eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
292 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ سعید:الان بریم کجا ؟ خونه مامان و بابات یا خونه خودمون ؟ زینب:سایت سعید:اه اه اه زینب:چی شده؟ سعید:بری سایت سکته میکنی ! زینب:چرا؟؟؟ سعید:دوتا خواهر دوقلو تازه استخدام شدن یعنی تا بهشون عادت کنی ۴ ماه طول داره! زینب:مگه چشونه ؟ سعید:کارشون رو بلدن ولی سایت رو میگیرن رو سرشون ، البته الان بهتر شدن ، روزای اول خیلی شلوغ بودن ! زینب:اها ، عیب نداره ، پس کار بلدن آره ؟ سعید:خیلی کارشون رو خوب انجام میدن ، از وقتی اومدن پرونده ها خیلی خوب پیش میره ! زینب: عه عه عه ! خیابون سایت این یکی چرا از اون طرف رفتی ! سعید:آقا محمد گفت ممکنه تا چند روز زیر نظرت داشته باشن پس نریم سایت بهتره . زینب:اره ، اصلا حواسم به این موضوع نبود! سعید:پس می ریم خونه مامان و بابا! زینب:بریم ۲ ساعت بعد مامانِ زینب:نه به خدا زینب تازه اومدی باید ناهار وایسی ! زینب:نمیشه مامان جون ! سعید تو یه چیزی بگو ! سعید:من کارم چیه ، گوش به فرمانم ، به توافق که رسیدید منم همون کار رو انجام میدم . زینب:مامان به خدا نمیشههههه. بابایِ زینب:چرا دخترم ! دلمون برات تنگ شده بود ! زینب:قول میدم فردا حتما بیایم هم ناهار و هم شام وایسیم 😄 مامانِ زینب :باشه عزیزم خدا به همراهتون . از پله ها پایین اومدیم و سوار ماشین شدیم . پ.ن:عاشقانه توری 😐😂 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: ساعت ۶ بود که بیدار شدم ، بعد از خوردن صبحانه رفتم سایت ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ‌.م
✨پایان پارت گذاری ✨
https://abzarek.ir/service-p/msg/66727-manage-chat راستی یه موضوعی ، این چند پارت یکم عاشقانه داشت به بعضی ها نساخت !💔 ولی من باید به نظر همه احترام بزارم و این چند پارت نیاز بود !😉تحمل کنید دیگه دوستان 😄🖇💕
😁کی اومده باشه خوبه؟؟ فرمانده😂✨
https://abzarek.ir/service-p/msg/67102 نظرتون راجب اومدنم😂 و جنگولک بازیام🤪💔 و رمان که میخوام بزارم... بگید دوست دارید چی بشه
۱ چشم.. اینجایی ه من هستم یعنی کرمان الان اذانه😉❤️نماز رو بخونم در خدمتم... ۲ ن.. فقط یکم دست درد میشی به قول من😂✨ نمیدونم .. از خودشون بپرسین😐😎😁 😂✨بچه رها...
بعد نماز😉درخدمتیم.. یاعلی
1 😢🖤چشم..سعی میکنم 2 😂✨اگه میشد .. چرا که نه.. 3 بله..۸.. 😅ن.. در این حد طوری نیست.. نمیدونم😢🖤 4 با اینشات.. فیلتر میندازیم... البته یه برنامه خوب برای بالا بردن کیفیت رمنی.. ولی برای شات ها از اینشات و پیکس ارت استفاده میکنیم❤️🖤 5 😂✨اولا نویسنده من نیستم... دوما اینجوری که توی این پارت های آینده نشون میده...😜نمیگم بمونید در خماری فراوان😁 6 شما عالی ترید🙂😋🤩😍😅
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_پنج #داوود... € تا کی میخوای ادامه بدی... فک میکنی ب
به نام خدا😎✨ کارام به خوبی پیش رفت... به چیزای خیلی خوبی رسیدم.. البته... داوود هم کمک زیادی کرد.. دیشب که خونه بودم... امشب شیفت بودم... € خسته نباشی.. $ عه.. آقا.. سلام.. € سلام.. $ مگه نرفتید خونه؟؟ € ن.. امشب شیفتم.. $ شما که دیشب شیفت بودید.. € ن امشبم هستم.. تو چرا نرفتی خونه؟! $ آخه.. منم امشب شیفتم.. € صبح.. ساعت چند اومدی؟؟ $ پنج و نیم.. € الان ساعت چنده ؟! $ نه و نیم .. € یعنی چند ساعت!؟ $ بیست سوالیع😅؟! € دارم ریاضی رو می سنجم... بگو😄!! $ حدودا ۱۸ ساعت.. € کافیه.. میتونی بری.. $ ن دیگه.. شیفتم.. € رسول من میگم برو🤨! $ چرا اخه؟؟ € برو یکم سایت خلوت شه.. از دستت راحت شیم😅😀 $ واقعا؟؟ آنقدر تو دست و پام😕 € ن.. شوخی کردم .. به خاطر رها.. این‌چند شب آخر رو برو خونه.. $ آخر.. ؟؟ € بله دیگه.. گفتم که.. به زودی باید برگرده.... $ اها.. € راستی رسول.. امشب یه جعبه شیرینی کوچیک هم بگیر... از بابت کارای دیروزت معذرت خواهی کن... $ مگه چی کار کردم😐😟!! € همین که گفتم... بزار با دل خوش برگرده.. گوش مالیت هم باشه برا بعدا .. $ ممنون🙁 € رسول.. فردا صبح زود سایت باشی! $ چشم.. € خدانگهدارت.. $ خداحافظ... محمد به روم نیوورد.. بچه ها بودن .. اما خودش به جام وایستاد.. واقعا که خیلی دلسوز و مهربون بود.. برعکس همیشه که خودم در رو باز میکردم.. ایندفعه زنگ زدم.. ٪ بله؟! $ اجازه میدین وارد شم😅 ٪ رسول.. تویی؟؟ چرا در رو باز نکردی؟؟ $ ن.. من رسولم😂 ٪ الحق که عین هم دیوونه این😑 $ باز میشه در😜؟! ٪ ببخشید.. بیا تو... در رو زد.. وارد شدم... ٪ اوع.. شیرینی چی میگه😋😄 $ شیرینی معذرت خواهی..🤓البته سفارشی محمد... واگرنه من که یادم نمیاد کاری کرده باشم😂! ٪ عه؟!😐 $ میز شام چی میگه😁چشمم روشن.. تنها تنها؟؟ ٪ شام معذرت خواهی؟!😂 $ ن دیگه.. شرمنده‌... این دست شما رو میبوسه... باهم خندیدیم😂🤣 ٪ لباسات رو عوض کن.. شام بکشم برات.. $ چشم... امر دیگه😅!؟ ٪ برو لوس نشو😐🤪 $ چش... ......................... $ رها.. ٪ جانم؟؟ $ گوشی .. اینو.. اینو کی خریدی؟؟😳 ٪ من نخریدم که😅.. من پولم کجا بود😐 $ پس کی خریده😠 ٪ داوود😌 $ اون اه نداره با ناله سودا کنه😐!! این گوشی کلی قیمتشه😶.. اون یلا قبا از پس بیعانه این هم بر نمیاد.. چه برسه خریددد🙄.. ٪ به جان رها خودش داد دستم.. $ 🤔بده ببینم.. ٪ خدمت شما.. $ ت.. ت.. خدا شانس بده😏😂 ٪ 😍رسول.. عکس اولشو ببین.. $ عه.. اینو از کجا اوردی؟؟ هه.. اینو ۲ سال پیش گرفتم.. یادش به خیر.. تازه من و داوود باهم رفیق شده بودیم🙂😄 ٪ رسول... محمد .. دیگه چیزی نگفت؟؟ $ چی مثلا؟؟ ٪راجب.. مسائل دیشب.. $ رها..‌من نگرانتم.. داره اتفاقای عجیب یی میوفته... خیلی عجیب.. ٪ چطور مگه.. $ همینقدر کافیه ... نمیخواد بیشتر بدونی.. ٪ رسول ... شاید مجبور شم... اما خیلی سخته... تازه اول دوران نامزدیمون بود🙂💔.. رسول... من به زندگی تو تهران... به تنها بودن.. با تو بودن... به این خیابونا... به ادمای اینجا.. محمد.. عطیه.. دریا.. داوود... خود تو... محدثه.. دانشگاه.. استاد.. به اینا .. عادت کردم🙂!! $ نگران نباش.. هر رفتی... یه اومدی داره😍.. امروز میری.. امنیت که برقرار شد برمیگردی... ممکنه منم چند وقت دیگه بیام .. با هویت جدید برگردیم😁.. دوست داری هویت بعدیت چی باشه😅 ٪ ام... زینب😃.. نمیدونم چرا آنقدر از این اسم خوشم میاد🤤 $ پس منم پیشم حسین که بهم بیاییم😂 ٪ وا.. حسین حسینی😐 فرزند حسین😐😬 اصلا نمیخوره😂 $ خوب اونا رو هم تغییر میدم😂 ٪‌من برم بخوابم.. شب به خیر.. استاد رسول😂♡.. $ شب شماهم بخیر زینب خانم😘😂 ٪ اوو.. ایول...😁😍 منم به اتاقم رفتم.... ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، صدای جیغ و داد میومد... خواستم برم که .. در قفل شد...
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا😎✨ #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_شش #رسول کارام به خوبی پیش رفت... به چیزای خیلی خو
به نام خدا رسول هماهنگ کرد برای فردا شب😁 فردا تولد رها بود... قرار شد یجورایی مراسم خداحافظی باشه.. اما خونه ما .. که مثلا غافل گیر بشه🤓.. * داوود.. بزار سر جاش😐 & خیلی خوشگله🤤.. خودم خریدم... اما از دیدنش سیر نمیشم😅 * اوووو.. نگاش کن... 😂.. بیا اینا رو وصل کن.. & از الان؟؟ بابا فردا شبه!! * صبح که من و تو خونه نیستیم😐.. ظهرم جنابعالی سرکاری.. من .. دست تنها😐😐؟؟ & ملطفت شدم😂 * فقط قرمز و سفیدا رو😐.. & خیلی خوب.... ریسه های رنگی رو وصل کردم... مونده بود باد کردن بادکنا.. از ۳۰ تا .. ۱۵ تاش ترکید😂.. & اروم تر دریا.. گوشم😂.. * تو مواظب مال خودت باش.. & عهههه... بادکنک رو کنار گوشش ترکوندم🍌😂 * داووددددد😫😬.. & 😂غر نزن دیر میشه... ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، رفتم اداره... رها جواب نداد... احتمالا خواب بود.. دریا تنها رفت دانشگاه.. € سلام داوود.. & سلام آقا.. صبح به خیر😃 € سلام داوود... & نگرانین؟؟ € ن... چیزی نیست.. رسول قرار بود صبح زود اینجا باشه.. نمیدونم چرا نیومد.. & شاید به خاطر مراسم امشب.. € امشب؟؟؟ & عه.. مگه شما نمیدونین... دریا گفت به عطیه خانم خبر داده.. € اها.. یادم اومد.. شاید... & بعله .. با اجازتون... """"""""""""""""""""""""""""""""" ظهر... ساعت ۳ .... جلسه مهم و فوری داشتیم... زنگ زدم به رسول... گفتم بهش خبر بدم .. جواب نمیداد.. € چی شد داوود؟؟؟ & جواب نمیده‌..‌ € کم کم دارم نگران میشم.. & شاید شارژش تموم شده.. € تو برو.. بعد جلسه یه سر بریم خونشون.. ببینیم چه خبر‌.. & چشم.... پ.ن 🙂ینی چی شده؟؟!✨🖤 ✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨ زنگ زدم.. کسی باز نمی کرد... با لگد میزدم به در.... صبر کن...... رسول.... یا حسین... رسول.... سرم منفجر شد..... بدبخت شدیم...
https://abzarek.ir/service-p/msg/67102 به نظرتون مثل داوود و رها رفتن بیرون😂!؟ یا واقعا چیزی شده!!.؟؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا