فتوشاپش منو کشته 😂😂
استوری پندار اکبری
#پندار_اکبری
#مجید_نوروزی
#علی_افشار
#اشکان_دلاوری
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_هفت #رئوف ◇ لعنت بهت... لعنت.. لعننننتتتتتتت ♤ چته توهم
به نام خدا🦋
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_هشت
#رسول
اطلاعات رو آوردم بالا
& بیا کنار
$ چیه؟؟ داوود آقا محمد ..
& یه دقیقه صبر کن داداش..
€ چه خبره..
& آقا رئوف وارد این خونه شده..
€ خونه مال کیه؟؟؟
& به نام رئوف ... ولی توش زندگی نمیکنه..
$ بچه ها تو موقعیت هستین؟؟
☆ ما الان تو مقعیتم..
$ کیس در چه حاله؟؟
☆ یک ساعت پیش وارد یه خونه شد..
الانم توی پارک نشسته .. به نظر نمیاد منتظر کسی باشه..
€ محسن جان .. چشم ازش برندارید..
☆ چشم آقا..
€ رسول خونه رو زیر نظر داشته باش ... باید بفهمیم کسی توش زندگی میکنه .. اجارس یا نه..
$ چشم..
محمد رفت..
$ آقا.. پس اطلاعات جونیفر چی؟؟
€ بفرست رو سیستمم ..
$ چشم..
& رسول یه نفر از خونه اومد بیرون..
$ صبر کن ...
این.. این.. اینکه
$ این که سینا ..
& سینا کیه؟؟
$ سینا راد... همون کسی که امروز تحویل منکرات دادمش...
& صادق؟
$ آره آره..
& مطمئنی خودشه؟؟
$ آره بابا ..
& خوب یه زنگ به صادق بزن
$ خیلی خوب..
$ الو صادق جان سلام .. خوبی داداش؟؟
/ داداش سلام .. قربونت
$ چه خبر از مهمون ما؟؟
/ با تعهد آزاد شد..
$ عه.... کی اومد دنبالش؟؟
/ با پدرش تماس گرفتیم .. گفت همچین پسری نداره .. آخرش یه دختر جوون اومد.. باهم رفتن..
$ یه دختر جوون؟؟
/ اره؟؟
$ یه عکس برات میفرستم .. ببین اون دختره نیست..
/ باشه..
$ رسید؟؟
/ اره .. خودشه
$ دمت گرم داداش..
/ مخلصیم .. امری باشه؟
$ قربونت .. یاعلی
/ یاعلی..
..
$ هووووف😶
& چی شد؟؟
$ رئوف آزادش کرده..
& نسبتی باهم دارن؟؟
$ داستانش طولانیه..
& خلاصش کن..
$ خلاصه داستان اینه که آقای سینا راد خواستگار رد شده خواهر من که بعد ها فهمیدیم جاسوس رئوف توی دانشگاه ...
امروز وقتی رفتم دانشگاه زبون درازی کرد.. منم تحویل صادق دادمش... حالا هم آزاد شده .. رئوف و راد باهم همکاری دارن ..
& 😳 مگه میشه؟؟
$ آره دیگه .... تازه شانس آوردم زود فهمیدم..
& خدا بهت رحم کرد.
$ آره باو..
داوود که رفت ...
رفتم پیش رضا..
$ آقا رضا از فردا ایشالا دوباره مزاحمیم؟؟؟😁
`` نه بابا... این حرفا چیه؟؟
به نام خدا😊
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_نه
#رسول
۱ روز بعد ..
€ رسول حواست رو جمع کن ..
$ چشم .. چشم..
ویشکا شهسواری وارد یه نمایشگاه شد..
امروز قرار بو خانم مهرابی البته با ظاهری متفاوت به شهسواری نزدیک بشه..
$ خانم مهرابیان...
< بله؟؟
$ میتونید وارد شید... فقط لطفا احتیاط کنید ..
همون اول به سوژه نزدیک نشید...
ممکنه شک بکنن
<چشم .. بسیار خوب
( دوربین و شنود)
< چه خوش سلیقه ..واقعا طرح و نقشش قشنگه ... از همون اول هم چشمم رو گرفت..
برگشت به سمتش...
○ 😳
< اگر میشه به خاطر خریدش کنار بکش .. بد جور چشمم رو گرفته..
< آها ... راستی ببخشید ... یادم رفت خودم رو معرفی کنم ... شریف هستم .. نازنین شریف
○ خوشبختم ..
< اگر .... از خریدش .. صرف نظر کنید... من هر چقدر که لازم باشه تقدیم میکنم..
○ راستش ... من اصلا .. قصد خرید که نداشتم ..
قابل شما رو هم .. نداره..
.
همه چیز داشت خوب پیش میرفت...
کارشون رو بلد بودن..
< ممنون آقا... چقدر میشه؟؟
مبلغ بالایی گفت که ... نزدیک بود سکته کنمم😳.
< بفرمائید...
○ خوشحال میشم بیشتر باهم آشنا بشیم😊
< حتما...
○ به میزبانی قبولم میکنید؟؟😅
< بسیار خوب ...
○ بفرمایید..
به سمت یه کافی شاپ رفتن..
< شما ... نمیخوای خودت رو معرفی کنی؟؟
○ ویشکا شهسواری..
< خوبه ...
< ببینم .. تو .. همیشه اینجور جاها میری و ... چیزی نمیخری؟؟
○ نه .. خوب راستش... امروز برای خرید نیومده بودم... انگار ... یه چیزی من رو به اونجا میکشوند..
< چه چیزی..
○ نمیدونم ... شاید باید میومدم ..
< تا با من آشنا بشی؟؟
○ دقیقا...
○ سلیقت خوبه ها... لباسات قشنگه ...
< جدا؟؟
○ حالا... نه که فکر کنی .. من ندید پدیدم ها ..
نه . ولی خوب... زیباست
< من یه مزون خوب سراغ دارم ... اگر به خوای میتونم برای فردا قرار بزارم😊
$ خانم مهرابیان... برای گذاشتن قرار اصرار نکنید..
< البته اگه دوست داشته باشی..
○ چرا که نه ... حتما..
< پس .. من برنامم رو چک میکنم ...
○ این شماره منه ... تو چیزی نمیخوری؟؟
< یه قهوه..
○ خوبه..
تکرار گفتمان ابراهیم شریف سریال گاندو
توسط محسن مهرعلیزاده‼️
مهرعلیزاده در مناظره سوم:
چرا به اهل تسنن پست و مقامی داده نمیشود؟؟؟
این اگر تفکر انگلیسی و تفرقه انداختن بین شیعه و اهل تسنن نیست؛ پس چیست؟؟؟
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا نیاره همچین روزیو که آقا محمد شهید بشه 😢
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فکر کنم اینم تکراری باشه
ببخشید دیگه ببینید یه بار دیگه حال کنید
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
『حـَلـٓیڣؖ❥』
خدا نیاره همچین روزیو که آقا محمد شهید بشه 😢 #همراه_گاندو @GandoNottostop
این مال یه فیلم دیگس😄
ولی جالبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توی جمهوری اسلامی همه ازادند)):
الی ...💔🙂🍒
بچه حذب اللهی ها🙃🖤🌿
... التماس تفکر ...
#گاندو
#گاندو_صدای_ماست
#حمایت_از_گاندو_وظیفه_هر_ایرانی
#حمایت_از_گاندو
#فرمانده
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا😊 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_نه #رسول ۱ روز بعد .. € رسول حواست رو جمع کن .. $ چشم
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_ده
#رئوف
◇ باز کن در رو منم..
♤ تو اینجا چیکار میکنی...
◇ برو اون ور..
♤ چیه باز؟؟
◇ اول گمشو اون طرف..
رفتم داخل ... همه اتاق به هم ریخته بود..
♤ چیه .. چته؟؟
◇ نقشه عوض شده..
♤ یعنی چی؟؟
◇ یعنی اینکه...
◇ خوب گوشات رو باز کن ... ببین چی دارم بهت میگم ... گفتی .. دقیقا کی جلسه حراست دانشگاه؟؟
♤ پس فردا .. که چی؟
◇ فردا میری دانشگاه ... خیلی محترم ... و مودب ... سرت رو میندازی پایین ... ازش عذر میخواهی..
♤ چییی؟؟ من از اون عفریته تازه به دوران رسیده عذر بخوام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
◇ دهنت رو ببند... به تو ربطی نداره ... اون موقع که ماه به ماه پول میومد تو حسابت و دور جهان میگشتی باید فکر اینجا رو هم میکردی .... نکنه فکر کردی مفتیه؟؟؟
♤ آخه برای چی..
◇ اون دیگه به تو..... هووف.... بعدا میفهمی...
روزی که جلسه حراست .. یه دسته گل و یه شیرینی میگیری.... احتمالا اخراجی... بعد از جلسه حراست خیلی رسمی ازش خواستگاری میکنی..
♤ چی داری میگی تو ..... ندیدی ... برادرش نزدیک بود من رو بکشه ... غیرتیه.. اگه بفهمه همچین غلطی کردم زندم نمیزاره...
◇ همین که گفتم..
♤اصلا قبول نمیکنه ... دختره احمق سایه منو با تیر میزنه ..
◇ میدونم... منم نمیخوام قبول کن .... این فقط یه تله است..
♤ تله؟؟؟
◇ تو هیچ وقت نمیتونی این چیزا رو درک کنی ... اصلا مغز سبکت نمیفهمه..
♤ اگه اون ... اون ... داداشش... اگه اون مامور.... همون... ر...سو..ل بیاد سر وقتم..
◇ اگه فقط یه جو... یه جو از غرور و جسارت اون رو داشتی الان وضعمون این نبود ...
درضمن ... اگه کاری رو که باید نکنی.... دیگه نمیتونم جونت رو تضمین کنم ... ok????
♤ خیلی خوب..
◇ انتظار هر چیزی رو از دختر داشته باش...
البته..... عقب مونده تر از این حرفاست....
اگه برادرش بود.... بیخیال ماجرا شو..
♤ خیلی خوب.... فقط.... اگه بعدش اومد سراغم چی کار کنم؟؟؟؟
◇ هیچی ... عین یه موش برو تو لونت...
از خونش اومدم بیرون... در رو محکم بستم...
ویشکا رو گرفتم..
◇ الو سلام ... کجایی؟؟
صدای خندش تا فلک میرفت ..
○ من... من با نازنین جون .. تو پارکیم..
◇ نازنین کیه؟؟
○ الان کجایی؟؟
◇ دارم میرم خونه ..
○ خب..... منم تا یه ساعت دیگه اونجام..
◇ لازم نکرده ... بپا از خنده پس نیوفتی....
با تو کار ندارم ... با علیرضا کار دارم ...
○ خیلی خوب... بهش زنگ میزنم....
◇ خاموش .... هرچی گرفتم خاموش بود..
○ خودم گیرش میارم ... فعلا
◇ خیلی خوب ... بای
به نام خدا😉🌹
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_یازده
#رها
آقا رضا که اومد دنبالم به اتفاق خانم قطبی رفتم دانشگاه..
به محض این که پیاده شدم ..
چی؟؟؟
این برای چی اینجاست..
♤ سلام..
جواب ندادم...
اونقدر آدم بدی بود که مطمئن بودم جواب سلامش واجب نیست...
♤ خواهش میکنم وایستید... خانم حسینی..
تعجب کردم .... سابقه نداشت اینقدر مودب باشه ..
توجهی نکردم .. به راهم ادامه دادم
♤ ای بابا... خانم حسینی یه لحظه ..
پوزخندی زدم..
٪ هع.... به به ... آقای راد ... میبینم که پاتون خوب شده..... کاش میذاشتی دوروز از کتک خوردنت بگذره بعد دوباره مزاحم میشدی...
آخه میترسم این دفعه فلج شی😏😂
سرش پایین بود... اومد جلو...
♤ حق با شماست... من نباید مزاحم میشدم... معذرت میخوام..
چی؟...؟؟
چی شنیدم...
اصلا رفتارش عادی نبود..
امکان نداشت...
٪ اگه داری این حرفا رو میزنی که خامم کنی و توی جلسه حراست ازت بگذرم کور خوندی...
♤ نه . نه.. اصلا ربطی نداره...
٪ به هر حال من دیگه بیشتر از این نمیتونم بمونم ... کلاس دارم ..
♤ بازم عذر میخوام
٪ به زبون که برسه بعله... ولی من چشم آب نمیخوره..
پا تند کردم ....
وارد کلاس شدم
* رها این کی بود؟؟
$ راد
* چی کار داشت.
$ هیچی ... میخواست معذرت بخواد. چ... پسره خودشیرین... از ترس رسول .. هع😒
* امکان نداره....
$ چه میدونم بابا.... اصلا یه جوری بود... خیلی مشکوکه .. باید به رسول خبر بدم..
* که چی؟؟
$ خودش گفته در جریان ماجرا بزارمش..
* ول کن بابا... باز قشقلق راه می ندازه..
$ نه بابا...
دانشگاهم که تموم شد آقا رضا اومد دنبالم ...
ارش خواستم که بریم ادارشون..
$ اگر امکان داره به رسول بگید بیایید پایین..
`` نه نه... شما بفرمائید..
با اصرار آقا رضا رفتم ..
$ سلام رها خانم ... از این ورا.
٪ سلام ... نمیخواستم بیام بالا....
$ بیا بشین..
از روی صندلی خودش بلند شد...
خجالت کشیدم ...
توی این چند وقت پیش از حد اونجا رفته بودم..
٪ چی کار میکنی؟؟
$ موقعیت برسی میکنم..
٪ عه.... اینکه .. محدثه است ... این چه تیپیه..
$ ماموریت جدید خانم مهرابی..
٪ پس بگو این لباسای عجغ وجغ رو برای چی میخواست😂
$ چی؟؟؟
٪ هیچی...
$ کارت رو بگو..
٪ آهان رسول...
بالا سرم دستش رو سه متر دراز کرده بود با کیبورد ور میرفت...
٪ رسسسوللل
$ هان؟؟
٪ امروز رفتم دانشگاه..
$ خوب..
٪ چیزه..
$ امتحان رو خراب کردی😂
٪ نه دیوونه ... راد ..
$ راد،؟؟
٪ اومده بود معذرت خواهی...
$ خوب؟؟
٪ رفتارش عجیب بود... بر عکس همیشه که پارازیت مینداخت.... خیلی مودب بود
$ یعنی چی..
٪ غیر عادی بود... حتی دریا هم تعجب کرده بود..
$ تو مطمئنی که منظوری داشته..
٪ اصلا سابقه نداشت این از کسی عذر بخواد..
$ مشکوکه..
٪ آره..... گفتم در جریان باشی.😉
$ از کی تاحالا اینقدر حرف گوش کن شدی😜
٪ ما اینیم دیگه ...😂
$ بیا ... اینم چایی
٪ یا خدا... ولخرجی نکن... 😂 مگه مال تو نیست..
$ من دادم به تو... تو مشکل داری...
٪ نه خیلی هم عالی ... فقط تو هم عادی نیستیا😂
$ گیر دادیا😂
٪ حالا..
$ از کلاسا چه خبر...
٪ تیر اندازی اخراشه... دیگه مجوز رو بگیرم....😂
$ افرین