فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه امام خامنه ای به دانشجویان به کتاب خواندن به خصوص کتاب خاطرات اسدالله علم
چگونه حرف زدن را از #قرآن بیاموزیم!
دوازده #ویژگی یک" #سخن_خوب" از دیدگاه قرآن کریم؛
۱. آگاهانه باشد.
"لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ"
۲. نرم باشد.
"قَوْلاً لَّيِّناً" زبانمان تیغ نداشته باشد.
۳. حرفی که می زنیم خودمان هم عمل کنیم.
"لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ"
۴. منصفانه باشد.
"وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا"
۵. حرفمان مستند باشد.
"قَوْلًا سَدِيدًا" منطقی حرف بزنیم.
۶. ساده حرف بزنیم.
"قَوْلاً مَّیْسُورًا" پیچیده حرف زدن هنر نیست. "روان حرف بزنیم"
۷. کلام رسا باشد.
" قَوْلاً بَلِیغًا"
۸. زیبا باشد.
"قولوللناس حسنا"
۹. بهترین کلمات را انتخاب کنیم.
"یَقُولُ الَّتی هِیَ أحْسَن"
۱۰. سخنهایمان روح معرفت و جوانمردی داشته باشد. "و قولوا لهم قولا معروفا"
۱۱. همدیگر را با القاب خوب صدا بزنیم.
"قولاً كريماً"
۱۲. کمک کنیم تا درجامعه حرفهای پاک باب شود.
"هدوا الی الطّیب من القول"
🔰علامه مصباح: #الگو گرفتن از #حضرت_زهرا(س) در روح کار است و نه شکل کار
↙️ الگو گرفتن از حضرت زهرا (س) هنوز هم دارای ابهام هایی است که گاه امر برای برخی مشتبه شده تا آنجا كه مغالطه کرده و می گویند الگوبرداری از ایشان مخصوص دوره خاصی بوده و نه عصر حاضر.
↙️ الگو گرفتن از حضرت زهرا (س) به این معنا نیست كه همه زنان دستآسی تهیه کرده و جو آرد کنند و نان جو بپزند و یا چادر وصله دار بپوشند؛ بلکه الگو گرفتن از حضرت زهرا(س) در روح کار است.
↙️ توضیح این که آیده آل مؤمن باید قرب خداوند متعال باشد و بقیه چیزها اصالت ندارد، یعنی اگر امری به رسیدن به قرب خدا کمک می کند، بالتبع مطلوب است وگرنه مطلوبیتی ندارد. لذا الگو گیری از حضرت زهرا (س) به معنای داشتن همت بلند و بی اعتنایی به زخارف و تجملات دنیایی است.
↙️ حضرت زهرا(س)، نهایت بی اعتنایی را به زرق و برق دنیا داشتند؛ اگر قرار باشد دختری لباس زیبایی بپوشد، قطعا آن را در شب عروسیاش خواهد پوشید، و این که ایشان لباس عروسی خود را در شب عروسی #انفاق می کنند و لباس کهنه خود را می پوشند، نشان از نهایت بی توجهی به مادیات و دل نبستن به دنیا است.
#سلطان_عبدالحمید ناصرالدوله هنگام تصدی ایالت #کرمان چندین سفر به #بلوچستان میرود و در یکی از این مسافرتها چند تن از سرداران بلوچ از جمله #سردار_حسین_خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان میکند. پسر خردسال سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند.
چند روز بعد فرزند سردار حسین خان در زندان به #دیفتری مبتلا میشود. حسین خان هر چه التماس میکند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند ناصرالدوله قبول نمیکند.
سردار حسین خان به افضل الملک، پیشکار فرمانفرما متوسل میشود. افضل الملک نزد فرمانفرما میرود و وساطت میکند، اما باز هم نتیجهای نمیبخشد. سردار حسین خان حاضر میشود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و به فرمانفرما بدهد تا کودک بیمار او را آزاد کند، اما باز هم فرمانفرما نمیپذیرد.
افضل الملک به فرمانفرما میگوید: قربان آخر خدایی هست، پیغمبری هست، ستم است که پسری در کنار پدر در زندان بمیرد؟ اگر پدر گناهکار است، پسر که گناهی ندارد؟
#فرمانفرما پاسخ میدهد:
چیزی نگو که من، #نظم_مملکت خود را به پانصد تومان #رشوه سردار حسین خان نمیفروشم. پسر خردسال حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان میسپارد.
چند روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار میشود. هرچه پزشکان برای مداوای او تلاش میکنند اثری نمیبخشد. به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در آن روزها پی در پی قربانی میکنند و به فقرا میبخشند اما نتیجه نمی دهد و فرزند فرمانفرما جان میدهد.
فرمانفرما در عزای پسر خود در نهایت اندوه بسر میبرد. در همین ایام روزی افضل الملک وارد اتاق فرمانفرما میشود. فرمانفرما به حالی پریشان به گریه افتاده و به صدایی بلند میگوید:
#افضل_الملک! باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری! والا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند میبایست فرزند من نجات مییافت.
افضل الملک در حالی که فرمانفرما را دلداری میدهد میگوید:
قربان این فرمایش را نفرمایید، چرا که هم #خدایی_هست و هم پیغمبری، اما میدانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد #گوسفند #رشوهی شما نمیفروشد.
✂️ برشی از یک کتاب
#شک_مقدمه_یقین
من برخلاف بسیاری از افراد ؛ از تشکیکات و ایجاد #شبهه هایی که در مسائل #اسلام می شود ؛ با همه علاقه و اعتقادی که به این دین دارم به هیچ وجه ناراحت نمی شوم ، بلکه در « ته دلم خوشحال می شوم » زیرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده کرده ام که این آئین مقدس آسمانی در هر جبهه از جبهه ها که بیشتر مورد #حمله و تعرض واقع شده ؛ با نیرومندی و #سرافرازی و جلوه و رونق بیشتری آشکار شده است .
خاصیت #حقیقت همین است که شک و تشکیک به روشن شدن آن کمک می کند ، « شک مقدمه یقین و تردید پلکان تحقیق است »
📚 نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضی مطهری ، ص 55
🔰
#امام_علی (ع): از گفتار های غیر ضروری پرهیز کن، زیرا آن سخنان عیوب باطنی تو را آشکار می کند و دشمنان آرام را بر ضد تو تهییج می نماید.
💎 برشی از بیانیه #گام_دوم_انقلاب خطاب به ملّت ایران به ویژه جوانان:
🔸 #جوانان عزیز در سراسر کشور بدانند که همهی راهحلها در داخل کشور است. اینکه کسی گمان کند که «مشکلات اقتصادی صرفاً ناشی از تحریم است و علّت تحریم هم #مقاومت ضدّ استکباری و تسلیم نشدن در برابر #دشمن است؛ پس راهحل، زانو زدن در برابر دشمن و بوسهزدن بر پنجهی #گرگ است» #خطایی نابخشودنی است؛ این تحلیل سراپا غلط، هرچند گاه از زبان و قلم برخی #غفلتزدگان داخلی صادر میشود، امّا منشأ آن، کانونهای فکر و توطئهی خارجی است که با صد زبان به تصمیمسازان و تصمیمگیران و افکار عمومی داخلی القاء میشود...
🔹 برای برداشتن #گامهای_استوار در #آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربهها درس گرفت؛ اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت. دشمنان انقلاب با انگیزهای قوی، تحریف و دروغپردازی دربارهی گذشته و حتّی زمان حال را دنبال میکنند و از پول و همهی ابزارها برای آن بهره میگیرند. #رهزنان فکر و عقیده و آگاهی بسیارند؛ حقیقت را از دشمن و پیادهنظامش نمی توان شنید....
#مقام_معظم_رهبری
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
#حکایت
🌸
پسر #فقیری که از راه فروش خرت و پرت هزینه تحصیل خود را به دست میآورد، روزی دچار تنگدستی و گرسنگی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میآورد تصمیم گرفت از کسی تقاضای کمی غذا کند. در خانهای را زد. دختر جوان زیبایی در را به روی او گشود. دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک #لیوان_شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟»
دختر جوان گفت: «هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام میدهیم چیزی دریافت نکنیم.»
پسرک در مقابل گفت: «از صمیم قلب از شما #تشکر می کنم.»
پسرک که #هاروراد_کلی نام داشت پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس میکرد بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.
سالها بعد زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری انتقال یافت. دکتر هاروارد کلی در مورد مشاوره وضعیت این زن فرا خوانده شد. وقتی او نام شهری را که زن جوان از آن آمده بود شنید برق عجیبی در چشمهایش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد بست هر چه در توان دارد برای نجات زندگی او بکار گیرد. مبارزه آنها با بیماری بعد از کشمکش طولانی به پیروزی رسید. روز ترخیص بیماری فرا رسید. زن با ترس و لرز صورت حساب را گشود. او اطمینان داشت باید تا آخر عمر برای پرداخت صورت حساب کار کند. نگاهی به صورت حساب انداخت. جملهای به چشمش خورد: «همه مخارج بیمارستان قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.»
تو نیکی می کن و در دجله انداز ...
که ایزد در بیابانت دهد باز _ سعدی
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─