عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت659 📝
༊────────୨୧────────༊
میخکوب میایستم که آقاجون به او میتوپد:
-الان وقت حرف زدن نیست شهاب!
شهاب با عجز مینالد:
-پس کی وقتشه آقاجون؟ این همه سال صبر کردم... این همه سال خودمو لایق تون ندونستم... چی درست شد؟ همه چی بدتر و بدتر میشه!
با ناراحتی برمیگردم و نگاهش میکنم که در حیاط باز میشود و قامت پدر نمایان میشود... همین را کم داشتیم!
آقاجون عصایش را با عصبانیت به زمین میکوبد و من و شهاب به پدر زل زده ایم، قلبم مثل گنجشکی که در خطر افتاده میکوبد، پدر با آرامشی ساختگی جلو می آید و وقتی به ما میرسد به من زل میزند:
-برو خونه پریا!
لحنش خشک و سرد است، لب میگزم و سمت خانه پا تند میکنم که صدای عصبی پدر را میشنوم، خطاب به آقاجون میگوید:
-کاش ذره ای حرف من براتون ارزش داشته باشه آقاجون!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#MUSIC
#موزیک_ویدئو 🎬
#استوری 💞
#کلیپ_عاشقانه ❤️🔥
🏖 اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من...❤️🔥
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت50
نگاه مضطربمو به پدربزرگ دوختم و آروم جواب دادم:
-چیز زیادی از رسم و رسومات خانوادگیتون نمیدونم اما آراد جان اصرار داشت دیشب شب معرفی من به شماها باشه!
-پس میگی طرف حساب من نوهم آرادِ، نه تو!
سر تکان دادم:
-بله دقیقا!
-چقدر آرادو دوست داری؟
دندونامو بهم فشردم، معلومه که هیچی! کاش میشد جواب بدم من عمادو دوست دارم، اما نمیدونم چرا تو این منجلاب گیر افتادم! گلوم برهوت شده بود، به اجبار آب دهنمو قورت دادم:
-معلومه که خیلی زیاد، اگه دوسش نداشتم الان روبروی شما نبودم!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت51
جوابی داده بودم که آراد ازم توقع داشت تو این موقعیت بشنوه، پدربزرگ سری تکان داد:
-اگه دوسش داری چطور برات اهمیتی نداره که توبیخش کنم؟!
چند بار پلک زدم؛ از این صحبتا کلافه شده بودم، این پیرمرد به هر نحوی تصمیم داشت مچ منو بگیره و منتظر کوچکترین گاف از طرف من بود، پوفی کشیدم:
-من این حرفو نزدم، فقط ترجیح میدم با آراد جان حرف بزنید چون گمونم حرفای نوهتونو بهتر قبول داشته باشید!
نیشخندی زد که حسابی حرصمو درآورد، خدا خدا میکردم دست از سرم برداره تا به کلاسم برسم که بعد از مکثی طولانی بالاخره گفت:
-فعلا باهات کاری ندارم میتونی بری!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت52
فوری بلند شدم و بی توجه به هر چیزی سمت در عمارت رفتم، بیش از اندازه کلاسم دیر شده بود، صدای پایه های صندلیش اینو نشون داد که از پشت میز بلند شده و بعد صداش مطمئنم کرد:
-تا بهت اجازه ندادم حق بیرون رفتن از این عمارتو نداری!
مات تو جام خشک شدم، دیگه داشتم عصبی میشدم، با دستایی مشت شده سمتش چرخیدم که با تحکم نگاهم کرد، زبونم از گفتن هر حرفی قاصر بود...
مردد نگاهش میکردم که به بالا اشاره کرد:
-فعلا تو اتاق آراد بمون، دلم نمیخواد عروس آیندهام تنها زندگی کنه!
این مرد عجیب با ابهت و خشن بود، گمونم عماد موقع عصبانیت به شدت شبیه پدربزرگش میشد...
با نگاه خیره اش چاره ای برام نمونده بود جز رفتن و درخواست کمک کردن از آراد... مرد کله شقی که با پیشنهاد چشم گیرش منو تو این مخمصه انداخته بود!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت660 📝
༊────────୨୧────────༊
دیگر چیزی نمیشنوم و با اضطراب وارد خانه میشوم، با صدای لرزانی مادر را صدا میزنم:
-مامان... مامان... بابا اومد!
مادر از آشپزخانه سرک میکشد:
-خب بیاد؛ مگه روح دیدی دختر!
-وای مامان... آخه منو جلوی خونه آقاجون دید!
-اوف از دست شماها! من که حرفی میزنم میگی هیچی نگو... حالا خودت برو درستش کن!
-بدترش اینه که شهابم اومده بود اونجا!
این بار لبش را گاز میگیرد:
-ای داد بیداد، حالا بابات برج زهرماره تا خود شب...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت661 📝
༊────────୨୧────────༊
با استرس مقابلش می ایستم:
-مامان برو یه وقت اتفاقی نیفته، برو بابارو بیار خونه!
با کلافگی سر تکان میدهد:
-ای خدا از دست شماها...
شالی روی موهایش میگذارد و از خانه خارج میشود، با نگرانی داخل نشیمن قدم میزنم و چند بار از پنجره به بیرون نگاه میکنم تا بلکه چیزی دستگیرم شود، اما خبری نیست! از کنجکاوی و نگرانی چیزی نمانده تا پس بیفتم، تنها امیدوارم کدورت ها کم و کمتر شود...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت53
پله هارو بالا دویدم و در اتاق آرادو بی اجازه باز کردم، به قدری عصبی و پرخاشگر بودم که حتی برام مهم نبود تازه از حموم اومده و فقط یه حوله تنشه، هر وقت دیگه ای بود حتما عذرخواهی میکردم و بیرون میرفتم اما نه حالا و با این اوضاع عصبانیتم.
مستقیم جلو رفتم و تو صورتش انگشت اشارمو تکان دادم:
من باید با شما و خانوادتون چکار کنم آقا آراد؟ رسما زندانی این عمارت لعنتی تون شدم، یا همین حالا هرطور شده منو از اینجا میبرین بیرون یا قید تموم قول و قرارمونو میزنم و میرم میگم که همه چی یه بازیه!
با چشای گرد شده نگاهم کرد و بعد شوکه گفت:
-نباید کاری کنی الناز! تو نگران چی هستی؟ نگران کلاس و دانشگاهت؟ بابای من مدیر همون دانشگاهیه که توش درس میخونی... اصلا نیازی نیست نگران باشی چون پارتی داری به این کلفتی!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت54
و به خودش اشاره زد که گفتم:
-پارتی میخوام چکار؟ درس و کلاسام رو هواس، اگه این ترم پاس نشم...
باز خواستم تهدید کنم که با آرامش توضیح داد:
-پاس میشی... ببینم الناز تو واقعا اون خوابگاه فکستنی تو به این عمارت ترجیح میدی؟ بری خوابگاه بین ۴ تا دختر دیگه سرو کله بزنی که چی؟ اصلا جای خوابت هیچ... حتی غذای درست و حسابی هم بهتون نمیدن الناز... من واقعا متعجبم چرا از این موقعیتت استفاده نمیکنی!
آراد درست میگفت... زمانی که به خوابگاه رفتم، تمام اتاقا ظرفیتش تکمیل بود و منو به اجبار به یکی از اتاقا فرستادن، هر ۴ تا تخت پر بود و من مجبور بودم روی زمین بخوابم... غذای دانشگاه و خوابگاهم تنها برای سیر شدنمون کافی بود نه لذت بردن ازش!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت55
پوفی کشیدم که نجوا کرد:
-من اسمتو میدم به بابا تا حسابی هواتو داشته باشه پس نگرانیت بیجاس! فقط یک هفته تحمل کن الناز جان... اگه بفهمن همه چی دروغه خیلی پیششون ضایع میشم، اصلا همه چی خراب میشه... لطفا لطفا یکمی طاقت بیار، قول میدم پول بیشتری برات بریزم.
کلافه لبه تختش نشستم و سرمو تو دستام گرفتم، من باید چکار کنم آخه؟ یهو یاد عزیز افتادم و محکم زدم روی گونه ام... موبایلمو برداشتم وای عزیز چندین بار تماس گرفته بود و خاله مریم پیامک فرستاده بود، حسابی نگرانم شده بودن... رو به آراد گفتم:
-میشه ساکت باشید، من باید با مامانم تماس بگیرم!
سر تکان داد و سمت حمام رفت که با عزیز تماس گرفتم... اه لعنتی... شارژم تموم شده بود...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#MUSIC
#موزیک_ویدئو 🎬
#استوری 💞
#کلیپ_عاشقانه ❤️🔥
🏖 یه قندونِ صورتت❤️🔥
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت56
لبمو گزیدم، برای عزیز نگران بودم نمیتونستم بیخیال بشینم، یهو نگاهم به روی پاتختی و موبایل آراد افتاد، با تردید صدامو بالا بردم:
-آقا آراد موبایلم شارژ نداره، میشه با موبایل شما یه تماس بگیرم؟
صداش از حمام به گوشم رسید:
-آره راحت باش رمزش ۷۰۷۱.
فوری تلفن همراهشو از کنار تختش برداشتم و رمزو وارد کردم، شماره عزیزو گرفتم و منتظر موندم تا اینکه صداش به گوشم رسید...
مجبور شدم مثل دیشب برای عزیز دروغ سرهم کنم، طفلی حسابی نگرانم شده بود و فشارش بالا رفته بود، کلی باهاش حرف زدم و خیالشو از بابت سلامتیم راحت کردم، تماسو قطع کردم و موبایلو سرجاش گذاشتم، چشامو بستم خدایا این اولین بار بود که به عزیز دروغ میگفتم...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت57
نفسمو فوت کردم که صدای آراد باعث شد چشم باز کنم:
-کارت تموم شد؟
لباس پوشیده و آماده نگاهم میکرد که سر تکان دادم و بعد پرسیدم:
-جایی قراره برید؟
-آره چطور مگه؟
چشام گرد شد:
-پس منم ببرید دیگه!
شونه ای بالا انداخت:
-باشه میبرم... ولی هرموقع خواستم برگردم باید تو هم همراهم بیای! قبوله؟
سر تکان دادم و موافقت کردم، لااقل این گزینه بهتر از این بود که مدام تو این عمارت زندانی باشم! با این حال میتونستم به دانشگاه و خوابگاهم سر بزنم و کمی لوازم برای خودم بیارم.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#MUSIC
#موزیک_ویدئو 🎬
#استوری 💞
#کلیپ_عاشقانه ❤️🔥
🏖 جانم باش❤️🔥
صبح آدینهات بخیر همیشگیم🤩
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
من پناهندهام به مرزهای تنت...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
بخند تا خوش بگذره...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت662 📝
༊────────୨୧────────༊
روی مبلی نشسته ام و ناخن میجوم که در خانه باز میشود، پدر و بعد مادر داخل میشوند که مادر میگوید:
-خانجون میگفت شهاب اصلا اینجا نمیاد، پس این کی بود؟ واسه دیدن پریا چرا دروغ به هم میبافن آخه؟
پدر با عصبانیت داخل خانه میشود و تا نگاهش به من میافتد می ایستد:
-من نگفته بودم حق نداری پاتو بذاری خونه آقاجون؟
لب میگزم و نجوا میکنم:
-اینجوری که نمیشه بابا... اونا چه گناهی کردن؟
جری میشود:
-اونا چه گناهی کردن؟ گناه از این بالاتر که هنوز این پسرو راه میدن تو این خونه؟
نفس عمیقی میکشم و مضطرب تماشایش میکنم:
-ببخشید بابا ولی شهاب مثل پسرشون بوده چطور دل ازش بکنن؟
پدر نگاه خصمانه ای میکند و صدایش را بالا میبرد:
-پریا تو بعد این همه بی احترامی و بی حرمتی هنوز داری از شهاب حرف میزنی؟ اگه یک بار دیگه اسم شهابو از زبونت بشنوم...
ادامه نمیدهد و نفس نفس میزند با حیرت نگاهش میکنم، این همه عصبانیت و خشم برایم جای تعجب دارد، مادر بازوی پدر را میگیرد:
-آروم باش شهریار، بیا بشین برات یه لیوان شربت بیارم... بیا...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت663 📝
༊────────୨୧────────༊
با بغض سمت اتاقم میروم و در اتاق را رو هم میگذارم، درست وقتی که هاله از زندگی شهاب بیرون رفته است باید با مخالف ها و سرسختی های پدر مواجه شوم... لبه تخت مینشینم و سرم را درون دستانم میفشارم... بیچاره خانجون و آقاجون!
***
عصر شده که مادر در اتاقم را باز میکند:
-پریا بیا دوستت کارت داره!
با گیجی نگاهش میکنم که موبایلش را سمتم میگیرد، چشمانم گرد شده که میگوید:
-چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟ دارم میگم دوستت زنگ زده! مگه خودت شماره منو به همکلاسیت ندادی؟
متعجب موبایل را از دستش میگیرم و کنار گوشم میگذارم:
-الو؟
صدای دخترانه و غریبه ای به گوشم میرسد:
-سلام پریا جون!
با تعجب میگویم:
-سلام بفرمایید؟
لحنش را آهسته میکند:
-اگه تنها شدی بگو برات توضیح بدم که کی هستم...
به مادر نگاه میکنم، ایستاده و تماشایم میکند، نمیدانم این دختر چه کسیست اما برای اینکه کنجکاوی ام را سرکوب کنم میگویم:
-مامان شما برو من موبایلتو میارم!
مادر با کنجکاوی نگاهم میکند و بعد تنهایم میگذارد...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
سلام به همهی شما مهربونا
امیدوارم حال دلتون عالی باشه
دوستان به دلیل فوت عموی عزیزم
دیروز و امروز فعالیت ندارم و درگیر مراسم هستم
انشاالله بهتر بشم جبران میشه🖤
امیدوارم درک کنید🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#MUSIC
#موزیک_ویدئو 🎬
#استوری 💞
#کلیپ_عاشقانه ❤️🔥
🏖 وقتی که نزدیکم به تو❤️🔥
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#MUSIC
#موزیک_ویدئو 🎬
#استوری 💞
#کلیپ_عاشقانه ❤️🔥
🏖 هرجا که باشی تو فکر تو ام...
❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇
┅────────┅
𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell
┅────────┅