گنبد آهنین
در حد نو ، فقط ۵۰۰تا موشک بهش خورده
مال نتانیاهو بوده فقط باهاش پوز میداده
قیمت توافقی
مشتری واقعی پیام بده
لطفا الکی مزاحم نشین 😂
#طنز_سیاسی_اجتماعی
#مرگ_بر_اسرائیل
#مرگ_بر_رژیم_کودک_کش
#تنبیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ
#مرگ_بر_رژیم_کودک_کش
#مرگ_بر_اسرائیل
#تنبیه
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
@gharargahemontazeran
🎥 سرلشکر سلامی: عملیات وعدهٔ صادق با موفقیتی بیش از انتظار انجام شد
🔹توصیهام به رژیم صهیونیستی این است از رفتارهای گذشتۀ خود دست بردارد و از این حرکت عبرت بگیرد.
🔹اگر هر واکنشی نشان بدهد مطمئنا واکنش ما بر اساس تجربۀ جدیدی که از تواناییِ او بهدست آوردیم بسیار سختتر خواهد بود.
#مرگ_بر_رژیم_کودک_کش
#مرگ_بر_اسرائیل
#تنبیه
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
@gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حملهٔ تنبیهی سپاه به اسرائیل باعث حیرت رسانههای فارسیزبان ضدایرانی شد!
دقت کنید!
ما به جایی حمله نکردیم!
عبارتِ "حمله ایران به اسراییل" غلط است!
ما در مقام کنش نیستیم!
ما در حال واکنشیم...!
واکنش به چندین بار حمله به مستشاران
و اماکن حساس مان!
همین!
آنچه شاهد آن هستیم دفاع است!
دفاع از تمامیت ارضی
دفاع از عزت مردم ایران
دفاع از آبروی این سرزمین
دفاع از انقلاب و اسلامِ عزیز
مراقب جنگ رسانه ای دشمن باشیم...
#تنبیه
#مرگ_براسرائیل
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
@gharargahemontazeran
📷 خدا قوّت مردان میدان
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
به نظرم کودن ترین صهیونیست اونیه که تو این حمله ترکیده یا مجروح شده
لا مصب موشکها از قم راه افتادن ، رفتن جمکران زیارت بعد رفتن کربلا سلام دادن بعدش قدس نگهداشتن برای نماز
مردمهمه شهرها براشون دست تکون دادن
بعد توی صهونیست فرار نکردی؟؟؟؟
😂😂😂😂
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
📚#معرفی_کتاب_خوب
📕 #اجاره_نشین_خیابان_الأمین
🍃📚🍃
✍️ نویسنده:علی اصغر عزتی پاک
📝 ناشر:معارف
🍃📚🍃📚
📚 معرفی کتاب:
#اجاره_نشین_خیابان_الامین اثری رمان گونه و دراماتیک اما کاملا مستند به قلم علی اصغر عزتی پاک است.
این کتاب روایت زندگی شخصیتی شگفت انگیز به نام «جمال فیضاللهی» است که کرامتی از حضرت رقیه (س) وی را متحول و مجاور حرم خویش می کند بعدها با شروع نا آرامی های سوریه و ظهور داعش وی عضو هسته اولیه مدافعین حرم می شود.
🔸مشاهدات جمال از جنایت های داعش و روایت وی از شکل گیری هسته اولیه مدافعان حرم و ده ها ماجرای مستند و شگفت انگیز دیگر و نیز نثر روان علیاصغر عزتی پاک اثری جذاب و خواندنی را شکل می دهند.
🍃📚🍃
✂️بریده ای کتاب:
شروع این هشت سال عجیب از آنجا بود که من فارغ از تمام گذشتهام در ایران و ایلام، نشسته بودم در دفتر کارم در دیاربکرِ ترکیه که شاگرد ارسلان آمد گفت: «یک نفر دنبالت میگردد آقاجمال.» گفتم: «چهکار دارد؟» گفت: «نمیدانم. فقط گفت با جمال فیضاللهی کار دارم.» گفتم: «بیاورش اینجا!» ارسلان گفت: «نمیخواهد بیاید اینجا.» و به ریختوپاش از هر نوع در دفتر اشاره کرد و گفت: «نمیبینی وضعیت را؟!» راست هم میگفت؛ خودش و یکی - دو تای دیگر داشتند مواد میکشیدند، و دو - سه نفر دیگر سرشان به نوشیدن گرم بود. خُب، پاتوق بود آنجا. رفیقها میآمدند؛ آشناها میآمدند.
🍃🍃🍃🍃
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#علی_اصغر_عزتی_پاک
#کتاب_خوب
#رمضان
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
﷽
« وَ مَنْ يَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ
عَلَى اللهِ (النساء /١٠٠)
{رخشنده سادات }
سید علی در حالی که محمد تقی را در آغوش گرفته بود. سراسیمه وارد اتاق شد. گویا از رفتنم خبردار بود طلوع آفتاب نزدیک بود و قرمزی آسمان از کنار پنجره در اتاق افتاده بود. ساکت و آرام گوشه ای ایستاده بودم و به سید علی و پیکر خود نگاه می کردم سید محمد تقی چنان گریه میکرد که مهر مادری ام مرا به سمت او کشاند.
رو کردم به سید علی و گفتم بچه را به من بده اما گویا صدایم را نمی شنید. بالای بسترم آمد و نشست و صدایم زد: «رخشنده سادات .
گفتم: «جانم سید علی
اما سید علی که به بدنم چشم دوخته بود دستش را روی صورتم کشید و گفت: «رخشنده.»
باز گفتم: «من اینجا هستم سید علی
سید محمد تقی که انگار صدای مرا شنیده بود دست از گریه کردن برداشت و به جایی که ایستاده بودم نگاهی کرد سید علی که از آرام شدن بچه تعجب کرده بود. دستش را روی بدنم گذاشت کمی تکانش داد و گفت: رخشنده... رخشنده عزیزم .. متوجه بودم که او صدایم را نمیشنود دلم برایش می سوخت با پنج بچه قدونیم قد باید روزگار میگذراند قطره های اشک را دیدم که از چهره اش سرازیر شد و روی بدنم افتاد سرش را روی صورتم گذاشت و با آتش دلی که حکایت از یتیمی بچه ها و از دست دادن یار سفرش داشت شروع کرد به گریه کردن کم کم بچه ها از خواب بیدار شدند و به بالینم آمدند دخترهای معصومم دور بدنم حلقه زده بودند و با تلخی گریه میکردند میخواستم بگویم من اینجایم کنار شما هستم؛ اما عالم برزخ عالمی بالاتر از عالم دنیا بود و آنها صدای مرا نمی شنیدند. اتاق پر از غصه و غم شده بود و جسم بی جانم روی بستر افتاده بود. ناگهان متوجه صدای سید علی شدم دیدم که مرا نگاه میکند گویا مرا می دید. به سراغش رفتم در حالی که گویا با چشمان دیگری که درون قلبش باز شده بود با من تکلم
می کرد. صدایش را شنیدم که گفت: «رخشنده من......
روحم از اینکه مرا می دید و با من سخن میگفت به تکاپو افتاد و گفتم: «سید على... صدای مرا می شنوی
چقدر زود مسافر شدی و من را تنها گذاشتی پس او مرا می دید؛ اما وقتی که می خواست می توانست به سرزمین برزخ وارد شود. با خوشحالی گفتم: «من جایی نرفته ام همین جا کنار شما هستم. سید علی که اشکانش روی صورتش جاری بود، گفت: «می دانم رخشنده من امانی صدای گریه بچه ها در اتاق می پیچید و سید علی همان طور که از چشمان سیاهش اشک می ریخت بچه ها را دلداری می داد. تا شب صبر کردند و آشنایان
آمدند. همه گریه میکردند بدنم را برداشتند و روی تابوتی گذاشتند. سراغ بچه ها می رفتم و دست به سرشان میکشیدم و می خواستم آرامشان کنم اما گویا مرا نمی دیدند. شب گذشت و خانه کوچک ما آن شب را بدون ما در سپری کرد. صبح پیکرم را غسل دادند و برای تشییعم آماده شدند جسم من در تابوت بود و خودم در کنار پیکرم در بین جمعیت در حال حرکت بودم به آدمها نگاه میکردم و میگفتم من کنار شما هستم، چرا گریه میکنید؟ اما گویا هیچ کدامشان چشم و گوشی نداشتند که بتوانند حضورم را درک کنند. تنها گاهی این صدای سید علی بود که می شنیدم و از لابه لای جمعیت با من گفت و گو میکرد. فکر میکردم قرار است برای دفن پیکرم به سمت وادى السلام برویم اما تابوت را به سمت حرم بردند. آیا آرزویم در حال محقق شدن بود؟ پس از آنکه دیدگانم به گنبد مظهر افتاد عمود نوری را دیدم که از سراسر
حرم به سمت آسمان متصاعد بود گویا چشمان بدن مثالی ام مرحله برزخی حرم امیرالمؤمنین را مشاهده می کرد بعدها فهمیدم که ورود به برزخ، صرفاً ورود به یک منزلگاه نیست، بلکه منزلگاهی است که همیشه در حال عمیق شدن و به ظهور رساندن بیشتر حقایق بدون ماده دنیوی است. گویا برزخ هم مدرسه ای بود که در آن، انسان کم کم از تعلقات خویش آزاد میگشت و هر چه از این تعلقات بیشتر فاصله می گرفت، تجلی حقایق برای او عمیق تر و قوی تر و بی حجاب تر می شد. پس از لحظاتی متوجه شدم سید علی در حجره ای از صحن حرم مطهر قبری خریده است و می خواهند پیکرم را آنجا دفن کنند. زهی سعادت برای مرگی که جسمم در کنار مولای متقیان و ارواح مؤمنان به خاک سپرده شود. منزلگاه برزخی انسان ها بامکان دفن جسمشان تفاوت دارد. اگر روحشان تابع ولایت و عامل به آن بوده باشد.
هم جوار باطنی مولی الموحدین هستند و اگر منکر مقام ایشان باشند، حتی جسمشانهم در کنار او دفن باشد جهنمی اند و در آن می سوزند. مگر نبوده است که دشمنان امیر المؤمنين له و غاصبان ولایت را کنار رسول الله ﷺ دفن کرده اند یا هارون الرشید را در جوار امام رضا ؟
ادامه 👇
اما برزخ سرزمین وجود انسان و عرصه مواجهه با حقایقی است که او خود به دست خود در دنیا تراشیده است؛ چه در برزخ، چه در قیامت و چه در بهشت و جهنم، انسان با خود و اعمالش رو به رو می شود. من که در دنیا شیفته نور ولایت بودم این هم جواری توفیق و خاصیتی ویژه برایم ایجاد می کرد. پیکر نحیفم را داخل حجره بردند و در قبر نهادند و تنهایم گذاشتند.
من عمری دل در گرو امیرالمؤمنین داشتم و میدانستم که او مرا تنها نخواهد گذاشت. در دنیا سالها در کنار حرم او دوران زندگی ام را سپری کردم و این توفیق منتهی به هم جواری جسمانی و روحانی ام با بدن و روح مطهر او در حرم شد. پس از آن تمام امیدم هم نشینی با مادرم فاطمه زهرا به در باغهای برزخی و ملکوتی و سرزمین های بی انتهای بهشتی بود آنها راست گفته بودند کسی که در دنیا دل در گرو آنها داشته باشد در برزخ و عوالم بعدی به قدر وسعت اعمال و دایره اخلاص و التزامش به محبت و ولایت آنها همسایه دیوار به دیوار آنها خواهد بود. بدنم را در قبر گذاشتند در حالی که اشکهای کودکانم و سید علی بدرقه راهم می شد و در قلب اطمینان داشتم که مدتی طولانی نخواهد گذشت تا به یکدیگر ملحق خواهیم شد. به آرامی چشم روی هم گذاشتم و سفر برزخی خویش را آغاز کردم...
ادامه دارد...
🔖قسمت بیست و نهم
👈قسمت سی ام
📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب #کهکشان_نیستی روی لینک👈 قسمت_اول بزنید.
🍃
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام 😍صبح دوشنبتون پر ازعطر شکر گزاری
السلام علیک یا حسن بن علی علیه السلام
السلام علیک یا ابا عبدالله 😍
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
#پندانه
📌 اگر فردا آخرین روز دنیا باشد...
🔸اگر فردا آخرین روز دنیا باشد، تمام خطوط تلفن دنیا پر میشود از جملههایی مثل «همیشه دوست داشتم»، «مرا ببخش» و…
🔹هزاران نفر برای دیدن کسی که دوست دارند، حاضرند کل داراییشان را بدهند تا وقت دیدن طرفشان را لحظهای داشته باشند.
🔸خیلیها پشیمان میشوند که چرا خیانت کردند. خیلیها دنبال گرفتن یک بخشش ساده میروند.
🔹کاشکی هر روز، با فکر آنکه انگار روز آخر است، ما انسانها قدر لحظات زندگی را بیشتر و بهتر میفهمیدیم. کاشکی بهجای لجبازی و غرور، لحظاتمان را در کنار عزیزان دلمان با عشق سپری میکردیم
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آچمز شدن وزیر خارجه انگلیس در برنامه زنده
🔹«دیوید کامرون» وزیر خارجه انگلیس: کار ایران در حمله به اسرائیل بیملاحظه و خطرناک بود.
🔸مجری: اگر کسی کنسولگری انگلیس را بمباران کنند، ما چه کار میکنیم؟
🔹کامرون: خب، ما یک واکنش خیلی شدید نشان میدهیم.
🔸مجری: ایران میگوید ما همان کار را کردیم.
#وعده_صادق
#انتقام_سخت
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran