فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا نیاره همچین روزیو که آقا محمد شهید بشه 😢
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فکر کنم اینم تکراری باشه
ببخشید دیگه ببینید یه بار دیگه حال کنید
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
『حـَلـٓیڣؖ❥』
خدا نیاره همچین روزیو که آقا محمد شهید بشه 😢 #همراه_گاندو @GandoNottostop
این مال یه فیلم دیگس😄
ولی جالبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توی جمهوری اسلامی همه ازادند)):
الی ...💔🙂🍒
بچه حذب اللهی ها🙃🖤🌿
... التماس تفکر ...
#گاندو
#گاندو_صدای_ماست
#حمایت_از_گاندو_وظیفه_هر_ایرانی
#حمایت_از_گاندو
#فرمانده
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا😊 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_نه #رسول ۱ روز بعد .. € رسول حواست رو جمع کن .. $ چشم
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_ده
#رئوف
◇ باز کن در رو منم..
♤ تو اینجا چیکار میکنی...
◇ برو اون ور..
♤ چیه باز؟؟
◇ اول گمشو اون طرف..
رفتم داخل ... همه اتاق به هم ریخته بود..
♤ چیه .. چته؟؟
◇ نقشه عوض شده..
♤ یعنی چی؟؟
◇ یعنی اینکه...
◇ خوب گوشات رو باز کن ... ببین چی دارم بهت میگم ... گفتی .. دقیقا کی جلسه حراست دانشگاه؟؟
♤ پس فردا .. که چی؟
◇ فردا میری دانشگاه ... خیلی محترم ... و مودب ... سرت رو میندازی پایین ... ازش عذر میخواهی..
♤ چییی؟؟ من از اون عفریته تازه به دوران رسیده عذر بخوام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
◇ دهنت رو ببند... به تو ربطی نداره ... اون موقع که ماه به ماه پول میومد تو حسابت و دور جهان میگشتی باید فکر اینجا رو هم میکردی .... نکنه فکر کردی مفتیه؟؟؟
♤ آخه برای چی..
◇ اون دیگه به تو..... هووف.... بعدا میفهمی...
روزی که جلسه حراست .. یه دسته گل و یه شیرینی میگیری.... احتمالا اخراجی... بعد از جلسه حراست خیلی رسمی ازش خواستگاری میکنی..
♤ چی داری میگی تو ..... ندیدی ... برادرش نزدیک بود من رو بکشه ... غیرتیه.. اگه بفهمه همچین غلطی کردم زندم نمیزاره...
◇ همین که گفتم..
♤اصلا قبول نمیکنه ... دختره احمق سایه منو با تیر میزنه ..
◇ میدونم... منم نمیخوام قبول کن .... این فقط یه تله است..
♤ تله؟؟؟
◇ تو هیچ وقت نمیتونی این چیزا رو درک کنی ... اصلا مغز سبکت نمیفهمه..
♤ اگه اون ... اون ... داداشش... اگه اون مامور.... همون... ر...سو..ل بیاد سر وقتم..
◇ اگه فقط یه جو... یه جو از غرور و جسارت اون رو داشتی الان وضعمون این نبود ...
درضمن ... اگه کاری رو که باید نکنی.... دیگه نمیتونم جونت رو تضمین کنم ... ok????
♤ خیلی خوب..
◇ انتظار هر چیزی رو از دختر داشته باش...
البته..... عقب مونده تر از این حرفاست....
اگه برادرش بود.... بیخیال ماجرا شو..
♤ خیلی خوب.... فقط.... اگه بعدش اومد سراغم چی کار کنم؟؟؟؟
◇ هیچی ... عین یه موش برو تو لونت...
از خونش اومدم بیرون... در رو محکم بستم...
ویشکا رو گرفتم..
◇ الو سلام ... کجایی؟؟
صدای خندش تا فلک میرفت ..
○ من... من با نازنین جون .. تو پارکیم..
◇ نازنین کیه؟؟
○ الان کجایی؟؟
◇ دارم میرم خونه ..
○ خب..... منم تا یه ساعت دیگه اونجام..
◇ لازم نکرده ... بپا از خنده پس نیوفتی....
با تو کار ندارم ... با علیرضا کار دارم ...
○ خیلی خوب... بهش زنگ میزنم....
◇ خاموش .... هرچی گرفتم خاموش بود..
○ خودم گیرش میارم ... فعلا
◇ خیلی خوب ... بای
به نام خدا😉🌹
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_یازده
#رها
آقا رضا که اومد دنبالم به اتفاق خانم قطبی رفتم دانشگاه..
به محض این که پیاده شدم ..
چی؟؟؟
این برای چی اینجاست..
♤ سلام..
جواب ندادم...
اونقدر آدم بدی بود که مطمئن بودم جواب سلامش واجب نیست...
♤ خواهش میکنم وایستید... خانم حسینی..
تعجب کردم .... سابقه نداشت اینقدر مودب باشه ..
توجهی نکردم .. به راهم ادامه دادم
♤ ای بابا... خانم حسینی یه لحظه ..
پوزخندی زدم..
٪ هع.... به به ... آقای راد ... میبینم که پاتون خوب شده..... کاش میذاشتی دوروز از کتک خوردنت بگذره بعد دوباره مزاحم میشدی...
آخه میترسم این دفعه فلج شی😏😂
سرش پایین بود... اومد جلو...
♤ حق با شماست... من نباید مزاحم میشدم... معذرت میخوام..
چی؟...؟؟
چی شنیدم...
اصلا رفتارش عادی نبود..
امکان نداشت...
٪ اگه داری این حرفا رو میزنی که خامم کنی و توی جلسه حراست ازت بگذرم کور خوندی...
♤ نه . نه.. اصلا ربطی نداره...
٪ به هر حال من دیگه بیشتر از این نمیتونم بمونم ... کلاس دارم ..
♤ بازم عذر میخوام
٪ به زبون که برسه بعله... ولی من چشم آب نمیخوره..
پا تند کردم ....
وارد کلاس شدم
* رها این کی بود؟؟
$ راد
* چی کار داشت.
$ هیچی ... میخواست معذرت بخواد. چ... پسره خودشیرین... از ترس رسول .. هع😒
* امکان نداره....
$ چه میدونم بابا.... اصلا یه جوری بود... خیلی مشکوکه .. باید به رسول خبر بدم..
* که چی؟؟
$ خودش گفته در جریان ماجرا بزارمش..
* ول کن بابا... باز قشقلق راه می ندازه..
$ نه بابا...
دانشگاهم که تموم شد آقا رضا اومد دنبالم ...
ارش خواستم که بریم ادارشون..
$ اگر امکان داره به رسول بگید بیایید پایین..
`` نه نه... شما بفرمائید..
با اصرار آقا رضا رفتم ..
$ سلام رها خانم ... از این ورا.
٪ سلام ... نمیخواستم بیام بالا....
$ بیا بشین..
از روی صندلی خودش بلند شد...
خجالت کشیدم ...
توی این چند وقت پیش از حد اونجا رفته بودم..
٪ چی کار میکنی؟؟
$ موقعیت برسی میکنم..
٪ عه.... اینکه .. محدثه است ... این چه تیپیه..
$ ماموریت جدید خانم مهرابی..
٪ پس بگو این لباسای عجغ وجغ رو برای چی میخواست😂
$ چی؟؟؟
٪ هیچی...
$ کارت رو بگو..
٪ آهان رسول...
بالا سرم دستش رو سه متر دراز کرده بود با کیبورد ور میرفت...
٪ رسسسوللل
$ هان؟؟
٪ امروز رفتم دانشگاه..
$ خوب..
٪ چیزه..
$ امتحان رو خراب کردی😂
٪ نه دیوونه ... راد ..
$ راد،؟؟
٪ اومده بود معذرت خواهی...
$ خوب؟؟
٪ رفتارش عجیب بود... بر عکس همیشه که پارازیت مینداخت.... خیلی مودب بود
$ یعنی چی..
٪ غیر عادی بود... حتی دریا هم تعجب کرده بود..
$ تو مطمئنی که منظوری داشته..
٪ اصلا سابقه نداشت این از کسی عذر بخواد..
$ مشکوکه..
٪ آره..... گفتم در جریان باشی.😉
$ از کی تاحالا اینقدر حرف گوش کن شدی😜
٪ ما اینیم دیگه ...😂
$ بیا ... اینم چایی
٪ یا خدا... ولخرجی نکن... 😂 مگه مال تو نیست..
$ من دادم به تو... تو مشکل داری...
٪ نه خیلی هم عالی ... فقط تو هم عادی نیستیا😂
$ گیر دادیا😂
٪ حالا..
$ از کلاسا چه خبر...
٪ تیر اندازی اخراشه... دیگه مجوز رو بگیرم....😂
$ افرین
『حـَلـٓیڣؖ❥』
😐🖤استوری مجید نوروزی.. #رسول #مجید_نوروزی #گاندو #فرمانده
راسش منم این استوری رو دیدم ولی چون یکم که نه خیلی بدم اومد از حرفش نفرستادم
『حـَلـٓیڣؖ❥』
راسش منم این استوری رو دیدم ولی چون یکم که نه خیلی بدم اومد از حرفش نفرستادم
😕❤️میفهمم.... منم خیلی خوشم نیومد... ولی خوب گذاشتم...
『حـَلـٓیڣؖ❥』
فکر کنم دیگه میخوان نسازن
😄گاندو رو که قول دادن حداقل ۵ سری بسازن ..
یعنی من توی یه مصاحبه شنیدم...
ولی فک کنم این پایان مربوط به گاندو ۳ بود..
『حـَلـٓیڣؖ❥』
😄گاندو رو که قول دادن حداقل ۵ سری بسازن .. یعنی من توی یه مصاحبه شنیدم... ولی فک کنم این پایان مربو
نمیدونم
منم شنیده بودم قراره خیلی بسازن ولی آخه الانم دارن خیلی سفت و سخت خدافظی میکنن