*متن روضه ویژه رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم*
*شب رحلت و شهادتِ پیغمبرِ،شبِ یتیمیِ فاطمه ست …*
_____________________
قدِ رعنایِ رسول الله آخر سر شکست
پایه هایِ عرش ازین داغِ درد آور شکست
رحمةٌ للعالمین بود و مصیبت ها چشید
صبر کرد و حرمتش در بین هر معبر شکست
*کم ما برای پیغمبر گریه کردیم،خدایا این شبا چشمایِ ما رو گریان قرار بده مثه چشمانِ فاطمه … بالاسرِ باباش نشسته بود،با دستمالی عرقِ پیشانی بابا رو پاک می کرد*
جز علی و چند تن دور و برش یاری نبود
در اُحد تنها شد و دندان او آخر شکست
فتنۀ آن دو یهودی عاقبت کاری شد و …
زهر آتش زد به جان او ، دلِ دختر شکست
گوشه ای از شهر غوغایِ سقیفه شد بلند
جسم او جان داشت اما حرمتِ منبر شکست
خواست پیغمبر بگوید باز هم حق با علی است
مردکی پرخاش کرد و قلبِ پیغمبر شکست
*فرمود یه کاغذ و قلم بیارید بنویسم،راه رو گم نکنید … دومی صدا زد «ان الرَجُل لِیَهجُر» استغفرالله ؛ گفت پیغمبر داره هذیان میگه …*
بال خود را بست و سوی عرش اعلی پر کشید
سخت تنها شد امیرالمؤمنین ، حیدر شکست
بعد پیغمبر شرر بر خانۀ عصمت زدند
در میانِ غربت این شهر نیلوفر شکست
در میان دود و آتش با لگد بر در زدند
در شکست و سر شکست و حرمتِ مادر شکست
بار شیشه دارد این بانو ، کمی آرام تر
پشت در اصلاً چه شد؟آیینه سرتاسر شکست
پیش چشمانِ ولی الله زهرا را زدند
پیش همسایه غرورِ فاتح خیبر شکست
**
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد
خبرِ پر زدن فاطمه ، حیدر را کشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد
*یا رسول الله … دو نفر وارد حجرۀ پیغمبر شدن … از دیدن یکی شون پیامبر فرمود تعجب نکنید،زهرا جان این فقط از تو اجازه میگیره وارد میشه،این برادرم عزرایئلِ اما یکی دیگه هم واردِ حجره شد … ابی عبدالله عادت داشت وقتی میومد پیشِ پیغمبر،میرفت رو سینۀ رسول الله … حضرت رو زمین میخوابید ، حسین رو سینه ش قرار می گرفت … ابی عبدالله هم به عجله و عادت همیشه اومد رو سینۀ رسول خدا … امیرالمومنین دست برد حسین رو برداره،آخه محتضر باید سینه ش سبک باشه … یه وقت پیغمبر چشماش رو باز کرد، فرمود علی جان صبر کن ، بزار حسین رو سینۀ من باشه … حسین آرامِ جانِ منه … آی ….
زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد
داد زد زینب کبری : به روی سینه نرو …
گوش نحسش نشنید و قد مادر تا شد
سر او تا که جدا شد زره اش را بردند
زره اش هیچ … سرِ پیرهنش دعوا شد
خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید
بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد
کاش انگشتری اش تنگ نبود … اما بود
عاقبت نیمۀ سبابۀ او پیدا شد؟ .
ای حسین …
کنارِ بسترِ پیغمبر مثلِ باران داره گریه می کنه فاطمه … همچین پیغمبر تصلی بهش میداد ، علی تصلی میداد … فرمود زهرا جان گوشت رو نزدیک بیار،کنارِ گوشش یه جمله ای گفت ، زهرا آرام شد … یه وقت دید آرام آرام چشمایِ پیغمبر بسته شد … دیگه رسولِ خدا نفس نمی کشید … یا الله … امیرالمومنین آماده شد ، رسولِ خدا رو غسل داد ، کفن کرد … بر پیغمبر نماز خواند …. یا الله … نانجیب ها علی رو اینجا هم تنها گذاشتن … پیغمبر داشت جان میداد اونا تو سقیفه نشسته بودن ، برایِ حکومت داشتن نقشه می کشیدن … چند نفر بدنش رو برداشتند یه روایت دیگه هم هست که شب پیغمبر رو دفن کردن،سلمان اباذر،دیگران …
وقتی از دفنِ پیغمبر آمدن،زهرایِ مرضیه استقبال کرد ازشون … فرمود چگونه دلتون اومد رو بابام خاک بریزید … چگونه دلتون اومد پیغمبر رو زیرِ خاک قرار بدید …
میخوام بگم زهرا جان … بابات رو با احترام کفن کردن … تشییع کردن … دفن کردن …. کجا بودی کربلا … بدنِ حسینتُ پاره پاره کردن … سر رو یه طرف بردن … دستُ یه طرف … بدنش رو زیرِ سمِ اسب قرار دادن ..
ای حسین …
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
.
#اربعین
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
نذر کردم اگر شدم راهی
هر قدم در مسیر گریه کنم
عهد بستم اگر حرم رفتم
مثل مرغی اسیر گریه کنم
بشوم اشک از سرم تا پا
روبه روی تو سیر گریه کنم
تا رسیدم کنار شش گوشه
مثل حر سر به زیر گریه کنم
بشوم با ضریح هم آغوش
همچو طفلی صغیر گریه کنم
گریه بر حنجری که افتاده
دست نیزه اسیر گریه کنم
گریه بر پیکری که پاشیده
رفته روی حصیر گریه کنم
گریه بر آن لبی که چاک افتاد
پیکری را که زیر خاک افتاد...
✍محمد_حبیب_زاده ۴۰۱/۶/۲۱
#پیاده_روی_اربعین
...........................................................
/
PTT-20200922-WA0050_171269231136.opus
294.9K
یادشهدای گمنام🕊🕊
گمنام اما شهره ی آفاق عشقند🕊
بالایی و بالا نشین بر طاق عشقند
گمنام اینجایند و آنجا آشنایند
گمنام اما بهترین مصداق عشقند🕊
یاران که مثل نور تابیدند و رفتند
گویی جمال دوست را دیدند و رفتند
مست از شراب عشق, در خون پرگشودند
آری به روی مرگ, خندیدند و رفتند
یارب در قفل قفس را وا کن آخر
ما قطره ها را راهی دریا کن آخر
یارب به حق خون سالار شهیدان
پای شهادت نامه را امضا کن آخر
امشب دلم یادی ز یاران میکند باز
شعری لبم را بوسه باران میکند باز
صحرا پر از گلهای خونین خمینی ست
امشب دلم یاد جماران می کند باز
همسنگرم! از تو نشانی هم نیامد
حتی پلاک و استخوانی هم نیامد
ماندیم تا در پای مهدی جان سپاریم
آن دلبر ابرو کمانی هم نیامد
ما تحت امر نائب پیر خمینیم
رزمندگانی پای تا سر شور و شینیم
مهر ولایت در سر و در سینه ی ماست
ما از ولادت تا شهادت با حسینیم
ای یوسف بی پیرهن لطفی به ما کن
ای کشته ی صد پاره تن لطفی به ما کن
شوق شهادت کشت ما را یابن زهرا
آقای من مولای من لطفی به ما کن
اجرای سبک🎤
بانوای مداح اهبیت ع🎤
#جناب_کربلایی_رضا_صمدی👌
هدیه نثارشادی شهدای گمنام صلوات
🥀🌷🌹🥀
@khatmkhanimajma
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
#مادر
روضه ی حضرت زینب(س)
کاربردی درمجالس ختم مادر و خواهر
گر کسی بهر تو مشغول دعا نیست ببخش
دست این طایفه از سوی خدا نیست ببخش
در نبودت همه بازیچه ی این نفس شدیم
اگر آقا سر ما گرم شما نیست ببخش
اصلا انگار نه انگار که تو را گم کردیم
بودنت دغدغه ی قلبی ما نیست ببخش
نشده نیمه شبی با تو مناجات کنیم
نیمه شب پشت در خیمه گدا نیست ببخش 2
سوز هر ناله ی ما پای گناهان رفته
در دعاهای فرج سوز صدا نیست ببخش
از وطن دور شدیم و غم غربت خوردیم
خانه ی ما طرف کرببلا نیست ببخش
گریه کن های حسینیم ولی آقا جان
اشک ما مثل شما صبح و مسا نیست ببخش
السلام علیک یا ابا عبداله
بذار اول دلتا آماده کنم. چند جمله از علاقه ی زینب و ابی عبداله برات بگم .خانم فضه اومد خدمت امیرالمومنین ، عرضه داشت علی جان زینبت نو عروسه ، رسم مدینه ، وقتی عروس سه روز خونه ی بخت میره مادر بره به نو عروسش سر بزنه ،ها ها ها، زینب که مادر نداره. بایدم نالت بره مدینه
بایدم اینگونه ناله بزنی. علی جان میدونی وقت چیه، امیرالمومنین سرشا پائین انداخت چشاش پر اشک شد ، فضه اومدی دل علی را خون کنی.
گفت نه علی جان فقط میخوام بگم زینبت چشم به راهه، میخوام بگم لی جان زینبت مادر نداره ، اومدم اجازه بدی برم یه سری به زینب بزنم. . آی مادر مادر مادر.
فضه میگه اجازه گرفتم اومدم خونه ی عبداله جعفر(اله اکبر2) من یه چیز میگم تو یه چیز میشنوی ، تو ذهنت مجسم کن این لحظه را ببینم طاقت میاری با نه.
میگه خودم دیدم زینب سجاده انداخته ، زار زار داره گریه میکنه. ناله میزنه. عرضه داشتم زینب جان شما نو عروسی اول شادیتونه چرا داری گریه میکنی ، فرمود فضه سه روز حسینما ندیدم(ای حسین).
زینب جان اینکه کاری نداره ، الآن میرم به حسینت میگم میاد بهت سر میزنه میگه اومدم خدمت آقا امام حسین ،اما دیدم زانوی غم بغل گرفته چشاش پر اشکه ، حسین جان چته عزیزم چرا داری گریه میکنی فرمود فضه دست رو دلم نذار سه روز زینبما ندیدم. (ای حسین)
قضیه را برا حسین گفتم هنوز حرفم تموم نشده دیدم دوید سمت خانه ی زینب اما وقتی رسید ، دید خواهرش توی اتاق خوابیده اما از شکاف در نور داره صورت زینبا اذیت میکنه ، میدونی چه کرد (الهی قربون تو برادر برم)
اومد جلوی نور ایستاد زینب راحت بخوابه . (الهی قربون تنت برم حسین)
اجازم میدید یه جمله بگم . آیا زینب خبر داره یه روز میاد بالا سر این بدن میبینه تمام این بدن پاره پاره. حسین جان شنا اینجا جلوی یه ذره نورا گرفتی زینب راحت بخوابه ، آیا زینبت خبر داره یه روز میاد تو صحرای گرم کربلا ، میبینه این بدن پاره پاره زیر برق آفتاب کرلات. (ای حسین) .
یه وقت زینب حس کرد حسینش اومده ، بوی حسین به مشام زینب خورد بیدار شد چرا وارد نمیشی داداش فرمود زینبم نور آفتاب نمی ذاره بخوابی میدونی چی گفت : داداش خدا سایتا از سرم کم نکنه.
اما آیا گذاشتن سایه ی حسین بالا سر زینب باشه. یه روز اومد تو گودی قتلگاه دید این بدن پاره پاره.(اله اکبر2)
حسین جان آیا تو برادر منی آیا تو پسر مادر منی
معمولا خواهر و برادر موقع ملاقات دست به گردن هم میندازن صورت هما میبوسن . میخوام صورتتا ببوسم سر در بدن نداری. میخوام دستتا ببوسم ساربان جسارت کرده. (ای حسین)
چه کرد زینب: اون لحظه ای که مدینه رو کشته ی مادر افتادن هاتفی ندا علی جان ملائکه ها طاقت ندارن این لحظه را ببینن میخوام بگم علی جان آیا ملائکه ها طاقت آووردن این صحنه را ببینن اومد بدن حسینا گذاشت رو زانوهاش لبها را گذاشت رو رگهای بریده ....
یه وقت دیدن ؛ سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
@khatmkhanimajma
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
.
|⇦•قدم قدم موکبارو میگردم...
#سینه_زنی ویژه پیاده روی اربعین اجرا شده سال۱۴۰۱ به نفس سیدمجید بنی فاطمه
●━━━━━━───────
قدم قدم موکبارو میگردم
ستون ستون دنبال یک نشونم
کجای این جمعیتی که میخوام
نمازمو پشت سرت بخونم
مگه میشه، شبای درد و غم به سر نیاد؟
مگه میشه، حبیب من تو این سفر نیاد؟
ما رو اینجا، امام عسکری صدا زده
مگه میشه، پدر صدا کنه پسر نیاد؟
میدونم، که بین زائرا
میدونم، میونِ مردمی
می سوزم، تو آتیش غمت
ای آقا! عمود چندمی؟
لَبَّیکَ یاصاحب الزمان...
شاید الان، تو جاده ای و شاید
گوشه کنارِ موکبا نشستی
دلم خوشه، که این قَدَر میدونم
تو هم کنار من تو جاده هستی
شاید الان، به زائرای تشنه آب میدی
یا تو موکب مسافرا رو جای خواب میدی
میشه باهم، یه بار بریم مزار مادرت مطمئنم، یه روز به این سوال جواب میدی
این لشکر، به یاری خدا هر چیزی براش فراهمه
از کوفه، با پرچم علی میریم تا مزار فاطمه
لَبَّیکَ یاصاحب الزمان...
قبول دارم، پیش تو رو سیاهم
منو سیاهی لشکرت حساب کن
از این سپاهِ اربعینی آقا
سربازای ظهور و انتخاب کن
کی میدونه، توو قلبت این روزا چی میگذرِ؟
غم غربت، یا غصه ی نبود لشکرِ؟
میدونم، که دلت ازم یه کم مُکَدَّرِ
ولی آقا! همیشه بخشش از بزرگترِ
میگردم، ولی مثه شما محبوبی
نمی بینم آقا
تا دنیا، حسینُ نشناسه
من از پا نمی شینم آقا
لَبَّیکَ یاصاحب الزمان...
ــــــــــــــــــ
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#ویژه_ایام_صفر
#اربعین
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
😭😭
جامانده
سنگ هم آتش گرفت از حال ما جامانده ها
گریه باید کرد بر اقبال ما جامانده ها
درد را همدرد ، جور دیگری حس می کند
فطرس امروز آمده دنبال ما جامانده ها
ظهر روز اربعین و یک سلام از راه دور
این دگر شد عادت هر سال ما جامانده ها
باز هم قربان گریه ، آن رفیق کودکی
داده یاری بر زبان لال ما جامانده ها
جور دیگر داد از داغ رقیه می زنند
دم به دم ، این چند روز ، امثال ما جامانده ها
#حضرت_زینب
#اربعین_حسینی
روی خاک است پیکرت بی سر
روی جسمت هزارها نیزه
شمرآمد به روی سینه نشست
می زدند نیزه دارها نیزه
می روم شام خاطرم مانده
تک و تنها شدی ته گودال
زیر سم های چند مرکب هم
بدنت این چنین شده پامال
ازکبودی بگویم و غربت
ازاسارت بگویم و از شام
ازدحام میان بازار و
سنگهایی که میزدنداز بام
گرچه پاهام ازآبله پرشد
راه رفتن چه پرعذاب شده
وای دیدی که خواهرت گذرش
سمت مهمانی شراب شده
چقدر سخت شد زمانیکه
سمت بازار قافله رد شد
نفسش بند آمد رباب وقتی
از کنارش که حرمله رد شد
بوسه میزد رقیه نیزت را
باتو می گفت دردو دلهایش
یک شب از قافله عقب ماندو
زجر او را گرفت و موهایش ....
داشت با دستهای کوچک خود
رد شلاق را نشان می داد
در خرابه درون طشت طلا
به سرت خیره بود و جان می داد
داشتم امن یجیب می خواندم
باتمام وجود میزدم فریاد
آنقدر سنگ بر سرت زده اند
سرت از روی نیزه ات افتاد
بعد چهل روز دوری و آزار
گفتم از درد و دل برات حسین
تا ابد روز اربعین ، قبله
می شود سمت کربلات حسین
محمدحسین بناریان