eitaa logo
قصه های کودکانه
32.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
903 ویدیو
317 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
از ڪویرِ خشڪ بر دریا سلام هر نفس بر زاده زهرا سلام باز می گویم بہ تو از راه دور یا حسین بنּ علی آقا سلام 🌸صبح پنجشنبه بنام شما حضرت عشق 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔆🚦چراغ راهنما🚦🔆 دویدم و دویدم سر چهار راه رسیدم سه تا چراغ و دیدم یکی از چشماش سبز بود یکی از چشماش زرد بود یکی از چشماش سرخ بود از قرمزش ترسیدم از ترس به خود لرزیدم زرد که شد نمایان رفتم لب خیابان چراغ سبز و دیدم از خوشحالی خندیدم آی خنده خنده خنده فریاد نزن راننده آی خنده خنده خنده هی بوق نزن راننده 🚦 🔆🚦 🚦🔆🚦 🔆🚦🔆🚦 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🚧🚦چراغ راهنما🚦🚧 یک شب سر خیابانی یک چراغ راهنما نصب کردند اما چراغ راهنما ناراحت بود ستاره ای نزدیک او شد و گفت چرا ناراحتی ؟ چیزی شده ؟ چراغ راهنما گفت : چرا از من نپرسیدند ۲تا چشم دوست داری یا ۳تا ستاره با خنده گفت:من مطمئن هستم روزی از ۳ چشم بودنت خوشحال باشی . یک روز صبح که ماشینها تند تند می رفتند مردم اصلا نمی توانستند رد بشوند چراغ راهنما فکری کرد ....او فکر کرد الان باید چراغش را زرد کند ماشینها فهمیدند الان باید ایست کنند بعد هم قرمز شد ماشینها کامل ایستادند و مردم با راحتی از خیابان رد شدند بعد از مدتی چراغ راهنما دید چقدر ماشین ایستاده دوباره چراغش را زرد کرد و بعد سبز شد و مردم در پیاده رو ماندند و ماشینها رفتند .شب شد .چراغ راهنما خیلی خوشحال بود ستاره به او گفت :چرا خوشحالی ؟غم نداری ؟چراغ راهنما گفت :چون با سه چشمم به مردم کمک کردم. 🚦 🚧🚦 🚦🚧🚦 🚧🚦🚧🚦 🚦🚧🚦🚧🚦 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
➿➰⚜🌺⚜➰➿ ✅در بازي با فرزندان، ملاك را برد و باخت قرار ندهید.اگر برديد خوشحالي نكنيد و اگر باختيد ناراحت نشويد. ✅رقابت در كودكان منجر به حسادت، ترس از باختن وعصبانيت نشود. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قول بزرگ_صدای اصلی_447358-mc-mc.mp3
9.44M
🌸قول بزرگ 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍂﷽🍂 دفتر نقاشے خدا همیشہ زیباست امافصل پاییز را براے دل خودت آرامتر ورق بزن وتمامے رنگها را بخاطر بسپار ڪہ عشق لابلاے همین رنگهاے زیباست زندگیتان پراز رنگهاے زیبا صبحتون بخیر☕️💛 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌞🌹🌞🌹🌞🌹 🌹🌞🌹 🌞 بازم دوباره خورشید اومده تو آسمون یعنی همه بیدار شید بچه وپیر وجوون روز شده موقع کار باید بلند شید از جا هر کسی که کار کنه اون می شه دوست خدا 🌞 🌹🌞 🌞🌹🌞 🌹🌞🌹🌞 🌞🌹🌞🌹🌞 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
از آسمونْ امشب گُلوله می باره یه وقتایی موشک یه وقتا خُمپاره به زیرِ هر سَقفی یه کودکی داره با اِسترس هر شب بُمبارو میشْماره وَ مادرش او را همیشه هَمواره به دستِ پُر مِهرِ خدایی میسپاره که مهربونیِ او همیشه بِسیاره من آنْ فِلسطینم که آرزو داره بیگانه از خاکش بیرون بِره آره به لُطفِ اللّه و تلاشِ چند باره فلسطین از امروز پیروزِ پِیکاره نداره اسرائیل دِگَر رَهِ چاره نداره هیچ رنگی به رویِ رُخساره چرا که این ملّت آمادگی داره برای جنگیدن با اسرائیل آره دعای خیرِ ما همیشه همواره پیروزیِ اسلام علیه کُفّارِه * برای پیروزی فلسطین و قدس شریف دعا کنیم * 🍃شاعر : علیرضا قاسمی .:.:. تکثیر و کپی برداری با ذکر نام کانال قصه های کودکانه مجاز می باشد .:.:. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
〰〰〰〰🌷🌷🌷〰〰〰〰〰 ✅بهترین اسباب بازی آنست که کودک را مجذوب خود کند و او دوباره و دوباره به سراغ آن برود و تحریک و لذت بیشتر و بیشتری از آن کسب کند. 🔰تناسب داشتن اسباب بازی با سن کودک بسیار مهم است. ‼️کودک خردسال به اسباب بازیی نیاز دارد که حواس پنجگانه او را تحریک کند. 🔆اسباب بازیهای مناسب برای کودک زیر یکسال: 🔅اسباب بازیهایی که صدا در می آورند و نسبت به عملی که با آنها انجام می شود واکنش نشان میدهند. 🔆کودکان نوپا : 🔅کودکان نوپا از بازیهای " داخل گذاشتن- بیرون آوردن" لذت می برند، لذا مکعبهایی با اندازه و شکلهای مختلف، فنجانهای پلاستیکی، قاشق، اسباب بازیهای داخل حمام، پیاله، صفحه های گردی که روی قطعات چوبی عمودی سوار می شوند، و هرمهای اسباب بازی، همگی از اسباب بازیهای مورد علاقه آنها هستند. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃پسر شجاع در روزگاران کهن، راهزنان در گوشه‌ی راه‌ها به منظور سرقت افراد کمین می‌کردند و آن‌ها را به عنوان برده در بازارهای برده فروشی می‌فروختند. یک روز، پیرمردی فقیر توسط راهزنان دزدیده شد. رهبر راهزنان به پیرمرد گفت: "اگر نمی خواهی که تو را در بازار بردگان بفروشیم تو باید برای ما صد سکه‌ی طلا بیاوری و تنها در این صورت است که تو را رها می‌سازیم. " پیرمرد نامه ای به خانواده اش نوشت: "من می‌دانم که شما به اندازه کافی پول ندارید که مرا آزاد سازید. من این نامه را برای شما می‌نویسم تا شما بفهمید که چه بر سر من آمده است. " پیرمرد پسری شجاع با قلبی مهربان داشت. وقتی که او نامه‌ی پدرش را دریافت کرد به نزد راهزنان رفت و گفت: "اوه، سرور من، من می‌دانم که شما پدرم را مادامی که پول را به شما ندهم آزاد نمی کنید و من هم از شما این درخواست را نمی کنم. اما شما می‌بینید که او پیرمردی فقیر و ضعیف است. اگر شما او را بفروشید هیچ وقت پول خوبی به دست نمی آورید. مرا به جای او بگیرید و بفروشید. بدین ترتیب پول بیشتری به دست خواهید آورد. راهزنان از این پیشنهاد خوششان آمد. اما گفتند که باید ابتدا از رهبرشان اجازه بگیرند. رهبرشان آنچه را شنیده بود نمی توانست باور کند. او به پسر شجاع با تحسین نگاه کرد و گفت: "پس هنوز هم پسران شجاعی بر روی زمین هستند. چقدر عجیب! من حاضرم خود را قربانی کنم تا این چنین پسر شجاعی را داشته باشم. بیا، من زندگی پدرت را به خاطر تو می‌بخشم. تو و پدرت هر دو آزادید. " پیرمرد و پسرِ شجاعش هر دو به خانه بازگشتند و از نتیجه‌ی حادثه بسیارخوشحال بودند. 🍃این داستان یادآور حدیثی از پیامبر است: فرزند نمی تواند حقی که پدرش بر گردنش دارد را ادا کند. تنها مگر او پدرش را اسیری بیابد و آزادش کند و در این صورت حقش را به طور کامل ادا کرده است. " لای یجزی ولد والدا الا ان یجده مملوکا فیشتریه فیعتقف. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
4_5881715544435982959-mc.mp3
5.67M
🐝جوخه عسل (قسمت اول) : از قصه های مهدوی 🌼🐝🍯🐝🍯🐝🌼 کانال قصه های کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🍃🌼 @Ghesehaye_koodakaneh
🌹🕋مفهوم سوره حمد به زبان شعر🕋🌹 سپاس برای خداست خدایی که بی همتاست بخشنده ی مهربان خالق هر دو جهان صاحب روز جایزه ها قشنگی ها و خوبی ها خدا عنایت نما ما را هدایت نما به راه آدمهای خوب پاک و عزیز و محبوب راه درست نیکان نه راه زشت شیطان "سوره حمد" 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
آرزوی زرافه کوچولو_صدای اصلی_102551-mc.mp3
10.66M
🦒آرزوی زرافه کوچولو 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍂﷽🍂 آرزو میڪنم🙏 بهترين ثانيہ ها شيرين ترين دقايق دلچسب ترين ساعت ها دوست داشتنے ترين شنبه را ڪنار خانوادہ و عزیزانتان پيش رو داشتہ باشید.. 🍂شنبه تون سرشار از ارامش‌وشادی🍂 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🚕 🚗ماشین🚕 🚗 یه دسته ماشین قشنگ ریز و درشت و رنگارنگ تو خیابون میان و میرن بعضی مسافر میگیرن ترمز دارن ، دنده دارن آقای راننده دارن این سواری ، اون مینی بوس هر دو قشنگ ، مثل گلن آقای راننده میاد خوشحال و خوش خنده میاد به پشت فرمون می شینه اطرافشو خوب می بینه وقتی ماشین روشن می شه دود تو هوا بلند می شه گاز میده باکف پاش ماشین می ره یواش یواش 🚕 🚗 🚕 🚕 🚗 🚕 🚗 🚕 🚗 🚕 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸 ﴿ سوره‌یِ حمد ﴾ 🌸🌼🍃🌼🌸 🌸 سپاس برایِ خدا پروردگارِ دانا 🌱 بخشنده‌یِ مهربان خالقِ هر دو جهان 🌸 صاحبِ روزِ جزا تو را پرستیم خدا 🌱 ما را هدایت نما به راهِ راست ای خدا 🌸 یعنی رهِ انبیا که‌‌روشن است‌و زیبا 🌱 راهِ دوازده امام بر همه آنها سلام 🌸 راهِ همه شهیدان نه راهِ زشتِ شیطان 🌱 دور بشیم از گمرهان بریم به راهِ قرآن 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر:سلمان آتشی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💜⭐️دِ وَ ذِ⭐️💜 یکی بود یکی نبود: در روزگاران قدیم دو تا برادر که دوقلو بودند با هم زندگی می کردند به نا م ( د و ذ) . این دو برادر دوقلو فقط یه فرق با هم داشتند. تنها فرقشون این بود که یکی از آن ها رو سرش خال داشت و یکی از آن ها رو سرش خال نداشت. یک روزتصمیم گرفتند که جای شان را با هم عوض کنند. ذ خالش را داد به د. و د خال دار شد . ذ هم بی خال شد. حالا هر موقع ذ را صدا می زدند د می رفت و هر موقع د را صدا می زدند ذ می رفت. اول خیلی خوش حال بودند اما یک روز ذ دلش برای خالش تنگ شد غصه اش گرفت نمی دانست چه طور خالش را پس بگیرد. رفت و به د گفت: خالم را پس بده. داداشش گفت: نمی دهم مال خودم است. ذ عصبانی شد و دنبالش دوید. د فرار کرد و خواست یه گوشه قایم شود. یک هو پاش لیز خورد افتاد زمین و خالش گم شد. ذ گفت: دیدی چی کار کردی؟ خالم را گم کردی، حالا من بدون خال چی کار کنم؟ ذ شروع کرد به گریه و زاری کردن. د به ذ گفت: گریه نکن دوتایی دنبالش می گردیم. بعد این ور را گشتند اون ور را گشتند. یک دفعه چشم د به مورچه هاافتاد.مورچه ها داشتند با خال فوتبال بازی می کردند. د داد کشید: خال را پیدا کردم.دو تایی خوش حال شدند. بعد نشستند تا بازی مورچه ها تموم شد، آن وقت خال را از مورچه ها گرفتند. ذ فوری خال را گذاشت رو سرش. بعد هم به د قول داد هر موقع دلش خواست خال را به او بدهد. 👆👆👆 💜 ⭐️💜 💜⭐️💜 ⭐️💜⭐️💜 💜⭐️💜⭐️💜 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
4_5902147004510766051-mc.mp3
7.35M
🐝جوخه عسل (قسمت دوم) : از قصه های مهدوی 🌼🐝🍯🐝🍯🐝🌼 کانال قصه های کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🍃🌼 @Ghesehaye_koodakaneh
🎲💚آموزش اعداد به خردسالان 💚🎲 🔆🔅یک (۱)🔅🔆 یک شیر خیلی گنده تو باغ وحشی دیدم شیره به من نگاه کرد خیلی ازش ترسیدم 🔆🔅دو (۲)🔅🔆 دو تا آهو مثل بامبی تو جنگلا میگشتن آهوها خیلی زیبان با چشمای درشتن 🔆🔅سه (۳)🔅🔆 سه تا روباه مکار مرغ و خروس دزدیدن مردم ده دنبال اون روباه ها دویدن 🔆🔅چهار (۴)🔅🔆 چهار گرگ درنده به گله حمله کردن اگر سگا نبودن گوسفندا رو می بردن 🔆🔅پنج (۵)🔅🔆 پنج تا خرگوش زیبا دارن هویج می خورن با خوردن هویجا لذتشو می برن 🔆🔅شش (۶)🔅🔆 شش تا فیل خرطوم دراز تو باغ وحشی هستن مواظبت نکردن عاجاشونو شکستن 🔆🔅هفت (۷)🔅🔆 هفت تا سگ با وفا مواظب خونه ان گربه ها توی کوچه مرغا توی لونه ان 🔆🔅هشت (۸)🔅🔆 هشت تاگربه ملوس دارن بازی می کنن توسوراخ های موشا دست درازی می کنن 🔆🔅نه (۹)🔅🔆 نه تاکبوتر دارن تو آسمون می گردن بعضی هاشون سفیدن بعضی سیاه و زردن 🔆🔅ده (۱۰)🔅🔆 ده تا ماهی زیبا تو اکواریم ماست اون ماهی کوچولو ببین چقدر زیباست! 💚 🎲💚 💚🎲💚 🎲💚🎲💚 💚🎲💚🎲💚 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
مسابقه گلهای دریایی_صدای اصلی_447342-mc.mp3
8.29M
🌸 مسابقه گل‌های دریایی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
👀👅حواس پنجگانه👅👀 ما پنج تا حس داریم که با هم میشن: شنیدن بینایی و بویایی لمس کردن و چشیدن گوش مال چی؟ شنیدن چشم ها برای دیدن زبون واسه چشیدن بینی واسه بوییدن هر جا که پوست تنه برای لمس کردنه 👅 👀👅 👅👀👅 👀👅👀👅 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
﴿ کودکان فلسطینی ﴾ 🌸🌼🍃🌼🌸 🌸توو دستِ من مِداده 🌱توو دستِ‌توچوب‌وسنگ 🌸توو دستِ بابام کتاب 🌱توو دستِ بابات تفنگ 🌸🍃 🌸کوله‌یِ من پُر زِ نُقل 🌱کوله‌یِ تو پُر زِ سنگ 🌸شهرِ من آرام و خوش 🌱شهرِ تو مشغولِ جنگ 🌸🍃 🌸مدرسه‌‌هایِ شما 🌱دور و برش چنتا هنگ 🌸موقعِ درس و کلاس 🌱کیوکیو ... بنگ و بنگ 🌸🍃 🌸کلاسمون آرومه 🌱میزاش تمیز و قشنگ 🌸رو نیمکتا می‌شینیم 🌱با نغمه‌یِ شادِ زنگ 🌸🍃 🌸خونه‌یِ ما گرم و نرم 🌱اتاقتون سرد و تنگ 🌸همش‌به گوش میرسه 🌱صدایِ‌ توپ و تفنگ 🌸🍃 🌸پاک میشه زودشهرتون 🌱از سگ و گرگ و پلنگ 🌸رها میشه فلسطین 🌱از این هیاهویِ جنگ 🌸🌼🍃🌼🌸 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐕🌳 شغال کوچولو کجایی؟ 🌳🐕 یکی بود، یکی نبود. شغال کوچولویی بود که در یک جنگل زندگی می کرد. او هر روز به آبگیر می رفت، کمی آب می نوشید و از آبگیر ماهی می گرفت و می خورد. یک روز عصر، وقتی شغال کوچولو به آبگیر رفت، فلامینگو را دید. شغال کوچولو بعضی وقت ها او را می دید و با هم سلام و علیک داشتند. فلامینگو کمی عجول بود. ماهی ها را چند تا چند تا می گرفت و قورت می داد. آن روز هم وقتی شغال کوچولو او را دید، فلامینگو سه تا ماهی را یک جا قورت داده بود. داشت خفه می شد. چشمانش از حدقه بیرون زده بود و با صدای گرفته ای کمک می خواست. شغال کوچولو گفت: «تو چرا این طوری غذا می خوری؟ چند بار به تو گفتم ماهی ها را یکی یکی بخور؟!» بعد با عجله رفت و چوبی پیدا کرد. آن را توی دهان فلامینگو فرو کرد. چوب را آن قدر فشار داد تا ماهی ها پایین رفتند و راه گلوی فلامینگو باز شد. فلامینگو نفس راحتی کشید و گفت: «وای ... داشتم می مردم!» شغال گفت: «از بس که لقمه های بزرگ بر می داری! اینکه وضع غذا خوردن نیست.» فلامینگو از شغال تشکر کرد و پرواز کرد و رفت. از آن روز فلامینگو و شغال با هم دوست شدند، آن ها هر روز به آب گیر می رفتند. مدتی با هم حرف می زدند و ماهی می خوردند. فلامینگو هم دیگر ماهی ها را یکی یکی می خورد. یک روز شغال کوچولو به آب گیر نیامد. فردا و پس فردا هم پیدایش نشد. چهار روز گذشت و خبری از شغال کوچولو نشد. فلامینگو با خود گفت: «چی شده؟ چرا شغال کوچولو به آب گیر نمی آید؟ باید بروم و پیدایش کنم.» بعد رفت و از این و آن نشانی لانه شغال کوچولو را پرسید. پرسان پرسان لانه اش را پیدا کرد. جلوی لانه رفت و شغال کوچولو را صدا زد. او بیرون آمد و از دیدن فلامینگو خوشحال شد. فلامینگو پرسید: «شغال جان چطوری؟ چرا دیگر به آب گیر نمی آیی؟ دلم برایت تنگ شده.» شغال کوچولو گفت: «نمی توانم بیایم. مادرم مریض است. از او مراقبت می کنم.» فلامینگو داخل لانه شد. خانم شغاله گوشه ای دراز کشیده بود. ضعیف و لاغر بود. فلامینگو مدتی آنجا ماند و بعد خداحافظی کرد و رفت. با خود گفت: «مادر شغال کوچولو که مریض است. خودش هم مجبور است پیش مادرش بماند و از او پرستاری کند. پس چطوری غذا پیدا می کنند؟» فردای آن روز فلامینگو باز به لانه شغال کوچولو رفت. وقتی شغال کوچولو از لانه بیرون آمد، دید فلامینگو چند تا ماهی چاق و چله برای او و مادرش آورده است. شغال کوچولو از او تشکر کرد و گفت: راضی به زحمتت نبودم فلامینگو جان! نوک و بالت درد نکند.» از آن روز به بعد، فلامینگو هر روز به لانه شغال کوچولو می رفت. برای او و مادرش ماهی می برد و مدتی آنجا می نشست. بالاخره خانم شغاله حالش خوب شد و شغال کوچولو دوباره توانست به آب گیر برود. شغال کوچولو، فلامینگو را بهترین دوستش می داند. فلامینگو هم همین طور. 🐕 🌳🐕 🐕🌳🐕 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
2_144140477269126216-mc.mp3
7.29M
🐝جوخه عسل (قسمت سوم) : از قصه های مهدوی 🌼🐝🍯🐝🍯🐝🌼 کانال قصه های کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🍃🌼 @Ghesehaye_koodakaneh
پلیس کوچولو_صدای اصلی_424034-mc.mp3
9.7M
🌼 پلیس کوچولو 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4