eitaa logo
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
26.1هزار دنبال‌کننده
668 عکس
278 ویدیو
7 فایل
هرگونه کپی و نشر از رمان‌های این نویسنده (از سوی نویسنده، مدیر سایت و انتشارات) پیگرد قانونی دارد⛔ نویسنده کتابهای👇 شایع شده عاشق شده ام به عشق دچار میشوم در هوس خیال تو نویسنده و مدیر کانال👇 @A_Fahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ کنار مهتاب جای می‌گیرم، مادر ظرف شکلات و شیرینی را به دستم می‌دهد و می‌گوید: - بلند شو عزیزم تعارف کن تا مهمونا دهنشون رو شیرین کنن. با پاهای بی‌جان از جا بلند می‌شوم، ظرف شیرینی را دورتادور می‌چرخانم، هرکس حرفی می‌زند، خان‌جون گونه‌هایم را می‌بوسد و برایم آرزوی خوشبختی می‌کند، آقاجون پیشانی‌ام را بوسه می‌زند و می‌گوید ان‌شاءالله که خوش‌بخت باشم... خوشبختی برای من چه معنایی دارد وقتی کسی جز شهاب قرار است همسرم باشد؟ خاله سعی دارد هرچه سریع‌تر مراسم عقد و نامزدی صورت بگیرد، در پی همین بحث‌هاست که شهاب وارد پذیرایی می‌شود و کنار هاله جای می‌گیرد، مادر اشاره می‌کند به شهاب هم شیرینی تعارف کنم، با بی‌میلی بلند می‌شوم، ظرف شیرینی را مقابلش می‌گیرم، بی‌آن‌که نگاهم کند می‌گوید: - نمی‌خورم! مادر که این سخن شهاب را شنیده می‌گوید: - بخور آقا شهاب، دلت می‌آد شیرینی بله‌برون دخترمو نخوری؟ شهاب با غیض به مادر نگاه می‌کند، احساس می‌کنم مادر هم عصبانیت چشمانش را می‌خواند که هیچ نمی‌گوید و سکوت می‌کند. می‌خواهم از کنارش بگذرم که می‌گوید: - برو تو اتاقت کارت دارم!
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ نگاهم را به هاله می‌دهم، نمی‌دانم این حرف شهاب را شنیده یا نه، اما عکس‌العملی نشان نمی‌دهد، ظرف شیرینی را روی‌میز قرار می‌دهم، می‌خواهم کنار مهتاب بنشینم که چشمان شهاب با تعصب اشاره می‌زند همان‌طور که گفته عمل کنم، ناچار سمت اتاقم می‌روم، وارد می‌شوم و روی تخت می‌نشینم، منتظر می‌مانم، به ثانیه نمی‌کشد تا شهاب وارد اتاقم می‌شود و در را روی‌هم می‌گذارد، با عصبانیت جلو می‌آید، توی صورتم خم می‌شود و می‌گوید: - این چه غلطی بود که کردی؟ چرا آیندتو به بازی گرفتی؟ نمی‌خواهم دهان به دهانش شوم، مثل خیلی از وقت‌های دیگر... فقط نگاهش می‌کنم، اجازه می‌دهم غرهایش را بزند و خالی شود، خودش را تخلیه کند و دیگر عصبانی نباشد، دلم نمی‌خواهد عصبانی ببینمش، اما از طرفی هم حس خوشایندی دارد دیدن غرور و غیرتش، حالی به حالی می‌کند احساسم را، قلقلکم می‌دهد، قلقلک ریز و خوشایندی که سعی دارم از او مخفی نگاهش دارم. به لب‌هایش نگاه می‌کنم که تکان می‌خورد، دل پردردی دارد، عصبی است از تصمیمی که گرفته‌ام، از حرف‌هایی که شنیده است، از مراسمی که در راه است، از قول و قرارهای خاله، از مهریه سنگینم، از سهراب و درآخر از تصمیم اشتباه من... میانبر پارت اول رمان 👇 https://eitaa.com/11906399/13996
حال و هوای این روزای ما😢 👆👆ارسالی شما خوبان برای این بخش از رمان جذاب ❤️
I love you and there's no way to hide it. عاشقتم، و هيچ راهى براى پنهون كردنش نيست.✌️♥️ ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲ ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ 🦋🍓@deklamesoti🍓🦋
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ با لبخند ریزی مشغول تماشایش می‌شوم، هیچ مهم نیست که او چه می‌گوید و چه می‌خواهد، هیچ مهم نیست که از من عصبانی است، من فقط این را می‌دانم که تا یک ماه دیگر برای دیدن این چشم‌ها و این عصبانیت‌ها له‌له می‌زنم، چون تا یک ماه دیگر من در ایران نیستم... وقتی صدای بلندش مرا تکان می‌دهد، متوجه می‌شوم که در خلسه‌ای شیرین فرو رفته‌ام، با صدای بلند می‌گوید: - گوشت با منه؟ می‌فهمی چی می‌گم؟ میخواهم بگویم هم گوشم با توست، هم نگاه و حواسم، اما فقط سر تکان می‌دهم و میگویم: - می‌فهمم عصبانی‌ای، حقم داری، اما کاریه که شده، من تصمیممو گرفتم، می‌خوام با سهراب برم، نگران نباش، دیدی که گفتم این مدت نامزد بمونیم، اتفاقی پیش نمیاد، مطمئن باش! کلافه تر شده‌است، نیشخند می‌زند: - تو فکر کردی من جنس خودمو نمی‌شناسم؟ یعنی چی که نامزد بمونیم؟ همین که محرم شدی دیگه کارت تمومه، می‌فهمی چی می‌گم؟ من جنس خودمو بهتر از تو می‌شناسم.
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ از افکارش تنم به لرزه می‌افتد، حس بدی می‌گیرم، هیچ علاقه‌ای به سهراب ندارم، درست مثل شهاب که به من علاقه‌ای ندارد، من متنفرم از بودن با سهراب، حتما شهاب هم نسبت به من همین احساس را دارد، حالا می‌فهمم شهاب حق دارد از من دوری کند، حق داشت مرا انتخاب نکند، حق داشت سمت دختر دیگری برود، دختری که شاید جزو علایق اوست... با درک احساسات شهاب از جایم بلند می‌شوم و روبرویش می‌ایستم: - ببین شهاب بیا دیگه در این‌مورد حرفی نزنیم، من انتخابم رو کردم، تصمیم گرفتم... من و سهراب نامزد می‌کنیم، تو هم بهتره جای این حرف‌ها برامون آرزوی خوشبختی بکنی، البته اگه دلت خوشبختی منو می‌خواد! با احساس تأسف سر تکان می‌دهد: - واقعاً برات متأسفم که نفهمیدی خوشبختیت اون‌قدری برام مهمه که دارم این‌طوری خودمو به آب و آتیش میزنم، اما پریا وای به حالت... وای به حالت اگه روزی ببینم یا بفهمم از انتخابت پشیمونی... بغض؛ گلویم را می‌فشارد و می‌گویم: - تو چی؟ تو از انتخابت راضی‌ای؟ تو عاشق هاله‌ای؟ میانبر پارت اول رمان 👇 https://eitaa.com/11906399/13996
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ نگاهش را می‌دزدد، پشت به من می‌کند، می‌توانم چهره‌اش را از داخل آیینه ببینم، چشمانش را بسته و سرش را پایین انداخته، پس چرا جواب نمی‌دهد؟ چرا یک کلام نمی‌گوید عاشق است و تمام! دستم را روی شانه‌اش می‌گذارم: - غصه نخور شهاب امیدوارم هم تو خوش‌بخت بشی در کنار هاله، هم من خوش‌بخت بشم، امیدوارم هیچ کدوم‌مون از انتخابمون پشیمون نشیم. از کنارش می‌گذرم، می‌خواهم از اتاق خارج شوم که صدایش مانعم می‌شود: - دلم نمی‌خواست ازدواج کنی... هیچ‌وقت دوست نداشتم ازدواج کنی... چی می‌شه تا آخر عمرت مجرد بمونی پریا؟ با تعجب نگاهش می‌کنم، این دیگر چه حرفی بود که میزد؟ اخم می‌کنم، فکرم را مشغول کرده، می‌پرسم: - مگه من دلم نمی‌خواست شهاب؟ مگه دلم نمی‌خواست تو هیچ‌وقت ازدواج نکنی و مجرد بمونی؟ پس چرا ازدواج کردی؟ مگه همه تلاشمو نکردم؟ توی تمام خواستگاری‌هات گند زدم، من که همه دخترای اطراف تو پروندم، چرا باز ازدواج کردی؟ مگه من دل نداشتم؟ اصلا صبر کن ببینم، من عاشق بودم و این حرف‌ها رو می‌زدم و این کارا رو می‌کردم، تو چی؟ تو چرا دلت نمی‌خواد من ازدواج بکنم؟ مگه به قول تو، تو جایگاه دیگه‌ای جز عمو بودن برای من داری؟ پس حق اینو نداری که به من بگی تا آخر عمرم مجرد بمونم، من چه تفاوتی با تو دارم؟ منم دلم می‌خواد سروسامون بگیرم... پس لطفاً دیگه اینو از من نخواه... در اتاق را باز می‌کنم و به داخل پذیرایی می‌روم، کنار مهتاب جای می‌گیرم، هیچ نمی‌شنوم، تنها افکارم مشغول شهاب است، مشغول شهاب لعنتی و حرف‌هایش، تنها وقتی به خودم می‌آیم که خاله بلند می‌شود و حلقه‌ی ظریفی به انگشتم می‌اندازد، نگاهم روی برق حلقه ثابت می‌ماند، وقتی نگاهم را بالا می‌آورم شهاب را می‌بینم که پشت سر هاله ایستاده و نگاهش به برق انگشتر اسارتم است.
زیاد که عادت کنی به دلسوزی کردن دیگران هم عادت می کنند به سوزاندن دلت ... ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
وقتی نگاه کردن به کسی که دوسش داریم 44 درصد درد رو کاهش میده، دیگه ببین وقتی خودشو ببینی چی میشه... ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ تاریخ عقد مشخص‌شده، به سهراب نگاه می‌کنم، او هم نگاهش به من است، یعنی آینده‌ی ما چه می‌شود؟ چه چیزی در انتظارمان است؟ لحظه‌ای دلم آشوب می‌شود من در شهر و کشوری غریب آن‌هم با پسرخاله‌ام سهراب کسی که هیچ‌وقت به او اطمینان خاطر نداشته‌ام، این چه انتخابی بود که من کردم! چشمانم را روی‌هم می‌گذارم، دلم گریه می‌خواهد، یک گریه‌ی جان‌سوز و جان‌گداز، تا هق بزنم و صدایم به گوش هیچ احدالناسی نرسد، بغضم را فرو می‌خورم و به جمع نشسته اطرافم خیره می‌مانم. شهاب کنار هاله جای گرفته و سرش را پایین انداخته، این‌بار دیگر قصد دخالت ندارد، انگار باورش شده‌است که حرف‌هایش بی‌فایده است... قرار عقدمان برای دو هفته دیگر می‌افتد، دو هفته دیگر و این یعنی آغاز یک تلخی بی پایان...
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄