eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 8⃣6⃣ تــو انســانے هستــے ڪه در درون ڪعبه به دنیا آمدے، در دامـــــان پیامبر بزرگ شدے، اولین ڪســے هستــے ڪه اسـلام آوردے و دوش به دوش. پیامبــر در تمــام جنــگ ها با رشــادت جنگیدے. بر ڪســے پوشیــده نیسـت ڪه خلافت، حق توسـت و تو سال ها این حــق را جستجو نڪردے و حال جز تو بر ڪسے این خلعت نیست. اما علـــے در جواب آن ها گفت: مرا به حال خــود واگذارید؛ زیرا من باشم، بهتر از آن است ڪه باشم. بار دیگر اصـرار ڪردند ڪه تو مورد قبول ما هستے، اجازه بده تا با تو بیعت ڪنیم. 🎈🎈@Heiyat_Majazi🎈🎈🎈 باز علـے نپذیرفت و پاسخ داد: مرا به امر شما نیازے نیست. من با شما هستم. هر ڪس را ڪه انتخاب ڪردید، من بر او رضایت مےدهم. اما در نهایت با اصرار زیاد مردمــے ڪه چند روز در مقابل منزلش اجتماع ڪرده بودند، خلافت را پذیرفت و گفت: خواست شما را اجابــت مےڪنم به شرطــے ڪه بر طبق قرآن، سنت پیامبر و آن چه خودم تشخیص مےدهم، رفتار ڪنم. پس در مسجـــد جمع شوید؛ زیرا بیعــت من، مخفیانــه نیست و جز با رضایــت مسلمانان، آن هم در ملا عام و جماعت مردم، نخواهد بود. در مسجــد از منبر بالا رفت رو به جمعیتــے انبوه نظر انداخت ڪه چون شالوده هایــے از سرب ريخته شده، تمام صحن مسجــد و محوطه ے اطراف آن را پر ڪرده بودند. همه ے نفس ها در سینه حبــس بود. علــے با صداے محڪم و بلند گفت: آنچه مے گویم به عهده مے گیرم و به آن پایبندم. ڪسـے ڪه عبرت ها براے او آشڪار شود و از عذاب آن پند گیرد. تقوا و خویشتن دارے، او را از سقــوط در شبهات نگه مےدارد. آگـــــــــاه باشید! تیره روزے ها و آزمایش ها همانند زمان بعثت پیامبــــر بار دیگر به شما روے آورده. سوگند به خدایــے ڪه پیامبر را به حق مبعوث ڪرد، آزمایش مےشوید چون دانـــــه اے که در ریزند، یا غذایــے ڪه در دیگ گذارند، به هم خواهید ریخت و زیر و رو خواهید شد تا آن ڪه پایین به بالا و بالا به پایین رود. آنان ڪه سابقه اے در اســلام داشتند و تاڪنون منزوے بودند، بر سر ڪار مےآیند و آن ها ڪه به ناحق پیشــے گرفتند عقب زده خواهند شد. به خدا سوگنـــــد ڪلمه اے از حـــــق را نپوشاندم. هیچ گاه دروغــــے نگفته ام. از روز نخســــت به این مقام و چنین روزے داده شده بودم. آگـــاه باشید ڪه همانا گناهان، چون مرڪب هاے بد رفتارند ڪه سواران خود را عنان رهاشده در آتش دوزخ مےاندازند! آگاه باشیــد همانا تقوے، چونان مرڪب هاے فرمانبردارے است ڪه سواران خود را عنان بردست وارد بهشـت جاویــدان مےڪنند! حق و باطـــل همیشه در پیڪارند و براے هر ڪدام، طرفدارانـــے است. اگر باطل پیروز شود، جاے شگفتــے نیست؛ از دیر باز چنین بوده و اگر طرفداران حق اندڪند، چه بسا روزے فراوان گردند و پیروز شوند. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منــبع👇 ❣ @chaharrah_majazi رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 5⃣9⃣ معاویــــه وقتــے خبـــــــر را مےشنود، شراب مےخورد و از شادمانــــــے فریــــــاد مےڪشد: دیدید ڪه خـــداے را سپاهیانـــے است از و این عســل چقدر ڪام ما را شیریــــن ڪرده است! دوباره جام شـــراب را سر مےڪشد. اما وقتــــے خبــــــر به علـــے مےرسد، اشڪ در چشـــــــم هایـــش حقلـــــــــه مےزند و از به خــــــود مےپیچید و مےگوید: خدایـــــا! مرگ او از جمله هاے بزرگ روزگار ماست. سپـــس نامه اے به محمـــد بن ابوبڪر مے نویسد و از او مےخواهد ڪه در سمت خود باقے بماند و در برابر دشمـــن مقاومت ڪند: ... به من خبـــر داده اند ڪه از فرستادن مالڪ به سوے مصـــر، ناراحت شده اے. این ڪار را به دلیــــل ڪند شدن و سهل انگاریات، انجام ندادم. ♦️♦️@Heiyat_Majazi♦️♦️ اگر تــــو را از فرماندارے مصــــر عزل کردم، فرماندار جایـــے قرارت مےدادم ڪه اداره ے آن جا بر تو آســــان تر و حڪومت تو در آن سامـــان خوش تر باشد. همانا مردے را به فرماندارے مصــــر قرار دادم ڪه تو میدانـــے نسبت به من خواه و نسبت به دشمنان ما گیر و بـود. خــدا او را رحمــت ڪند ڪه ایـــام زندگـــے خود را ڪامل و مــرگ خــود را ملاقات ڪرد. در حالـــے ڪه ما از او بودیم. خداونــــد خــود را نصیـــب او گرداند و پـــاداش او را چند برابر عطــا ڪند. پس براے مقابلــه با دشمــن، سپاهیانــت را بیرون بیاور و با آگاهــے لازم، به سوي دشمن حرڪت ڪن و با ڪســے ڪه با تو در جنگ است، آماده ے پیڪار باش... این نامــه، مقدارے از اعتمـــاد به نفــس محمـد بن ابوبڪر را که با مخالفــان لازم داشت، به او باز مےگرداند. لیڪن هنوز مدتـــے نگذشته ایست ڪه طوفــــان حوادث، شروع به وزیــدن مےڪند. مخالفــــــت ها با با مصـــر اوج مےگیرد. داستـــان خونـخواهــے عثمــان توسط معاویه در مصر، بار دیگر عده زیادے را مےفریبد. لیڪن نگذشته است ڪه طوفــــان حوادث، شروع به وزیدن مےڪند. داستان خونخواهے عثمــان توسط طرفداران معاویــه در مصــــر، بار دیگر عده ی زیادے را مےفریبد. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منــبع👇 ❣ @chaharrah_majazi رمــان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از ایـن ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت3⃣7⃣1⃣ ما باید فکر کنیم و راهی بیابیم تا حاکمان ادب شوند و به صراط مستقیم باز گردند. عبدالله که خود را در یک قدمی رسیدن به مقصودش می دید، گفت: نیاز نیست فکر کنید و چاره ای بیندیشید، من به جای شما فکر کرده ام؛ هیچ راهی جز این دو تن وجود ندارد. 📚📚📚 @Heiyat_Majazi برک گفت: اگر بخواهیم علی و معاویه را بکشیم، نباید از خون عمروعاص نیز بگذریم؛ زیرا ممکن است آن پیر حیله گر زمام امور را به دست بگیرد و خود را خلیفه بنامد. عبدالله گفت: عمروعاص کوچکتر از آن است که بخواهد چنین کند. عمرو در تأیید سخنان برک گفت: او را دست کم نگیر عبدالله ؛ عمروعاص در تمام مصر و شامات صاحب قدرت است. بهتر است او را نیز از سر راه أمت برداریم. عبدالله عمامه اش را روی سرش جابه جا کرد و گفت: بسیار خوب، عمروعاص را نیز از سر راه خود می برداریم. عمرو پرسید: حالا چگونه و چه وقت باید اقدام کنیم؟ عبدالله گفت: من فکر آن را کرده ام؛ من قتل على میشوم، زیرا کشتن او تر و پر مخاطره تر است. با انگشت به عمرو اشاره کرد و ادامه داد: تو باید معاویه را بکشی. به برک نگاه کرد، اما قبل از این که به سخنش ادامه دهد، برک گفت: و لابد من هم باید عمروعاص را بکشم. عبدالله سرش را تکان داد و گفت: بله، عمروعاص هم برای تو. برک گفت: ولی من ترجیح می دهم به سراغ معاویه بروم. من قبلا به شام رفته ام و آن جا را می شناسم. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منـــبع📥 📩 @chaharrah_majazi رمــان فوق العاده😍☝️ هرشب ساعت 🕘 و هر روز 14:30 از،این ڪانال👇 📚 @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
°| #مغزبانے(930) 😎💪 |° وقتے رهبری دیدار دارند باید بعد از دیدارشون بشینے و صحبتهاشونو تحــلیل ڪنے چــون قطعا همیشه نــڪاتے وجود داره ڪه راهگشا هستند. رهــبری معظم له در دیدار دیروز،فــرمودند: بگــذارید راهپیمایے 22 بهمــن با عظمت بــاقے بمــاند.💪💪💪 رفقــا مشڪل داریم تو ڪشورمون امــا فعلا زمــان تسویه حساب نــیست الان باید نــشون بدیم💪 هــر چقد هم ڪه شرایط #سخت باشــه مــا تا آخــر پای اسلام🇮🇷 انقلاب🇮🇷 رهبــری🇮🇷 خــواهیم مــاند🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 #هشتڪ_تولیدےاست👇 #ڪپے⛔️🙏 #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 . . . ••┈••••┈••❅😉❅••┈••••┈•• تحلیل‌هاے نابے ڪه هیچ‌جا نخواندید با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 ~° 📡: @Heiyat_Majazi °~ ¯\_______(ツ)_______/¯
° (ع)☀️📖 [204] ° 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 ✨بہ نام خـــــــداے علے✨ 📢 بانوایِ کاروان، بار بندید ای همرهان این قافله عزم ........ 🙂 خدا رحمت کنه که بانگ کوچ سر دادین . آماده حرکت باشین. 😄 برای آمادگی باید چکار کنیم؟ 🙂 وابستگی به زندگی رو کم کنید . و با زاد و نیکو به سوی آخرت برین. 😄 چرا؟؟ 🙂 چون های و ومنزل گاه هایی ترسناک در پیش رو تون دارین. 🍃🌺🌸🍃 😳 اِاِاِ !! فلانی ام رفت؟ 😕 آره رفت. اما رفتم خونشون دو گروه تو کار حساب و کتاب کردن بودن. 😕 یه گروه داشتن می گفتن چقدر ازش مونده. یه گروه دیگه هم می پرسیدن چه قدر با خودش یا برده یا پیش فرستاده. 😕 گروه دوم می گفتن هرچه بیشتر پیش فرستاده بهتر بوده. 📚|• البلاغه . خطبه ۲۰۳و ۲۰۴ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
° (ع)☀️📖 [235] ° 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 ✨بہ نام خـــــــداے علے✨ 🙂 چیزی شده؟؟ ایشون چرا اینقدر شاکی هستن؟؟ 😔 دارند یکی از رو سرزنش می کنند. 🙂 مگه چیکار کرده؟ 😔 زمانی که دیده برای پسر عموش شده و به او برده و پراکنده شدند خودش رو با پسر عموش برهم زده و با کسانی که ازش جدا شدند شده. 🙂 یعنی چکار کرده؟؟ 😔 از پسر عموش فاصله گرفته و با دیگران از کردنش کرده و رو که بهش سپرده بودند رو به مقصد نرسونده. 😕 حالا تکلیف چیه؟ 😔 باید رو که برده برگردونه. 😕 و اگه انجام نده چطور؟ +: و اگر چنین نکند و به من دهد تا بر او دست یابم او را خواهم داد تا در نزد عذر خواه من باشد و با شمشیری او را می زنم که به هر کس زدم وارد شده است. 📚|• . نامه۴۱ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi