eitaa logo
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
25هزار دنبال‌کننده
623 عکس
275 ویدیو
7 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز)و(همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔ نویسنده کتابهای👇 شایع شده عاشق شده ام به عشق دچار میشوم در هوس خیال تو نویسنده و مدیر کانال👇 @A_Fahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بی تابی قلبم... 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ مادر از شهاب تشکر میکند و کنارم مینشیند، پاچه شلوارم را بالا میزند، سفیدی مچ پایم که نمایان میشود با خجالت به شهاب نگاه میکنم که با نگرانی به پایم چشم دوخته است، هاله بازوی شهاب را میگیرد و دورش میکند، شهاب را میبینم که با کلافگی بازویش را از میان پنجه هاله بیرون میکشد و با تخسی چیزی را به هاله گوشزد میکند، بعد سمت کوهیار و کوروش میرود. مادر مچ پایم را با پماد حسابی ماساژ میدهد، احساس بهتری دارم، پروا با لیوانی کنارم مینشیند: -بیا پریا جون، این آب قندو با مسکنت بخور، رنگت پریده. لیوان را از دستش میگیرم: -دستت درد نکنه عزیزم! آب قند را با مسکن به معده ام میفرستم که هاله بالای سرمان ظاهر میشود: -چی شد پریا جون؟ یهو اون اراذل از کجا پیداشون شد؟
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ نگاهش میکنم: -نمیدونم والا تا خوردم زمین دیدم یکی شون بالا سرم ایستاده! ابرویی بالا میدهد: -عجیبه! نور خورشید از لابه‌لای درختان چشمانم را اذیت میکند به همین خاطر اخم میکنم: -چیش عجیبه؟ با وقاحت تمام میگوید: -تعجب میکنم چرا هر چی اراذل و مزاحمه سمت تو میاد! چرا سمت من و پروا جون کسی نمیاد؟ خودت چراغ سبز نشون میدی لابد! چشمانم گرد میشود و همه در سکوت سنگینی به هاله نگاه میکنند که شهاب نزدیک میشود: -هاله این چه طرز حرف زدنه؟ مادر با فکی منقبض شده نگاهش را بالا میگیرد و به هاله نگاه میدوزد: -دستت درد نکنه هاله جان حالا دیگه دختر من شده این کاره؟ هاله فوری میگوید: -نه منظوری ندارم ناهید جون، فقط برام سوال بود، اون از ماجرای هلند، اون از شوهرخواهر من... اینم از امروز...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥موزیک و موزیک ویدئو محشرر🔥 آهنگای ♥️ مطابق‌سلیقه‌ی‌شماهمه‌نوع‌آهنگی‌ داریم👇🏻😍 .آهنگ‌خارجی‌ترکی‌مازنی‌کردی‌لری😇 .موزیک‌ویدئوخاص‌جدید😍💞 💣‌ منبع آهنگای بمب ترکی 🧨‌😍‌👇‌ 👈‌ باهاشون میرید فضاااااا ⭐️🚀‌ ✅ تمام آهنگاش جدید و خاصه👇🏿👇🏿 https://eitaa.com/joinchat/3925213405C14f125d359 🎸آهنگاااش دیوونت میکنه👆🏿👆🏿
💝 یک قلب زیبا بهتر از هزار چهره ی زیباست روزتون بخیر❤️ ‌ 💝@Hamsar_Ostad
💝 گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود ... ‌ 💝@Hamsar_Ostad
💝 قوی ترین دارو همین قرص بودن دلمون به خداست ‌ 💝@Hamsar_Ostad
Amir Khoshnegar - Adamak(1).mp3
6.11M
🎧 💯 🎙 🏖 آدمک ❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇 ┅────────‌‌┅ 𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell ┅────────‌‌┅
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ نفس هایم تند شده و دندان هایم روی هم چفت شده است که مادر با ترش رویی میگوید: -شوهرخواهر شما؟ اون دیگه جریانش چیه؟ نکنه اونم به دختر من چشم داشته؛ آره پریا؟ و سوالی به‌من نگاه میکند، میخواهم چیزی بگویم که هاله فوری میگوید: -نه ناهید جون اتفاقا برعکس دختر شما به اون چشم داشت و افشینو کشونده بود خونه تون! با حیرت به هاله نگاه میکنم، این حد از وقاحت از کجا سرچشمه میگرفت؟ مادر تقریبا جیغ میکشد: -چی؟ پدر خصمانه نگاه میکند و بقیه متحیر هستند...
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ خونم به جوش آمده که شهاب آستین هاله را میگیرد و با شتاب به عقب میکشد: -خفه شو دیگه هاله! بس کن این مزخرفاتو... هر چی از دهنت رسید داری میگی... مگه نمیبینی حالش خوب نیست؟ شعور نداری؟ چرا دروغ تحویل بقیه میدی؟ پریا از گل پاک تره! با عصبانیت به دعوای لفظی شان نگاه میکنم و آرام به مادر توضیح میدهم: -مامان دروغه! داره چرند میگه! مادر سر تکان میدهد و از جایش بلند میشود: -حق ندارید درمورد دختر من این چرت و پرتا رو بگید، خجالتم خوب چیزیه! هاله با صورتی سرخ شده سمت شهاب نگاه میکند: -مگه دروغ میگم؟ میخوای زنگ بزنم به افشین تا بفهمی این دختره چطور قصد داشت اونو بکشونه سمت خودش؟ اصلا مگه خود من مچ شونو تو خونه شون نگرفتم؟ بازم بگم؟ بگم که‌ همین حالا هم با لوندیاش دل تو و کوهیارم برده؟ این دختر کارش همینه پس سنگشو به سینت نزن که مجبور میشم چیزی بگم که برات بد تموم میشه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا