eitaa logo
🌼منتظران ظهور غریب ترین امام🌼
465 دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
64 فایل
🌹امام زمان (عج) فرمودند: شیعیان مابه اندازه آب خوردنی مارانمی خواهنداگربخواهنددعامی کنند وفرج مامی رسد😔 🌴کپی ؟! حلاله،باذکر۵صلوات به نیت سلامتی و فرج مولا آیدی جهت تبادلات 👈 @M_GH_B
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج) 📚نوشته مهدی خدامیان ⃣2⃣ يا مقدّس! من چه كنم! آيا اين خواب را براى بگويم؟ آيا مى توانم را از اين با خبر كنم؟ نه، او نبايد اين كار را بكند. نمى تواند به آنها بگويد كه عاشق فرزند (ص) شده است؟ آخر چگونه ممكن است كه نوه روم بخواهد با فرزند مسلمانان ازدواج كند⁉️ مدّت هاست كه ميان و جنگ است. كافى است آنها بفهمند كه به علاقه پيدا كرده است، آن وقت او را سختى خواهند كرد! هيچ كس نبايد از اين با خبر بشود. اين آسمانى بايد در قلب مثل يك بماند. چند روزى گذشته است و ديدار جگر گوشه در همه وجود ريشه دوانده است. او زرد شده و خواب و خوراك او نيز كم شده است. همه خيال مى كنند كه او شده است. بهترين را براى درمان مى آورد; امّا هيچ فايده اى ندارد. آنها او را نمى فهمند تا برايش داشته باشند. ⃣2⃣ روز به روز مى شود. به گودى نشسته است. هيچ كس نمى داند چه شده است. براى او گريه مى كند و غصّه مى خورد كه چگونه دخترش با زلزله اى به هم خورد. بعد از آن ناشناخته اى به سراغ آمده است. امروز ، پدربزرگ به عيادت او آمده است: ! عزيزم! صداى مرا مى شنوى! چشمان خود را باز مى كند. نگاهش به چهره پدربزرگش مى خورد كه در كنارش نشسته است. اشكِ چشم او بر صورت مى چكد: ــ دخترم! نمى دانم اين چه بود كه بر سر ما آمد؟ من داشتم كه تو روم شوى; امّا ديدى كه چه شد. ــ گريه نكن . ــ چگونه نكنم در حالى كه تو را اين گونه مى بينم؟ ــ چيزى نيست. من به رضاى هستم. ــ دخترم! آيا خواسته اى از من ندارى؟ ــ پدربزرگ! زيادى در زندان هاى تو شكنجه مى شوند. آنها تو هستند. كاش همه آنها را مى ساختى و در حقّ آنها مى كردى، شايد و مرا شفا بدهند! اين سخن را مى شنود و به قول مى دهد كه هر چه زودتر اسيران را آزاد كند. بعد از مدّتى به خبر مى رسد كه گروهى از آزاد شده اند. او براى اين كه خود را خوشحال كند، قدرى مى خورد. خشنود مى شود و دستور مى دهد تا همه كه در جنگ ها اسير شده اند شوند. اكنون دست به دعا برمى دارد و مى گويد: "اى مقدّس! من كارى كردم تا آزاد شوند، من دل آنها را كردم. از تو مى خواهم كه دل مرا هم كنى". منتظر است شايد بار ديگر در خواب را ببيند . شايد يار آسمانى اش، (ع) به ديدارش بيايد. ⃣2⃣ اعتقاد دارد كه ، پسر خداست، براى همين او را به حقّ مى خواند تا شايد خدا به او نگاهى كند و مشكلش را حل كند. امشب دل خيلى گرفته است. هجران براى او سخت شده است. نيمه شب فرا مى رسد. همه اهل خواب هستند. او از جاى بر مى خيزد و كنار مى رود. نگاه به ها مى كند. با محبوبش، (ع) سخن مى گويد: "تو كيستى كه چنين مرا خود كردى و رفتى! تو هستى، چرا نمى آيى! آيا درست است كه مرا كنى". بعد به ياد (س) مى افتد، اشك در چشمانش حلقه مى زند، از صميم او را به يارى مى خواند. به سوى تخت خود مى رود. هنوز صورتش خيس است. او نمى داند گره كار در كجاست؟ آن قدر مى كند تا به مى رود. او مى بيند: تمام نورانى شده است. نگاه مى كند هزاران به ديدارش آمده اند. گويا قرار است براى او عزيزى بيايند. او از جاى خود بلند مى شود و با احترام مى ايستد. ناگهان دو از آسمان مى آيند. بوى گلِ به مشام مليكا مى رسد. نمى داند راز اين بوى چيست؟ ... ▪️منتظران ظهور غریب ترین امام▪️ https://eitaa.com/GharibtarinEmam