eitaa logo
قرارگاه منتظران
499 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
68 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 چاره ی کار همه مردم دنیا...مهدی است... 🔸 ابوبصیر از امام باقر علیه السلام پرسید مقصود از خیر کثیر در آیه و من یؤت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا: و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیرى فراوان داده شده است(بقره/269) چیست؟ حضرت فرمود: شناخت امام و اجتناب و پرهیز از گناهان بزرگ. کسی که از دنیا برود و بیعت امامی برگردنش نباشد مانند دوران جاهلیت از دنیا رفته و عذر کسی بدون شناخت امام پذیرفته نیست. 📚 اعلام الدین/ص459 🍃🌹🍃 برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، صلواتی قرائت بفرمایید🙏 🍃🌹🍃 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده:بهناز ضرابی زاده 📝ناشر:سوره مهر 🍃📚 📕 معرفی کتاب: کتاب «دختر شینا» یکی از آثار سوره مهر با موضوع خاطرات زنان است که با قلمی روان به روایت زندگی قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی می‌پردازد. درباره زندگی این شهید فعالیت‌های فرهنگی مختلفی صورت گرفته بود. با توجه به آثار به عمل آمده متوجه شدم، قدم خیر در سن 22 سالگی، همسرش به شهادت رسیده و با وجود 5 فرزند، ازدواج نکرده است و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد. 📚🍃📚 ✂️ برشی از کتاب: آن شب وقتی مهمان ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: «به خدا هنوز هم راضی نیستم قدم را شوهر بدهم. نمی دانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیر پسرعمویم بود. با گریه اش کاری کرد توی رودربایستی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود، قدم را به او می دادی؟! حالا فکر کن صمد پسر من است.» پسرِ پسرعموی پدرم سال ها پیش در نوجوانی مریض شده و از دنیا رفته بود. بعد از گذشت این همه سال، هر وقت پدرش به یاد او می افتاد، گریه می کرد و تأثر او باعث ناراحتی اطرافیان می شد. حالا هم از این مسئله سوء استفاده کرده بود و این طوری رضایت پدرم را به دست آورده بود. 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (يوسف:١٠) {سید محمد حسین طباطبایی} عصایش را بر زمین میزد و آرام آرام به سمت باب شیخ طوسی حرکت می کرد و در همین حال مشغول صحبت بود. آن موقع نمی دانستم در کنار کسی راه می روم که بعدها در تاریخ، آرزوی بسیاری از مردمان، هم نشینی دقایقی کوتاه با او خواهد بود. خودم را کسی می دانستم؛ دروس حوزه را با قوت خوانده بودم و فلسفه را آن چنان در مشت داشتم که گمان میکردم حتی خود صدرالمتألهین هم اسفار اربعه را به خوبی من متوجه نشده است؛ اما بعدها وقتی بیشتر به او نزدیک شدم خود را در برابر اقیانوس عظیمی از علم و معنویت یافتم و فهمیدم که حتی یک کلمه از اسفار اربعه ملاصدرا را هم نفهمیده ام. حرکت کردیم تا رسیدیم به مقابل باب شیخ طوسی دیدم به سمت دیواری در مقابل در ورودی حرم می رود. مردی زغال فروش با ریشهای جوگندمی و پرپشت آنجا نشسته بود آقا رو به من کرد و گفت آقا محمد حسین، اشکالی ندارد احوال این رفیق قدیمی را بپرسم؟ با احترام و تعجب سرم را تکان دادم و گفتم نه ،آقا هر طور صلاح میدانید. نزدیک رفت و من هم چند قدمی همراهش رفتم و با کمی فاصله ایستادم. سلام گرمی به او کرد و مرد زغال فروش که گویا چشمانش ضعیف و کم سو بود، پیدا بود که تازه متوجه حضور او شده و بسیار از این ملاقات خوشحال بود. با تعجب دیدم که نشست و زغال فروش را در آغوش گرفت و چند دقیقه ای دست او را در دست گرفت و پس احوالپرسی گرمی، سرش را بوسید و از جا بلند شد؛ به سمت من آمد و رو به من گفت: از این مرد از رفقای قدیمی من در نجف است. به رسم رفاقت باید احوالش را می پرسیدم.» با خود فکر کردم که چطور ممکن است عالم بزرگی، آن هم در این درجه از اعتبار،که در تبریز اسم او را به عظمت می برند و مورد احترام است، تا این حد متواضع باشد! پس از آن مدام سؤالی در مقابل چشمانم رژه می رفت: چطور او مثل دیگر عالمان هم سن و سال خودش، اطرافش خلوت است ؟ عجیب تر آنکه فهمیده بودم وقتی کنار و ایستاده ام بعضی از طلبه ها زیر چشمی به من نگاه می کنند، و این موضوع علاوه بر او ام. آنکه تا حدی آزارم میداد سؤالی را در ذهنم ایجاد می کرد: چرا وضعیت سید علی قاضی در نجف این چنین است؟ عمامه کرباس کهنه و قبایی رنگ رو رفته و عبایی سوراخ، و بدون هیچ همراه و مریدی که او را مشایعت کند، و نگاه های سؤال برانگیز اطرافیان همین جا بود که او گفت: «آقا محمد حسین، باید کجا برویم؟ آقا منزل در حویش نزدیکی های مدرسه یزدی است. پس الحمد الله از حرم دور نیستید. بله خدا را شکر چند روزی جست و جو کردیم تا بالاخره خانه ای که برای علویه و بچه مناسب باشد گرفتیم ان شاء الله این توفیق هم جواری برایتان باقی بماند. خیلی ممنونم آقا خدا از دهانتان بشنود. لبخندی زد. ساکت شد و من آرام آرام همراه او به سمت خانه می رفتم. مطمئن بودم اگر قمر السادات بفهمد که سید علی قاضی دارد به خانه مان می آید بسیار خوشحال می شود. بالاخره او شوهر عمه اش بود. در همین احوال که عصازنان پیش می رفت، گفت: «آقا محمد حسن در چه حال است؟ ایشان ازدواج کرده است؟ به نظرم آمد که این سؤال درباره سید محمد حسن چیزی ورای یک سؤال و جواب خانوادگی متعارف است؛ برای همین گفتم نه آقا سید محمد حسن الآن نوزده سال دارد. - شما چند سال دارید؟ بیست و سه سال. خدا رحمت کند پدر و مادرتان را خبر وفاتشان ما را متأثر کرد. ان شاء الله سلامت باشید. لطف و مرحمت شماست. شما فرزند هم دارید؟ بله آقا، یک پسر که اسمش محمد است و حدوداً ده ماه دارد. به پیشانی ام نگاهی انداخت و در سکوتی فرورفت و با حالتی مخصوص گفت: اینجا بارگاهی است که در کنار آن مردان بزرگی تربیت شده اند، آقا محمد حسین اسلام در این عصر احتیاج به عالمانی دارد که صبور عالم اهل معنویت و دارای قلبی محکم برای خدمت به ساحت دین باشند و در این راه به خاطر فقر و بلا پا پس نکشند. آن موقع متوجه نبودم که چرا این کلمات را میگوید اوضاع مالي ما بسیار خوب بود میتوان گفت سلسه ما از سرشناسان و متمولان تبریز بودند و عواید زمین های کشاورزی که در تبریز داشتیم بسیار بیش از مایحتاج زندگی یک طلبه عادی بود. چون بنا بود برایمان از تبریز منفعت زمین های کشاورزی را بفرستند خیالم راحت بود که میتوانم بدون دغدغه به درس و بحثم اشتغال داشته باشم... ادامه دارد... 🔖قسمت: چهل و یکم 👈قسمت چهل و دوم 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و رحمت شد وباززنوای دل ما اینه👇👇 من حسینی شده ی دست امام حسنم السلام علی الحسن علیه السلام 😍🦋 السلام علی الحسین علیه السلام 😍🦋 ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 در رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم): 🔸هرکس روزى اى دارد، که به او خواهد رسید و اگر به آن شود، خواهد شد و برایش کافی خواهد بود. و هرکس به آن راضى نباشد، برکت نمی یابد و برایش کفایت نمی کند. 📚اعلام الدین/ص342 📌 رضایت به رزق الهی چند خاصیت دارد: 1️⃣ اینکه باعث آرامش انسان است. 2️⃣ موجب سپاسگزاری است. 3️⃣ باعث برکت بیشتر می شود. 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran