عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت56
لبمو گزیدم، برای عزیز نگران بودم نمیتونستم بیخیال بشینم، یهو نگاهم به روی پاتختی و موبایل آراد افتاد، با تردید صدامو بالا بردم:
-آقا آراد موبایلم شارژ نداره، میشه با موبایل شما یه تماس بگیرم؟
صداش از حمام به گوشم رسید:
-آره راحت باش رمزش ۷۰۷۱.
فوری تلفن همراهشو از کنار تختش برداشتم و رمزو وارد کردم، شماره عزیزو گرفتم و منتظر موندم تا اینکه صداش به گوشم رسید...
مجبور شدم مثل دیشب برای عزیز دروغ سرهم کنم، طفلی حسابی نگرانم شده بود و فشارش بالا رفته بود، کلی باهاش حرف زدم و خیالشو از بابت سلامتیم راحت کردم، تماسو قطع کردم و موبایلو سرجاش گذاشتم، چشامو بستم خدایا این اولین بار بود که به عزیز دروغ میگفتم...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت57
نفسمو فوت کردم که صدای آراد باعث شد چشم باز کنم:
-کارت تموم شد؟
لباس پوشیده و آماده نگاهم میکرد که سر تکان دادم و بعد پرسیدم:
-جایی قراره برید؟
-آره چطور مگه؟
چشام گرد شد:
-پس منم ببرید دیگه!
شونه ای بالا انداخت:
-باشه میبرم... ولی هرموقع خواستم برگردم باید تو هم همراهم بیای! قبوله؟
سر تکان دادم و موافقت کردم، لااقل این گزینه بهتر از این بود که مدام تو این عمارت زندانی باشم! با این حال میتونستم به دانشگاه و خوابگاهم سر بزنم و کمی لوازم برای خودم بیارم.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
11.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧#MUSIC
#موزیک_ویدئو 🎬
#استوری 💞
#کلیپ_عاشقانه ❤️🔥
🏖 جانم باش❤️🔥
صبح آدینهات بخیر همیشگیم🤩
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
من پناهندهام به مرزهای تنت...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
بخند تا خوش بگذره...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت662 📝
༊────────୨୧────────༊
روی مبلی نشسته ام و ناخن میجوم که در خانه باز میشود، پدر و بعد مادر داخل میشوند که مادر میگوید:
-خانجون میگفت شهاب اصلا اینجا نمیاد، پس این کی بود؟ واسه دیدن پریا چرا دروغ به هم میبافن آخه؟
پدر با عصبانیت داخل خانه میشود و تا نگاهش به من میافتد می ایستد:
-من نگفته بودم حق نداری پاتو بذاری خونه آقاجون؟
لب میگزم و نجوا میکنم:
-اینجوری که نمیشه بابا... اونا چه گناهی کردن؟
جری میشود:
-اونا چه گناهی کردن؟ گناه از این بالاتر که هنوز این پسرو راه میدن تو این خونه؟
نفس عمیقی میکشم و مضطرب تماشایش میکنم:
-ببخشید بابا ولی شهاب مثل پسرشون بوده چطور دل ازش بکنن؟
پدر نگاه خصمانه ای میکند و صدایش را بالا میبرد:
-پریا تو بعد این همه بی احترامی و بی حرمتی هنوز داری از شهاب حرف میزنی؟ اگه یک بار دیگه اسم شهابو از زبونت بشنوم...
ادامه نمیدهد و نفس نفس میزند با حیرت نگاهش میکنم، این همه عصبانیت و خشم برایم جای تعجب دارد، مادر بازوی پدر را میگیرد:
-آروم باش شهریار، بیا بشین برات یه لیوان شربت بیارم... بیا...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت663 📝
༊────────୨୧────────༊
با بغض سمت اتاقم میروم و در اتاق را رو هم میگذارم، درست وقتی که هاله از زندگی شهاب بیرون رفته است باید با مخالف ها و سرسختی های پدر مواجه شوم... لبه تخت مینشینم و سرم را درون دستانم میفشارم... بیچاره خانجون و آقاجون!
***
عصر شده که مادر در اتاقم را باز میکند:
-پریا بیا دوستت کارت داره!
با گیجی نگاهش میکنم که موبایلش را سمتم میگیرد، چشمانم گرد شده که میگوید:
-چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟ دارم میگم دوستت زنگ زده! مگه خودت شماره منو به همکلاسیت ندادی؟
متعجب موبایل را از دستش میگیرم و کنار گوشم میگذارم:
-الو؟
صدای دخترانه و غریبه ای به گوشم میرسد:
-سلام پریا جون!
با تعجب میگویم:
-سلام بفرمایید؟
لحنش را آهسته میکند:
-اگه تنها شدی بگو برات توضیح بدم که کی هستم...
به مادر نگاه میکنم، ایستاده و تماشایم میکند، نمیدانم این دختر چه کسیست اما برای اینکه کنجکاوی ام را سرکوب کنم میگویم:
-مامان شما برو من موبایلتو میارم!
مادر با کنجکاوی نگاهم میکند و بعد تنهایم میگذارد...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
سلام به همهی شما مهربونا
امیدوارم حال دلتون عالی باشه
دوستان به دلیل فوت عموی عزیزم
دیروز و امروز فعالیت ندارم و درگیر مراسم هستم
انشاالله بهتر بشم جبران میشه🖤
امیدوارم درک کنید🖤
12.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧#MUSIC
#موزیک_ویدئو 🎬
#استوری 💞
#کلیپ_عاشقانه ❤️🔥
🏖 وقتی که نزدیکم به تو❤️🔥
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅