eitaa logo
قصه های کودکانه
32.9هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
890 ویدیو
310 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
بورای شجاع.pdf
3.18M
🌼پی دی اف 🌼عنوان: بورای شجاع 🍃 مترجم: زهرا سلیمانی کاریزمه 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کاج گریان_صدای اصلی_418303-mc-mc.mp3
9.76M
🌃 🌃 🌲کاج گریان🌲 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. در کنار یک کوهستان زیبا رودخانه ای وجود داشت که بسیار تنها بود.او هیچ دوستی نداشت. رودخانه یادش نمی آمد که چرا به کسی یا چیزی اجازه نمی دهد تا داخلش شنا کنند. او تنها زندگی می کرد و اجازه نمی داد ماهی ها، گیاهان و حیوانات از آبش استفاده کنند. به خاطر همین او همیشه ناراحت و تنها بود. یک روز، یک دختر کوچولو به طرف رودخانه آمد. او کاسه ی کوچکی به دست داشت که یک ماهی کوچولوی طلایی در آن شنا می کرد. دختر کوچولو می خواست با پدر و مادرش از این روستا به شهر برود و نمی توانست با خود ماهی کوچولو را ببرد. بنابراین تصمیم گرفت، ماهی کوچولو را آزاد کند. دختر کوچولو ماهی کوچکش را در آب انداخت و با او خداحافظی کرد و رفت. ماهی در رودخانه بسیار تنها بود، چون هیچ حیوانی در رودخانه زندگی نمی کرد. ماهی کوچولو سعی کرد با رودخانه صحبت کند اما رودخانه به او محل نمی گذاشت و به او می گفت:"از من دور شو." ماهی کوچولو یک موجود بسیار شاد و خوشحال بود و به این آسانی ها تسلیم نمی شد. او دوباره سعی کرد و سعی کرد، به این سمت و آن سمت شنا کرد و از آب به بیرون پرید. بالاخره رودخانه از کارهای ماهی کوچولو خنده و قلقلکش گرفت. کمی بعد، رودخانه که بسیار خوشحال شده بود، با ماهی کوچولو صحبت کرد. آن ها دوستان خوبی برای هم شدند. رودخانه تمام شب را فکر می کرد که داشتن دوست چقدر خوب است و چقدر او را از تنهایی بیرون می آورد. او از خودش پرسید که چرا او هرگز دوستی نداشته، ولی چیزی یادش نیامد. صبح روز بعد، ماهی کوجولو با آب بازی رودخانه را بیدار کرد و همان روز رودخانه یادش آمد چرا او هیچ دوستی ندارد. رودخانه به یاد آورد که او بسیار قلقلکی بوده و نمی توانست اجازه بدهد کسی به او نزدیک شود. اما حالا دوست داشت که ماهی در کنار او زندگی کند، چون ماهی کوچولو بسیار شاد بود و او را از تنهایی در می آورد. حالا دیگر رودخانه می خواست کمی قلقلکی بودنش را تحمل کند، اما شاد باشد. 🍃🐟🌼🐟🌼🐟🌼🐟🍃 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیو آموزش نقاشی انواع میوه همراه با رنگ آمیزی 🎨کانال قصه و آموزش نقاشی به کودکان👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
بچه ي من ... فقط درس ميخونه اصلا از جاش بلند نميشه حرف نميزنه اصلا از بس آرومه هرچي بهش بديم راحت ميخوره . ‏نصف صفت هايي كه پدر مادر هاي ايراني از ويژگي هاي يك فرزند خوب ميدونن، تو معيار هاي روانشناسي، نشونه هاي افسردگيه... 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨 با چند تا چوب بستنی میتونید یه هواپیمای خوشگل و سبک و ساده برای کوچوهای نازتون درست کنید و خوشحالشون کنید😊🤗😉 🐞🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ 🐭موش تنبل🐭 یکی بود، یکی نبود. نزدیک یک مزرعه ی گندم، چند تا موش زندگی میکردند. وقتی گندمها را درو کردند، جشن و شادی موشها شروع شد. حالا آنها میتوانستند با خیال راحت به مزرعه بروند و گندمهایی را که روی زمین ریخته بود، جمع کنند. این کار زحمت زیادی داشت و موشها حسابی خسته میشدند. اما جمع کردن غذا و بردن آنها به لانه، کاری بود که موشها آن را خیلی دوست داشتند. البته نه همه موشها! در میان آنها، موش تنبلی بود که اصلاً به سراغ کار پر زحمت نمیرفت. او در سوراخ تاریک منتظر میماند تا موشها گندمها را بیاورند، بعد یواشکی میرفت و از گندمها بر میداشت و به لانهاش میبرد. موشهایی که کار میکردند و زحمت میکشیدند، متوجه شدند که هر روز گندمهایشان کم میشود. آنها نمیدانستند چه کسی این کار زشت را میکند. برای همین هم دور هم نشستند و فکر کردند و حرف زدند و تصمیم گرفتند این دزد بلا را پیدا کنند و او را حسابی تنبیه کنند. یک روز، وقتی که موشها از کار برگشتند، موش تنبل کیسههای پر از گندم را دید. منتظر ماند تا موشها به خواب بروند و یواش یواش به سراغ کیسه ها رفت. یکی از کیسه های گندم را برداشت و فوری دوید توی لانهاش. در کیسه را باز کرد و یک مشت گندم برداشت و در دهانش گذاشت. وای! چه تلخ و بدمزه بود. فوری از لانه بیرون دوید. موشها بیرون بودند و کنار کیسه های گندم ایستاده بودند. موش تنبل دست و بینی و صورتش سیاه سیاه شده بود! او یک کیسه زغال را دزدیده بود، نه یک کیسه گندم را! موش تنبل وقتی بقیه ی موشها را دید خندید! وای! چه دندانهای سیاهی! از سر و صورت و دندانهای سیاه موش تنبل، همه به خنده افتادند. آنها تصمیم گرفته بودند که دزد گندمها را تنبیه کنند، اما آن روز، آنقدر خندیدند که یادشان رفت باید موش را تنبیه کنند. اما موش تنبل حسابی تنبیه شده بود، او حالا یک موش روسیاه، دست سیاه، دندان سیاه بود و از همه خجالت میکشید! 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
هرگز به کودک نگویید: تو از همه بهتری، تو از همه زیباتری، تو از همه خوشتیپ تری! به او بفهمانید همین که خودش باشد کافیست. این جملات به هوش اجتماعی کودک صدمه زده و تلقینی نادرست است. 🐞🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
تلفن رو من جواب میدم_صدای اصلی_220295-mc.mp3
11.91M
🌃 🌃 🐻 تلفن را من جواب میدم 🌼 توی خونه خرسی هر وقت که تلفن زنگ می زد، خرسی کوچولو گوشی رو بر می داشت. یک روز تلفن که زنگ خورد خرسی گوشی را برداشت و شروع کرد به حرف زدن، اما کسی که پشت خط بود خیلی عجله داشت و از دست خرسی عصبانی شد... 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌟⭐️🌟 🌙 لالا لالا گل پونه غم وماتم نمى مونه 🌙 لالا لالا گل مريم ببين بارون مياد نم نم 🌙 لالا لالا گل نسرين منم فرهادو تو شيرين 🌙 لالا لالا گل نازم تو اين بازى نمى بازم 🌙 لالا لالا گل گندم هرچى مى خوان بگن مردم 🌙 لالا لالا گل زيره نگو خيلى ديگه ديره 🌙 لالا لالا گل لاله خدا هم با ما خوشحاله 🌙 لالا لالا گل لادن دلامون پيش هم شادن لالا لالا لالا لالا لالا لالا لالا لالا 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃شعر اموزش نماز ای کودک خوش خبر گل دخترو گل پسر وقت نماز خوندنه بگو الله اکبــــــــــر 📿🕌📿 وقت نمـــــــــــــاز رسیده گوشات چه خوب شنیده صدای بانگ اذان لباس بپوش پاکیزه 📿🕌📿 خبر بده به دوستات با شادی و با نشاط برو به سمت مسجد تا مستجاب شه دعات به سمت قبله بایست صف نماز دیدنیست نیت و تکبیر گوی برتر از او کسی نیست 📿🕌📿 سوره ی حمد بخوان بانام پاک رحمـــــــــن بعدش بخون یه سوره ای کودکــــــــ مسلمان 📿🕌📿 اللــــــــــه اکبـــــــر بگو برو به سمت رکوع سبحـــان ربــــــی بگو بعدش بایست با خضوع 📿🕌📿 حالا برو به سجـــــــده که جات توی بهشـــــته خـــــــــدا چه نزدیک شده ثواب برات نوشتـــــــــه حالا باید بشینی تا ارامــــــش ببیــــــــنی بعدش سجده ی دوم ببیـــن تو بهترینی 📿🕌📿 رکعت اول تمام بـرو بـه ســوی قیام رکــعت دومیــــــــن را ادا بــــکـــن با امـــــــام 📿🕌📿 حـــالا تشهـــــــد بخوان دو رکعتت شـــد تمــــــام صـــــل علــــــــی محمـــــد نیت بکن با ســـــــلام 📿🕌📿 چه خــــــــوب و با شکوه خورشید که پشت کوه نماز صبح بخـــــــونیم حــــــالا وقت طلوع 📿🕌📿 🍃سروده ی«هارون عبدالله درر» 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼پی دی اف 🐘عنوان: فیلی که داد می زد مووووش 🐭 قصه در مطلب بعدی 👇 https://eitaa.com/GhesehayeKoodakane/10641
فیلی که داد می زد مووووش .pdf
2.11M
☝️☝️☝️ 🌼پی دی اف 🐘عنوان: فیلی که داد می زد مووووش 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
باران بهاری_صدای اصلی_408040-mc.mp3
9.68M
🌃 🌃 🍃 باران بهاری 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🏃🏼🚶🏼بالا بلندی این بازی در فضای باز انجام می‌شود. شرکت کنندگان یک نفر را به عنوان گرگ انتخاب می‌کنند که باید دنبال بچه‌های دیگر شرکت ‌کننده بدود و آن ها را بگیرد. وقتی گرگ به یکی از بچه ها نزدیک شود او باید روی یک بلندی که از پیش تعیین شده، برود و تا وقتی روی بلندی است گرگ نمی‌تواند او را بگیرد. گرگ‌، بازی را با دنبال کردن کودکان دیگر ادامه می‌دهد. هر کس را پیش از این که روی بلندی بایستد بگیرد، گرگ می‌شود و کار او را دنبال می‌کند. وقتی گرگ، دنبال کودکی می دود، دیگران شعر می‌خوانند و شادی می‌کنندو در عین حال مواظب‌اند گرگ هدفش را عوض نکند و آن ها را نگیرد. وقتی گرگ دارد دنبال کودکی می دود، بچه ها می خوانند: گرگ بازی تنبلی هرگز مکن / جان من! خود رابه گوشه کز مکن در این بازی ممکن است به جای بلندی، کودکان با گچ یا زغال، دایره یا مربعی بکشند و درون آن را جای امن بدانند. امروزه، می توان این بازی را به خاطر هیجان و سرعت و تحرکی که دارد،و با هدف ایجاد شور و شادی، تقویت عضلات، سرعت و دقت به کودکان آموزش داد. 👫🎾👫🎾👫 👼🏼آموزش بازی و شعر برای افزایش هوش و خلاقیت👇👇 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎍گلدان زیبا بمناسبت اعیاد 🎍گلدان زیبا با لیوان یکبار مصرف و کاغذ رنگی🎨 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐭موش تنبل و کلاغ دانا🐧 یکی بود یکی نبود کپل بچه موشی بود که با برفی برادرش، پدر و مادرش در لانه شان در صحرا زندگی میکردند. کپل خیلی تنبل بود و تمام مدت روی صندلی مخصوصش نشسته بود و از خوراکی هایی که آنها به لانه میآوردند میخورد و ایراد میگرفت :اینها چیه دیگه؟ یه چیز خوشمزه تر بیارید! .آن ها از دستش خسته شده بودند و هر چه اعتراض می کردند فایده ای نداشت. تااینکه یک روز که کپل بیرون لانه در حال استراحت در آفتاب بود وبقیه داخل لانه بودند باد شدیدی وزید و او را به جای دوری برد. وقتی کپل چشمانش را باز کرد خودش را کنار یک برکه دید. او خسته وگرسنه بود وحتی بلد نبود برود وبرای خودش غذا پیدا کند. کپل شروع به گریه کرد . کلاغی صدای او راشنید واز روی درخت پرسید : چرا گریه میکنی ؟ کپل ماجرا را برای او تعریف کرد. کلاغ گفت: اگر همیشه منتظر باشی تا دیگران کارهایت را انجام دهند هیچ وقت چیزی یاد نخواهی گرفت. کپل گفت :درست است . من قول می دهم تنبلی را کنار بگذارم . کلاغ گفت: من هم تو را پیش خانواه ات میبرم. کپل خوشحال شد و به همراه کلاغ به لانه اش برگشت و از آن روز تنبلی را فراموش کرد. 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نقاشی لباس دخترانه ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیو آموزش نقاشی لباس دخترانه همراه با رنگ آمیزی 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کی مامان بزی رو دیده؟_صدای اصلی_312805-mc.mp3
12.71M
🌃 🌃 🍃 کی مامان بزی رو دیده؟ 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔶شعر 🔸کودکِ قرآنی 🌼 ای کودکِ قرآنی 🍃 توو ماهِ‌خوبِ قرآن 🌸 وقتی میخونی‌ قرآن 🍃 دوسِت میداره مامان 🌼 چهره‌ت میشه‌درخشان 🍃 به مثلِ ماِه‌ تابان 🌸 ماه رمضون که میشه 🍃 کار میکنی فراوان 🌼 آب وغذا و هم نان 🍃 میدی به مستمندان 🌸 جایِ تو دربهشته 🍃 ای‌دوستِ‌خوبِ قرآن 🌸🌼🍃🌼🌸 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدیجه همسر پیامبر صلوات الله علیه_صدای کل کتاب_299646-mc.mp3
18.74M
🍃 خدیجه همسر پیامبر(ص) 🖤 وفات حضرت خدیجه 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌳🙈پلیس جنگل🙊🌳 اردکها هر وقت دلشون می خواست می پریدند توی آب برکه، و آب رو کثیف و گل آلود می کردند و به حق بقیه حیوونا که می خواستن آب بخورن اهمیت نمی دادن. زرافه مغرور که به خاطر قد بلندش می تونست برگهای بالای درختارو بخوره، بارها و بارها خونه ی پرنده هایی که روی شاخه های درختا بودند رو خراب می کرد و فرار می کرد. روباه پیر، با کلک زدن چندین بار سر حیوونای بیچاره کلاه گذاشته بود و غذاهاشونو خورده بود. میمون بازیگوش هم هر وقت می رفت بالای درخت موز، چند تا موز می خورد و پوستشونو توی راه پرت می کرد و با همین کارش باعث می شد بعضی از حیوونا در حال دویدن زمین بخورن. خلاصه مدتی بود که جنگل سبز شلوغ شده بود و بی انضباطی همه جا رو پر کرده بود. تقریبا همه حیوونای جنگل از این وضعیت خسته شده بودند. اینجوری جنگل دیگه جای زندگی نبود. حیوونا فهمیده بودن که باید برای بازگشتن آسایش و آرامش به جنگل یه تصمیمی بگیرن. اونا با هم تصمیم گرفتن برای جنگل یه کلانتری بسازن. اما کلانتری بدون پلیس نمی شه. حالا چه کسی باید پلیس جنگل بشه؟ چاره کار قرعه کشی بود. ده تا از حیوونا داوطلب شدن تا پلیس جنگل باشن. قرعه کشی شروع شد و بعد از دو ساعت نتایج اون اعلام شد.   1- مار خال خالی 2- یوزپلنگ تیزپا 3- کلاغ راستگو اشکال این قرعه کشی این بود که به جای یه نفر، سه نفر انتخاب شده بودند چون هر سه نفرشون به اندازه مساوی رأی آورده بودند. از طرفی، هر سه نفرشون برای پلیس بودن مناسب بودن.  اما حیوونا اصرار داشتن بین این سه نفر یکی رو انتخاب کنن. می خواستن دوباره برای قرعه کشی آماده بشن که یه دفعه صدای جیغ خرگوشه حواس همه رو پرت کرد. آخه یه حیوون بدجنس که نقاب به صورتش زده بود تا کسی اونو نشناسه، کیف پول خرگوشه رو برداشت و پا به فرار گذاشت. خرگوشه داد می زد: آی دزد، دزد، کمکم کنید، دزد همه پولامو برد، بدبخت شدم. یوزپلنگ با شنیدن صدای خرگوشه، انداخت دنبال دزده تا بالاخره کنار برکه اونو دستگیر کرد. مار خالخالی خیلی سریع رسید و مثل یه طناب محکم اون حیوون بدجنس رو به درخت بست و جلوی فرار کردنشو گرفت. کلاغه خبر دستگیر شدن دزد رو به حیوونای جنگل رسوند و همه حیوونا رو برد کنار برکه. نقاب رو که از چهره ی اون برداشتند دیدن کسی نیست جز سنجاب قهوه ای، که دوست صمیمی خرگوشه است.  قضیه این بود که سنجاب قهوه ای و خرگوشه نقشه کشیده بودن تا به حیوونای جنگل نشون بدن که این سه نفر می تونن با همدیگه یک کارگاه پلیسی تشکیل بدن و هر سه نفرشون پلیسای جنگل باشن. همه، از این فکر خوب خوششون اومد و کلانتری جنگل رو به سه پلیس تازه کار تحویل دادند. 🙊 🌳🙈 🙊🌳🐵 🌳🙊🌳🙈 🙈🌳🐵🌳🙊 ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔶شعر 🌸 ماهِ خدایِ رحمان 💚 باشد بهارِ قرآن 🌸 فرخنده‌باد این‌ماه 🍃 بر مردمِ مسلمان 🌸 پروردگارِ سبحان 💚درماهِ‌خیر‌و احسان 🌸 ما را نموده‌ دعوت 🍃 بر بیکرانِ قرآن 🌸 شدباصفادل وجان 💚 ازنورِ دین و ایمان 🌸 خوش‌آمدی‌تو ای‌‌ماه 🍃 برعاشقانِ قرآن 🌸 مابلبلان‌ِخوشخوان 💚 قرآن‌کلامِ رحمان 🌸 همراهِ هم بخوانیم 🍃 باشور وشوق‌و ایمان 🌸 اینگونه‌گفته‌یزدان 💚 ازراهِ‌خیرو‌احسان 🌸 هرگز‌مکن‌فراموش 🍃 اِطعامِ مستمندان 🌸 ماگوشمان‌به قرآن 💚 تاهرچه‌داده‌فرمان 🌸 اجراکنیم‌و باشیم 🍃 فرزندِخوبِ ایران 🌸🌼🍃🌼🌸 🍃مناسب است این شعر که برای ماه رمضان سروده شده برای مهدکودک و پیش دبستانی در شش قسمت ارائه گردد تا شعرهای کوتاه را حفظ کنند ان شاء الله🔶 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4