📋 توو کوفه آهِ غربتم پیچید
#سبک_روضه
#روضه_حضرت_مسلم (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو کوفه آهِ غربتم پیچید
اما کسی فریادم و نشنید
سنگم زده اونیکه تا دیروز
سنگِ تو رو به سینه میکوبید
تنها که موندم یه چیزایی دیدم
جز ناسزا هیچ چیزی نشنیدم
تو کوچهها اون حال زهرا رو
سیلی که خوردم تازه فهمیدم
راه منو توو کوچهها بستن
دستامو مثل مرتضی بستن
اما دلیل اشکام اینه که
کمر به کشتن شما بستن
«مظلوم کربلا حسین جانم
غریب کربلا حسین جانم»
دردای بیاندازه میبینم
هر روز یه درد تازه میبینم
توو کوچه بازارا که میگردم
تیرایی مثل نیزه میبینم
دیگه دلم از کوفه بیزاره
هر کس برات یه فکرایی داره
از توو چشای خولی میبینم
دست از سرِ تو برنمیداره
حال دلم، حالم پریشونه ،چشمام گریون
از حرفاشون، میشه دلم پر خون
به دختراشون قول گوشواره
قول کنیز میدن به زنهاشون
هرجوری میتونی میگم برگرد
با این لبِ خونی میگم برگرد
من تشنه جون میدم میدونم که
لب تشنه میمونی میگم برگرد
حرف از خرید خنجره، برگرد
حرف از گلو و حنجره، برگرد
تیری که دست حرمله دیدم
از نیزهها هم بدتره، برگرد
تو کوفه زینب میشه پیر برگرد
مخدرات میشن اسیر، برگرد
اینجا کسی هم بازی اون نیست
دست رقیهت بگیر برگرد
«مظلوم کربلا حسین جانم
غریب کربلا حسین جانم»
*شاعر: #داوود_رحیمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#فرازی_از_خطبه_غدیر
#مبلغ_غدیر_باشیم
ای مردم آگاه باشید که خداوند علی را سرپرست و پیشوا بر شما قرار داده و اطاعت او را بر مهاجر و انصار و همه مردم واجب فرموده است، شهری و بیابانی، عرب و عجم، بنده و آزاد، کوچک و بزرگ، سفید و سیاه، هر که خدا را می پرستد باید فرمان علی را اطاعت کند.
آینده روشن است
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📋 تشنه زمزمه ام کاش به زمزم برسم
#سبک_مناجات
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تشنهی زمزمهام کاش به زمزم برسم
میوهی کالم و ای کاش که من هم برسم
فاطمه چشم به راه است سیاهی بزنم
ای اجل صبر نما تا به مُحَرّم برسم
پس از آن جانِ مرا هم ببری حرفی نیست
نه ، فقط باش که یکبار حرم هم برسم
دست من نیست گریبان بدرم یا ندرم
هر زمان که به سرِ سورهی مریم برسم
آه ای راهِ نجف کرببلا دستم گیر
اربعین باز بر آن سیلِ دمادم برسم
هر قدم میشمرم تکتکِ تیرَکها را
تا که بر موکبِ عباس معظّم برسم
اربعین وقتِ قرار است بگو یا عباس
کاش بر سایهی آن صاحبِ پرچم برسم
این شهیدانِ حرم همسفر ما بودند
قسمتم نیست چرا پیش رفیقم برسم
کمکم ای ناله بیا، موقع مقتلخوانی است
وای کم مانده به گودالِ مُقَرّم برسم
ای بقیع تربتی از خود به سرم میریزی
کاش ای کاش به این خاک پُر از غم برسم
*شاعر : #حسن_لطفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
هدایت شده از گروه جهادی فاطمیون بیرجند
📲 |
۰۹۱۵۷۴۱۹۶۰۱🆔 @Aboozeynab ا•••=🏳🍃🌹🍃🏳=•••ا 💠 مجتمع مسجد عاشورا 💠 هیئت فاطمیه بیرجند 🌍 https://eitaa.com/joinchat/3321626625C34793a01c6 ا•••=🏳🍃🌹🍃🏳=•••ا
📋 منصرف شدن منصور از قتل امام صادق(ع)
#متن_روضه / *بخش اول صوت*
#روضه_امام_صادق (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستور داد شبونه ریختند توو خونهی امام صادق. آقا رو میخوان ببرند. دستور داد:« همین الان برید وارد خونهش بشید با هر وضعی که بود آقا رو بیارین! رحم و مروت هم نداشته باشید!
اومد توو قصرش نشست. اون تالاری که معروف بود. میگفتند هر وقت منصور میرفت توو این تالار مشخص بود میخوان یک نفر و بُکُشند. میخوان یه نفر رو ذبح کنند.
رفت نشست منتظر آقا رو آوردند. اینقدر توهین جسارت به آقا کرد! دست بُرد این شمشیر رو تا نیمه از غلاف خارج کرد دوباره شمشیر و غلاف کرد. بار دوم، بار سوم یهو لحنش عوض شد عذرخواهی کرد. آقاجان ببخشید اینا بیادبی کردند شما رو این موقع شب اینجا آوردند! برگشتند آقا رو با احترام بردن خونه. یه عده اومدن اعتراض کردن. چرا این کار و کردی؟ تو به ما دستور میدی میگی برید آقا رو بیارید بعد خودت اینجوری برخورد میکنی، مگه قرار نبود بکشی این آقا رو؟! گفت همچین که شمشیر و تا نیمه کشیدم یهو دیدم پیغمبر خدا ایستاده غضب کرده. منصور! اگه شمشیر و برهنه کنی زندهت نمیذارم. گفتم حتما اشتباهی دیدم. بار دوم، بار سوم، این صحنه تکرار شد. ترسیدم از غضب پیغمبر...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 روایت از قفا بریدن
#متن_روضه /*بخش دوم صوت*
#روضه_امام_حسین (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اون نامرد گفت:« خودم کارش و تموم میکنم» اومد توو گودال دید نمیتونه برگشت، نفر دوم هی مکرر رفتن و اومدن. هیچکی این کار ازش برنمیاد؛ اون نامرد گفت کار شماها نیست کار خودمه، خنجر و برداشت. همچین که اومد روایت میگه اول یه لگدی به پهلوی این آقا زد، بدن و برگردوند، دید آخه هرکی میره چشماش توو چشمای حسین میافته حالش عوض میشه نمیتونه بکشه. اول آقا رو برگردوند چشم توو چشم نشه. خنجر و گذاشت از قفا
"هی کارد میبره، لشگر کلافه شه
فکر کن سنان که هست شمرم اضافه شه"
ـ
〰〰〰〰〰〰〰
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#روضه_امام_باقر (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از غمِ دلم خدا خبر داره
اگه من آه بِکشم، اثر داره
مثل من چند نفرو سراغ دارین؟
که دلِسوختهی شلعهور داره
از چهارسالگی درد و غم دیدم
تو یهروز قدِّ یهعُمر سِتَم دیدم
شمر و با چکمه، یهبار تو قتلگاه
یه دفعهم تو غارت حرم دیدم
دلخوشیهام یهو ناپدید شدن
عموهام جلو چشام شهید شدن
وقتی برمیگشتیم از بالای تل
موهای دخترامون سفید شدن
دیگه از شامغریبون نمیگم
از رباب و چشم گریون نمیگم
دیگه از اون دوتا دُردانهای که
گُم شدن تو اون بیابون نمیگم
راویِ مُصیبتای باز شدیم
اسیر یه مُشت یتیمنواز شدیم!!!
تا که خوب حقّمونو ادا کنن
سوار ناقهی بیجهاز شدیم
به دلای زخمیمون چنگ میزدن
صورتامونو با خون رنگ میزدن
کوفیا به جای مهموننوازی
دم دروازه به ما سنگ میزدن
همهی قافلهمون خسته بودن
پَروبال ما رو بشکسته بودن
من و با رُقیّه تو ورود به شام
نانجیبا به طناب بستهبودن
آره من جوهره تو صِدام نبود
آره من رمق تو دست و پام نبود
نون و خرما میآوردن واسه ما!!!
صدقه مگه به ما حرام نبود؟؟؟
*شاعر: #محمد_قاسمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن الرحمن الرحیم
🌾⚫️روضه و توسل جانسوز به امام محمد باقر علیه السلام
از ازل معتکف کوی امام باقرم
من اسیرخم ابروی امام باقرم
درپی جلوه ی دنیانرود این دل من
من خریدار گل روی امام باقرم
گل رخان رابه سرای دل عاشق ره نیست
عاشق آن رخ دلجوی امام باقرم
برلبانم همه جا زمزمه جزنامش نیست
ازازل سینه زن کوی امام باقرم
تا ابدگریه کنت هستم ای باقرالعلوم
شكرگویم که ثناگوی امام باقرم
لب(مجنون )همه جا زمزمه ی یادش بود
سرخوش ومست ازآن بوی امام باقرم
ان شاءالله مدینه رو ببینید،اگه دیدی كناره دستید یه جوره دیگه گریه میكنه،با یه حالی،با یه اشكی،بدون یه شب مدینه رو دیده،بقیع رو زیارت كرده،من بعضی وقت ها به بعضی رفقا میگم،اگه میخواید مدینه برید،دعا كنید شب ،مدینه نرسید،میگن،چرا؟مدینه ،مدینه است دیگه! میگم نه،روز برسید مدینه باز بهتره،همه ی مدینه روشنه،افتاب هست،اما وقتی شب میرسید مدینه،نگاه میكنی،فقط یه گوشه تاریكه،همه ی مدینه پر از چراغه،همه ی خیابونها،فقط یه گوشه تاریكه،میخوای دق كنی،می خوای داد بزنی،میگی بابا اینجا چهارتا امام ما زیر خاكن،شب خیلی سخته مدینه رسیدن،ان شاء الله بری،وصف العیش،نصف العیش،بزار یه سفر معنوی آغاز كنیم،مگه نفرمود، و قبره فی قلوب من والا،الان دل تك تك شما یه بقیعه، از قبر پیغمبر بیا،از پله های بقیع برو بالا،جلوی در بسته ی بقیع ،همچین كه میرسید،یه صحنه ای صدای ناله ات رو بلند میكنه،میبینی،یه قفل بزرگ به در زدن،یعنی همون جا باید بایستی،جلوتر ممنوعه
کاش ازباقر نشانی داشتیم
دربقیعش آشیانی داشتیم
درعزای باقر آل عبا
کاش درکویش.مکانی داشتیم
فكر نكنی به همین راحتی،گریه ها و روضه ها به دست من و تو رسیده،امام سجاد بعد هم امام باقر،خون دل خوردن تا این روضه ها مونده گار شد.
من همانم که دیدم غصه ها
ناله های عمه ام در کربلا
امام باقر كسی است كه همه چیز و به چشم خودش دیده،مگه میشه امام باقر بگی از كربلا نگی
ازهمان زهر به زین بال وپرم درهم ریخت
درمدینه بین کوچه جگرم درهم ریخت
ازعطش دم نزدم گرچه تنم آب شده
ازهمان زهرشرربار سرم درهم ریخت
پسری کو که بیاید. سر بالین پدر
صادق آمدبه سر من پسرم درهم ریخت
پنجمین اخترعشقم.باقرم .عشق نبی
زین همه درد وبلا چشم ترم درهم ریخت
معلومه میخوای با من ناله بزنی،هركی میخواد روزی بگیره برا محرم امشب شبشه
حسین.........
شنیدن كی بود مانند دیدن،ما هرچی روضه بخونیم شنیدیم،تو مقاتل ورق زدیم،اما امشب یه وجودی میخواد برات روضه بخونه،خودش همه چیزو دیده،بچه ی كوچیك یه ذهنی داره،روانشناسا میگن مواظب باشید تو كوچكی بچه تصاویر بد نبینه،بابا خیلی مثال ملموس میزنم،اونها كه اهل كنایه هستن زود بگیرن،مثال راحت میزنم بگیرید، داری از تو خیابون رد میشید،یه صحنه ی تصادف میبینی،با خانواده ات باشی،اول از همه میگی این بچه نبینه این صحنه رو،قربون این آقا زاده برم،تو سنین خردسالی چه صحنه ها كه ندیده
دیده ام نصف روزی غصه را
دیده ام من ناله های عمه را
ان شاء الله این ناله رو محرم به تو بدن،اگه تا حالا ناله نزدی با این بیت ناله بزن
باز افتاده خزان در چمنت
باز یثرب شده بیت الحزنت
شده از زین به زهر آغشته
بخدا آب تمام بدنت
اقا جان امروز شاگردات اومدن،قریب به چند هزار شاگرد،چه شاگردایی،امروز اومدن بدنت رو با احترام،تو مدینه برداشتن،شنیدم چند تا كفن داشتی،شنیدم بدنت رو زمین نمونده،شنیدم كسی به بدنت بی احترامی نكرده،اما آقا جان،كربلا كار به جایی رسید،عمه جانت دید بابات داره میلرزه،زینب اومد كنار زین العابدین،گفت:عزیز برادرم،نبینم تو رو این طوری داری میلرزی،داداشم تو رو به من سپرده،چی شده عمه جان،چه اتفاقی افتاده،صدا زد عمه نگاه كن ببین،اینها دارن كشته هاشون رو دفن میكنن،هیچ كس به بدن بابام نگاه نمیكنه،هنوز بدن بابام رو خاكه،حسین.....
روضه و توسل جانسوز به امام محمد باقر علیهالسلام
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین