eitaa logo
قرارگاه منتظران
489 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
69 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
🕋﷽🕋 🔹أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ 🔸 آيا انسان گمان مى كند كه ما هرگز استخوان هايش را جمع نخواهيم كرد؟ 🔸Does man suppose that We shall not put together his bones? 📗سوره قیامت، آیه 3 🍃🌹🍃 📨 پیام های آیه: 🌹 منکران معاد، بر اساس پندار و خیال به انکار قیامت مى‏پردازند نه استدلال و دلیل و برهان. «أ یحسب الانسان ان لن نجمع عظامه» 🌹 اعضا و جوارح و استخوان‏هاى پوسیده و پراکنده، در قیامت قابل جمع‏آورى است. «نجمع عظامه» 🌹 معاد جسمانى است و در قیامت وجود انسان از استخوانهاى خودش است. «نجمع عظامه» 📚 برگرفته از سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی در تفسیر سوره قیامت 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويي... 🍃 از گناهان توبه کنیم... اگر ظهور حضرت حجت نزدیک باشد باید هر کس خود را برای آن روز مهیا سازد؛ از جمله این که از گناهان توبه کند همین توبه باعث می شود که این همه بلاهایی که بر سر شیعه آمده است که واقعاً بی سابقه است و بلاهای دیگری که تا قبل از ظهور آن حضرت پیش می آید، از سر شیعه رفع و دفع گردد. 🍃📚 📚منبع: بیانات حجت‌الاسلام والمسلمین آیت الله العظمی بهجت (قدس سره) در کتاب حضرت حجت(عج) 🍃🌹🍃 برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، صلواتی قرائت بفرمایید 🙏 🍃🌹🍃 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده: سید مهدی شجاعی 📝ناشر:کتاب نیستان 🍃📚 📕‌ معرفی کتاب: یک روایت عاشقانه، عاطفی و جانسوز برای شبه پیامبر (ع)🥰 کمتر کتابی نوشته شده است که چنین جلوه زیبا و ستودنی از رابطه پدر و پسر، امام و ماموم، مراد و مرید، در حقیقت از حسین(ع) و علی اکبر ترسیم کند..🌼 بیان متفاوت با انتخاب زاویه دید بکر و جدید، و با قلمی غرق در آرایه ها که باعث انتقال ماهرانه احساسات شده است، باعث می شود که تا مجلس آخر اشک از نگاه شما و نگاه شما ازصفحه های کتاب جدا نشود. 🍃📚 ✂️برشی از کتاب: علی، آشکارا سبک‌تر شده بود. من که حامل او بودم و مرکب و مرکوب او، به وضوح این سبکی را در می‌یافتم. پیش از این احساس می‌کردم که علی بر من نشسته است با یک سلسه از حلقه‌های سنگین رنجیر. علی بر من نشسته است با یک سلسله کوه. اگر چه سخت نبود، اگر چه به خاطر علی همه چیز آسان می‌نمود، اما متفاوت بود. اکنون احساس می‌کردم که پرنده‌ای بر من نشسته است به همان بی‌وزنی و سبکبالی. گفت :«بچرخیم» و من از خدا می‌خواستم. و با خود شروع کرد به ترنم این عبارات. ترنمی که آرام آرام، جوهره‌اش بیشتر شد و رنگ رجز به خود گرفت :«اکنون زمین و زمان جان می‌دهد برای جنگیدن. حالیا پرده‌ها کنار رفته است. مصداق‌ها آشکار شده است و حقیقت رخ نموده است. بیایید! پیش بیایید که من عقبگرد نیاموخته‌ام. 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (يوسف:١٠) {سید محمد حسین طباطبایی} برای اینکه کلامی رد و بدل شده باشد گفتم: «آقا، شما کجا تشریف دارید؟ بسیاری از اوقات در حجره ای در مدرسه هندی ها هستم؛ گهگاهی به جدیده می روم؛ گاهی به کوفه و بعضاً به مناطق دیگر. متوجه شدم که عیالوار است و پس از رخشنده ازدواج کرده. کم کم نزدیک خانه می شدیم. چند لحظه ای رخصت طلبیدم تا موضوع را به قمر السادات بگویم. آقا با لبخندی که گویا از روی لبش کنار نمی رفت، کنار در ایستاد و منتظر شد. به سرعت در آهنی خانه را باز کردم و وارد حیاط شدم قمر السادات را دیدم که محمد را بغل گرفته و دور حوض کوچک حیاط قدم می زند. سراغش رفتم و گفتم: «سلام خانم.» سلام محمد حسین کجا رفتی؟ چقدر دیر کردی مژده بده که مهمان داریم. در حالی که نشانه کنجکاوی در چهره اش پیدا شد گفت: «مهمان؟! ما که اینجاکسی را نداریم! از ته دل قدردان این دختر بودم خدا میداند چقدر دوستش داشتم. از آنجای می دانستم وقتی بفهمد مهمانمان کیست، خوشحال می شود، با عجله گفتم: «شوهر عمه مرحومه ات، سید علی قاضی برادر آقا سید احمد که در تبریز است.» دستش را روی دهانش گذاشت و نخودی خندید و محمد را به من داد و دوید به سمت اتاق تا چادر سر کند. بالاخره چون فامیل بودند، باید به ایشان سلام می کرد. در حالی که محمد انگشت کوچکش را لای ریشهایم بالا و پایین می کرد، به سمت در خانه رفتم و گفتم: «آقا بفرمایید. صورتش را برگرداند؛ محمد را دید و گفت: «به به این سید کوچک همان آقازاده است؟ - بله آقا، دست بوس شماست. دستی به سر محمد کشید و نگاهی به چهره او کرد و گفت: «مزاحم نباشم، آقا سید محمد حسین؟ نه آقا شما مراحمید تنها آشنایی که ما در این شهر داریم شمایید. عصایش را از ورودی در داخل گذاشت و گفت: آشنای شما اینجا امیرالمؤمنین است. ان شاء الله سالها زیر سایه ایشان خواهید بود. از ته دل خوشحال بودم که در اولین روزهای ورودمان به نجف امیرالمؤمنین هم نشینی با چنین مردی را در سفره روزی مان قرار داده است. گفتم: «آقا، ما زیر سایه امیرالمؤمنین الله هستیم بحمد الله از اینکه اینجا آشنایی مثل شما پیدا کرده ایم خوشحالیم. با زیرکی گفت:پشیمان میشوید ،خندیدم و گفتم: «اختیار دارید. نفرمایید.» عصازنان از دالان خانه وارد شد و گفت: یا الله ...،سلام علیکم؛ قمر السادات که چادر به سر در پاشنه خانه ایستاده بود تا چشمش به آقا افتاد آقا که سرش پایین بود گفت: سلام علیکم دختر عمو رسیدن به خیر ،قمر السادات گفت: «آقا، قدم رنجه فرمودید ما را خوشحال کردید تشریف آوردید. جلو رفتم و او را به داخل خانه راهنمایی کردم اما گفت: «آقا محمد حسین روی همین تخت کنار حوض مینشینیم. شما مسافر بوده اید؛ بهتر است من داخل نیایم با اینکه خیلی دلم میخواست داخل خانه برویم احساس کردم این طور راحت تر است. محمد را از این دستم به آن دست دادم و گفتم: «بله آقا، هر چه شما بفرمایید.» عصازنان به سمت تخت کنار دیوار در مقابل حوض رفت و گفت: «اجازه هست؟» قمر السادات گفت: «اختیار دارید. بفرمایید داخل همین جا خوب است دختر عمو مزاحمتان نمیشوم آمدم دقایقی خدمتتان خوشامد بگویم و رفع زحمت کنم. اختیار دارید شوهر عمه خدا رحمت کند عمه ام رخشنده خانم را ما که ایشان را ندیده ایم؛ اما اوصاف شما و ایشان را از اهالی تبریز بسیار شنیده ایم. خداوند اموات شما را رحمت کند. علویه گردن من حق بسیاری دارد. قمر السادات که گویا دلش سوخته بود که آقا را یاد رخشنده سادات انداخته گفت:خدا رحمتشان کند آقا بفرمایید بنشینید. سپس به اندرونی رفت و مشغول درست کردن چایی شد. آقا عصایش را کنار دستش گذاشت و به آرامی نشست و در حالی که چیزی زیر لب می خواند در سکوت فرورفت من هم روی تخت کنارش نشستم و گفتم: «خیلی خوش آمدید. خیلی ممنونم آقا سید محمد حسین جای اخوی تان خالی است. دیدم که انگار توجه ویژه ای به سید محمد حسن دارد. گفتم: «اگر اجازه بفرمایید. با اخوی در همان مدرسه هندی که فرمودید، خدمتتان برسیم. بله تشریف بیاورید مشتاق زیارت ایشان هم هستم. - شما محبت دارید آقا. اختیار دارید. چه خبر از امورات درسی در تبریز؟ در حالی که محمد را از این پا به آن پا می نشاندم گفتم: «آقا با محمد حسن سطوح را در تبریز در مدرسه طالبیه به تمام کردیم و از آنجا که درس خارج در تبریز نیست عازم نجف اشرف شدیم. کار درستی کردید اینجا زیر سایه امن امیرالمؤمنین. هستید... ادامه دارد... 🔖قسمت: چهل و دوم 👈قسمت چهل و سوم 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و نور سه شنبه مون را با سلام بر امامان بقیع متبرک کنیم 😍 السلام علیک یا اولاد رسول الله😍 ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 🔸 امام علی علیه السلام: گنج های روزی، در و اخلاق پسندیده نهفته است. 📚 میزان الحکمه/ج1/ح7188 ✍🏼 اخلاق خوب، باعث گسترش روابط صمیمانه با دیگران و ایجاد و در جامعه می‌شود. ♦️ نتیجه طبیعی آن، گسترش راه های کسب مال، و ثمره غیر مادی آن، سرازیر شدن برکت در روزی انسان از سوی خداوند است. 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
اسامی واریزی پانزدهم خادمین موکب قرارگاه منتظران پایگاه ۱۸۴ برای طرح کاشی💎 اجر همگی با اباعبدالله الحسین (ع)
📢 هر روز بخوانیم 🔹️امروز؛ صفحه دوازده قرآن کریم سوره مبارکه البقرة ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 هر روز بخوانیم 🔹️صفحه دوازده قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة با صدای عبدالباسط محمدعبدالصمد بشنوید. ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕋﷽🕋 🔹مَا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا... 🔸 شما را چه شده که به عظمت و بزرگی خدا امید ندارید...؟ 🔸What is the matter with you that you do not look upon Allah with veneration 📗سوره نوح، آیه 13 🍃🌹🍃 🌹 هشدار به شکل سؤال، یکى از شیوه ‏هاى تربیت است. «ما لکم...» 🌹 توجه به مراحل آفرینش، انسان را به عظمت خداوند متوجه مى‏کند. «لاترجون للّه وقارا» 🍃🌹🍃 📚 برگرفته از سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی در تفسیر سوره نوح 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 سوخت از درد جدایی دل به امید وصال...‌ 🍃🌹🍃 🍃 به قطعیات مذهب عمل کنیم... اگر به قطعیات و یقینیات دین عمل کنیم در وقت خواب و به هنگام محاسبه پی می بریم که از کدام یک از کارهایی که کرده ایم قطعاً حضرت امام زمان از ما راضی است و از چه کارهایمان قطعاً ناراضی است. اگر کسی به قطعیات مذهب عمل کند نه به ظنیات ،تقلید جز در موارد ضرورت و عمل به احتیاط در صورتی که میسور باشد، اگر به فرض بعداً معلوم شود که مرجع تقلید او اهلیت تقلید را نداشته، باز پشیمانی ندارد؛ گویا در این صورت به فتوای همه مراجع عمل کرده است. 📚 منبع: بیانات حجت‌الاسلام والمسلمین آیت الله العظمی بهجت (قدس سره) در کتاب حضرت حجت(عج) 🍃🌹🍃 برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، صلواتی قرائت بفرمایید 🙏 🍃🌹🍃 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده: نفیسه زارعی 📝ناشر: شهید کاظمی 🍃📚 📕 معرفی کتاب: خاک ایران، مهد پرورش پهلوانان است. پهلوانانی که مردانگی و غیرتشان زبان زد است و زمان و مکان نمی شناسند. کتاب "دوبنده خاکی" روایتگر زندگی یکی از همین پهلوانان است؛ پهلوان شهید اصغر منافی زاده...🌻✨ 🍃📚 ✂️برشی از کتاب: محمود و سیروس مشغول صحبت بودند. از یک جا به بعد دیگر صدای آنها را کمی محو میشنیدم. توی خیالم اصغرآقا را دیدم که کنار تشک ،ایستاده من هم با یک حریف چغر در سر پا سرشاخ شده ام. اصغر آقا فریاد می زد:موقع تندر زدنه! خودش تندر را به من یاد داده بود؛ یک نصف روز با اینکه خودش مسابقه داشت و به قول ورزشکارها باید برای تورنومنت آماده می شد اجازه میداد پشت سرهم تندر بزنم، بدون آنکه فکر کند که آسیبی ببیند. صدای طبل و بوق بوقچیها و فریاد «یا علی مدد توی گوشم می پیچید. یادم آمد دوبنده و کفش ندارم نگاه کردم دیدم دوبنده اصغر آقا تنم است؛ همانی که توی مسابقه کشتی فرنگی سال ۶۰ تهران با آن مدال طلا گرفت. حریف توی خیالم به دنده راستم ضربه میزد باز درد مثل جریان برق سراسیمه توی بدنم پیچید میدانستم حریف شانه اش آسیب دیده. می خواستم با شانه ام به شانه اش بکوبم اما مربی از کنار تشک فریاد زد: «تو به نقطه آسیب دیده اش ضربه نزن!» یادم آمد هم قطارهایش تعریف کرده بودند... 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأرض (آل عمران: ۱۹۱) {سید محمد حسینی همدانی} حرکت از خویش به سوی عالم بی خویشی مقدماتی را می طلبد که اگر انسان خود را در معرض التزام به آنها بگذارد آرام آرام رنگ عوالم بی رنگی بر وجود او خواهد نشست. اسوه ها آن حقایقی هستند که انسانها در هر جهتی که به سوی آنها سیر می کنند. روی باطن به سوی آنها دارند. اگر مطالعه کتب اخلاقی مؤلفه مهم انسان سازی باشد. بدون شک الگوهای اخلاقی و آنها که این مفاهیم را در وجود خود پیاده کرده اند،اثری مؤثرتر و گیراتر خواهند داشت. من طلبه کوچکی بودم در مدرسه قوام که دیوار به دیوار مدرسه هندی ها در محله مشراق نجف اشرف قرار داشت. تشنه ارتباط با اسوه های اخلاقی بودم زیرا فکر میکردم دیدن آنها و ورود به مدار جاذبه شان خود، مربی و ارتقادهنده نفس انسانی است؛ از این رو ارتباط عمیقی با شیخ محمد حسین کمپانی داشتم. نفس او نفس حقی بود. از طرف دیگر انحدار و تسلطی که بر اصول و فقه و فلسفه داشت پرهای اجتهاد را در وجودم پرورش میداد ملتزم درس و بحث بودم و شیفته معنویتی که از استادان نجف در وجودم شکل گرفته بود؛ اما به گرفتاری در حصار یک دور دچار شده بودم؛ زنجیره ای که من را در یک سطح از پرش های معنوی نگه داشته بود و قلیم طلب این را داشت که به سمت آسمان حقایق، مردانه تر سفر کنم. ازآنجاکه مغناطیس طلب ها در بسیاری اوقات جاذب تقدیرها هستند، شبی از شبها عالمی زبانی را دیدم که به مدرسه قوام آمده بود و به مستخدم مدرسه می گفت: «اگر ممکن است، حجره ای کوچک در اختیار من بگذارید.» مستخدم مدرسه هم که گویا او را می شناخت با کمال میل کلید یکی از حجره های مدرسه را به او داد. من شنیده بودم که او در مدرسه هندی ها هم حجره ای در اختیار دارد؛ اما آنجا محل رفت وآمد شاگردان شده بود و به نظر می آمد او میخواست حجره ای کوچک برای امورات و خلوت خود در اختیار داشته باشد. راجع به او و شاگردانش زمزمه هایی شنیده بودم که هنوز در میان عموم طلبه ها قوت نگرفته بود. بعضی می گفتند او صوفی مسلک است و به شریعت و مرام اهل بیت بی توجه اما از آنجا که همیشه حرف های توده مردم با واقعیات فاصله زیادی دارد چند روزی او را زیر نظر گرفتم. برعکس تمام طلبه ها که دیگر نهایتاً ساعت دوازده شب به خواب می رفتند تازه کار او آغاز می شد؛ از دوازده شب تا انتهای بین الطلوعین بسیاری از روزها پس از نماز صبح بیرون می آمد و به سمت وادی السلام می رفت و ساعتها مشغول فکر و تأمل می شد. کم کم احساس کردم تعلق خاطر عمیقی به او در وجودم رخنه کرده است. شبها که میخوابیدم وقتی که او حوالی ساعت دوازده نیمه شب نعلین هایش را از پا در می آورد تا برای وضو گرفتن کسی متوجه احوال او نشود من از خواب برمیخواستم و با شیفتگی عبادت او را زیر نظر می گرفتم به سمت حوض مدرسه که می رفت، نگاهی به آسمان میکرد و دقایقی غرق تفکر می شد و زیر لب آیات آخر سوره آل عمران را می خواند. انعکاس ستاره ها و هلال ماه را در چشمانش که برق غارتگری عشق در آن دیده می شد. فراموش نمی کنم. بی سرو صدا وضو میگرفت و آرام آرام دعای وضو و آیت الکرسی با زمزمه میکرد. سپس به حجره اش می آمد و مشغول نماز می شد. ساعتی بی حرکت می نشست و دو مرتبه نمازی می خواند و دوباره غرق فکر می شد. پس از چند رکعت نماز و افکاری طولانی که پیدا بود در عوالم انفسی سیر می کرد، به سجده ای طولانی می رفت و گاهی این سجده نزدیک یک ساعت طول می کشید، سپس نماز شفع و و بر می خواند که شور آن، سراسر درودیوار مدرسه را به تکاپو می انداخت... ادامه دارد... 🔖قسمت : چهل و سوم 👈قسمت چهل و چهارم 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran