عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت161 📝
༊────────୨୧────────༊
فرزاد میپرسد:
-خب اسمش چیه؟
میخندم و نجوا میکنم:
-پریا!
مهتاب به بازویم میکوبد:
-نگو دیگه، چرا بهش میگی؟ خیلی خری پریا...
بلندتر از قبل میخندم، درون لحن فرزاد هم خنده موج میزند:
-یعنی عاشق شماس؟ ببینم نکنه شما دو نفر...
از فکری که کرده بیشتر خنده ام میگیرد، اما مهتاب حسابی جبهه میگیرد:
-نخیر آقای محترم! اون چیزی که شما فکر میکنین نیست!
فرزاد میخندد، اشک چشمانم را میگیرم و میگویم:
-نه آقا فرزاد، نترس، از اونجایی که چند روز دیگه نامزدی منه، مهتاب یکم دلگیره، واسه همین احساساتش فوران کرده، وگرنه هیچوقت رو نکرده بود تا این حد به من علاقه داره!
فرزاد سرعتش را آهسته میکند:
-عه تبریک میگم خانم؛ خوشبخت بشید!
لبخندم محو میشود، یعنی من و سهراب خوشبخت میشویم؟ اصلا این بشر برایش مهم نیست من الان کجای این شهر پرسه میزنم، حتی یک پیام برای جویا شدن از حالم نمیدهد، واقعا قرار است آخر ماه به عقد این مردک یخی در بیایم؟
با ناراحتی تشکر میکنم، دلم میگیرد از اینکه من بروم و مهتاب تنها بماند، دلم میخواست با فرزاد جور میشد، شاید اینطور دوری از من برایش چندان سخت نمیشد.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
میانبر پارت اول رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/13996
میانبر پارت 50 رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/23547
میانبر پارت 100 رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/28683
میانبر پارت 150 رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/35557