کرد. قرارگاه منتظران @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه ای که کودک در آن نباشد، برکت ندارد. پیامبر (ص) قرارگاه منتظران @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افطاری شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان به ایتام در مدرسه توسط خادمین صحن حضرت زهرا سلام الله علیها با تشکر از سرکار خانم نوری عزیز ماجور باشید🌹 @Gharargahemontazeran
🎬رؤیای نیمه شب🎬 قسمت دوم👇👇👇 ✨️ قرارگاه منتظران @gharargahemontazeran
AUD-20220328-WA0022.m4a
5.72M
رؤیای نیمه شب قسمت دوم🎧
جزو هیجاناتِ حرمه اصن =)😂 یا ضامن آهو قرارگاه منتظران @gharargahemontazeran
💥 «بسم الله الرحمن الرحیم»💥 📖 🏡 🌹 📝 «قسمت دهم» شب عملیات، باران سختی گرفت. زمین پر از گل و لای شده بود. می رفتم سمت خط که حسن باقری و مهدی زین الدین را دیدم. موتورشان گیر کرده بود توی گل. مهدی پای برهنه موتور را هل می داد، حسن نشسته بود پشت فرمان. رفتم جلو. کمک کردم تا موتور درآمد، گفتم «خسته نباشید. شما این جا چه کار می کنید؟ خطرناکه. » نگاهی انداخت و گفت «خسته نباشی رو باید به بسیجی هایی بگی که تو این گل و لای دارن می جنگن. ما اومدیم دست و پاشون رو ببوسیم. » بسیجی از ایفا پرید پایین و داد زد «آقامهدی کجایی؟ اسیر آوردم. » تا آقامهدی بیاید، چند دقیقه ای طول کشید. رفتم کنار ایفا. از ده، پانزده اسیر عراقی، یکی شان افسر بود و پنج شش تایی هم مجروح. آقا مهدی که آمد، تا نگاهش به مجروحین عراقی افتاد، اخم هایش رفت توی هم. با ناراحتی نگاه به راننده کرد و گفت «تو که مجروح داری، چرا این جا وایسادی؟ این ها دارن درد می کشن. افسر بیاد پایین، بقیه رو سریع ببر اورژانس. » 🌹 شادی روح شهدا مخصوصاً شهید مهدی زین‌الدین صلوات🌹 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا