💥 «بسم الله الرحمن الرحیم»💥
📖#کتاب_خوب
🏡#زندگینامه
🌹#شهید_مهدی_زین_الدین
📝#نویسنده_مهدی_قربانی
« قسمت بیست و پنجم»
دم غروب بود که عراق پاتک کرد. تانک هایش تا پانصد متری مان آمده بودند. اوضاع وخیم بود. کلی مجروح و شهید داده بودیم. خودش آمد توی خط و خواست فوری مهمات بیاورم. سلاح به دست، کنار بسیجی ها ایستاد جلوی دشمن. خط را سرپا نگه داشت با همین کارش.
فاصله تا عراقی ها خیلی کم بود. ماشین که رد می شد، جاده را می گرفتند زیر آتش. نیروهای توی خط، آب نداشتند. راننده تانکر راضی نمی شد برود. می گفت: «ماشین رو ببینن می زنن. » آخر هم نرفت. آقامهدی خودش نشست پشت فرمان. زیر آتش دشمن آب برد برای نیروهایش.
عراق هر چه آتش داشت، ریخت؛ ولی نتوانست جزیره را پس بگیرد. شبانه خاکریز را شکافت و آب انداخت سمت نیروهای خودی. آب با سرعت افتاد توی جزیره. رفتیم سمت ورودی آب. آقامهدی زودتر از ما رسیده بود. چند نفری داشتند گونیهای خاک و الوارهای چوب را میگذاشتند جلوی آب. گفتم: «نیرو کمه بذارید به بچه ها بگم بیان کمک. » گفت «لازم نیست. »
الوار را گذاشت روی دوشش تا کمر رفت توی آب.
چشم هایش قرمز شده بود از بی خوابی. معلوم بود
خیلی وقت است نخوابیده.فرستادیمش توی سنگر
برای استراحت. هنوز چشم هایش گرم نشده بود که
خمپاره خورد روی سنگر. گفتیم آقامهدی هم رفت.
تا رسیدیم به در سنگر، از لای خاک و خل آمد بیرون.
خودش را می تکاند و می خندید. : «عراقی هام
فهمیده ان خواب به ما نیومده. »
🌹 شادی روح شهدا مخصوصاً شهید مهدی زینالدین صلوات🌹
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
السلام علیک یا مولانا یا حسن ابن علی علیه السلام🦋
السلام علیک یا مولانا یا اباعبدالله الحسین علیه السلام🦋
#سلام_اهل_بیت(ع)
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#دوشنبه_های_امام_حسینی
@Gharargahemontazeran
سلام بر حضرت دلبر...!
سلام بر امام منتظر...!🦋❣
#امام_زمان(عج)
#لبیک_یا_مهدی
#آل_یاسین
#انتظار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Gharargahemontazeran
📚 داستان کوتاه
صحابی که علی(ع) را نفروخت!!!
روزی حضرت علی (ع) نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود:
شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید'
و دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من علی فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی علی عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان علی در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان عثمانی محکم بست سه شبانه روز بود او و خانواده اش هیچ نخورده بودند.
مواظب باشیم برای دو لقمه بیشتر؛ در این زمان
علی فروشی نکنیم......
قرارگاه منتظران
@gharargahemontazeran