eitaa logo
حدیث شیعه 🏴
16.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
350 ویدیو
16 فایل
امام باقر ع حديث ما دلها را زنده میكند 🌟اینجا سعی داریم آیات قرآن واحاديث معصومین رو به شکل مخاطب‌پسندی تقدیم نگاه‌تون کنیم 🔰تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/377619026Ccc49ad674f @DastanShia@TaghvimShia1 @PorsemanShia راه ارتباطی👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ⁉️ عصمت اعطایى افتخار نیست اگر عصمت امرى اعطایى باشد، در این صورت معصوم بودن چه افتخاری دارد؟ . . . ⭕ پاسخ: عصمت اعطایی از آن جهت افتخار است که این لطف در همهٔ شرایط به افراد داده نمى‌شود، بلکه باید زمینه هایى در خود افراد به وجود آید تا لطف الهى شامل حال آنان گردد. بخشى از این زمینه‌ها خارج از اختیار، و بخشى دیگر کاملاً در اختیار فرد معصوم مى باشد. مثلاً بخشى از کمالات روحى که زمینه ساز نزول لطف الهى به نام عصمت است از طریق وراثت به افراد مى رسد و امروزه علم «زیست شناسى» به روشنى ثابت کرده که بخشى از صفات، اعم از خوب و بد از راه وراثت از نسلى به نسلى منتقل مى گردد، و براى همین جهت مى بینیم خاندانهایى که پیامبران در آن متولد مى‌شوند، عموماً خاندان‌هاى پاک و اصیل بودند که با گذشت زمان، کمالات و فضایل روحی برجسته‌ای در آنها متراکم شده، سپس بـه حکم قانون وراثت نسل بـه نسل در این خاندان‌ها جریان داشته است. این تنها «وراثت» نیست که عامل انتقال کمالات روحى مى‌باشد، بلکه قسمتى از فضایل از راه تربیت به افراد منتقل مى‌گردد، از این جهت کمالات و فضایلى که در خاندان‌هاى پیامبران وجود داشت از راه تربیت به پیامبران منتقل مى‌شد و در نتیجه این دو عامل (وراثت و تربیت) مایهٔ کسب کمالات روحى مى‌گردید و از این جهت در خاندان‌هاى آنان افرادى کاملاً با ایمان و امانتدار، با هوش و شجاع و با کمال بار مى‌آمد. این دو عاملِ خارج از اختیار، پدید آرندهٔ یک رشته کمالات روحى بوده و در عین حال زمینه ساز اعطای «عصمت» از جانب پروردگار مى‌باشند؛ ولى باید توجه داشت، تنها این دو عامل، زمینه ساز اعطای«عصمت» از جانب خداوند نیست، بلکه در این مورد یک رشته عوامل اختیاری در اعطای عصمت مؤثر مى‌باشند و در این میان مى توان از دو عامل کاملاً اختیارى نام برد: ۱. مجاهدت‌هاى فردى و اجتماعى پیامبرانى مانند «ابراهیم» و «یوسف» و «موسى» و پیامبر گرامى پیش از بعثت، زمینه را براى اعطای «عصمت» تشدید نموده و لیاقت و شایستگى آنان را براى افاضهٔ لطف آماده کرده است، جهاد آنان با نفس، و چشم پوشى از حرام، و همچنان جهاد آنان با کجی‌ها و بدی‌هاى جامعه، به روشنى ثابت مى‌کند که هرگاه لطفى به نام «عصمت» در اختیار آنان قرار گیرد، از آن در تهذیب فرد و جامعه بهره خواهند گرفت. درست است که ما از وجود چنین سوابقى در تمام پیامبران اطلاع نداریم ولى در عین حال یک چنین شایستگی ها مى‌تواند در افاضهٔ لطف الهى در خصوص این گروه مؤثر باشد. ۲. آگاهى خدا از فعالیت‌هاى ثمر بخش آنان در دوران رسالت و اینکه این گروه پس از ارتقاى به مقام نبوت با استقامت و پشتکار عجیبى دست به اصلاح زده و در راه جهاد فردى واجتماعى سخت کوشش خواهند نمود. این عوامل که برخى اختیارى و برخى دیگر خارج از اختیار مى‌باشند سبب مى‌شودکه فیض الهى به بندگان خاص خود افاضه گردد، و در نتیجه «عصمت» یکى از افتخارات پیامبران محسوب مى شود که بخشى از زمینه هاى آن را خود آنان فراهم ساخته‌اند. 🌻 📕 منشور جاوید، ج۵، ص ۲۴-۲۶ 💢 @Hadis_Shia 💢
🌱 ⁉️ عدم تحریف قرآن دلائل شیعیان بر عدم تحریف قرآن چیست؟ . . . ⭕ پاسخ: ما معتقدیم دلایل عقلى و نقلى فراوانى دلالت بر عدم تحریف دارد، زیرا از یک سو قرآن مى‌گوید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (ما قرآن را نازل کردیم و حفظ آن را بر عهده داریم) (١) و در جاى دیگر مى‌فرماید: «وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ * لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیم حَمِید» (این کتابى است قطعاً شکست ناپذیر، هیچ گونه باطلى نه از پیش رو نه از پشت سر به سراغ آن نمى‌آید، چرا که از سوى خداوند حکیم و حمید است) (۲) آیا چنین کتابى که خداوند حفظ آن را بر عهده گرفته، کسى مى‌تواند دست تحریف به سوى آن دراز کند؟! از سوى دیگر قرآن کتاب متروک و فراموش شده‌اى نبود که کسى بتواند چیزى از آن بکاهد یا چیزى بر آن بیفزاید. کاتبان قرآن (کُتّاب وحى) که تعداد آنها را از ۱۴ نفر تا حدود ۴۰۰ نفر نوشته‌اند، به محض این که آیه‌اى نازل مى‌شد، ثبت و ضبط مى‌کردند. صدها حافظ قرآن در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله) بودند که به محض نزول آیات آن را حفظ مى‌کردند. قرائت قرآن در آن زمان مهمترین عبادت آنها محسوب مى‌شد و شب و روز تلاوت و قرائت مى‌شد. اضافه بر این قرآن قانون اساسى اسلام و آیین زندگى مسلمین بود و در تمام زندگى آنها حضور داشت. عقل و خرد مى‌گوید چنین کتابى ممکن نیست مورد تحریف و کم و زیاد واقع شود. روایات اسلامى که از امامان معصوم (علیهم السلام) به ما رسیده نیز بر اصالت و تمامیّت و عدم تحریف قرآن تأکید می‌کند. امیرمؤمنان على (علیه السلام) در نهج البلاغه با صراحت مى‌فرماید: «أنْزَلَ عَلَیْکُمُ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَىْء وَ عَمَّرَ فِیکُمْ نَبِیَّهُ أزْمَاناً حَتَّى أکْمَلَ لَهُ وَ لَکُمْ فِیمَا أنْزَلَ مِنْ کِتَاب، دِینَهُ الَّذِی رَضِىَ لِنَفْسِهِ»؛ (خداوند قرآنى نازل کرده که همه چیز را بیان مى‌کند، خداوند آن قدر به پیامبر (صلى الله علیه وآله) عمر داد که دین خود را براى شما به وسیله قرآن کامل گرداند) (۳) در بسیارى از خطبه‌هاى نهج البلاغه سخن از قرآن به میان آمده و در هیچ جا کمترین اشاره‌اى به تحریف قرآن نشده، بلکه کامل بودن قرآن را روشن مى‌سازد. در حدیثى که امام جواد (علیه السلام) خطاب به یکى از یارانش پیرامون انحراف مردم از طریق حق سخن مى‌گوید، مى‌خوانیم: «وَ کَانَ مِنْ نَبْذِهِمُ الْکِتَابَ أَنْ أقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ» (گروهى از مردم قرآن مجید را رها کرده اند، به این صورت که عبارات قرآن را برپا داشتند، امّا مفاهیم آن را تحریف نمودند) (۴) این حدیث و مانند آن نشان مى‌دهد که الفاظ قرآن دست نخورده باقى مانده و تحریف در معانى آن واقع شده، که گروهى مطابق میل نفسانى و منافع شخصى خود، آیات آن را برخلاف واقع تفسیر یا توجیه مى‌کنند. و از این جا نکته مهمّى روشن مى‌شود که اگر در بعضى از روایات سخن از تحریف به میان آمده، منظور همان تحریف معنوى و تفسیر به رأى است نه تحریف در عبارات و الفاظ. از سوى دیگر در بسیارى از روایات معتبرى که از امامان معصوم (علیهم السلام) به ما رسیده مى‌خوانیم: براى پى بردن به درستى یا نادرستى روایات، به خصوص هنگامى که تضادّى در میان روایات مشاهده مى‌کنید، آنها را بر قرآن عرضه بدارید، آنچه موافق قرآن است صحیح است، به آن عمل کنید و آنچه مخالف قرآن است رها سازید: «اعرِضُوهُمَا عَلَى کِتَابِ اللهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللهِ فَرُدُّوهُ» (۵) این دلیل روشنى بر عدم تحریف قرآن است، چون در غیر این صورت مقیاس تشخیص حق از باطل نبود. اضافه بر همه این‌ها حدیث معروف ثقلین که در کتب اهل سنّت و شیعه به طور گسترده نقل شده است، مى‌گوید: پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمود: «اِنّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتی أَهْلَ بَیْتی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا» (من در میان شما دو چیز گرانمایه به یادگار گذاشتم، کتاب خدا و عترتم که اگر به آنها تمسّک جویید هرگز گمراه نخواهید شد) این حدیث پرمعنا به خوبى نشان مى دهد که قرآن مجید و در کنار آن عترت پیامبر (صلى الله علیه وآله) پناهگاه بسیار مطمئنّى براى هدایت مردم تا دامنه قیامت است. اگر قرآن دستخوش تحریف شده بود، چگونه مى‌توانست پناهگاهى مطمئن باشد و مردم را از هرگونه گمراهى رهایى بخشد. ________________________________ (۱): سوره حجر، آیه ۹ (۲): سوره فصّلت، آیه ۴۱ و ۴۲ (۳): نهج البلاغه، خطبه ۸۶ (۴): کافى، ج ۸، ص ۵۳ (۵): وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۸۰ (۶): بحارالأنوار، ج ۳۶، ص ۳۳۱ 🌻 📕 شیعه پاسخ می‌گوید، ص۲۵ 💢 @Hadis_Shia 💢
🌱 ⁉️ تصریح قرآن به بشارت تورات و انجیل بر بعثت پیامبر اسلام (ص) آیا در تورات و انجیل از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) سخنى به میان آمده است؟ . . . ⭕ پاسخ: خداوند در آیه ۱۵۷ سوره اعراف با ذکر نُه وصف از اوصاف پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) که در واقع دلایل حقانیت او را از زوایاى مختلف، مورد توجه قرار داده است، که بعضى اشاره به محتواى والاى دعوت او و برنامه هاى او است، و بعضى به قرائن دیگر مانند: امى و درس نخوانده بودن، دلسوز و مهربان بودن و امثال آن اشاره مى کند، و در قسمتى از این دلایل نیز روى مسأله صفات و علامات و نشانه هاى او در کتب آسمانى پیشین (تورات و انجیل) تکیه مى کند، در اين آيه مى فرماید: (همان کسانى که از فرستاده [خدا] پیامبر «اُمّى» [و درس نخوانده] پیروى مى کنند، پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که به صورت مکتوب نزدشان است مى یابند... تنها آنان رستگارانند)؛ «اَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى التَّوْریةِ وَالاِنجیلِ... اوُلئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». گرچه در این آیه با صراحت نام پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) برده نشده؛ ولى اوصافى که در آن ذکر گردیده آشکارا مى رساند که منظور، آن حضرت است. چگونه مى توان پذیرفت که قرآن با این صراحت با یهود و نصارى سخن بگوید و خبر از وجود دلایل و نشانه هاى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) در کتب آنها بدهد، و این مسأله با حقیقت مطابق نباشد و آنها سکوت کنند؛ به یقین اگر چنین نشانه هایى در کتب آنها وجود نداشت، آن را دستاویز مهمّى بر ضد پيامبر (صلى الله علیه وآله) مى کردند و همه جا فریاد مى کشیدند و اگر چنین برخوردى وجود داشت در تاریخ براى ما نقل مى شد. بنابراین حداقل سکوت آنها دلیل روشنى بر وجود این قرائن و نشانه ها در کتب آنها است. به علاوه اگر چنین چیزى واقعیت نداشت موجب نفرت یهود و نصارى از اسلام مى شد و شخص عاقل هرگز اقدام به چیزى که موجب نفرت مردم (مخصوصاً در زمینه دعوت) بشود نمى کند. حتى در کتب تحریف یافته کنونى آنها بخشى از این دلایل و نشانه ها موجود است. قابل توجه این که قرآن نمى گوید: «یَجِدونَ علائِمَهُ وَ دَلائِلَهُ»؛ (نشانه ها و دلایل او را مى یابند) بلکه مى فرماید: «یَجِدُونَهُ» یعنى خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در تورات و انجیل مى یابند و این تعبیر ـ یعنى حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) در کتب آنها ـ تأکیدى است با نهایت وضوح بر این مطلب. در بعضى از روایات اسلامى در ذیل همین آیه آمده است که بعضى از مسلمین دو نفر از آگاهان به تورات را جداگانه مورد سؤال قرار دادند و آن دو اوصاف پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) را دقیقاً مانند هم ذکر کردند. 🌻 📕 پیام قرآن‏، ج ۸، ص ۳۸۱ 💢 @Hadis_Shia 💢
🌱 ⁉️ عدم مطابقت تقویم شمسی با مناسبت‌های مذهبی چرا روزهای مذهبی مطابق فصول سال نیست؟ حضرت على(علیه السلام) در نوزدهم ماه مبارک رمضان که (مثلا) در زمستان بوده ضربت خورده است، (این را هم مى دانیم که سال قمرى با شمسى در حدود یازده روز تفاوت دارد) ولى حالا ملاحظه مى‌کنیم که نوزده رمضان گاهى در زمستان و گاهى در تابستان و گاهى در پاییز و بهار واقع مى شود، پس در این صورت ماه قمرى صحیح نیست و تاریخ دقیق را نشان نمى‌دهد و همچنین در موارد سایر روزهاى سوگوارى و عیدهاى مذهبى این اشکال پیش مى‌آید که گاهى در پاییز و گاهى در بهار و یا در فصول دیگر واقع مى‌شود. . . . ⭕ پاسخ: اساساً سال و ماه یک موضوع قراردادى براى منظّم شدن امور اجتماعى است، منتها براى این که قرارداد ریشه طبیعى هم داشته باشد و اشتباهى در آن واقع نشود آن را منطبق بر حرکت کواکب آسمان کرده‌اند. بعضى مقیاس محاسبه سال و ماه را گردش آفتاب (یا صحیح تر گردش زمین به دور آفتاب) قرار داده‌اند و نتیجه آن همان «سال شمسى» است که منطبق بر فصول چهارگانه مى‌باشد. بعضى هم مبدأ آن را «گردش ماه» به دور زمین قرار داده‌اند که با فصول چهارگانه که نتیجه مستقیم گردش آفتاب است، منطبق نمى‌شود. نتیجه این که، اگر ماه‌هاى قمرى بر فصول سال تطبیق نکند ایرادى بر آن نیست؛ زیرا مقیاس سنجش آن، گردش آفتاب و فصول چهارگانه نبوده است. و اگر ما در برگزارى مراسم سوگوارى و جشن، رعایت فصول را نمى‌کنیم براى این است که مقیاس ما در این مراسم همان ماه‌هاى قمرى است که مطابق با گردش ماه است و آنچه مورد نظر ماست این است که حادثه مزبور در چه روزى از ماه قمرى واقع شده است، نه فصلى که در آن واقع شده است. این را هم مى دانیم که تنظیم تمام تواریخ اسلامى بر طبق همین ماه قمرى است. اتّفاقاً ماههاى قمرى که ماه مذهبى ماست از جهاتى بر ماههاى شمسى امتیاز دارد: از جمله، محاسبه ماه‌هاى قمرى است که براى اکثر مردم از ماه‌هاى شمسى آسان‌تر است، بطورى که حتّى مردم بیابانگرد مى‌توانند حساب ماههاى قمرى را داشته باشند ولى براى محاسبه ماه‌هاى شمسى حتماً «تقویم» لازم است. به عبارت دیگر: معمولا مى‌توان به وسیله ماه‌هاى قمرى آغاز و پایان و حدود تقریبى هر ماه را تعیین نمود به طورى که اگر به قرص ماه نگاه کنیم تقریباً مى‌توانیم بدانیم چند شب از ماه گذشته است، ولى در ماههاى شمسى (برجها) تعیین ایّام ماه براى کسانى که تقویم ندارند به هیچ وجه ممکن نیست حتّى آغاز و پایان ماه نیز بدون آن، امکان ندارد؛ فقط محاسبات نجومى از عهده این کار برمى آید؛ در حالى که تقویم ماههاى قمرى صفحه آسمان است و مطالعه طلوع و غروب ماه و هلال و تربیع و بدر براى همگان ممکن است و اگر این ماه‌ها بر فصول سال تطبیق نمى‌کند، در برابر آن همه مزایا، ایرادى بر آن نمى‌تواند باشد. 🌻 📕 پاسخ به پرسش‌هاى مذهبی، ص۶۴۵ 💢 @Hadis_Shia 💢
🌱 ⁉️ نظم جهان هستى از نگاه به جهان هستى چگونه پى به وجود خدا می‌بریم؟ . . . ⭕ پاسخ: با یک نگاه ساده به جهانى که در آن زندگى مى کنیم به این حقیقت مى رسیم که جهان هستى درهم و برهم نیست، بلکه تمام پدیده ها بر خط سیر معینى در حرکتند و دستگاه هاى جهان همچون لشکر انبوهى هستند که به واحدهاى منظم تقسیم شده و به سوى مقصد معینى در حرکتند. نکات ذیل مى تواند هر ابهامى را در این زمینه برطرف سازد: ١. براى پدید آمدن و باقى ماندن هر موجود زنده‌اى باید یک سلسله قوانین و شرائط خاص دست به دست هم بدهند مثلا براى پدید آمدن یک درخت: زمین، آب و هواى مناسب و حرارت معین لازم است که دانه را بکاریم و خوب تغذیه و تنفس کند، سبز شود و رشد نماید. در غیر این شرائط رشد آن ممکن نیست، انتخاب این شرائط و فراهم کردن این مقدمات نیاز به عقل و علم و دانش دارد. ۲. هر موجودى اثرى مخصوص به خود دارد، آب و آتش هر کدام اثرى مخصوص به خود دارند که از آنها جدا نمى شود و همواره از قانون ثابتى پیروى مى کنند. ۳. تمام اعضاى موجودات زنده با یکدیگر همکارى دارند، به عنوان نمونه همین بدن انسان که خود عالمى است، در وقت عمل تمام اعضایش خود آگاه و ناخودآگاه با هماهنگى خاصّى کار مى کنند، مثلا اگر خطرى پیش آید همگى براى دفاع بسیج مى شوند، این ارتباط و همکارى نزدیک، نشانه دیگرى از نظم در جهان هستى است. ۴. یک نگاه به صحنه جهان آشکار مى سازد که نه تنها اعضا و پیکر یک موجود زنده بلکه تمام موجودات مختلف جهان نیز هماهنگى مخصوصى با هم دارند، مثلا براى پرورش موجودات زنده آفتاب مى تابد، ابر مى بارد، نسیم مى وزد و زمین و منابع زمینى نیز کمک مى کنند، این‌ها نشانه وجود یک نظام معیّن در عالم هستى است. این حقیقت در برابر وجدان همه کس ظاهر است که نظم در هر دستگاهى باشد حکایت از «عقل و فکر و نقشه و هدف» مى کند. زیرا انسان هر کجا نظم و حساب و قوانین ثابتى دید مى داند که در کنار آن مبدأ علم و قدرتى را باید جستجو کند و در این درک وجدانى خود نیاز چندانى به استدلال نمى بیند. او مى داند هرگز یک آدم نابینا و بى سواد نمى تواند با ماشین تایپ یک انشاءِ خوب، یا یک مقاله اجتماعى و انتقادى بنویسد و هرگز یک کودک دوساله نمى تواند با گردش دادن نامنظم قلم روى کاغذ، تابلوى زیبا و پرارزشى به وجود آورد؛ بلکه اگر ما یک انشاء خوب یا مقاله با ارزشى را دیدیم مى دانیم آدم با سواد و با عقل و هوشى آن را به وجود آورده و یا اگر در یکى از موزه‌ها تابلوى بسیار زیبا و جالبى را مشاهده کردیم شک نخواهیم کرد که دست نقّاش هنرمند و چیره دستى در ایجاد آن به کار رفته؛ اگر چه هرگز آن نویسنده و نقّاش هنرمند را ندیده باشیم. بنابراین هرجا دستگاه منظمى است در کنار آن هم عقل و هوشى وجود دارد و هر قدر آن دستگاه بزرگ تر، دقیق تر و جالب تر باشد علم و عقلى که آن را ایجاد کرده است به همان نسبت بزرگ تر خواهد بود. قرآن مجید مى فرماید: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِى الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَىْءٍ شَهِیدٌ» (فصلّت، ۵۳) (ما نشانه هاى خود را در نظام آفرینش، در سراسر جهان در درون وجود خود انسان ها به آنها نشان مى دهیم تا بدانند او بر حق است، آیا براى اثبات وجود او همین کافى نیست که او عالم به اسرار همه چیز است). 🌻 📕 پنجاه درس اصول عقائد برای جوانان، ص۴١ 💢 @Hadis_Shia 💢
🌱 ⁉️ «تشکیک» در «اعتقادات» آیا «تشکیک» و ایجاد «شبهه» در مسائل اعتقادی صحیح است؟ . . . ⭕ پاسخ: مسلما آنچه در ابتدا به نظر مى رسد این است که «شک در دین» بد بوده و نشانه سیاهى قلب است؛ زیرا هدف این است که انسان به یقین برسد؛ آری ایمان بایستى توأم با یقین باشد ولى شک و شبهه در جایى که دالان و معبر خوبى براى رسیدن به ایمان و یقین باشد پسندیده است. ایمان چیزى است که انسان باید به آن دسترسى پیدا کند، اما این ایمان از همان ابتدا در انسان وجود ندارد؛ زیرا تا شک نکند به یقین نمى رسد. قرآن مى خواهد در اعتقادات وراثتى انسان شک ایجاد کند تا او را به یقین برساند لذا مى فرماید: «اَوَ لَوْ کَانَ آبَاؤُهُم لَایَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لَایَهْتَدُونَ» (آیا بایستی آنها تابع پدران باشند در صورتى که آنها بى عقل و نادان بودند) (بقره، ۱۷۰) شهید مطهرى در این مورد مى فرماید: «...اگر این تشکیکات وارد جامعه نشود خطر است. اگر وارد نشود کم کم مردم آن حالت دینى شان رو به تحجر، و نه تحجر که رو به عفونت مى رود، درست مثل آب کاملاً صافى که آن را در حوض قرار مى دهیم و اگر مدتى بماند مى گندد. اگر در مردم یک حالت آرامشى باشد و بر معتقدات دین و مذهبى تازیانه شک نخورد در آن صورت عوام پیشتاز آن معتقدات مى شوند. وقتى عوام پیشتاز بشوند دائم از خودشان چیزى مى سازند...» البته واضح است که برخى شک ها نوعى بیمارى است؛ مانند وسوسه، شک کثیرالشک در نماز، وضو و سایر عبادات و طهارت و نجاست. این گونه شک ها و شبهه ها نوعى بیمارى و مرض است و باید آنها را درمان کرد و الاّ باعث ایجاد انحراف در اعتقادات می شود. آری در هر کاری زیاد شک کردن نوعى بیمارى است. 🌻 📕 موعود شناسی و پاسخ به شبهات، ص۱۳ 💢 @Hadis_Shia 💢
🌱 ⁉️ حقیقت خواب حقیقت خواب در روایات اسلامى چگونه بیان شده است؟ . . . ⭕ پاسخ: خواب در اسلام، به عنوان حرکت روح به سوى عالم ارواح شمرده شده، و بیدارى، بازگشت روح به بدن، و نوعى حیات مجدد است. در حدیثى از امیرمؤمنان علىر(علیه السلام) مى خوانیم که به یارانش چنین تعلیم مى داد: «لایَنَامُ الْمُسْلِمُ إِلَّا عَلَى طَهُور، فَإِنْ لَمْ یَجِدِ الْمَاءَ فَلْیَتَیَمَّمْ بِالصَّعِیدِ، فَإِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ تُرْفَعُ إِلَى اللَّهِ تَبارَکَ وَ تَعالى فَیَقْبَلُها، وَ یُبَارِکُ عَلَیْهَا، فَإِنْ کَانَ أَجَلُهَا قَدْ حَضَرَ جَعَلَهَا فِی کُنُوزِ رَحْمَتِهِ، وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ أَجَلُهَا قَدْ حَضَرَ بَعَثَ بِهَا مَعَ أُمَنَائِهِ مِنَ مَلَائِکَتِهِ، فَیَرُدونُّهَا فِی جَسَدِهِ»؛ (مسلمان باید با طهارت و وضو به بستر برود، هر گاه آب نیابد، تیمم کند، زیرا روح مؤمن به سوى خداوند متعال بالا مى رود، او را مى پذیرد، و به او برکت مى دهد، هر گاه پایان عمرش فرا رسیده باشد، او را در گنج‌هاى رحمتش قرار مى دهد، و اگر فرا نرسیده باشد، او را با امنائش از فرشتگان به جسدش باز مى گرداند). در حدیث دیگرى از امام باقر (علیه السلام) چنین مى خوانیم: «اِذا قُمْتَ بِالْلَّیْلِ مِنْ مَنامِکَ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی رَدَّ عَلَىَّ رُوحِی لِأَحْمَدَهُ وَ أَعْبُدَهُ»؛ (هنگامى که در شب از خواب برمى خیزى، بگو حمد خدائى را که روح مرا به من بازگرداند، تا او را حمد و سپاس گویم و عبادت کنم). و حدیث در این زمینه بسیار است. 🌻 📕 تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۵۰۵ 💢 @Hadis_Shia 💢
🔺 ۴. نزول آیه ولایت در شأن حضرت علی در بسیاری از کتب اسلامی و منابع اهل تسنن، روایات متعددی دائر بر این‌که آیه فوق در شأن علی علیه‌السلام نازل شده نقل گردیده که در بعضی از آن‌ها اشاره به مساله بخشیدن انگشتر در حال رکوع نیز شده و در بعضی نشده و تنها به نزول آیه درباره علی علیه‌السلام قناعت گردیده است. ✨ ۵. نتیجه نگرش شیعی در مسئله امامت اگر کسی با نگاه شیعه به مسأله امامت و رهبری بنگرد و اعتقادش به امامت و رهبری، اعتقاد شیعه باشد مسیر زندگی او دگرگون خواهد شد و مسائل و سؤالات و مشکلات دینی را از هر کسی نمی‌گیرد و زمام اختیار خود را در مسائل سیاسی به دست هر کسی نمی‌دهد و همیشه مطیع و پیرو امام معصوم علیه‌السلام خواهد بود. ✨ ۶. وجه افتراق تشیع با دیگر فرق اسلامی اگر چه پیروان همه مذاهب اسلامی نسبت به حضرت علی علیه‌السلام و فرزندان آن حضرت (امامان معصوم) ارادت، محبت و مودت دارند اما ولایت به معنی کامل و دقیقی که مورد نظر قرآن و پیامبر صلوات‌الله‌علیه است تنها در مذهب تشیع جعفری اثنی عشری موجود است و هر مسلمانی وظیفه دارد نزدیک‌ترین مکتب به قرآن و سنت پیامبر صلوات‌الله‌علیه را انتخاب کند، و اگر اهل سنت هم همین عقیده را بپذیرند یعنی به همان گونه که قرآن و احادیث فرموده‌اند ولایت و مرجعیت همه جانبه ائمه اطهار را چه مرجعیت علمی و چه مرجعیت سیاسی و دینی و... قبول نمایند تنها شکاف عمیقی که بین امت اسلامی به وجود آمده است از میان می‌رود. چه این که اگر در تاریخ می‌خوانیم که گروهی از مسلمین قدری شده و گروهی تفویضی، همه به خاطر دوری از ائمه اطهار بوده است والاچنین عقاید باطلی در بین مسلمین رواج نمی‌یافت و مسلمین چنین دچار تشتت و انحرافی نمی‌شدند. ✨ ۷. نتیجه بنابراین اگر برادران اهل سنت، عقاید و نظرات شیعه را درباره امامت بپذیرند و به آن‌ها اعتقاد و عمل داشته باشند آنان نیز شیعه خواهند بود و بدیهی است که آنان باید ببیند اهل بیت علیهم‌السلام چه دستوراتی را برای زندگی بیان کردند و از نظر شرعی باید چه دستور فقهی را مبنای عمل خود قرار دهند. 📕 http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa1387 💢 @Hadis_Shia 💢
🔻 با دقت در متون آیات و روایات به خوبى ثابت مى شود که مسأله عزلت و گوشه گیرى در یک سلسله شرایط خاص اجتماعى، و به صورت استثنایى توصیه شده است. در مورد اصحاب کهف مى دانیم که آنها در یک جامعه کافر و بى بند و بار گرفتار شده بودند و به جرم ایمانشان به خدا، تحت تعقیب بودند، و چاره اى جز فرار از شهر و دیار و پناه بردن به کوه و غار نداشتند. در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز چنین بود، او نهایت تلاش و کوشش خود را در طریق مبارزه با بت پرستى تا پاى جان انجام داد، ولى هنگامى که مؤثر واقع نشد و جانش در خطر بود، مأمور به مهاجرت و عزلت شد. بدیهى است این شرایط براى هر کس در هر زمان حاصل شود، چاره‌اى جز هجرت و عزلت نیست، اما این اصل یک اصل اساسى محسوب نمى شود بلکه یک استثناء مربوط به شرایط خاص است. در روایات نیز قرائن براى این جمع فراوان است. در آنجا که امام صادق (علیه السلام) گوشه گیرى را براى خود انتخاب مى کند، دلیل آن را فساد زمان و تغییر اخوان و عدم امکان همکارى با مردم آن عصر مى شمرد. در حدیثى که از امیر المؤمنین على (علیه السلام) نقل کردیم سلامت دین را در عزلت مى داند که مربوط به جایى است که معاشرت با مردم به راستى دین انسان را به خطر بیفکند. گاه بعضى از افراد شرایط خاصى دارند، و بسیار آسیب پذیر و ضعیف در برابر مظاهر فسادند، ممکن است به این گونه افراد توصیه شود، کمتر در اجتماعات ظاهر شوند. آنها شبیه افراد بسیار ضعیف المزاجى هستند که اگر در اجتماعات حاضر شوند به زودى مزاج آنها انواع بیمارى ها را به خود جذب مى کند، ممکن است طبیب به چنین شخصى دستور دهد کمتر در اجتماع ظاهر شود. امروز معمول است هنگامى که هوا بیش از حد آلوده مى شود، به افراد ضعیف مانند کودکان و پیران و بیماران قلبى و تنفّسى توصیه مى شود در خانه بمانند. بدیهى است هیچ یک از اینها یک اصل کلى نیست، بلکه مربوط به شرایط خاص اجتماعى، یا شرایط خاص فرد است. بنابراین نباید آن را به همگان و در هر زمان و مکان توصیه کرد. حال اگر امام صادق (علیه السلام) به یکى از یارانش مى فرماید: «اگر مى توانى از خانه‌ات بیرون نروى چنین کن، چرا که از غیبت، دروغ، حسد، ریا، ظاهرسازى و مداهنه نجات خواهى یافت»، حتماً یا شرایط جامعه در آن زمان چنین ایجاب مى کرده و یا آن فرد، انسان آسیب پذیر و ضعیفى بوده است. این نکته را نیز نمى توان نادیده گرفت که انسان‌هاى اجتماعى نیز براى انس به پروردگار ساعت یا ساعاتى را از روز باید به خویشتن بپردازند، مخصوصاً در ساعات آخر شب، تنها باشند و با خدا اُنس گیرند و راز و نیاز کنند، و از این فراتر، سالکان راه خدا و عاشقان پروردگار و عارفان پاکباخته در همان ساعاتى که در میان جمعند، با خدا هستند، و جز او را نمى بینند، و به غیر او انس نمى گیرند، و همه را براى او مى خواهند. گاه نیز مى شود که جدایى و قهرکردن از مردمى که راه فساد را لجوجانه مى پیمایند، یکى از طرق مبارزه منفى با مفاسد است، چرا که این امر سبب مى شود که آنها تکان بخورند و به خویش آیند. در حالات جمعى از علما دیده مى شود که وقتى مردم در فساد اصرار مى ورزیدند آنها را ترک کرده و به صورت قهر از میان آنها بیرون مى رفتند، و چیزى نمى گذشت که مردم احساس سرشکستگى و کمبود مى نمودند، و به سراغ آن عالم رفته او را به میان خود باز گردانده و اعمال خویش را اصلاح مى نمودند. همه اینها استثنائاتى است که در برابر اصل کلى اجتماعى بودن انسان قابل قبول است. 🌻 📕 اخلاق در قرآن‏، ج۳، ص۴۵۷ 💢 @Hadis_Shia 💢
🌱 ⁉️ نقش اراده انسان، در چگونگی سرنوشت او آیا سرنوشت انسان به دست خودش است یا محکوم به جبر تاریخ می باشد؟ . . . ⭕ پاسخ: با توجه به آیات قرآن انسان سرنوشت خاصى از پیش تعیین شده ندارد و تحت تأثیر «جبر تاریخ» و «جبر زمان» و «محیط» نیست، بلکه عامل سازنده تاریخ و زندگى انسان دگرگونى هائى است که در روش، اخلاق و فکر و روح او، به اراده خودش پیدا مى‌شود. جبر مادى که انسان را بازیچه دست غرائز تغییر ناپذیر و اصل وراثت مى‌داند و یا جبر محیط که او را محکوم چگونگى اوضاع اقتصادى و شرایط تولید مى‌داند، از نظر مکتب اسلام و قرآن بى ارزش و نادرست است. انسان آزاد است و سرنوشت خود را به دست خویش مى‌سازد. انسان زمام سرنوشت و تاریخ خود را در دست دارد که براى خود افتخار و پیروزى مى‌آفریند. اوست که خود را گرفتار شکست و ذلت مى‌سازد، درد او خود اوست و دواى او به دست خودش، تا در وضع او دگرگونى پیدا نشود و با خودسازى خویشتن را عوض نکند، تغییرى در سرنوشتش پیدا نخواهد شد!   🌻 📕 تفسیر نمونه، ج۷، ص۲۶۰ 💢 @Hadis_Shia 💢
🌱 ⁉️ حرمت شراب حتی قطره‌ای از آن؟! «حرمت شراب» به خاطر اجتناب از «ضرر جسمی و یا زوال عقل» انسان است، ولی شراب «منافعی» هم دارد؛ با نوشیدن «مقدار کمی» هم به منافع آن می رسیم، هم از ضررهایش در امان هستیم. حال چرا شراب «مطلقا» حرام است؟! . . . ⭕ پاسخ: آشامیدن شراب حرام و از گناهان کبیره است بلکه در بعضى از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسى آن را حلال بداند در صورتى که متوجه باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر (صلى الله علیه و آله) مى باشد کافر است. از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:«حَرَّمَهَا لِأَنَّهَا أُمُّ الْخَبَائِثِ وَ رَأْسُ کُلِّ شَرٍّ یَأْتِی عَلَى شَارِبِهَا سَاعَةٌ یُسْلَبُ لُبُّهُ وَ لَا یَعْرِفُ رَبَّهُ وَ لَا یَتْرُکُ مَعْصِیَةً إِلَّا رَکِبَهَا وَ لَا حُرْمَةً إِلَّا انْتَهَکَهَا وَ لَا رَحِمٌ مَاسَّةٌ إِلَّا قَطَعَهَا وَ لَا فَاحِشَةٌ إِلَّا أَتَاهَا» (خداوند شراب خواری را حرام کرد برای اینکه ریشه بدی‌ها و منشأ گناهان است و کسى که شراب مى‌خورد، عقل خود را از دست مى‌دهد و در آن موقع خدا را نمى‌شناسد و از هیچ گناهى باک ندارد. احترام هیچ کس را نگه نمى‌دارد و حقّ خویشان نزدیک را رعایت نمى‌کند و از زشتی‌هاى آشکار رو نمى‌گرداند). بنابراین شارع مقدّس شراب را حرام کرده است چون سبب از بین رفتن عقل آدمى مى شود و او را از همه چیز باز مى‌دارد و مفاسد فراوان دیگرى به دنبال دارد. حال اگر شخصى به مقدار بسیار کم و مثلا با قطره چکان یک قطره شراب در دهان خویش بچکاند، چه حکمى دارد؟ چرا باز هم نظر فقها بر تحریم آن است؟ اگر فلسفه حرمت شراب آن اثرات سوء است، مقدار کم شراب که دارای چنین اثراتی نیست، بنابراین چرا باید حرام باشد؟ جواب این است که نوشیدن این مقدار - هر چند هیچ یک از مفاسد بالا را ظاهرا ندارد - جایز نیست. چرا که مصالح و مفاسد احکام (واجبات و محرّمات) در بسیارى از موارد جنبه عمومى و به صورت صد درصد ندارد، بلکه از این نظر مانند قوانین بشرى است که از یک فلسفه غالبى نشأت مى گیرد. مثلا، فلسفه تحریم شراب، فساد عقل و وقوع نزاع و بغض و دور شدن از ذکر خداست؛ ولى با این حال ممکن است در فرد یا در افرادى به هنگام خوردن شراب مخصوصا به مقدار کم این آثار ظاهر نشود. به یقین این موضوع دلیل بر حلال بودن شراب براى آنان نخواهد بود چرا که موضوع تحریم «شراب به طور مطلق» است و حکمت و علّتِ آن جنبه غالبى دارد. یعنی مصرف مشروبات الکلی در «غالب افراد» اثر منفی دارد و از طرفی غالب افراد اهل نگه داشتن «اندازه» و رعایت «مقدار کم» نیستند. برداشتن حرمت از مقدار کم شراب به افراد ضعیف الایمان چراغ سبز می‌دهد که حریم این قانون الهى را بشکنند؛ چون یک نفر مى‌گوید: «با چند قطره»، دیگرى «با یک استکان»، سومى «با یک لیوان» و نفر چهارم مدعى مى‌شود که اگر «یک بطرى شراب» هم بخورد مست نمى‌شود و دیگر قابل کنترل نخواهد بود. [چرا که این «مقدار کم»، «معیاری» ندارد و هر کسی با توجّه به وضع خودش این «مقدار» را تعیین می کند، که نتیجه آن شرابخواری در «مقدارهای متفاوت» و قبح زدایی از آن است.] لذا براى این که بتوان کنترل کرد، کم و زیاد آن حرام شده است. نتیجه این سهل گیری سست شدن قانون الهی و همه گیر شدن پدیده زشت می خوارگی خواهد بود. در روایات متعدّدى نیز آمده است: «ما اسْکَرَ کَثیرُهُ فَقَلیلُهُ حَرامٌ‏»؛ (آنچه که مقدار زیادش باعث مستى شود، مقدار کمش هم حرام است). [بنابراین، حلال دانستن] مقدار کم آن که ظاهرا مفاسد شراب خوارى را ندارد، موجب سوء استفاده مى‌گردد، و برخى از مردم به این بهانه که فلان مقدار از شراب تأثیرى در ما نمى‌گذارد به شراب خوارى مى‌پردازند و به این بهانه این قانون الهى غالبا نقض مى‌شود. 🌻 📕 احکام پزشکی، ص۲۲۸ 💢 @Hadis_Shia 💢
🌱 ⁉️ تهاجم وهابیت بر ضد مذهب اهل بیت (ع) انگیزه وهابیت از تهاجم بر ضد مذهب اهل بیت (علیهم السلام) چیست؟ . . . ⭕ پاسخ: یکى از انگیزه‌هاى تهاجم وسیع وهابیت بر ضدّ مذهب اهل بیت (علیهم السلام)، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانى مطابق با سنّت راستین محمّدی (صلى الله علیه وآله) است. مثلاً دکتر عصام العماد، فارغ التحصیل دانشگاه «الإمام محمّد بن سعود» در ریاض و شاگرد بن باز (مفتى اعظم سعودى) و امام جماعت یکى از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلّغین وهّابیّت در یمن که کتابى نیز در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان: «الصلة بین الإثنى عشریّة و فرق الغلاة» نوشته است، با آشنایى با یکى از جوان‌هاى شیعه، با فرهنگ نورانى تشیّع آشنا شده و از فرقه وهّابیّت دست مى‌کشد و به مذهب شیعه مشرّف مى‌گردد. آن گاه از قول شیخ عبدالله الغُنیمان استاد «الجامعة الإسلامیّة» در مدینة منوّره نقل مى‌کند: «وهّابیان به یقین دریافته‌اند، تنها مذهبى که در آینده، اهل سنّت و وهّابیّت را به طرف خود جذب خواهد کرد، همان مذهب شیعه امامى است». آقاى شیخ ربیع بن محمّد، از نویسندگان بزرگ سعودى مى‌نویسد: «و از جمله امورى که تعجبم را از این جهت زیاد کرده این است که برادرانى از ما و از آن جمله فرزندان یکى از علماى بزرگ و مشهور در مصر و هم چنین طالبان علمى که مدتى طولانى با ما در حلقه‌هاى علم مجالست داشته‌اند، و نیز برخى از برادرانى که ما حسن ظنّ به آن‌ها داشتیم، این راه و روش را دنبال کرده‌اند، و این راه جدید همان "تشیع" است. و به طبیعت حال، من از اولین لحظه درک کردم که این برادران را همانند دیگر افراد در عالم اسلام، پرتوهاى نورانیت انقلاب اسلام مبهوت کرده است». شیخ محمّد مغراوى از دیگر نویسندگان مشهور وهّابى مى‌گوید: «بعد از انتشار مذهب دوازده امامى در شرق عالم اسلامى، بر جوانان در کشورهاى مغرب ترسیدم...». دکتر ناصر بن عبدالله بن على قفارى استاد دانشگاه‌هاى مدینه مى‌نویسد: «و به طور جزم به سبب کوشش‌ هایى که بزرگان دوازده امامى انجام داده‌اند، عدّه‌اى از جوانان مسلمان، شیعه شده‌اند. و هر کسى کتاب "عنوان المجد فی تاریخ البصرة و نجد" را مطالعه کند، این امر او را به وحشت مى‌اندازد که برخى از قبایل، تماماً شیعه شده‌اند». جالب‌تر از این‌ها، سخن شیخ مجدى محمّد على محمّد نویسنده بزرگ وهّابى است که مى‌گوید: «یکى از جوان‌هاى اهل سنّت با حالت حیرت نزد من آمد. انگیزه حیرت او را جویا شدم، دریافتم که دست یک شیعه به وى رسیده است و این جوان سنّى تصوّر کرده که شیعیان، ملائکه رحمت و شیر بیشه حق مى‌باشند». 🌻 📕 سلفی گری و پاسخ به شبهات، ص۱۹۹ 💢 @Hadis_Shia 💢