.
|⇦•شب بود وچشم خفتگان...
#روضه_حضرت_زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه به نفس حاج #مهدی_سماواتی
●━━━━━━───────
"اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ"
شب بود وچشم خفتگان در خواب خوش بود
بيدار مردي اشک چشمش آب خوش بود
در بي کَسي تنها امیدش را داده از دست
نخل و نهالِ نارسش را داده از دست
در خاک پنهان کرده خونين لاله اش را
آزرده جسمِ يار هجده ساله اش را
اشکش به رُخ چون اَنجم از افلاک ميريخت
بر پيکر تنها عزیزش خاک ميرخت
گويي که مرگِ يار را باور نمي داشت
از خاکِ قبر همسرش سر بر نمي داشت
می رفت کم کم گُم شود در آسمان ماه
چون عُمر يارش عُمر شب را ديد کوتاه
بوسيد در دريايِ اشکِ ديده گِل را
برداشت صورت از زمين بگذاشت دل را
*دید شب داره به آخر میرسه، به زحمت از کنارِ قبر فاطمه برخواست، دست و دامنش رو از خاکِ قبرِ فاطمه تکان داد، صدا زد: زهرا جان! "فَإِنْ أَنْصَرِف فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ" یعنی زهرا اگه دارم میرم از روی خستگی نیست، قبرت باید مخفی بمانه*
بگذاشت جانش را در آن صحرا شبانه
با پيکرِ بي جان روان شد سوي خانه
آن خانه اي کز دود آهش بُد سيه پوش
در آن چراغ عُمر يارش گشت خاموش
آنجا که خاکش را به خون آغشته بودند
هم آرزو هم شاديش را کُشته بودند
آنجا که جز غمهاي عالم را نميديد
در هر طرف ميگشت زهرا را نميديد
صبح آمد وشب خفتگان جَستند از جا
آماده بعد از دفن بر تشييع زهرا
در بین ره مقداد آن پیر جوانمرد
همچون علی در غیرت و مردانگی مَرد
فریاد زد کی چشم دلهاتان همه کور
در ظلمت شب دفن شد آن آیت نور
#دفن_شبانه
*دیشب علی بدنِ فاطمه اش رو غریبانه برداشت، دفن کرد...*
او بود از جمع شما بیزار بیزار
او دید از خیلِ شما آزار آزار
*آی نانجیبا! تا تونستید زهرا رو اذیتش کردید، جسارت کردید، حالا برا تشییعِ جنازه اش اومدید؟*
ثانی دوباره زخم مولا را نمک زد
مقداد را چون بانویش زهرا کتک زد
*مقداد روی زمین افتاد، شروع کرد گریه کردن، گفتن: مقداد! تو مردِ جنگی، پهلوانی، چرا با یک سیلی خوردن گریه میکنی؟ مقداد فرمود: برا خودم گریه نمی کنم، برا اون خانومی گریه می کنم که از این نانجیب سیلی خورده، عجب دستِ سنگینی داره...*
خون بر دلِ زار امیرالمؤمنین شد
زیرا غلامِ پیر او نقش زمین شد
#شاعر حاج غلامرضا سازگار
*امیرالمومنین تو خونه نشسته، اومدن گفتن: یاعلی! چرا نشسته ای؟ میخوان قبر فاطمه رو نبش کنند، به بدنِ فاطمه ات نماز بخونن، خدا میدونه این خبر با دلِ علیِ مرتضی چه کرد، پارچه ای که توی جنگ به سر می بست، به سرِ مبارکش بست، شمشیرِ برهنه برداشت، مثل شیرِ غضبناک اومد، گریبانِ دومی رو گرفت زمین زد، نوشتن چیزی نمونده بود جان از بدنِ نحسش بیرون بیاد، علی فرمود: چه کنم مأمورِ به صبرم، رهاش کرد، فرمود: اگه دست به یکی از این صورتِ قبرها بزنید، زمین رو از خونِ شما رنگین میکنم، دیدن این علی، علیِ میدانِ بدرِ، علیِ میدانِ اُحُدِ، علیِ امروز، علیِ خیبر گشاست، دیگه اون آقایی نیست که مقابل چشمش فاطمه اش رو بزنن، دستش بسته باشه چیزی نگه... همه برگشتن و رفتن، علی از دور یه نگاه به قبرِ فاطمه اش انداخت، فاطمه جان! علی زنده باشِ و به قبرت هم جسارت کنند؟ نه!
آی حسینیا! امروز شماها بگید: علی جان! نتونستید ببینی یه عده جسارت کنند به قبرِ فاطمه ات، حق هم همین بود آقا! اما کجا بودی کربلا؟ حُسینت رو کُشتن، بعد از شهادتش به بدنش هم جسارت کردن"وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی" با سُمِ اسبان بدنش رو پایمال کردند. ای حسین!...
ــــــــــــــــــ
#حاج_مهدی_سماواتی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#روضه_بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#شور_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
پناه بر خدا عده ای با بغض حیدر اومدن
پناه بر خدا برای کشتن مادر اومدن پناه بر خدا
پناه بر خدا چقدر این معرکه قاتل داره
پناه بر خدا مدینه چقدر ارازل داره
(کوثر داره میسوزه پیکر داره میسوزه
پیش چشم بچه هاش مادر داره میسوزه)2
مادر مادر ای مادر
********
پناه بر خدا دستهی هیزم به دستا اومدن
پناه بر خدا فکر کنم گروه مستا اومدن پناه بر خدا
پناه بر خدا لگد حرومی بالا میره
پناه بر خدا بی حیا به سمت زهرا میره
داره دیوار میسوزه داره مسمار میسوزه (2)
بوی چادر پیچیده مادر انگار میسوزه
مادر مادر ای مادر
********
پناه بر خدا زن باردار و با لگد زدن
پناه بر خدا دختر نبی ما رو بد زدن پناه بر خدا
پناه بر خدا لگد حرومی سنگین بوده
پناه بر خدا فاطمه تو آتیش نمروده
خون پهلوی مادر زخم ابروی مادر(2)
دومی برا بیعت رد شد از روی مادر
مادر مادر ای مادر
********
🍁روضه جانسوز حضرت زهرا سلام الله علیها _ حاج حسن خلج🍁
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠
پاشو دخترت يه گوشه ذكر ِ ربنا گرفته
اولين بار ِ كه اين طور دستش و بالا گرفته
براي خوب شدن تو ، به خدا رو زده زينب
با همين قد كوچيكش، خونه جارو زده زينب
براي اينكه يه لحظه ديده وا كني بخندي
نمي دوني با چه عشقي شونه بر مو زده زينب
اي بلند ِ آسموني نميشه پيشم بموني
*علي داره التماس ميكنه*
اي بلند ِ آسموني نميشه پيشم بموني
گريه كن يه كم سبك شي
*فاطمه جان، هفتاد و پنج روز ِ بغضات رو نگه داشتي،هي گفتي علي خبر دار نشه،علي ناراحت نشه، علي ندونه چي شده به سر من*
گريه كن يه كم سبك شي بغضت و نذار تو سينه
گريه كن گريه عزيزم با علي بودن همينه
تو كه گفتي تو هميشه تو اميرالمؤمنيني
چرا چند وقت ِ كه ديگه روبرويم نميشيني
پاشو راه برو يه خورده دل من آروم بگيره
نور چشمم نكنه از بعد كوچه نمي بيني
اي بلند ِ آسموني نميشه پيشم بموني
*داره نماز مي خونه،همين كه نمازش تموم شد،ديد حسن اين طرف،حسين اين طرف ايستاده،شستش خبر دار شد يه اتفاقي افتاده، سرش رو بلند كرد،اينجا چيكار مي كنيد،چه خبره؟ديد هردو آقازاده سرشون رو انداختن پايين،بابا به دادمون برس،اگه دير كني مي ترسم مادرمون رو ديگه نبيني،چه جوري اومد بماند،چند بار تو راه زمين خورد،هي عبا پيچيد دور پاش تا مي اومد بلند شه،يازهرا، خدا برا هيچ كي نياره، از بيرون بياي ببيني عزيزت از دست رفته، از چهارچوب در وارد شد، ديد يه ملافه رو صورت فاطمه كشيده شده،يه گوشه زينب كز كرده،خيره خيره داره نگاه ميكنه،ام الكلثوم ِ دوساله هي دور اين بستر مي گرده، هي زير لب ميگه: وا اُما، وا اُما. اومد نشست كنار بستر، روضه ي من همين چند جمله،همتون رو به خدا سپردم،ان شاء الله يه روزي همين جا تو روضه ي مادرمون،همه ي ما دق كنيم و بميريم، روزنامه ها بنويسن يه جايي چندين نفر همه با هم دق كردن،بعد همه ميپرسن چي شده؟بعد توي تيتردرشت روزنامه ها مي نويسن،اينها همه بي مادر بودن،اينها همشون مادراشون رو از دست دادن،كجا؟مدينه. چرا؟ تو كوچه يه بي حيا، يه نامرد،جلو مادرشون رو گرفته بود....يازهرا.... علي از چهارچوب در اومد تو نشست كنار بدن فاطمه ملافه رو كنار زد،ديد هر دو درهاي بهشت بسته شده،صدا زد مادر حسن! ديد جواب نمياد،مادر حسين!،ديد خبري نيست،دختر رسو الله! كليد قلب زهرا رو علي ميدونه، صدا زد:فاطمه من علي ام،من علي ام،چشماتو باز كن، من علي ام...*
#حاج_حسن_خلج
#روضه_حضرت_زهرا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#متن_روضه و توسل جانسوز، حضرت زهرا سلام الله علیها
⚫️ #فاطمیه
بنفس ...حاج حیدر خمسه
************
خمیده تر شده ای،بس که درد بسیار است
مرو،بمان که امامت غریب و بی یار است
(بخدا جون میدیم الان،گفت فاطمه جان)
دوباره دور و بر خانه،دیدمش امروز (بس نیست زدی؟!)
هنوز قنفذ کافر،به فکر آزار است
چیه؟!به این اسمها حساسید؟امام حسن هم حساس بود،مغیره رو می دید راهشو عوض میکرد،آقا چی شد ؟!میگفت این مادر مارو زده ... این به مادر ما جسارت کرده"
دوباره دور و بر خانه،دیدمش امروز
هنوز قنفذ کافر،به فکر آزار است
بچه سیدا،حلال کنید،نشه من فردای قیامت جواب شمارو ندم،یقه منو نگیرید ... فاطمیه هست دارم میخونم ... بیراه نمیگم ...
گفت فاطمه،یادته ...
میان کوچه تو را پیش من کتک میزد
یکی نگفت نزن ! فاطمه عزادار است
یازهرا ...
*بچه هایی که هنوز چشماشون نباریده،طوری نیست،همین که به خودت میزنی،گریه کن،برات مینویسند گریه کردی ... همین که داری به خودت میگی توروخدا،آبروم داره میره،من حاضرم اشکامو با تو عوض کنم،مال تو بیشتر می ارزه،تو داری زور میزنی اشک بیاد ... این یدونه رو میگم برا اونائی که هنوز دلشون نرمِ روضه نشده*
فاطمه جان...
سه چار مرتبه امروز بر زمین خوردی (نه یکبار،نه دوبار)
عزیزِ جانِ علی،چشم تو مگر تار است!؟
اینو میخونم برای حاجت دارا ... به خدا کمتر از سگم در خونه ی اهلبیت،من اگه آبرو دارم با شما آبرو دارم،رفقا کاش میشد بشینیم بنویسیم امضا کنیم ... قیامت همدیگرو تنها نذاریم ... من صدای گرفتمو میذارم وسط،تو هم این اومدنات رو بذار،بالاخره یه چیزی میشه ... بالاخره یه خیری به ماها میرسه،اینو بگم و روضه بخونم ...
صدا زد فاطمه جان ...
ز حال رفته حسن،در حیاط افتاده
هنوز لکه ی خونت به روی دیوار است (تند تند بگم دیگه)
دلیل لاغری ات را چه زود فهمیدم
بدون شک همه اش ، کار نیش مسمار است
یا زهرا ...
به کم روضه بگم" مثل دیروز،بچه ها اومدن دم خونه،تا وارد شدند دیدند فضه پریشونه،چیه فضه ؟! گفت هیچی . بیایید وقت غذا خوردنتونه ... فضه ! معلومه چیزی شده ! مادرم کجاست؟! یهو افتاد،دست کشید روی سرشون برید باباتونو خبر کنید ...
بچه ها بدو بدو اومدن مسجد،تا امیرالمؤمنین شنید،یه جوری از مسجد اومد بیرون ... (بگم یا نه؟!)از مسجد تا خونه راهی نیست،سه بار عبا گرفت زیر پاهاش،با صورت میخورد زمین،بلند میشد (یا الله)هی میگفت فاطمه"
میخوام گریز بزنم ...
اینجا بابا عبا زیر پاهاش گرفت،راه صاف
کربلا ...
کجا ؟! تل زینبیه" سرازیری بود" از بالای بلندی"میدونی چی گفت ؟!
مادرم آمده گودال،نچرخانیدش ...
اومدم،چادرشو بست،هی میگرفت زیر پاهاش،با صورت میخورد زمین ... پامیشد،هی میگفت حسین ...
نزن ظالم،حسین مادر نداره
حسین ...
قبل از این که خانوم از دنیا بره،دید اینا ساکت بشو نیستند،تا زینب ناله داره، گفت باید اینو آروم کنم تابقیه آروم بشن،لذا زینب رو صدا زد:
دخترم ارثیه ی غربت مادر مال تو
پرکشیدن مال من،این دو سه تاپر مال تو
دخترم ...
خطبه خوندن توی مسجد مدینه،مال من
خطبه خوندن توی کوفه مثل حیدر،مال تو
تیر خلاصمو بزنم،هرجا میخوای بری برو،هر جا بردی جلسه رو ببر"
دخترم...
خنده ی همسایه ها تو راه کوچه،مال من(بگم؟ آماده ای؟)
صدای هلهله ها ، خنده ی لشکر،مال تو
میخوای بازش کنم ؟!
خیز و از جا،آبرویم را بخر(چی شده!؟)
عمه را از بین نامحرم ببر
گفت پاشو،عمت داره میاد،مگه نمیبینی،کوفیان دارند کِل میکشن،دارن هلهله میکنن ...
حسین ...
گفت دخترم ...
بوسه ی بی رمقِ این دم آخر،مال من
بوسه های دم گودال و برادر،مال تو
زخم بستر مال من(زخم بستر مال آدم شصت هفتاد ساله س ... یه مریضی که بستر بیفته،کسی رو نداره بهش برسه بعد چند روز بدنش زخم میشه،نه یه زن هجده ساله)
زخم بستر مال من،اشکهای حیدر مال من
هزار و سیصدو پنجاه زخم برادر مال تو
قصه ی میخ در و(آروم میگم،نمیخوام خانوما بشنوند،فقط شماها بشنوید)
قصه ی میخ در وکشتن محسن مال من (یا الله)
غصه ی سه شعبه وحنجر اصغر مال تو
قتل و غارت مال تو،رخت اسارت مال تو
دیدن بزم شراب و مِی وساغر مال تو
حسیــــــن
#روضه_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زینب
#گریز_علی_اصغرع
#فاطمیه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
3. خلج و آینه چی.mp3
زمان:
حجم:
2.43M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_علی_آینه_چی
خداحافظ بِسترِ من خسته
خداحافظ اي نماز نشسته
خداحافظ اي قيام و قعود
خداحافظ اي ركوع و سجود
#حاج_حسن_خلج
اجازه میدی غلطط رو بگیرم ؟ خداحافظ قیام و قعود ؟ کدوم قیام ؟ کدوم قعود ؟ مگه می تونست پاشه ؟ کدوم قیام و قعود ؟ فقط یه جا همه ی نیروشو ، همه ی توانِشو جمع میکرد ، پا میشد وامیستاد ... اون هم تا علی در میزد ...
#حاج_علی_آینه_چی
خداحافظ بِسترِ من خسته
خداحافظ اي نماز نشسته
#حاج_حسن_خلج
گفت تو خیال میکنی من خبر ندارم ، اولاً من علی ام ، هیچی برای من پوشیده نیست ، فاطمه جان ، ... دوماً زهرا جان ، هر شب گوشه حجره میشینم نماز خوندنت رو تماشا میکنم ، دیدمت نماز نافله خواندی ولی قیام نداشت ، قعود نداشت ، قنوت نداشت ... زهرا جان کی گفته این همه پیش علی قیام کنی ؟
خدا حافظ درد بازو و سينه
خداحافظ كوچه هاي مدينه
خداحافظ آسمانِ كبود
خداحافظ موجِ آتش و دود
ز آهِ من ، آسمان شده نيلي
خداحافظ تازيانه و سيلي ...
2. مبر ز خانه.mp3
زمان:
حجم:
6.59M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
مبر ز خانه یِ حیدر
صدای گرمت را ...
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
مبر ز خانه یِ حیدر
صدای گرمت را
« علی » بگو ... شنوم
آن نوای گرمت را
ز چشم من ، مبری
خنده های گرمت را
بخوان دوباره نماز و
دعای گرمت را
قیام نیمه شبانت
عجب تماشائیست
در آسمان ، زِ قنوت تو
شور و غوغائیست
بتاب در دلِ
شبهای تارِ من « زهرا »
بمان برای همیشه
کنار من « زهرا »
ببین به حالِ
دل بیقرار من« زهرا »
اَنیسِ بیکَسی ام
غمگسارِ من « زهرا »
به پای سفره یِ خالی
زِ « نانِ » من ماندی
یه روز امیرالمومنین آمد توو خانه ، گفت : فاطمه جان ، آیا غذایی هست من چیزی بخورم ؟ حضرت عرضه داشت یا علی ، سه روزه توو خانه غذا نداریم ، ... فاطمه جان چرا به علی نگفتی ؟ عرضه داشت یا علی ، گفتم اگه بگم ، شاید نتونی غذا تهیه کنی ، خجالت بکشی ...
به پای سفره یِ خالی
زِ « نانِ » من ماندی
در اوجِ غُصّه و غم
همزبان من ماندی
( امشب میخوام روضه رو از زبان امیرالمومنین برات بگم ، این چند بیت رو : )
از آن زمان
که دو دستت زِ کار افتاده
( الهی هر کسی توو خونه مریض میشه ، مادر مریض نشه ، مخصوصا مادری که بچه ی خُردسال داره ، هرکسی توو خونه بیمار بشه ، مادر پرستاری میکنه ، اما اگر مادر بیمار بشه ، همه هم پرستار بشن ، باز هم کُمیتِ خانه لَنگه ، ... فدای اون بچه هایی که چند روزه مادرشون دیگه نمیتونه از بستر بلند بشه ، دورِ مادر میگردند ... )
از آن زمان
که دو دستت زِ کار افتاده
تمام خانه ی من
از مِدار افتاده ؟
حسن ز داغِ رُخت
بیقرار افتاده
غریب و خسته
کنار تو ، زار افتاده
#فاطمه_جان
مگو که می روم و
می سپارمت به خدا
که تا به روز ابد
دوست دارمت ، به خدا
( امشب نباید کسی آروم باشه ، کسی نباید ساکت باشه ، امشب شب بی مادریِ همَمونه ، امشب باید زیر لب بگی : مادر ، مادر ، مادر ... )
مرا دوباره صدا کن
« اباالحسن » ، زهرا
سخن زِ درد جدایی
مزن به من ، « زهرا »
( نگو علی خداحافظ )
مگو که دخترِ تو
آورَد کفن « زهرا »
(یا فاطمه ... الهی اگه دختری بی مادر میشه ، دختر پنج ساله نباشه ، دختر چهار پنج ساله ، تازه نیاز به مادر داره ، دلش میخواد مادر بغلش بگیره ، مادر موهاشو شانه بزنه ... )
مگو که دخترِ تو
آورَد کفن « زهرا »
به پیشِ چشمِ غریبم
نفَس نزن « زهرا »
#شاعر_مجتبی_روشن_روان
این دستت رو بیار بالا داد بزن ، بگو مادر ، مادر ...
#حرم_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
4/9/1402
📋 مانند ابری که نمِ باران ندارد
#سبک_مناجات
#سبک_روضه
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مانند ابری که نمِ باران ندارد
مَن؛ خشکسالیِ دلم پایان ندارد
دیروز خیلی گریهکردن را بلد بود
چشمم توانِ قبل را الآن ندارد
من با فراقَت دائماً سرگرم هستم
این بینوا کاری به این و آن ندارد
دست از سر من برنمیدارد غمِ تو
داغت رهایَم میکند؟!..، امکان ندارد!
بیماری عُشّاق، زخمی لاعلاج است
دردی که هرگز نسخهی درمان ندارد
عُمر زلیخا پای یوسف رفت بر باد
عاشق شدن جز باختن تاوان ندارد
راهِ وصالِ یار دشوار است قطعاً
این مقصد اصلاً جادهای آسان ندارد
من مطمئن هستم که نان شُبهه خورده
هرکس به برگشتِ تو اطمینان ندارد
هر بار بد کردیم..، تو گردن گرفتی
اما به لطف تو کسی اذعان ندارد
باید برای این همه اندوهِ تو مُرد
باید برایت مُرد..، دور از جان ندارد!
دارد اَجَل سر میرسد..، پس کِی میایی!
چشم انتظارت فرصتی چندان ندارد
محتاج آغوش توأم..، من را بغل کن
فرزند، بی بابا سر و سامان ندارد
جانِ همان پهلوشکسته..، زود برگرد
جانِ گلی که روح در گلدان ندارد
طوری لگد زد..، میخ در پهلو فرو رفت...
نامردِ بیغیرت مگر وجدان ندارد!
در اوج تنهایی، صدف از دُر جدا شد
مادر به غیر از فِضّه پشتیبان ندارد
*شاعر: #بردیا_محمدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
📋 اگرچه شمع وجود تو گرم سوختن است
#سبک_روضه/ *بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگرچه شمع وجود تو گرم سوختن است
بخند..، خندهی تو التیام دردِ من است
منم، عمیقترین زخمِ پایدار؛ علی
منم، غریبترین مردِ روزگار؛ علی
پُر است غربت من از همین تَجَلّیها
چِقَدر بیمَحَلی دیدم از مَحَلّیها
به رغمِ بیرَمَقی، عزمِ همکلامی کن
تو لااقل به منِ مرتضی سلامی کن
دلیل شادی من! همنشین غم شدهای
شبیه پیرزنِ سالخورده خم شدهای
مرا به ماتم دستاسها دچار نکن
خودم برای تو نان میپَزَم..،تو کار نکن
تنورِ گرم ، برای پرت خطر دارد
برای سوخته هر شعلهای ضرر دارد
شکوه کاخ امیدش خراب شد حیدر
تو آب رفتهای..، از شرم آب شد حیدر
غروب آمد و خورشیدوار دور شدی
رشیده بودی و یک دفعه جمع و جور شدی
بیا به خواهش من گوش کن..، بلند نشو
به التماس حسن گوش کن...، بلند نشو
هنوز چشم حسن مثل ابر میبارد
هنوز تکّهی آن گوشواره را دارد
میان کوچه..، همین اوج ماجرایش بود:
تمام صورت تو نصفِ دستهایش بود
چه ضربهای به تو زد آن حرامزادهی پست
سه ماه رد شده امّا هنوز رَدَّش هست
سه ماه میشود این صحن، بیرواق شده
سه ماه میشود این خانه، بیچراغ شده
ببخش فاطمه جان..، پشت در تک افتادی
تمام هستی خود را برای من دادی
یکی نگفت به دیوار..، بیپناهی تو
یکی نگفت به مسمار..، پابهماهی تو
شکست آینهات..، سنگ شد مصممتر
اشاره کرد به قنفذ..، مغیره! محکمتر
حریمِ سبز تو را باغ یاس خواهم کرد
برای ماندن تو التماس خواهم کرد
*شاعر: #بردیا_محمدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
📋 زهرای حیدر بعد تو دنیا نمیسازه به ما دنیای حیدر
#سبک_روضه / *بخش دوم صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#گریز_به_روضه_حضرت_رقیه (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زهرای حیدر! بعد تو دنیا نمیسازه به ما دنیای حیدر
زهرای حیدر! حرف رفتن میزنی میلرزه دست و پای حیدر
زهرای حیدر! روی زخمای تن تو مرهم از اشکم گذاشتم
شرمندهم آخه تو برام سنگ تموم گذاشتی و من کم گذاشتم
زهرای حیدر
حلالم کن حیدر نیومد
میزدنت کاری ز دستم بر نیومد
همسایهها دیدن صداشون در نیومد
حلالم کن...
یا اهل العالم! این شبا بگین بلند گریه کنه هرکی میتونه
آماده باشین! امشب و امام حسن میخواد یکم روضه بخونه!!!
ای داد بی داد؛ سن و سالی که نداشتم مادرم توو کوچه افتاد
ای داد بی داد؛ هر دفعه یادش میافتم میزنم با گریه فریاد
حلالم کن مادر افتادی دیدم
من هرچی قد بلندی کردم نرسیدم
در اومد از اونموقع موهای سفیدم
حلالم کن...
سادات مجلس! خیلی شرمندم آخه باید بگم زهرا رو بد زد
مقتل نوشته، پیشِ چشمای حسن به مادر شما لگد زد
از این به بعدش، من نمیتونم دیگه این روضه رو بدم ادامه
ای گریه کناها حرف آخرم یه خط روضه گریز به شهر شامِ
دلِ شب توو صحرا کمک نداره
نامرد نزن! سه ساله که کتک نداره
اونکه دیگه قبالهی فدک نداره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
📋 خسته بود آقا
#سبک_روضه
#متن_روضه
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته بود آقا
تازه روی مرکبش، نشسته بود آقا
میزدن سنگ سرش، شکسته بود آقا
خسته بود آقا
تنهایِ تنها بود، تنهایِ تنها رفت
آرومِ جونِ من، زیرِ دست و پا رفت
هرکی از راه اومد، سرنیزه خرجش کرد
پیشِ همه زینب، از خولی خواهش کرد
امشب امیرالمومنین اینجوری بدرقه کرد:
یا علی!
یه نگاه به حسنش کرد، یاعلی!
یه نگاه به حسینش کرد: حسین جان! یاعلی!
میخوان زیر تابوت و بگیرن، یاعلی...
«یا علی و یاعلی و یا علی»
خوشی ز عمر ندیده خدانگهدارت
سنوبری که خمیده خدانگهدارت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین