🏴#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#کرامات
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
معجزات و کرامات امام موسی کاظم علیه السلام
* اعجاز امام کاظم علیه السلام در خروج از زندان (1)
مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام میگوید: سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود:
" امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم."
گفتم:" آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟!"
فرمود: " ای مسیب، تو گمان میکنی قدرت و توان الهی ما کم است؟ "
گفتم:" نه، ای مولای من. " فرمود: " پس چه؟ "
گفتم:" دعا کنید ایمانم قویتر شود "
امام چنین دعا کرد: " خدایا او را ثابتقدم بدار. "
سپس فرمود:" من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین آورد، خدا را میخوانم و به مدینه میروم."
ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست. سپس فرمود: " من پس از سه روز از دنیا میروم. "
من به گریه افتادم. فرمود: " گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست. "
* امام کاظم علیه السلام و خبر از مرگ زندانبان (2)
ابویوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. در بین راه با هم می گفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او. وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم.
حضرت فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم. ابویوسف و محمد بن حسن بهتزده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد. زمان مرگ امری است نهانی. از کجا می دانست؟!
سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد.
مجدداً این دو به ملاقات حضرت آمدند و گفتند: " معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ حضرت فرمود: از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است. "
.
پی نوشت
-----------------------------------
1- بحار الانوار، ج 48، ص 224، ح 26 از عیون.
2- بحار الانوار، ج 48، ص 64 از خرائج.
3- حار الانوار، ج 48، ص 55، از بصائر الدرجات.
4- بحار الانوار، ج 48، ص 47 از قرب الاسناد.
منبع : daneshnameh.roshd.ir
#کرامات
@manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
بی مروت در نمازم ساق پایم را شکست
عاقبت در سجده مُهرِ کربلایم را شکست
نیمه شب آمد مرا از خواب بیدارم کند
در دعا بودم، ولی قلب دعایم را شکست
کُنده و زنجیر، اعضاء مرا لِهْ کرده بود
باز هم هر استخوان جا به جایم را شکست
گریه میکردم برای مادرم، افسوس که...
با لگد این بار هم آمد صدایم را شکست
پنجهاش را باز کرد و موی من را میکشید
مجلس اشکم میانِ نینوایم را شکست
با سلاح بد زبانی مادرم را یاد کرد
اینچنین در گوشهی زندان بهایم را شکست
بارها با تازیانه رو به روی من نشست
ظالمانه میزد و دست عطایم را شکست
#رضا_باقریان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزل پیوسته میلاد امام موسی بن جعفر علیه السلام
هر کس که میخواهد ببیند لطف حیدر را
باید بگیرد دامنِ موسیَ ابنِ جعفر را
بابالحوائج شد که درمانده نَمانیم و...
بابالحوائج شد بگیرد دستِ نوکر را
از نسل شیرِ خیبر و زهرایِ مرضیّهَست
با دستِ بسته میکند تسخیر... خیبر را
از هر سرِ انگشت او جود و کرم جاریست
وقتی نَفَس میزد جهان میدید کوثر را
بابایِ سلطان خراسان است و معصومه
دنیا ببین این پادشاهِ ذرّهپرور را
بر رویِ دوشَش بیرقِ شیخِ امامان است
استادِ علم و رأفتِ شاه خراسان است
در هر کجای کشور ما رَدّی از پایش
شد افتخار ما غلامیِ پسرهایش
معصومهیِ او سفرهداری میکند در قم
پهن است در مشهد به لطف حق ببین سایهَش
شیراز صحنِ احمد ابنِ موسِیِ کاظم
یارِ علی موسیَ الرّضا غمخوارِ بابایش
باید جوانِ او زیارتگاه ری باشد
عبدالعظیم از زائران حمزه و پایش...
در شهرِری وا شد اگر موسیَابنِجعفر خواست
هر سویِ ایران یک زیارتگاهِ بابایش
با این حَرمها کشورِ ما کاظمینی شد
موسیَابنِجعفر خواست که ایران حسینی شد
با روضهاَش صدها گِره از کار ما وا شد
چه دردهایی که در این مجلس مداوا شد
مادربزرگی سفرهیِ موسی ابن جعفر داشت
حاجت روا از پایِ سفره هر کسی پا شد
هر کس که از خُدّام این آقاست شد آقا
هر کس به سینه سنگِ عشقش زد مسیحا شد
یوسف به دنبالِ غلامیِ رضایِ اوست
مریم کنیزِ دخترش در شهرِ قم... تا شد...
از بانوان جَنّةُالاعلی شد و با یک...
گوشه نگاه او براتِ عشق امضا شد
هستم گدایِ خانهاش دارم رضا را شکر
از کاظمینش کربلا رفتم خدا را شکر
امشب سر این سفرهاَم که پر درآوردم
حرف دلِ خود را برایِ دلبر آوردم
ماهِ محرّم میرسد دستِ گدا خالیست
جایش دو تا دیده که نَه دو کوثر آوردم
دلواپسم... کار و کسم... چشمَم نماند خشک
وقتی به لب ذکرِ لالایی اصغر آوردم
حرف جوان شد جانبهلب کُن نوکرِ خود را
باید بمیرم بر حَصیری اکبر آوردم
از قتلگَه میتاخت سویِ کوفه خولی و...
با قهقهه میگفت مژده که سر آوردم
از کاظمین و کربلا هر بار میخوانم...
چشم انتظارِ وصل روی یار میمانم
#میلاد #امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#یا_باب_الحوائج #کاظمین #کربلا
#حسین_ایمانی
🏴#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#کرامات
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
معجزات و کرامات امام موسی کاظم علیه السلام
* اعجاز امام کاظم علیه السلام در خروج از زندان (1)
مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام میگوید: سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود:
" امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم."
گفتم:" آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟!"
فرمود: " ای مسیب، تو گمان میکنی قدرت و توان الهی ما کم است؟ "
گفتم:" نه، ای مولای من. " فرمود: " پس چه؟ "
گفتم:" دعا کنید ایمانم قویتر شود "
امام چنین دعا کرد: " خدایا او را ثابتقدم بدار. "
سپس فرمود:" من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین آورد، خدا را میخوانم و به مدینه میروم."
ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست. سپس فرمود: " من پس از سه روز از دنیا میروم. "
من به گریه افتادم. فرمود: " گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست. "
* امام کاظم علیه السلام و خبر از مرگ زندانبان (2)
ابویوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. در بین راه با هم می گفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او. وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم.
حضرت فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم. ابویوسف و محمد بن حسن بهتزده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد. زمان مرگ امری است نهانی. از کجا می دانست؟!
سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد.
مجدداً این دو به ملاقات حضرت آمدند و گفتند: " معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ حضرت فرمود: از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است. "
.
پی نوشت
-----------------------------------
1- بحار الانوار، ج 48، ص 224، ح 26 از عیون.
2- بحار الانوار، ج 48، ص 64 از خرائج.
3- حار الانوار، ج 48، ص 55، از بصائر الدرجات.
4- بحار الانوار، ج 48، ص 47 از قرب الاسناد.
منبع : daneshnameh.roshd.ir
#کرامات
@manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا