eitaa logo
قرارگاه منتظران
461 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
69 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘️الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أَدْعُوهُ فَيُجِيبُنِى وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئاً حِينَ يَدْعُونِ ☘️سپاس خداى را که می خوانمش و او جوابم را می دهد، گرچه گاهى که او مرا مى خواند سستی مى کنم … 🌱می بینی که او‌ تو‌ را خوانده و تو را به خویش دعوت کرده و تو این دعوت را به کُندی جواب داده ای و حتی نفی کرده ای. تا هنگامیکه تو از بیرون ضربه خورده ای و به خویشتن و او رسیده ای و او را صدا زده ای، او بدون فاصله جوابت را داده و خواسته ات را برآورده کرده است. @gharagahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز افطار چی درست کنم؟؟ یه دسر ساده و خوشمزه و مقوی برای افطار امشب 😋 نوش جونتون التماس دعا 🥰 فرنی خرما ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 یابن الحسن...! آقاجان 🍃تا نیایی گره از کار بشر وا نشود... 🍃درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 🍃🍃🍃🍃🍃 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚🍃 ✍🏻نویسنده:زهرا بلند دوست 📝ناشر:کتابستان 🍃📚🍃 چایت را من شیرین می‌کنم☕️، متفاوت از زندگی سارا و دانیال خواهر و برادر ایرانی الاصل ساکنِ آلمان،پرورش یافته در خانواده ای که پدر و مادر از لحاظ مذهبی و اعتقادی دو قطب مقابل هم هستند..🌱 زندگی پرماجرای سارا با تغییر عقاید برادرش و گرایش به رفته رفته متحول می‌شود..حوادث طوری رقم می‌خورد تا سارا با گروهک تروریستی ، نحوه عضوگیری، جنایات و فعالیت‌هایش آشنا شده و در مسیر این آشنایی اسلام اصیل با اسلام آمریکایی که داعش به دنبال نمایش جهانی آن است مورد قیاس قرار می‌گیرد... 🍃📚🍃📚 برشی از کتاب: چایی تا وقتی‌که داغه، می‌چسبه😇 همچین که سرد شد، از دهن میفته. نمازم تا وقتی داغه، به بندبند روحت گره می‌خوره. بعدشم، الله‌اکبر اذون که بلند می‌شه؛ امام زمان اقامه می‌بنده. اون‌وقت کسایی که اول‌وقت نماز می‌خونن، انگار به حضرت اقتدا کردن و نمازشون با نماز مولا میره بالا. آدم که فقط نباید تو جمع‌کردن پول و ثروت، اقتصادی فکر کنه. اگه واسه دارایی اون دنیات مقتصد بودی، هنر کردی! 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ [هذا فِراقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ] (كهف: ۷۸) {رخشنده سادات} چهل و نه روز بود که مهمان سلطان نجف بودیم سید علی در نزدیکی های شارع الرسول، خانه ای کوچک اجاره کرده بود. سه دختر بچه کوچک داشتیم که هر کدام ساز خود را میزد و من را مشغول میکرد رقیه فاطمه و زینب زینب هفت سال داشت فاطمه چهار سال و رقیه دو سال و نیمکاروان تجار تبریزی که با آنها آمده بودیم رهسپار تبریز شده بودند، اما ما در نجف مانده بودیم سید علی نامه ای برای پدرش نوشت و اجازه خواست چند ماهی بیشتر بمانیم تا بتواند از محضر امیرالمؤمنین و دروس حوزه نجف بیشتر استفاده کند. وقتی به نجف رسیدیم به امیرالمؤمنین گفتم: «یا علی! تو خودت میدانی من از زندگی و مال و منال در تبریز چیزی کم نداشتم وارث زمین و قصبه و بخشهای بزرگی از ده های اطراف تبریز بودم اما همه را گذاشته ام و در راه علم و عالم شدن سید علی،میخواهم همراه و کمک کار او باشم. فهمیده بودم که این زندگی گذر است و آدمها روزی صحنه بازی شان در این دنیا را رها کرده و خواهند رفت. اگر خداوند از من خواسته بود در خدمت زندگی ام باشم و ضبط و ربط بچه ها و همسرم را بر عهده بگیرم با جان و دل پذیرا بودم مگر من چه میخواستم جز رضایت او؟ اگر مال و منال برایم مهم بود با طلبه ای ازدواج نمیکردم که از همان روز نخست احتمال میدادم مسیری را پیش پایم بگذارد که از خانواده و ثروتم به کلی فاصله بگیرم،مگر امیر مؤمنان نفرموده بود جهاد زن در حُسن شوهرداری اوست؟ نجف شهر عجیبی بود یک شب خوابیدن در آن معادل هفتصد سال عبادت و دو رکعت نماز در حرم آن معادل خواندن دویست هزار رکعت بود. چه خبر بود در این شهر عجائب... همانطور که محو بارگاه امیرالمومنین بودم این شعر را زیر لب تکرار کردم؛ 🍃 ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد 🍃 که در حسن تو چیزی یافت بیش از طور انسانی یک ساعتی گذشت تا زیارتمان تمام شد. عقب عقب از ضریح چوبی فاصله گرفتیم و از ایوان طلا بیرون آمدیم بچه ها میدویدند و بازی میکردند دو ساعتی به ظهر مانده بود. همه چیز سر جایش بود و سید علی حال خوبی داشت که ناگهان صدایی از گلدسته ها و مأذنه های حرم شروع به خواندن اعلامیه ای کرد: «بسم الله الرحمن الرحيم، إنا لله وإنا إليه راجعون ، قد توفي سماحة آية الله ملا حسينقلى همدانی رحمة الله عليه ليلة الأمس بمدينة كربلاء... با دقت گوش کردم اسم آشنایی در این اعلان میشنیدم: «ملا حسینقلی همدانی دیدم سید علی سر جایش خشکش زد و سرش را به زیر انداخت،دیدم صورتش را برگرداندبه سمت حرم و با نگاهی مظلومانه آهی کشید و چشمانش پر از اشک شد. تازه یادم آمده بود که ملا حسینقلی همان عالمی است که سید علی بنا داشت سراغ او برود و برای آمورش با او مشورت کند. پرسیدم:سید علی جان، این عالمی که مأذنه ها دارند وفاتش را اعلام میکنند همان است که می خواستی سراغش بروی؟ نگاهی به من کرد و در حالی که رقیه را در بغلش جابه جا می کرد، با صدایی لرزان و پر از غصه گفت:خدا رحمتش کند؛خودش بود. نمی دانی چقدر شوق داشتم خدمتش برسم و با او مشورت کنم. دیدم مثل ابر بهاری اشکها از صورتش به زمین میچکید.به سید علی گفتم: «می دانم خیلی غصه داری من کنارت هستم و دعا میکنم خدا به حق جد جفتمان راهی پیش پایت بگذارد تا به چیزی که میخواهی برسی نگاهی به گنبد کرد و گفت: «ممنونم رخشنده، بایدحرف آن پیرمرد را آویزه گوشم کنم و سعی کنم خود را به مولا بسپارم.» دقایقی بعد در سکوتی معنادار عازم خانه شدیم سید علی به اتاق کوچک خانه محقرمان رفت و من هم با عجله اشکنه ای بار گذاشتم. وقت نماز بود، نمازم را خواندم و منتظر سید علی شدم؛ اما فهمیدم نمیخواهد بیرون بیاید. سراغش رفتم و دیدم نمازش را خوانده و در حال سجده است.نزدیک به یک ساعت و نیم در سجده بود و اشک می ریخت.دیدم صدای در می آید. خدایا! که میتوانست باشد؟ ما در این شهر آشنایی دیدم صدای در می آید. خدایا! که میتوانست باشد؟ ما در این شهر آشنایی نداشتیم؛ آن هم عصر و حوالی غروب. سید علی فرز و چابک از جا بلند شد و به سمت در چوبی بیرونی خانه رفت. چند لحظه ای نگذشت که دیدم سراسیمه آمد و با چهره ای که خوشحالی از آن لبریز بود گفت: «رخشنده سادات ممکن است چند دقیقه ای با بچه ها داخل اتاق بروی؟ برایم مهمان آمده است... ادامه دارد... 🔖قسمت چهارم 👈قسمت پنجم 📚 برای رفتن به پارت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🍀🍀🍀🍀 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
به نظر شما کدام یک از مطالب کانال بهتر است آن را به ما معرفی کنید ☺️ منتظر پیشنهادات و انتقادات صمیمانه شما هستیم آیدی جهت ارتباط @fadaye_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Tahdir joze5.mp3
3.96M
🍀 تلاوت تحدیر () 🍃 💐 هدیه به حضرت صاحب الزمان(عج) ⏲ در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید. 🍀🍀🍀🍀 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراقب حرف های هر چند به ظاهر ساده خود باشیم‼️ تجربه‌گری که فرزند سقط شده اش را در تجربه نزدیک به مرگش دید و بار سنگینی که بر روی دوش سه نفر از اطرافیان که با زبانشان باعث سقط آن بچه شده بودند... این مطلب رو تا میتونید منتشر کنید تا از سقط شدن بچه‌ها جلوگیری بشه ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
☘️وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أَسْأَلُهُ فَيُعْطِينِى وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلاً حِينَ يَسْتَقْرِضُنِى ☘️ و سپاس خداى را که از او درخواست مى کنم و او به من عطا مى نماید، گرچه بخل می ورزم هنگامى که از من طلب بخواهد. 🌱 وقتی او از من قرض میخواهد و از داده های خودش از من طلب می کند، تا من به جریان بیفتم و در جریان، بهره بدهم و بهره ببرم، بارور شوم و بارور کنم و همچون آب های راکد نگندم، من بخل می ورزم و خیال میکنم که با دادن کم می شوم. من با اینکه هستی ام از خود اوست به او قرض نمیدهم ولی او همین که سراغش آمدم و از او خواستم به من می بخشد و اینگونه با چوبکاری ادبم می کند و اینگونه شرمسارم می سازد. @gharagahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من میگم تو خیلی هامون بچه یا نوه کوچیک داریم که روزه میگیرن 😍 خدایی اونایی که تو خونشون روزه دار کوچولو دارن سفره های شون باید بیشتر به میل اونا باشه ☺️ برا همین من برا افطار امروز یه دستور خوشمزه آوردم مختص روزه دارهای نوجوان خونه هاتون☺️😍 پیراشکی پیتزایی ؟ ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📕 🍃📚🍃 ✍️نویسنده:مریم بصیری 📝ناشر: اسم 📚 کتاب عروس قریش نوشته مریم بصیری یک رمان تاریخی است با محوریت زندگی حضرت آمنه مادر پیامبر اسلام. این کتاب روایتی است از زندگی این بانوی بزرگوار و ازدواجش با پدر پیامبر. نام کتاب عروس قریش هم اشاره به ایشان دارد. عروس قریش در چهارده پرده‌ی عاشقانه به بازگویی روایت‌هایی تاریخی درباره‌ی حضرت آمنه، مادر پیامبر (ص)، می‌پردازد. این روایت‌ها هرچند به گفته‌ی نویسنده، از منابع تاریخی استخراج شده‌اند اما خالی از تخیل هم نیستند. اگر هم به دنبال یک رمان مذهبی جذاب و هم یک رمان تاریخی می‌گردید، عروس قریش را انتخاب کنید. 🍃📚🍃 📚 برشی از کتاب؛ زنانی که هریک دایهٔ یکی از کودکان سران مکه بودند هر روز از کنار خیمهٔ حلیمه می‌گذشتند و با حسرت به شیرینی کودکی که حلیمه آورده بود، نگاه می‌کردند. همان کودکی که هیچ‌یک از آن‌ها حاضر نشده بود او را با خود به بادیهٔ بوبات بیاورد. حال همان کودک حلیمه‌ای را که از تمام زنان بادیه بینواتر بود، به زنی توانگر بدل کرده بود که دیگر زنان با بهانه و بی بهانه به نزدش می‌رفتند تا هم محمد را ببینند و هم به شکوه سیاه‌چادر او بنگرند. 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran