فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#MUSIC
#موزیک_ویدئو 🎬
#استوری 💞
#کلیپ_عاشقانه ❤️🔥
🏖 جانم باش❤️🔥
صبح آدینهات بخیر همیشگیم🤩
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
من پناهندهام به مرزهای تنت...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
بخند تا خوش بگذره...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت662 📝
༊────────୨୧────────༊
روی مبلی نشسته ام و ناخن میجوم که در خانه باز میشود، پدر و بعد مادر داخل میشوند که مادر میگوید:
-خانجون میگفت شهاب اصلا اینجا نمیاد، پس این کی بود؟ واسه دیدن پریا چرا دروغ به هم میبافن آخه؟
پدر با عصبانیت داخل خانه میشود و تا نگاهش به من میافتد می ایستد:
-من نگفته بودم حق نداری پاتو بذاری خونه آقاجون؟
لب میگزم و نجوا میکنم:
-اینجوری که نمیشه بابا... اونا چه گناهی کردن؟
جری میشود:
-اونا چه گناهی کردن؟ گناه از این بالاتر که هنوز این پسرو راه میدن تو این خونه؟
نفس عمیقی میکشم و مضطرب تماشایش میکنم:
-ببخشید بابا ولی شهاب مثل پسرشون بوده چطور دل ازش بکنن؟
پدر نگاه خصمانه ای میکند و صدایش را بالا میبرد:
-پریا تو بعد این همه بی احترامی و بی حرمتی هنوز داری از شهاب حرف میزنی؟ اگه یک بار دیگه اسم شهابو از زبونت بشنوم...
ادامه نمیدهد و نفس نفس میزند با حیرت نگاهش میکنم، این همه عصبانیت و خشم برایم جای تعجب دارد، مادر بازوی پدر را میگیرد:
-آروم باش شهریار، بیا بشین برات یه لیوان شربت بیارم... بیا...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت663 📝
༊────────୨୧────────༊
با بغض سمت اتاقم میروم و در اتاق را رو هم میگذارم، درست وقتی که هاله از زندگی شهاب بیرون رفته است باید با مخالف ها و سرسختی های پدر مواجه شوم... لبه تخت مینشینم و سرم را درون دستانم میفشارم... بیچاره خانجون و آقاجون!
***
عصر شده که مادر در اتاقم را باز میکند:
-پریا بیا دوستت کارت داره!
با گیجی نگاهش میکنم که موبایلش را سمتم میگیرد، چشمانم گرد شده که میگوید:
-چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟ دارم میگم دوستت زنگ زده! مگه خودت شماره منو به همکلاسیت ندادی؟
متعجب موبایل را از دستش میگیرم و کنار گوشم میگذارم:
-الو؟
صدای دخترانه و غریبه ای به گوشم میرسد:
-سلام پریا جون!
با تعجب میگویم:
-سلام بفرمایید؟
لحنش را آهسته میکند:
-اگه تنها شدی بگو برات توضیح بدم که کی هستم...
به مادر نگاه میکنم، ایستاده و تماشایم میکند، نمیدانم این دختر چه کسیست اما برای اینکه کنجکاوی ام را سرکوب کنم میگویم:
-مامان شما برو من موبایلتو میارم!
مادر با کنجکاوی نگاهم میکند و بعد تنهایم میگذارد...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
سلام به همهی شما مهربونا
امیدوارم حال دلتون عالی باشه
دوستان به دلیل فوت عموی عزیزم
دیروز و امروز فعالیت ندارم و درگیر مراسم هستم
انشاالله بهتر بشم جبران میشه🖤
امیدوارم درک کنید🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#MUSIC
#موزیک_ویدئو 🎬
#استوری 💞
#کلیپ_عاشقانه ❤️🔥
🏖 وقتی که نزدیکم به تو❤️🔥
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#MUSIC
#موزیک_ویدئو 🎬
#استوری 💞
#کلیپ_عاشقانه ❤️🔥
🏖 هرجا که باشی تو فکر تو ام...
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#MUSIC
#موزیک_ویدئو 🎬
#استوری 💞
#کلیپ_عاشقانه ❤️🔥
🏖 قلب من عاشق توئه...
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت664 📝
༊────────୨୧────────༊
همین که در اتاقم بسته میشود خطاب به خانم پشت خط میگویم:
-بفرمایید، تنهام!
-خب پس گوشی...
متعجب اخم کرده ام که صدای مردانه و بم شهاب در گوشم میپیچد:
-پریا...
با هیجان می ایستم و سمت پنجره اتاقم میروم، صدایم را تا حد ممکن پایین میبرم:
-شهاب تویی؟!...
-آخ پریا... آخ... مُردم تا صداتو بشنوم... مردم تا ببینمت... تو چرا اینقدر دست نیافتنی شدی آخه...
لبم را میگزم و درست پشت تختم زانوهایم خم میشود و مینشینم:
-بابام خیلی عصبانی بود؟ باهات بد حرف زد؟
-مهم نیست پریا، حقمه... آره میدونم حقمه... ولی دیگه بریدم... بذار هر چی میخواد بشه بشه... فقط برگردیم به روزایی که دیدنت قدغن نبود... شنیدن صدات ممنوع نبود... رفت و آمدمون تو خونه خانجون آزاد بود...
-میگذره شهاب... بابا آروم میشه... نگران نباش.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت665 📝
༊────────୨୧────────༊
-دلِ تنگمو چکار کنم؟ این سگ مصب مگه زبون آدمیزاد حالیشه؟ بهونتو خیلی وقته که داره میگیره... میدونی چند وقته منتظرم کلاسات شروع بشه بیام یه نظر ببینمت؟
ته دلم قنج میرود و از طرفی اضطراب آمدن سرزده پدر و مادر را دارم... لبم را زیر دندان میبرم:
-زیادی بیپروا شدی شهاب... تو اصلا شهابی؟ نکنه از وقتی با خانوادت در ارتباطی شیر شدی هوم؟ پشتت گرم شده؟
و خجل لبخند میزنم که گرم و مهربان میگوید:
-نه خانم؛ عشق شما بیقرارم کرده که کم طاقت شدم...
لب میگزم و با خجالت میخندم که ناگهان با غم صدایم میزند:
-پریا؟
-جانم؟
-جانت بی بلا عزیزم... من یه عذرخواهی بزرگ بهت بدهکارم... گرچه عذرخواهی من چیزی رو درست نمیکنه اما من الهی نباشم که اینطوری آبروی تو رو هر کس و ناکسی بخواد به بازی بگیره... حق هاله رو کف دستش گذاشتم ولی دل تو پر از زخمه... من ازت معذرت میخوام که اون اتفاقا افتاد... ببخشید پریا... ببخشید عزیزدلم...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت666 📝
༊────────୨୧────────༊
بغض میکنم:
-بابا بیشتر از من ناراحته... نمیدونم کی میتونه فراموش کنه!
-حق داره... عزیز دردونهشی... خودم از دلش درمیارم، تو غصه نخوریا باشه؟
-دلم نمیخواد بین تون شکراب باشه!
-نمیشه عزیزدلم، تو نگران نباش، برو کلاساتو بگذرون هیچ غصه نخور، خودم همه چیو درست میکنم!
آه عمیقی میکشم که میگوید:
-چیه بهم اطمینان نداری؟
-دارم ولی میترسم...
-نترس دردت بجونم... نترس... هوای تو و دلتو دارم دربست... نبینم غمتو... باشه؟
نجوا میکنم:
-باشه!
-تازه خبر خوبم دارم برات!
چشمانم برق میزند و با ذوق میگویم:
-کارای طلاقم حل شده؟
با خوشحالی میگوید:
-بله که حل شده... همه چی تموم شد!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#استوری
تو كلِّ دنــيا هيشكى وجود نداره
كه بيشتر از تـᰔـو بخوامش...❤️🔥
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#MUSIC
#موزیک_ویدئو 🎬
#استوری 💞
#کلیپ_عاشقانه ❤️🔥
🏖 هرجا که باشی تو فکر تو ام...
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت667 📝
༊────────୨୧────────༊
نفس راحتی میکشم و با خوشحالی بلند میشوم:
-وای بهترین خبر عمرمو شنیدم، مرسی... مرسی شهاب که بهم خبر دادی...
-قربونت برم که بالاخره صدات شاد شد، اما آروم باش یه وقت ناهیدجون اینا متوجه نشن من قایمکی با دخترشون حرف زدم!
با شادی میخندم که میگوید:
-بازم برای دیدنت و شنیدن صدات موقعیت جور میکنم...
-آره دلم تنگ میشه...
نجوای مردانهاش دلم را زیر و رو میکند:
-چه عجب پریا خانمم یه حرف احساسی زد! دلم خون شد خب!
دستم را جلو دهانم میگیرم و آهسته مثل لحن خودش میگویم:
-خجالت کشیدم خب!
آرام و مردانه میخندد:
-برو عزیزم، نباید متوجه بشن من پشت خطم!
-باشه، ولی باید بهم بگی اون خانمه کی بودا...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت668 📝
༊────────୨୧────────༊
-عه نشناختی؟
-نه مگه کی بود؟
-خواهرشوهر آیندته دیگه!
ابروهایم بالا میپرد و حیرت زده میپرسم:
-صدای خواهرت بود؟
-آره از خط اون زنگ زدم حالا سر فرصت آشناتون میکنم، کاری با من نداری عزیزدلم؟
-مراقب خودت باش شهاب!
-تو هم مراقب خودت باش جیگرگوشم، فعلا خداحافظ.
با هیجان نجوا میکنم:
-فعلا...
تماس را قطع میکنم و موبایل را به س,ینه ام میچسبانم قلبم با بی قراری میکوبد و نفس نفس میزنم...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️تپش هاے قلبـم
♥️مملو ازدوست داشتن توست
♥️مرابیشتـر دوست بدار تا آســوده ♥️نفسهایـم را در سینہ ام حبـس ♥️ڪنم....
#دوستت_دارم_نفسم♥️
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...
فکر میکنن من نمیدونم...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
🎧#MUSIC #New
#جدید♨️
#پیشنهاد_دانلود 💯
👌♥️
🎙 #کسری_زاهدی
🏖 خیالی نیست
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
Khiali Nist Kasra Zahedi.mp3
8.41M
🎧#MUSIC #New
#جدید♨️
#پیشنهاد_دانلود 💯
👌♥️
🎙 #کسری_زاهدی
🏖 خیالی نیست
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#استوری
دوست دارم
به اندازه ثانیه های عمرم...🥰
صبحت بخیر همیشگیم🤩
#کلیپ_عاشقانه
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت58
پدربزرگ و مادر آراد وقتی متوجه شدن همراه آراد از عمارت بیرون میرم مخالفتی نکردن، اما موقع رفتن مادرش گفت:
-شب زودتر بیاین مهمون داریم، خانواده عمو و عمه ات برای تبریک نامزدی تون میان، منم گفتم برای شام بمونن!
مات به آراد نگاه کردم که سری تکان داد و چشم بلند بالایی گفت.
همین که داخل اتومبیل لوکسش نشستم سمتش چرخیدم:
-امشب چی میشه؟
شونه ای بالا انداخت:
-چی قراره بشه؟ چرا اینقدر ترسیدی؟
-نباید بترسم؟ تو این عمارت هیچکس چشم دیدنمو نداره، درضمن اون نامزدتون یعنی دختر عموتون اصلا باهام خوب حرف نزد، هیچ رفتار دوستانه ای نداره، رسما منو دشمن خودش میبینه!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت59
ماشینو به حرکت انداخت و با تعجب گفت:
-ببینم الی نکنه تو از ماریا ترسیدی هوم؟ شجاع باش دختر، اون هیچکاری نمیتونه بکنه...
-حتی اگه پشتش به پدربزرگتون گرم باشه؟ شما خوب میدونین که همه دلشون میخواد شما و ماریا باهم نامزد بشید! من اصلا حس خوبی به مهمونی امشب ندارم... به نظرم حتی از تولد دیشب هم ترسناکتره!
با صدای بلندی خندید:
-وای نه نه هیچی از دیشب ترسناک تر نمیتونه باشه! همیشه اولش سخته... بعد اوکی میشه، تو هم اینقد نترس، هیچی نمیشه!
پوفی کشیدم و نامطمئن به روبروم نگاه کردم که پرسید:
-خب کجا باید برسونمت؟
-میرم دانشگاه!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع