『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_پنجاه_و_پنج #رسول چند روز بعد..... دو روزه که فقط
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_دویست_و_پنجاه_و_شش
#رسول
بالاخره غذا رو آوردن...
" چیز دیگه ای میل ندارید؟؟
$ چرا میل داریم...
٪ 😐 رسول چی میخوای؟؟ ن .. صبر کن.. جدا دیگه میز جا داره... ؟؟ رسول به جان داوود ..
¤ بلهههه؟؟😐
$ چی شنیدم😐
٪ بسه دیگه.... آه... سالاد.. دوغ.. نوشابه.. ۲ مدل غذا... چه خبرتونه؟؟
ن آقا... شما بفرمایید .. ما دیگه چیزی میل که ن..
دیگه دوستان جا ندارن😐..
" خیلی هم عالی.. با اجازه...
¤ خوب رسول .. چه جور دختریه؟؟
$ هان😳😮؟!
٪ علی☹️😐
$ رها این چی میگه😐؟!
علی جان قبول دارم غذا زیاد سفارش دادیم..
ولی تو دیگه رد دادی برادر من😐..
چی میگی تو؟؟
& بابا خانم محرابیان رو میگه دیگه😅😂
$ چییییی؟؟؟؟؟😐 رها این چی گفت؟؟؟
ن.. یک بار دیگه تکرار کن...
٪ ای بابا... همه میدونن تو دلت کجا گیره دیگه😂
$ چی میگین شما؟؟، چرا هزیون میگید؟؟؟
٪ رسول جان.. انکار نکن.. ما همه چیو میدونیم😂
$ از کجا میدونی😐
¤ ایول رها.. تو ایول داری...
$ چی میگین شما هاااا؟؟ معلوم هست..
& یعنی واقعا که رسول.. آه....
$ بابا یکی به منم بگه چی شده🤨
¤ دیدی داوود خان.. شرط رو باختی😂!!
$ علیییییییییی
& هیچی... قرار بود رها از زیر زبونت حرف بکشه..
من گفتم امکان نداره.. رسول ؟؟
😐 که دیدم ن... گاف دادی رسول.. آه
$ اون وقت کی گفته ایشون از زیر زبون من حرف کشیده😐؟!
٪ ایناهاش دیگه... گفتم ما همه چیو میدونیم..
گفتی از کجا... خب لابد یه چیزی هست دیگه😂😉
$ کی این چرندیات رو گفته؟؟
٪ من..
$ شما خیلی بی جا کردی..
& عه.. رسول😐!!
$ تو از کجا میدونی...
٪ رسول ضایعس دیگه... تا میبینیش میخ وایمیستی.. سرخ و سفید میشی😂..
تازه... هی هم از من میپرسیدی احوالش رو...
& 😂آقا رسول... تو جلسه ها حواسم بهت بوداا..
ت خانم محرابیان وارد میشد میرفتی تو کما...
ده بار باید صدات میکر..
$ اهم....
با لگد محکم زدم به پای داوود..
اصلا حواسم نبود تیر خورده😂!!
& ایییییی...آااا..
٪ چی شد داوود؟..
& هیچی.. چیزی نیس😒😑
گوشیم زنگ خورد...
٪ آه.. رسول... بزن سایلنت..
$ الو... سلام آقا..
محمد بود... فقط نمیدونم چرا انقدر هول!!.
€ رسول سریع خودتون رو برسونید...
$ چی شده؟؟؟
ما الان رستورانیم... هنوز ناهار نخوردیم....
€ رسول.... ت
هر دوتا تون پاشید بیایید... تو و داوود .. همین حالا راه بیوفتید... زود...
$ چشم چشم .. اومدیم..
¤ کی بود؟؟
$ داوود .. پاشو پاشو ... بدو بریم..
& رسول الان سر ناهار کجا؟؟؟
$ الان نمیتونم توضیح بدم.. فقط همین حالا باید بریم...
٪ رسول .. داریم ناهار میخوریماااا
$ رها...وای.. رهاااا... نمیشه.. پاشو بعدا...
٪ پس منم میام..
$ میشینی سرجات ناهارت رو میخوری..😐..
نمیشه... فقط من و داوود...
¤ کجا؟؟؟؟
$ الان وقت ندارم.....
علی سوئیچ ماشین رو بده...
¤ من و رها چییی؟؟
$ با تاکسی بیایید... من وقت ندارم...
رها معلوم بود که ناراحت...
اما خوب... چه میشد کرد...
نمیدونستم محمد دقیقا چه کاری داره...
وارد شدیم.....
داوود لنگ میزد... اما تند میومد...
از پله ها بالا رفتیم که محمد صدامون زد..
€ رسول...
پایین بودن...
برگشتیم پایین..
$ سلام آقا... سعید سلام... فرشید✋
چی شده ... چرا یهویی؟؟؟ انقدر با عجله گفتید بیاییم؟؟؟
& چه خبر شده؟؟؟
€ رسول ... الان دیگه مطمئنم این نقطه .. محلیه که شهرزاد رئوف... علیرضا .. و ... به احتمال خیلی خیلی زیاد راکس جونیفر هستن...
& راکس جونیفر😯؟؟؟ مگه پاریس نیست؟؟ مسعود پس !!...
€ هوم... مسعود اشتباه میکرده... ضد زدن بهش...
$ خب حالا .. برای چی گفتید بیاییم؟؟
€ بچه ها... نمیدونم چجوری بگم....
فردا باید بریم ...
$ هان😳؟!
& فردا؟؟؟؟
€ این نقطه داره به سمت مرز حرکت میکنه!!.
هر لحظه ممکنه از مرز خارج بشه...
هر لحظه!!!
$ آقا عروسی...
€مسئله همینجاست... من ... تمام سعیم رو کردم .. هماهنگ کنم.. این چند روز نیرو جایگزینتون کنم... اما برای جایگزینی توی تهران دیکه نیرو نیاز ندارن... در اون صورت باید میرفتید یه استان دیگه و برگشتتون خیلی دنگ و فنگ داشت...
۵۰ نفر از بچه ها برای انجام یه مانور و تمرین رفتن یه منطقه مرزی.. همایش دارن...
بقیه بچه ها هم روی پرونده های دیگه متمرکزن..
بچه های کمال هم که برای عملیات رفتن...
واقعا چاره دیگه ای نیست...
من میدونم .. پای ابروتون در میونه!!
اما واقعا نمیشه... اگه یکی از شماها هم شده.. باید با ما بیایید!!
$ داوود میمونه .. من میام..
& چی میگی؟؟ تو فک کردی بدون تو رها قبول میکنه عروسیی بگیریم.؟؟؟
$ وای ... گفتی رها... حالا اون رو چجوری راضی کنیم؟؟؟؟
وای محمد... به بابا چی بگیم؟؟؟
کلی تدارک دیدن... نمیشه آخه...
€ شرمنده هر دوتا تونم... اصلا نمیدونم چی بگم...
همچین چیزی بی سابقه است...
& رها با من...
$ چی میگی داوود...
& خودم میدونم رسول...
من و رسول فردا میاییم...
فوقش مراسم رو دو روز میندازیم عقب..
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_پنجاه_و_پنج #رسول چند روز بعد..... دو روزه که فقط
پ.ن 😐✨بفرما.. اینم از عروسی.. ایش😭😂
✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨
به خدا تو بگی ن نمیرم....
مگه میشه؟؟؟؟
باید بری...
از دوستانمه....
داوود ... باشه!!
ایول... ایول... ایوللللللللللل
『حـَلـٓیڣؖ❥』
پ.ن 😐✨بفرما.. اینم از عروسی.. ایش😭😂 ✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨ به خدا تو بگی ن نمیرم.... م
https://harfeto.timefriend.net/16362113969818
نظر بدید...
😁🖤چه خواهد شد هان؟؟؟
ایوللل .. ایوللل😂🌹
🙂✨ درعملیات؟؟؟ اتفاقی رخ خواهد داد؟؟
آیا عملیات پایان رمان خواهد بود؟؟
بعد عملیات چه خبر😁🖤
همه این ها رو به اضافه سوالی که راجب بریتانیا پرسیدم بگین😉🖤
اگر قراره ترانه های غربی دلتو آروم کنه
پس چرا خدا گفت:
الابذکراللهتطمئنالقلوب:)؟
@nedaye_eshgh
♥️🌿سلام رفقا....
صبح احتمالا بارونی تون به خیر و سلامتی😃💙
یکی از زمان های استجابت دعا موقع بارون باریدن💚♥️☔️🌊
توی این هوای قشنگ دعا برای ظهور امام زمان و سلامتیش فراموش نشه🌧♥️
چون امام زمان میگه من گله دارم از کسی که برای ظهور من یه دعا نمیکنه😢🌿
و امام صادق میگه کسی که برای ظهور دعا کنه خاندان ما شفاعتش میکنه☺️🌿
کار سختی نیست رفیق!
اگه پنجره داری که عالی ..
بپر کنارش...
اگ نداری .. همینجا که نشستی😉💖
اللهم عجل لولیک الفرج🌸💦
5 مرتبه💙💦
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
#فرمانده
کربلا...💔 به شدت لازم دارم...🥺
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❤️
دلتنگیِ تو
برایمان شده
یک ماجرایِ
تکراری و شیرین ..
نه فقط حالا که
دو سه سالی
حرم نیامدیم ؛ نه !
اوضاع ما خراب تر
از این حرفهاست :))💔
بعد از اربعین
پایمان که به خانه میرسید
دلمان پر میکشید
برای تو !
حالا حساب کن ما
چند سالی حرم
ندیدهایم ..
اما اصلا بنای گله ندارم !
امشب داشتم فکر
میکردم اصلا هرچه یک
سرش به تو برسد
شیرین است :)
حتی درد و دوری ..💔
تو برای ما
عین آرامشی
حضرت عشق ..
القصه !
امروز دینار های
اربعینِ آخر را بیرون
کشیدم ؛ عزیز دلم ..
شما که انگار
هنوز بنای ناز دارید
حضرتِ دلبر ..
قبول ما صبر میکنیم
دینار ها را دادم
رفقایی که راهی طریق
عشق بودند ..
ما ول کن تو نیستیم
گله هم نداریم !
عشق میکنیم حتی
با دوری ..
حتی با دلتنگی ..:)
#آیھراهنما
‹ لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ ! ›
کھ همه شما پیوستھ از حالے بھ حالِ دیگر منتقل مےشوید، تا بھ ڪمال برسید🌱
- انشقاق/١۹
﹏﹏﹏❀﹏﹏﹏
چھ کسے مےگوید پشتِ این ثانیھها تاریڪ است؟ گام اگر برداریم روشنے نزدیڪ
است˘˘💚 - سهراب
➛ #خط_شکن
هدایت شده از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مگه اصلا #مرد هم تو آمریکا پیدا میشه؟ 🤔😂
@Asman7tom
『حـَلـٓیڣؖ❥』
🔻مگه اصلا #مرد هم تو آمریکا پیدا میشه؟ 🤔😂 @Asman7tom
😎یه حس غروری بهم دست داد...
عجیباااااا🤩🖤
#فرمانده
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_صد_چهاردهم
#نرجس
بالاخره هواپیما ی نرگس اینا هم رسید و خداحافظی کردیم.
با نرگس رفتیم خونه ، نیما ماموریت بود.
چون خیلی خسته بودیم زود خوابیدیم.
کارهامون همینطور پیش میرفت و متوجه رابط های دیگه راکس تو ایران شدیم و در حال شناسایی اونا بودیم.
نیما هم از ماموریت برگشته بود و به کارش مشغول بود.
یه روز آقا محمد تو سایت بهمون یه لنز های مخصوصی داد که وقتی دوبار پشت سر هم پلک میزدیم عکس میگرفت و مستقیم برای سیستمی که تو سایت بود ارسال میشد.
یه هفته بود که از کویت برگشته بودیم.
دیروز مادر آقارسول تماس گرفته بودند و قرار بود برای آخر هفته بیان خواستگاری🙊
دوماهبعد
#زهرا
آقارسول و نرجس هفته پیش باهم عقد کرده بودن😍
جشنشون هم واقعا خیلی خوب بود و به همه خوش گذشت...
آقافرشید و خانمش هم بود که با مریم کلی رفیق شدیم و کلی هم با پسرشون بازی کردیم😇
قرار بود با آقاسعید و آقا فرشید بریم یه ماموریت یکساعته برای شناسایی
محلی که به همدیگه ملحق میشدیم تو یه بنبست خلوت بود.
لنز های جدید هم روی چشمم بود.
طبق عادتم یه ربع زودتر رفتم محل قرار تو راه حس کردم دارم تعقیب میشم.
چند بار چک کردم ولی خبری نبود.
تو کوچهی بنبست وایستاده بودم که دوتا مرد هیکلی اومدن سمتم😨
اسلحه هم همرام نبود
چند بار پلک زدم تا دوربین ازشون عکس بگیره
اومدن نزدیکم یکیشون اوند چادر رو از سرم بکشه
البته مانتو و روسری بلند و مشکی با پوشیه داشتم که اگه به وقت مجبور شدم چادرم رو در بیارم حجابم کامل باشه🙂
اما نذاشتم بهم دست بزنه با لگد محکم زدم تو دستش
فکر کنم میخواستن منو ببرن😱😱
پ.ن: زهرا،کوچهبنبست،دوتامردهیکلی😢
چی میشه یعنی...
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
با چاقو اومد سمتم...
دیگه توانی نداشتم...
✨با ما همراه باشید✨
نویسنده:آ.م
#آیھراهنما
‹ أَنَا اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِيمُ ›
من توبھ پذیرِ مهربانم !✨ ↵ بقره/١۶٠
•┈—┈—┈✿┈—┈—┈•
الهی، من دل خوشم بھ اینکھ برعکس آدما
بهم فرصتِ جبران میدی :)🧡'
➪┊ #خط_شکن
هدایت شده از [ مِنهاج 🇵🇸 ] .
امروز خورشید اومدھ تو میدون! دیگہ بسہ ابرا چند روزھ جاشو گرفتن :)
‹✨🔗›
#پسرانہهاےآرام🌱
-
-
یِہچِࢪیڪ! قَبلاَزاینڪِہ؏ـآشِقِمُبآࢪِزهبآاِسࢪآئیلبآشِد؛بآیَد؏ـآشِقِمُبآࢪِزهبآنَفسَشبآشَد...!-
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
انهدام شبکه کلاهبرداری یونیک فاینانس
وزارت اطلاعات:
🔹بیش از ۱۵۰ نفر از سرشبکهها و سرکردههای اصلی شرکت هرمی یونیک فاینانس (unique finance) در ۱۹ استان کشور شناسایی و با هماهنگی مرجع قضایی مورد ضربه قرار گرفت.
🔹مؤسسین و مدیران این شرکت با استفاده از روشهای اغواگرایانه اقدام به شبکهسازی هرمی، ارائه توکن دیجیتال به نامUNQT و کلاهبرداری از تعداد زیادی از شهروندان در سراسر کشور نمودهاند.
@TasnimNews
✅ سرشبکه قاچاق دختران ایرانی در آذربایجان غربی توسط پاسداران گمنام امام زمان دستگیر شد
سازمان اطلاعات سپاه آذربایجان غربی در اطلاعیهای از انهدام سرشبکه قاچاق دختران ایرانی در این استان خبر داد و اعلام کرد: این شبکه با کشورهای همسایه در ارتباط بوده و شعاع فعالیت آن در تمام سطح کشور بوده است.
در بخشی از این اطلاعیه آمده است:
🔸در ظل توجهات حضرت ولی عصر (عج) سر شبکه قاچاق دختران و زنان ایرانی به یکی از کشورهای منطقه جهت فحشا و هدایت و پشتیبانی از گروههای همجنس گرایی که تحت حمایت سرویسهای اطلاعاتی فرا منطقهای فعالیت میکردند طی عملیات پیچیده و چند لایه اطلاعاتی برون مرزی در تور اطلاعاتی پاسداران گمنام امام زمان (عج) در سازمان اطلاعات سپاه استان آذربایجان غربی گرفتار شدند.
🔸آذربایجان غربی با سه کشور ترکیه، عراق و جمهوری آذربایجان نزدیک هزار کیلومتر مرز مشترک دارد
#سازمان_اطلاعات_سپاه
#سربازان_گمنام
منبع:ایتا
#خبر
『حـَلـٓیڣؖ❥』
پ.ن 😐✨بفرما.. اینم از عروسی.. ایش😭😂 ✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨ به خدا تو بگی ن نمیرم.... م
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_دویست_و_پنجاه_و_هفت
#داوود
سختتر از کنار اومدن با تعطیل شدن یهویی عروسی و ...
بهم خوردن برنامه هایی که چیده بودم...
راضی کردن رها بود...
بابام همیشه میگه..
یا حرف از دهن مرد بیرون نمیاد..
یا عملی میشه...
هعی.. چاره ای نیست...
گفتم خودم باهاش حرف میزنم..
فقط امیدوارم راحت قبول کنه...
دلمنمیخواد از همین اول زندگی...
من رو یه آدم زورگو ..
که میخواد فقط حرف خودش باشه بدونه...
رسول چند روزی بود که خیلی تو فکر بود..
الانم که دیگه هیچ...
از اول راه که سوار شدیم . تا الان ..
فقط رانندگی میکنه و ..
لام تا کام حرف نمیزنه ...
& رسول .. ساکتی!؟
$ دارم به این فکر میکنم که رها بفهمه چه حالی میشه!!...
& آره.. منم خیلی نگرانم...
$ باید باهاش حرف بزنم ..
& نمیخواد.. خودم بهش میگم..
$ من اون چیزی که تو میخوای بگی رو نمیخوام بگم...
& پس چی؟؟.
$ میخوام راضی بشه فقط من برم...
حالا من عروسی نباشم..
اصل کار تو و رهایین...
رها که هست.. تو هم بمون... فقط یدونه من نیستم .. که...
هعی.. بیخیال..
& رسول.. آه.ه رها هم راضی بشه من راضی نیستم...
$ یعنی چی😐؟!
& یعنی همین ...
$ اون وقت چرا..
& به ۳دلیل... اول اینکه تو علاوه بر رفیقم... حالا دیگه برادر خانممی... دلم نمیخواد رها همیشه حسرت نبودن برادرش رو توی بهترین شب زندگیش داشته باشه....
دوم اینکه من اگه نیام .. یعنی وظیفموعمل نکردم...
من روزی که اومدم توی سایت تعهد دادم که تحت هر شرایطی به نفع کشور و مردم عمل کنم...
و حافظ امنیت و آرامش کشور در حد توان خودم باشم...
سوگند خوردم..
نمیشه که !!
دلیل سوم هم اینکه ... اگه عروسی بگیریم..
ن تو هستی .. ن محمد ... ن بچه ها ...
همه هم ، همهی هم و غمشون میشه جنابعالی...
هی .. الو رسول .. رسیدی؟؟؟ عملیات تموم شد...
اصلا خوش نمیگذره....
رسول خیره شد به من ...
& جلو تو بپاااا😱
هوف... به خیر گذشت😢
.........................................................
٪ تازه اینو نگا ... 😆 فقط داوود ... خخخ
¤ اوووه... قبل از اینکه بره سر کار چه تیپی هم میزده آقا....
😐 چشمم افتاد به آلبوم هایی که عکس هام توش بود....
* چطوری آقا داوود...
& دریا اینا رو تو اوردی؟؟؟
* 🤣بفرما رها خانم... دیدی گفتم .. از همین حالا مخفی کاری هاش شروع شد...
& شاید من توی اونا یه چیزی دارم که نخوام ببینن😐🤐😱
٪ این چیه...
& بدبختم کردی دریااااااااا....
٪ یه کاغذه ...
ن .. دوتاس...
& رها جون داوود بازش نکنی... رها.. خواهش کردم...
٪ نمیشه اصلا راه نداره....
$ رها بدش من... ایول .. ایول... ایولللللللل
مطمئنن یه عاتو خیلی خوب توشه... بدهه😆
٪ به هیچ کس نمیدم...
من رفتم جلو ...
کاغذ رو بگیرم رها رفت تو اتاق ..
در رو قفل کرد🤦♂..
& رها... رها.. باز کن .. رها..
آخه دریا من به تو چی بگم....😠🙁..
رها .. جون داوود...
در باز شد...
رها داشت میخندید😢
$ چیه رها؟؟ عکسه؟؟
٪ ن .. ن 😆 اصلا نمیخواد.. ولش کن😂
من رفتم داخل اتاق ..
جدی جدی رو کردم به رها...
٪ داوود ... جلو بیا جیغ میزنم... اینا پیش من میمونه!!😂
رفتم جلو تر...
& رها .. بدش من..
٪ وصیتتتتتت نامه نوشتی هاننن؟؟؟؟
نامه برای من مینو..
& هیسسسس رها.. جون من... رها جون داوود ..
٪ خیلی خوب.. خیلی خوب.. وایستا عقب..
اینا دست من میمونه😆
& باشه.. به شرط اینکه به علی و رسول نگی!!
...............................................................
& رها... میخوام یه چیز خیلی خیلی مهم بهت بگم...
٪ چی؟؟
& ام... چجوری بگم..
٪ رک و پوست کنده و یه راست.. من طاقت حدس زدن و سوال پرسیدن ندارم....