هیئت مجازی 🇮🇷
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 3⃣7⃣ امام پاسخ داد: من مانند تو
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 4⃣7⃣
عمروعاص جواب داد:
به راستی که پیشنهاد #منصفانه ای است و این را هم بدان که اگر این پیشنهاد را نپذیری، تا دنیا باقی است این #ننگ و عار برای تو و خاندانت ثبت خواهد شد.
معاویه گفت:
ای عمروعاص، کسی مانند من با این حرف ها گول نمی خورد و مغرور نمی شود و خودش را به کشتن نمی دهد.
به خدا سوگند هیچ مردی نیست که با علی به #مبارزه برخیزد، جز آن که زمین خونش را بیاشامد.
🎈🎈🎈@Heiyat_Majazi🎈🎈
معاویه این را گفت و به سرعت خود را به صف لشکریانش رساند.
حکایتی هم خواندم از #علاقه ای که بین علی و ابوذر وجود داشت.
می گویند در زمان خلافت عثمان، چون او بیت المال را حیف و میل می کرد و آن را به اقوام خویش می بخشید، ابوذر از هر فرصتی برای #انتقاد از عملکرد او استفاده می کرد.
او روزی به حالت انتقاد از مردمی که در کنارش بودند، پرسید:
#آیا #رهبر اسلامی می تواند #بیت_المال را به عنوان #قرض برای خود بردارد و هر وقت که توانست آن را پس بدهد؟
مردی به نام کعب الاحبار که یهودی زاده بود، گفت:
بله، هیچ اشکالی ندارد.
ابوذر با عصبانیت گفت:
ای یهودی زاده!
آیا تو دین را به ما یاد می دهی؟
عثمان او را فرا خواند و گفت:
اعتراض های تو به من و یاران من بیش از #حد شده و از این به بعد حق ماندن در مدینه را نداری و باید به شام بروی.
به این صورت ابوذر به شام که تحت فرمانروایی معاویه بود، تبعید شد.
او در شام نیز از روش انتقادی خود دست بر نداشت و افشاگری و ایستادن در برابر #ظلم و #ستم را روش و سیره و سفارش پیامبر اسلام می دانست و از آن، به امر معروف و نهی از منکر یاد می کرد که در قرآن بدان سفارش شده است.
تا این که معاویه از عثمان خواست تا او را به مدینه باز گرداند.
در مدینه باز ابوذر به کار خود ادامه داد تا این که یک روز در جمع عثمان و یارانش، خطاب به او گفت:
تو باید بیت المال را در راه درست هزینه می کردی و به دست بندگان خدا می رساندی، اما من از رسول خدا شنیدم که فرمود هرگاه دودمان عاص، به سی نفر برسد، #مال خدا را از آن خود می دانند و بندگان خدا را #غلام خود می شمارند.
عثمان از حاضرین، صحت گفته ی ابوذر را پرسید، آن ها گفتند ما چنین مطلبی را نشنیده ایم، اما ابوذر گفت:
من #دروغ نمی گویم؛ می خواهی باور کن و میخواهی نکن.
عثمان کسی را به سراغ على فرستاد.
وقتی علی وارد شد، عثمان مسأله را با او در میان گذاشت و گفت:
آیا تو چنین مطلبی را از قول پیامبر شنیده ای؟
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم✍: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...🍃
منــبع👇
🖇 @chaharrah_majazi
رمان فوق العاده☝️
هرشب ساعت:2100 از این ڪانال👇
📚| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [152] °
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
✨بہ نام خــــــداے علے✨
😁 میگم تو از حقی که به گردن
من داری خبر داری؟
🙂 اووووم .نه. چه حقی!!؟؟؟
دوستی که این حرفا رو نداره.
😁 خوبم داره ببین :
🙂 این که همون نامه است!!
بخونمش؟
🙂 اگه دوستت از تو بُرید
(قهر کرد) توبرو سراغش.
اگه روش رو از تو برگردوند تو
باهاش مهربون باش.
🙂 هرچی ازت #دور شد تو
بهش #نزدیک شو. وقتی
#عذر خواهی کرد قبول کن
کسی که با دوستت #دشمن
هست رو به دوستی انتخاب
نکن.
🙂 حتی اگه از دوستت بُریدی
راهی رو برای #بازگشت باقی
بزار. وقتی کسی که در مورد تو
فکر #مثبت کرد، این فکر رو به
#واقعیت تبدیل کن.
🙂 به حساب این که دوست
هستین، حق دوستت رو پایمال
نکن. و به کسی که #علاقه ای
به تو ندارد دل نبند.
🙂 کاری نکن که دوستت برای
قطع دوستی دلیلی محکم تر
داشته باشد یا برای بدی کردنش
دلیلی محکم تر از خوبی تو داشته
باشه. جواب کسی که تو رو
شاد میکنه بدی کردن تو نیست.
😁 خب خیلی ممنون. برم
دوتا لیوان شربت خنک بیارم
نوش جان کنیم.
#ادامه_دارد
📚|• #نهج_البلاغه. نامه ۳۱
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi