eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ سبزی ها رو پاک کردم و شستم . در همین هین یه آهنگ هم پلی کردم و غم سر کار نرفتن کامل از سرم در اومده بود 😂 ساعت ۱۷ بود که نیما از سر کار برگشت ، پشت بندش هم نرجس و آقا رسول اومدن . داخل هال نشسته بودیم و داشتیم چایی می خوردیم ، نیما بحث رو باز کرد و گفت نیما: مقداد میگفت راش ندادی خونه؟😂 نرگس:انتظار داشتی راش بدم !؟ نیما:پسر خوبیه همکارمه . نرگس:اره خودش گفت نیما:تازه از آلمان برگشته نرگس:رفته بود تفریح !؟ نیما:نه بابا ، ماشالله نصف زبان های دنیارو از بَره 😂 رفته بود ماموریت ، ۴ ماه اونجا بود ، نصف امرش رو در حال ماموریت در خارج هست 😐 نرگس:همینه دیگه ، کُپ این خارجیا ، دیگه داره فارسی رو یادش میره ، باور کن موقع حرف زدن چند بار مکث کرد تا یه کلمه فارسی برسه به مغزش 😂 نیما:اره ، ولی آلمانی، انگلیسی بریتیش، عربی، ترکی ، روسی رو از بره ها !!! اون طوری نگاش نکن !!! اصلا عجوبس !!! نرگس: واقعا !؟ این همه زبان !؟ نیما:پس چی فکر کردی 😒😂 نرگس:بهش نمیخورد ! پس حق داشت توی حرف زدن تپق بزنه ، منم بودم این همه کلمه می ریختم تو مغزم اصلا فارسی یادم میرفت 😐 نرجس:درباره کی حرف میزنید !؟ نیما:همکار من نرجس:اها ، اون وقت من و رسول اینجا هویج !؟ نیما:ببخشید نرجس خانم ، خوب آقا رسول گل ، چه خبر داداش؟ رسول:سلامتی نیما:خانواده خوبن !؟ رسول:ممنون ، سلام دارن . نیما:با خواهر ما میسازی !؟ ما که نتونستیم باهاش بسازیم 😂 رسول:نه بابا این چه حرفیه ! نرجس:نیما ! بزار برسم به کیمیا ! آبروت رو میبرم !😡 نیما:بابا غلط کردم. نرجس:اونم خیلی زیاد ! نرگس:بسه ترو خدا ! من میرم سفره بندازم . انقدر که شبیه خودم بود ، حد نداشت ! همش میگفتم بابا جون کی برسه که بخورمت !😂 مریم هم مثل من عاشقش بود و میگفت خوشحاله که شکل منه. سعی میکردم وقت های بیشتری رو خونه باشم . تازه فهمیده بودم زندگی یعنی چی ! بلند شدم و سر تخت نشستم . ساعت ۱۹ بود ، امشب شیفت بودم. لباسام رو پوشیدم و رفتم سایت . خیلی وقت بود که به معصومه علاقه داشتم ولی اصلا به روی خودم نیاورده بودم و با خودم میگفتم که نگاه کن بقیه رو ، هنوز زن نگرفتن !!! ولی الان که رسول و نرجس خانم ، نیما و کیمیا خانم ، ازدواج کردن و حتی پدر شدن فرشید رو هم دیدم ! متوجه شدم که نوبت خودمه !... دربارش با مامان صحبت کرده بودم و گفته بود که باید تحقیق کنه تا متوجه بشه دختر خوبیه !!! پ.ن:معصومه ...😂 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: چه خبر از نیما !؟ ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م