eitaa logo
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
24هزار دنبال‌کننده
558 عکس
274 ویدیو
7 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز)و(همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔ نویسنده کتابهای👇 شایع شده عاشق شده ام به عشق دچار میشوم در هوس خیال تو نویسنده👇 @A_Fahimi تبلیغات👇 https://eitaa.com/Jazb_bartar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ پشت بهش سمت چمدونم رفتم و با حرص کتابا و لوازممو بیرون آوردم، آره من محرم نامحرم حالیم بود، اینو حتی میشه از عماد هم پرسید که چقدر تو روابطمون سخت میگرفتم، تا جایی که عماد یه روز تو چشام زل زد و گفت: -آسون به دست نمیای، همین اخلاقت منو سمتت کشونده، شبیه هیچکس نیستی، حاضرم قسم بخورم تکی بین دخترای دانشگاه... نفس عمیقی کشیدم، من چکار کردم با افکار و عقاید عماد؟ چکار کردم که الان برای من و شرایطم سر تاسف تکان میداد... چکار کرده بودم باهاش که حتی چشم دیدنمو نداشت... چشامو روی هم فشار دادم که صدای پای آراد درحالی که نزدیکم میشد به گوشم رسید: -خب پس الان من و تو باهم یه مشکل بزرگ داریم... کلی تفاوت هست بین افکارمون... یا تو باید شبیه من بشی...
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ هنوز جمله اش تموم نشده بود که تیز سمتش چرخیدم: -من مثل کسی نمیشم! شما هم موظفی شرایطی برام فراهم کنی که احساس آرامش کنم! ابروهاش بالا پرید و با صدای بلندی گفت: -واو (Wow) ! نفسمو فوت کردم و دوتا مانتویی که داشتمو از چمدون بیرون کشیدم: -حالا میشه بگید لوازممو کجا باید بذارم؟ گوشه لبشو از درون جوید: -میخوای اتاق مهمانو بگم برات آماده کنن؟ با خوشحالی ایستادم و سر تکان دادم: -آره این عالیه! -اما شرایط شاید سخت بشه! -چرا؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽوقتی می‌گویی: "مراقب خودت باش"، حتی اگر مرگ کمین کرده باشد زنده می‌مانم...🌱 👤 💖رازهای همسرداری💍 @Sargozasht_vagheii 💕💕💕💕
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ -بهشون بگم جدا میخوابیم؛ بهمون میخندن! چشام‌ گرد شد: -تا این حد آزادی دارید؟ درسته گفتید نامزدیم ولی نگفتین که عقد یا محرمیم که... -آره ولی خونواده ام باورشون نمیشه، اینجوری به همه چی شک میکنن! در حالی که حسابی بادم خالی شده بود پرسیدم: -پس باید چکار کنیم؟ نگاهی به اتاقش کرد: -اتاقم بزرگه میشه نصفش کرد، البته فقط شب واسه خواب، برات یه کاریش میکنم! ناچار قبول کردم و لوازممو داخل یکی از کمدها جا دادم.
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ آراد روی تختش نشست و پرسید: -برای مهمونی امشب لباس مناسب چی داری؟ نگاهی به لباسام که حالا از چوب رختی آویز بود انداختم، کلا دوتا مانتو، سه تا شلوار، چندتا روسری و شال و یک مقنعه که داخل دانشگاه میپوشیدم، چند تا تیشرت و شومیز و لباس راحتی داشتم... مردد به آراد نگاه کردم: -چی باید بپوشم؟ یکی از شومیزامو که رنگ و ظاهر بهتری داشت مقابلش گرفتم: -این خوبه؟ لبشو کج کرد و نوچی گفت، شونه ای بالا انداختم: -چرا خوب نیست؟ به نظر من که خوبه! -نخیر خوب نیست، در شان نامزد آراد پاشا نیست! پوفی کشیدم که ادامه داد: -خودم ترتیبشو میدم! و سمت در اتاق رفت و خارج شد، نگاهم روی تختش ثابت موند، حتما باید خیلی نرم باشه... دلم یه خواب آروم میخواست رو یه همچین تختی... آروم سمت تخت رفتم و گوشه اش نشستم... واقعا نرم و لطیف به نظر میرسید، با احتیاط دراز کشیدم و با لبخند چشم بستم... چقدر کیف میداد... آخ که خستگی از تنم رفت... تو همین فکرا بودم که نفهمیدم کی خوابم برد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ʚ♡ɞ اول صبح فدای تو شدن را عشق است غزلی ناب برای تو شدن را عشــق است خواب آلوده ام و منگ و خمارم اما مست در حال و هوای تو شدن را عشق است https://eitaa.com/joinchat/3454927340Cc5573293f0
آیه های هیچ کتابی دلم را نلرزاند.. جز یک نگاه  عاشقانه ی تــو..❣ ┅────────‌‌┅ 𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell ┅────────‌‌┅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ʚ♡ɞ لا به لای حرفات به فکر چشمای منم باش🫧 که قفل میشه رو لبای قشنگت🔐💋 💖رازهای همسرداری💍 @Sargozasht_vagheii 💕💕💕💕
ʚ♡ɞ ما را بهشتِ نقد، تماشای دلبر است💞😍 💖رازهای همسرداری💍 @Sargozasht_vagheii 💕💕💕💕
ʚ♡ɞ بارها و بارها عاشق تو شدم.🖇 💖رازهای همسرداری💍 @Sargozasht_vagheii 💕💕💕💕
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ *** -الی جون خوب خوابیدی؟ به چهره آراد که بالای سرم نشسته بود چشم دوختم و یهو از جا پریدم، دستی به لباسام و شالم کشیدم: -وای اصلا نفهمیدم کی خوابم برد! خندید: -ایرادی نداره، گذاشتم خوب بخوابی که شب سرحال باشی، البته چیزی به اومدنشون نمونده، این لباسو بپوش ببین اندازه اس. و به پشت سرم اشاره کرد، چرخیدم، یه لباس بلند سرخابی به چوب لباسی آویز بود، آب دهنمو با سختی قورت دادم و پرسیدم: -اینو باید بپوشم؟ چشمکی برای تایید زد که با تعجب گفتم: -ما این لباسارو تو عروسیا میپوشیما!
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ لبشو کج کرد: -هر چی تا الان تو عروسیا پوشیدی رو فراموش کن، حالا برو بپوشش، خواستی حمومم بکن، آرایش کن و خوب به خودت برس، اون ادکلن و لوازم آرایشی هم که روی میز گذاشتمو استفاده کن، راس ساعت هشت پایین باش! سلسله وار اینارو گفت و بعد سمت در رفت: -یادت نره راس ساعت هشت! دلم نمیخواد از پدربزرگم حرف بشنوما! سری تکان دادم و به ساعت نگاه کردم، تقریبا یک ساعت و نیم وقت داشتم... تا آراد رفت فوری در اتاقو قفل کردم و با حوله ای که برداشتم سمت حموم دویدم، بعد از یه حموم حسابی موهامو با سشوار خشک کردم و به پوستم کرم مرطوب کننده زدم. پشت میز نشستم و از لوازم آرایشی مارکی که برام گذاشته بود استفاده کردم، هر ترفندی بلد بودم به کار بردم تا زیباتر به نظر برسم، وقتی خیالم از آرایش راحت شد سمت لباس رفتم، فقط چند دقیقه وقت داشتم، لباسو با احتیاط تنم کردم، واقعا فوق العاده بود، حتی نمیدونستم دارم کار درستی انجام میدم یا نه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ظهرهست ودلم مست وغزل میخواهد یک شعرپراز قندوعسل می خواهد لب های تو در دفتر شعرم خندید یک قافیه در حدبغل میخواهد ┅────────‌‌┅ 𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell ┅────────‌‌┅
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ نفس پر اضطرابمو بیرون فرستادم، موهامو بستم و شال همرنگ لباسو به زیبایی دور موهام بستم، این مدلو از یه کانال مد یاد گرفته بودم که بالاخره یه جا به کارم اومد! نفس عمیقی کشیدم و جلوی آینه ایستادم، کفشای مشکی و پاشنه بلندو پا کردم و نگاهمو به آینه دوختم، چند ثانیه مات از زیبایی خودم چشم برنداشتم، همین موقع برای موبایلم مسیجی از آراد اومد که اخطار داده بود دیر نکنم. خواستم سمت در برم که یاد ادکلن افتادم، فوری روی مچ دست و گردنم ازش زدم، دیگه باید عجله میکردم فقط سه دقیقه تا هشت وقت بود، سمت در رفتم اما با این کفشای لعنتی تند تر از این نمیشد قدم بردارم. آهسته از پله ها پایین رفتم، انگار مهمونا هم تازه رسیده بودن و داشتن باهم خوش و بش میکردن، همین که به پایین پله ها رسیدم نفس عمیقی کشیدم، خوشبختانه با این دک و پز اعتماد به نفس میگرفتم... نگاهی گذرا به همه انداختم، کسی حواسش به من نبود که بلند سلام دادم، اولین کسی که برگشت و نگاهم کرد عماد بود...
شب همگی بخیر❤️ نمیدونم یه سری از دوستان انگار پایین پارتارو نمیبینن که نوشتم خیلی راحت رمانای منو داخل برنامه های دیگه مثل روبیکا بارگزاری میکنن! انگار خودم بلد نیستم کانال بزنم تو روبیکا، تلگرام، سروش و جاهای دیگه... تابحال چند تا کانالو گزارش زدم و بستم ولی انگار تمومی ندارن! اگه پیام منو میبینی حذف کن رمانمو وگرنه همون بلایی سرت میاد که سر قبلیا اومد این همه زحمت نمیکشم که شما به راحتی بذاری کانالت❌ حتی با اسم خودم هم مجاز نیستی رمانمو استفاده کنی❌
ʚ♡ɞ "مَـــــن" به "عشـــــق" طُ مُجرمم وَ اینِ قَشَنگ تَرین "مُجــــازاتِ" دنیاست💓 💖رازهای همسرداری💍 @Sargozasht_vagheii 💕💕💕💕
ʚ♡ɞ پرسید: چگونه میان این همه شلوغی مرا پیدا کردی؟ گفتم: کدام شلوغی...؟! من که غیر از "تو "کسی را ندیدم!💓 💖رازهای همسرداری💍 @Sargozasht_vagheii 💕💕💕💕
ʚ♡ɞ دوســـــــــــــــتت دارم🫀🖇 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ و چــــــــقدر توضـــیح دادنِ حــرف‌هـای ساده ســـخت است✨ 💖رازهای همسرداری💍 @Sargozasht_vagheii 💕💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه‌جا نوشته بود : "مهم دله وگرنه چشم هرروز یکی بهترشو میبینه" آرزو میکنم کسیُ پیدا کنید که حتی اگر چشاش دنیا رو دید، شما از دلش نیفتید:)!♥️ 💖رازهای همسرداری💍 @Sargozasht_vagheii 💕💕💕💕
ʚ♡ɞ میانِ‌ هَمِه‌ گَشتَمُ‌ عاشِق نَشُدَم‌مَن👫💙 طُ چِ‌ بودی‌ کِ‌ تورا‌ دیدَمُ‌ دیوانِه‌ شُدَم‌ مَن..❥︎ https://eitaa.com/joinchat/3454927340Cc5573293f0