eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
°| (199) 😊✋ |° کســی که از عقب افتــاده اگر صبور باشــد و خودش رو از دور نگه دارد چقدر پیــش خداوند عــزیز خواهد بود 😥حضـــرت موسی از بچــگی خونه بزرگ شده بود وقتـــی از اش خبــردار شدن کردن ؛ ســـوی شهر فرار کرد.... 😱بزرگتـــرین آن زمان حضرت موســـی بود.... 😰از دســت فرعون و دار و دسته‌اش به مدین پنـاه آورد هیـــچی نداشت حتی اولـین بارش بود که به شــهر مدین می‌رفـت.... به نظـــر شما چنین کسی می‌تـواند در عرض 24 ساعت اونم با آن وضعــییت کــند...❗️ 😞آنجا نه کس و کاری داشت نه چیـــزی نداشت که بخـــورد حتـی نـداشت و ....غریبـــ و آواره... 😢حضرت موسی رفت تک و تنها یه گوشه نشست دو تا زیبا و نیاز به کمک حضرت موســی داشتند که گوسفـندانشان را آب بدهــد.... 👌حضـــرت موسی هم بـــدون اینکه حتی بهشون یک بکند خییلی به آنها کمک کرد فقط به خاطر و بــدون هیچ منتــی.... 😔بعـــد از رفتن اونا حضرت موسی کرد و فرمود؛ خدایا من بنـــده و تو هستم در به سویم باز کن. 😍 دخــتر شعیب نبی وقتی برگــشت به خانه نزد پدرش از و و و نیرومـندی موسی تعریف کرد حضــرت شعیب هم خیــلی زود دخترش را فرســتاد دنبال حضرت در حالی که آن دخــتر خیلی آرام و در اوج گام برمیداشت...( تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ) 👌و به او گفـــت پدرم دعوتت می‌کند تا مـــزد کردن گوســفندانمان را بهتون بدهد.... ☺️وقتـــی شعیب نبی موسی را دید و شرح حال زندگی ایشان را شنید دریافت که ایــشان خیلی و و رعنایی است و به او پیشنهاد کــرد که یکی از دختــرانش را به نکاحش در بیــاورد... 😔حضرت مـــوسی گفت که من نه دارم نه دارم و نه ... 👌حضرت شـــعیب گفت که من بهت خانه میدهــم و یکی از دخترانم را به عقــدت در می آورم و تا 8 ســال دیگر برایم کار کن (چوپــانی) کن....😍 ☺️ حضرت موسی کسی بود که از دســت فرعون فرار کرده و و و کار در شهری که تا به حال نرفته و بی پــول و بی سرپنــاه.... 😳اصـــلا به فکرش نمیرســید که در عرض 24 ساعــت صاحب خوب و خــانه و کــار شود و حتی بزرگــوارترین مرد آن زمانه پیامبر شـعیب شود... 😍در اوج نا امــیدی بود که خـــداوند زندگیش را عـــ⚡️ــوض کرد.... 😉این داســـتان زیبا در ســـوره قصص آمـــده.... ❤️ و مطمئنا اگر خدا بخـــواهد در کمترین زمان زندگیت را عـــوض خواهد شد... 👋 نا امـــید نباشید فقط کافیـــست مثل موسی و باشید آنوقت خداوند هم با بهتـــرین نعمتها و موقعیـــتها جوابت را خواهـــد داد.... . . . ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 1⃣2⃣ وقتی خندیدم، نخست اخم کر
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 2⃣2⃣ گفتم: برای لعن و نفرين على، وضو واجب است، اما برای نماز، تو بهتر می دانی... گفت: حالا خبری از من بشنو؛ عبيدالله از مدینه به شام آمده است. او اینک در نزد ماست. با تعجب پرسیدم: عبیدالله بن عمر؟ گفت: بله؛ عبيدالله بن عمر که در زمان عثمان سه نفر را به قتل رسانده بود. او از ترس على که گفته بود باید شود، فرار را بر قرار ترجیح داده است. گفتم: بهتر از این نمی شودا عبیدالله پسر خلیفه ی دوم است. نقشه هایمان با وجود او به خوبی پیش خواهد رفت. مردم خواهند دید که علی حتی قصد جان فرزند خلیفه ی متوفی را دارد. دقایقی بعد، با هم به طرف مسجد به راه افتادیم. نماز عصر به امامت او خوانده شد. بعد از نماز، به منبر رفت. فکر نمی کردم بتواند سخن به نکویی بگوید، اما الحق که بر اریکه ی سخن سوار بود. ای از علی ساخت که من هم باورم شده بود علی کافر شده است! بعد از سخنرانی، دوش به دوش هم از مسجد بیرون آمدیم و در حالی که در محاصره ی مأموران حفاظتی بودیم، به طرف کاخش که فاصله ی زیادی با مسجد نداشت به راه افتادیم. در بین راه، جوانی مقابلمان ایستاد و با صدای بلند گفت: عرضی دارم یا امیرا مأموران خواستند او را از سر راهمان کنار بزنند، من مانع شدم و گفتم: بگو ! چه میخواهی بگویی؟ جوان جلوتر آمد و گستاخانه گفت: یا امیرا این دروغ ها و تهمت هایی که به على روا داشتی چه بود؟ از خدا نمیترسی که پاک ترین مرد خدا در روی زمین را دشنام می دهی و او را قاتل و کافر می نامی؟! نگاهی به معاویه انداختم؛ چهره اش سرخ شده بود و زود هنگام او را در بر گرفته بود. فرماندهی محافظان جلو آمد و شمش و از غلاف بیرون کشید. مانع انجام کاری از سوی او شدم و گفتم: عقب بروید! بگذارید این جوان حرفش را بزند. معاویه گفت: چگونه اجازه بدهم او به من کند؟! دستور می دهم سرش را از بدنش کنند! گفتم: صبور باشید قربان، بگذارید حرفدهایش را بزند. ✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️ جوان گفت: على قاتل عثمان نیست؛ اگر چنین بود، بسیاری از صحابه و همه ی مردم حجاز و عراق با علی بیعت نمی کردند. علی خلیفه ی مسلمین و جانشین رسول خداست و سر پیچی از او یعنی پشت و نمودن به دین خدا و سنت رسول الله ! جوان همچنان داشت یاوه سرایی می کرد که نفهمیدم چگونه معاویه به فرماندهی محافظان اشاره کرد و او با شمشیر چنان ضربتی بر گردن جوان زد که سرش مقابل پاهای معاویه بر زمین افتاد. هنوز لب های جوان تكان می خورد. ترجیح دادم سکوت کنم. معاویه چنان به خشم آمده بود که نمی توانست نگاه های خشم آلود مردمی را که در اطراف ما ایستاده بودند و نظاره مان می کردند حس کند. ◾️ بھ قلم✍: ⚫️کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...◾️ رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi ◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 8⃣8⃣ چرا معاویــه خوشحــال نباشد وق
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت9⃣8⃣ معاویـــه محاسن بلندش را به دست مےگیرد، سرش را مےجنباند و مےگوید: با طـــرح تو موافقــم عمــروعــاص، اما فرماندهے لشگر را به تــو و مےسپــارم. نخست بیندیش و اطراف محمد بن ابوبڪر را از افــرادش خالے ڪن. او اســت و ڪم تجربــه، مےتوان با ڪمتریــن تلفــات او را از بیــن برد و مصـــر را به چنـگ آورد. ♦️♦️@Heiyat_Majazi♦️♦️ ما در مصــر یــاران وفــادار زیــادے داریم؛ به ویــژه یـــاران تو ڪه خود روزگارے نه چندان دور فرماندار مصر بودے. به آن ها نامه ها بنویـــس تا در سرنگونــے محمد بن ابوبڪر یاریمـــان ڪنند. و چنیــن مےشود ڪه مصـــر در معــرض خطـــــر قرار مےگیرد. محمــد بن ابوبڪر فرزنــد خلیفه ے اول و بــرادر همســر پیامبــر، جوانے است ڪه علــے او را فرزنــد خوانده ے خود مےخواند و به غایــت دوستش مےدارد. اما خبــرهاے ناخوشایند زیادے از مصــر و شــام به گوش علــے مےرسد؛ معاویـــه آماده ے حملــه به مصر است و اوضــاع آنجا نیز بر وفـــق مراد نیست و مخالفان سر به شورش برداشته اند و ناآرامے ها در حال اوج گرفتن است. علـــے در فڪر چــاره است. چه بایــد مےڪـرد تا مصــر به دست نیفتد و این سرزمین بزرگ، به تملڪ معاویــه در نیایـــد؟ چاره را در این مےبیند ڪه محمد بن ابوبڪر را عـــزل ڪند و شخصـــے قدرتمند و ڪار ڪشته و با تجربــه به جاے او بفرستد. مالڪ اشتـــر، یــار باوفــا و قدرتمنــد خود را فرا مےخواند و به او گوید: اے مالــڪ! تو از ڪسانــے هستــے ڪه براے بر پا داشتن دین، از آنــان یـارے مےجویـم و سرڪشان و گناهڪاران را به وسیله ے آنان مےڪوبم و شڪاف هاے هولناڪ را مسدود مےڪنم. محمــد بن ابوبڪـر را فرمانــدار چون جوان امیــن و خوش فڪـرے است. اما مخالفــان عليـــه او قیـــام ڪرده اند و معاویــه نیز قصــد لشڪرڪشــے به آن جا را دارد. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منــبع👇 ❣@chaharrah_majazi رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
°| #مغزبانے(831) 😎💪 |° امـــروز 7 آذر🗓 مصـــــادف با روز نـــیروے دریـــــایے است⛴🇮🇷🇮🇷 ایـــن روز را خـــدمت دلیـــر مـــردان💪 عـــرصه ے دریـا🇮🇷🇮🇷 تبــــریڪ و تهنیــت عـــرض مےڪنیم☺️ امـــروز جمعے ازفــرماندهان🇮🇷 و مسئــولان نیــروے دریــایے ارتـــــش🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 با مقـــــام معظم رهـــبرے(روحےفداڪ) دیــــدار داشتنـــد🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ✅جـــوان ها ڪجان ڪه براشون انگـــیزه اوردم👇👇👇 حضـرت آقــا(حفظه الله) فـــرمودند: نیــروے دریایے ارتش جمهــورے اسلامے ایــران🇮🇷🇮🇷 تڪیه بر نیروے انســانے#جوان، مومن و پُر انگیزه را #ڪلید_حل_مشڪلات در همه بخــش هاے ڪشور از جمــله نیـــروهاے مسلح دانستنــد✅✅ و با تــاڪید بر لزوم ڪار مضاعف و افزایش آمــادگے ها، خاطرنشان ڪردند: هرچه مےتوانید توانایےها و آمــادگےهاےخود را افزایش دهیــد💯💯 تــــــا دشمنانِ ایــران🇮🇷 حتے جــرأت تهــدید👊 ایـــن ملت بـــزرگ را نداشته باشند👊 از ویژگےهاے دولت نبوے👇 ڪار و تلاش خستگےناپـــذیر🇮🇷 عزت نفس و قدرت در مقابل دشمنان🇮🇷 پـــس جـــوونے ڪه❌❌ پشــت به پشت رهبرت✅✅ دارے حـــرڪت میڪنے توے هــر عرصه اے ⏳ ڪه هستے باید عالے باشے✅✅ ڪه بتـــونے اول به درد خــودت 💯 بخـــورے بعد به درد امام زمــان(عجل الله) و نـــایبشــون حضـرت امام خامنه اے(روحےفداڪ)🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 #هشتڪ_تولیدےاست👇 #ڪپے⛔️🙏 #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 . . . ••┈••••┈••❅😉❅••┈••••┈•• تحلیل‌هاے نابے ڪه هیچ‌جا نخواندید با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 ~° 📡: @Heiyat_Majazi °~ ¯\_______(ツ)_______/¯
4_5852814151155450398.mp3
2.23M
💠 فردا روز است شما ها قدر این روزهای بزرگ را و این ساعات با ارزش را بدانید 🤲