📚 #معرفی_کتاب_خوب
📕 #دختر_شینا
🍃📚
✍️نویسنده:بهناز ضرابی زاده
📝ناشر:سوره مهر
🍃📚
📕 معرفی کتاب:
کتاب «دختر شینا» یکی از آثار سوره مهر با موضوع خاطرات زنان است که با قلمی روان به روایت زندگی قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی میپردازد.
درباره زندگی این شهید فعالیتهای فرهنگی مختلفی صورت گرفته بود. با توجه به آثار به عمل آمده متوجه شدم، قدم خیر در سن 22 سالگی، همسرش به شهادت رسیده و با وجود 5 فرزند، ازدواج نکرده است و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد.
📚🍃📚
✂️ برشی از کتاب:
آن شب وقتی مهمان ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: «به خدا هنوز هم راضی نیستم قدم را شوهر بدهم. نمی دانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیر پسرعمویم بود. با گریه اش کاری کرد توی رودربایستی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود، قدم را به او می دادی؟! حالا فکر کن صمد پسر من است.» پسرِ پسرعموی پدرم سال ها پیش در نوجوانی مریض شده و از دنیا رفته بود. بعد از گذشت این همه سال، هر وقت پدرش به یاد او می افتاد، گریه می کرد و تأثر او باعث ناراحتی اطرافیان می شد. حالا هم از این مسئله سوء استفاده کرده بود و این طوری رضایت پدرم را به دست آورده بود.
📚🍃📚
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#طرح_نور
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
﷽
قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (يوسف:١٠)
{سید محمد حسین طباطبایی}
عصایش را بر زمین میزد و آرام آرام به سمت باب شیخ طوسی حرکت می کرد و در همین حال مشغول صحبت بود.
آن موقع نمی دانستم در کنار کسی راه می روم که بعدها در تاریخ، آرزوی بسیاری از مردمان، هم نشینی دقایقی کوتاه با او خواهد بود. خودم را کسی می دانستم؛ دروس حوزه را با قوت خوانده بودم و فلسفه را آن چنان در مشت داشتم که گمان میکردم حتی خود صدرالمتألهین هم اسفار اربعه را به خوبی من متوجه نشده است؛ اما بعدها وقتی بیشتر به او نزدیک شدم خود را در برابر اقیانوس عظیمی از علم و معنویت یافتم
و فهمیدم که حتی یک کلمه از اسفار اربعه ملاصدرا را هم نفهمیده ام. حرکت کردیم تا رسیدیم به مقابل باب شیخ طوسی دیدم به سمت دیواری در مقابل در ورودی حرم می رود. مردی زغال فروش با ریشهای جوگندمی و پرپشت آنجا نشسته بود آقا رو به من کرد و گفت آقا محمد حسین، اشکالی ندارد احوال این رفیق قدیمی را بپرسم؟
با احترام و تعجب سرم را تکان دادم و گفتم نه ،آقا هر طور صلاح میدانید. نزدیک رفت و من هم چند قدمی همراهش رفتم و با کمی فاصله ایستادم. سلام گرمی به او کرد و مرد زغال فروش که گویا چشمانش ضعیف و کم سو بود، پیدا بود که تازه متوجه حضور او شده و بسیار از این ملاقات خوشحال بود. با تعجب دیدم که نشست و زغال فروش را در آغوش گرفت و چند دقیقه ای دست او را در دست گرفت و پس احوالپرسی گرمی، سرش را بوسید و از جا بلند شد؛ به سمت من آمد و رو به من گفت:
از این مرد از رفقای قدیمی من در نجف است. به رسم رفاقت باید احوالش را می پرسیدم.» با خود فکر کردم که چطور ممکن است عالم بزرگی، آن هم در این درجه از اعتبار،که در تبریز اسم او را به عظمت می برند و مورد احترام است، تا این حد متواضع باشد! پس از آن مدام سؤالی در مقابل چشمانم رژه می رفت: چطور او مثل دیگر عالمان هم سن و سال خودش، اطرافش خلوت است ؟ عجیب تر آنکه فهمیده بودم وقتی کنار و ایستاده ام بعضی از طلبه ها زیر چشمی به من نگاه می کنند، و این موضوع علاوه بر او ام. آنکه تا حدی آزارم میداد سؤالی را در ذهنم ایجاد می کرد: چرا وضعیت سید علی قاضی در نجف این چنین است؟ عمامه کرباس کهنه و قبایی رنگ رو رفته و عبایی سوراخ، و بدون هیچ همراه و مریدی که او را مشایعت کند، و نگاه های سؤال برانگیز اطرافیان همین جا بود که او گفت: «آقا محمد حسین، باید کجا برویم؟
آقا منزل در حویش نزدیکی های مدرسه یزدی است.
پس الحمد الله از حرم دور نیستید. بله خدا را شکر چند روزی جست و جو کردیم تا بالاخره خانه ای که برای علویه و بچه مناسب باشد گرفتیم ان شاء الله این توفیق هم جواری برایتان باقی بماند.
خیلی ممنونم آقا خدا از دهانتان بشنود. لبخندی زد. ساکت شد و من آرام آرام همراه او به سمت خانه می رفتم. مطمئن بودم اگر قمر السادات بفهمد که سید علی قاضی دارد به خانه مان می آید بسیار خوشحال می شود. بالاخره او شوهر عمه اش بود. در همین احوال که عصازنان پیش می رفت، گفت: «آقا محمد حسن در چه حال است؟ ایشان ازدواج کرده است؟
به نظرم آمد که این سؤال درباره سید محمد حسن چیزی ورای یک سؤال و جواب خانوادگی متعارف است؛ برای همین گفتم نه آقا سید محمد حسن الآن نوزده سال دارد.
- شما چند سال دارید؟
بیست و سه سال.
خدا رحمت کند پدر و مادرتان را خبر وفاتشان ما را متأثر کرد.
ان شاء الله سلامت باشید. لطف و مرحمت شماست.
شما فرزند هم دارید؟
بله آقا، یک پسر که اسمش محمد است و حدوداً ده ماه دارد. به پیشانی ام نگاهی انداخت و در سکوتی فرورفت و با حالتی مخصوص گفت: اینجا بارگاهی است که در کنار آن مردان بزرگی تربیت شده اند، آقا محمد حسین اسلام در این عصر احتیاج به عالمانی دارد که صبور عالم اهل معنویت و دارای قلبی محکم برای خدمت به ساحت دین باشند و در این راه به خاطر فقر و بلا پا پس نکشند. آن موقع متوجه نبودم که چرا این کلمات را میگوید اوضاع مالي ما بسیار خوب بود میتوان گفت سلسه ما از سرشناسان و متمولان تبریز بودند و عواید زمین های کشاورزی که در تبریز داشتیم بسیار بیش از مایحتاج زندگی یک طلبه عادی بود. چون بنا بود برایمان از تبریز منفعت زمین های کشاورزی را بفرستند خیالم راحت بود
که میتوانم بدون دغدغه به درس و بحثم اشتغال داشته باشم...
ادامه دارد...
🔖قسمت: چهل و یکم
👈قسمت چهل و دوم
📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب #کهکشان_نیستی روی لینک👈 قسمت_اول بزنید.
🍃
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#قرارگاه_منتظران
#وعده_صادق
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام و رحمت
#دوشنبه شد وباززنوای دل ما اینه👇👇
من حسینی شده ی دست امام حسنم
السلام علی الحسن علیه السلام 😍🦋
السلام علی الحسین علیه السلام 😍🦋
#شکر_گزاری
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
💠 #برکت در #رضایت
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم):
🔸هرکس روزى اى دارد، که به او خواهد رسید و اگر به آن #راضى شود، #پر_برکت خواهد شد و برایش کافی خواهد بود.
و هرکس به آن راضى نباشد، برکت نمی یابد و برایش کفایت نمی کند.
📚اعلام الدین/ص342
📌 رضایت به رزق الهی چند خاصیت دارد:
1️⃣ اینکه باعث آرامش انسان است.
2️⃣ موجب سپاسگزاری است.
3️⃣ باعث برکت بیشتر می شود.
#افزایش_برکت_و_روزی
🍃🍃🍃🍃
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#برکت_روزی
#وعده_صادق
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
9.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 من فقط یه کم موهام سوخته همین
#غزه
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
عالی بود😂😂
🏷 #وعده_صادق🇮🇷 | #انتقام_سخت 👊🏻
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
@gharargahemontazeran
🕋﷽🕋
🔹أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ
🔸 آيا انسان گمان مى كند كه ما هرگز استخوان هايش را جمع نخواهيم كرد؟
🔸Does man suppose that We shall not put together his bones?
📗سوره قیامت، آیه 3
🍃🌹🍃
📨 پیام های آیه:
🌹 منکران معاد، بر اساس پندار و خیال به انکار قیامت مىپردازند نه استدلال و دلیل و برهان. «أ یحسب الانسان ان لن نجمع عظامه»
🌹 اعضا و جوارح و استخوانهاى پوسیده و پراکنده، در قیامت قابل جمعآورى است. «نجمع عظامه»
🌹 معاد جسمانى است و در قیامت وجود انسان از استخوانهاى خودش است. «نجمع عظامه»
📚 برگرفته از سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی در تفسیر سوره قیامت
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#زندگی_با_آیه_ها
#وعده_صادق
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سد شهید عباسپور
خوزستان
━━━━⊱♦️⊰━━━━
#جاذبه_گردشگری
#صحن_حضرت_زهرا_س
#قطعه_ای_از_بهشت
#موکب_قرارگاه_منتظران
@Gharargahemontazeran